eitaa logo
کانال 📚داستان یا پند📚
919 دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
33.5هزار ویدیو
115 فایل
کارکانال:رمان و داستانک،سلام و صبح بخیر،پیامهای امام زمانی عج، کلیپ طنز،سخنان پندی،سیاسی، هنری و مداحی پیامها به مناسبتها بستگی دارد. مطالبی که با لینک کانال دیگران است با همان لینک آزاده بقیه مطالب آزاده @Dastanyapand
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 📚رمان خط قرمز🖍 قسمت 314 و انگار تازه متوجه من می‌شود که کمی به خودش می‌آید: - اِ! آقا حیدر
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 📚رمان خط قرمز🖍 قسمت 315 اشتباه رفتن مسیر در کشوری مثل سوریه که هر قسمتش دست یک گروه جدایی‌طلب و تکفیری ست، یعنی خداحافظی با تمام زندگی‌ات و سلام به اسارت و احتمالاً اعدام! یعنی دیگر معلوم نیست به تور کدام گروه بخوری؛ یا دست تکفیری‌هایی از جنس داعش و النصره و تحریرالشام می‌افتی که معمولاً فیلم اعدام‌های ترسناکشان را در یوتیوب می‌گذارند و یا دست گروه‌های سکولار جدایی‌طلبِ وابسته به آمریکا که ترجیح می‌دهند شکارهایشان را با دلار معامله کنند! آرام دستم را پایین می‌آورم و دو سه ثانیه، در سکوتی پر از ترس و نگرانی به هم خیره می‌شویم. من مصرانه دست و پا می‌زنم برای یافتن یک راه نجات: - جی‌پی‌اس... بی‌سیم... - هیچی. توی یه نقطه متوقف شده. دستم را مشت می‌کنم و می‌کوبم به پایم: - اَه! و پشت به مجید قدم می‌زنم. همین را کم داشتم. حامد شهید شد، حاج احمد و سیدعلی هم مفقود. مجید جلو می‌آید و در گوشم می‌گوید: - فعلا صداش رو در نیاوردیم که روحیه نیروها کم نشه. خط رو هم جانشین حاج احمد می‌چرخونه. راستی، یه چیز دیگه هم گفتن بهتون بگم... گفتن امانتی‌تون که به هلال احمر سپردید هنوزم دست بچه‌های هلال احمره، آوردنش دمشق. برای فهمیدن منظورش، فکر کردن لازم نیست. سلما را می‌گوید؛ هرچند حتماً خود مجید چیزی نمی‌داند و فقط مامور بوده عین جمله حاجی را به من منتقل کند. سری تکان می‌دهم: - باشه. فهمیدم. - شما باید برگردید ایران آقا حیدر. حاج احمد خیلی روش تاکید کرد. بلندتر از قبل می‌گویم: - باشه باشه... همینم مونده که من برم. - چطور؟ ✍🏻 فاطمه شکیبا ... برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 📚رمان خط قرمز🖍 قسمت 315 اشتباه رفتن مسیر در کشوری مثل سوریه که هر قسمتش دست یک گروه جدایی‌
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 📚رمان خط قرمز🖍 قسمت 316 - حامد شهید شد. - یا جده سادات! چشم می‌بندم که واکنش مجید را نبینم. خاک بر سرم با این خبر دادنم. انقدر سریع و محکم ضربه را می‌زنم که مجید نمی‌فهمد از کجا خورد! کمیل می‌گوید: - صد رحمت به شمشیر سامورایی! کشتیش که! خوش به حال کمیل که همه پستی و بلندی‌های دنیا را پشت سر گذاشته و الان خیالش انقدر راحت است که می‌تواند شوخی کند و سرخوشانه بخندد. انگار آخر همه چیز را می‌داند که انقدر آرام است؛ غرق در دریای آرامشی که هیچ‌وقت متلاطم نمی‌شود؛ نه با ترس، نه با غم و نه هیچ چیز دیگر. مجید نشسته روی زمین و به دیوار تکیه داده. با دست، دو طرف سرش را گرفته و صورتش پیدا نیست. برایم سخت است که مجیدِ همیشه خندان را در این حال ببینم؛ اما هر کسی یک نقطه جوش دارد؛ یک آستانه تحمل. مش باقر از نمازخانه بیرون می‌آید و مجید را می‌بیند که یک گوشه کز کرده. می‌دانم فعلا خبر مفقود شدن حاج احمد نباید جایی درز کند. مش باقر هم البته چیزی نمی‌پرسد؛ چون شهادت حامد علت قانع‌کننده‌ای برای بدحالی مجید است. مش باقر بجای پرسش از حال مجید، رو به من می‌کند: - باباجان، همین امشب می‌خوای غسلش بدی؟ مطمئنی؟ سرم را تکان می‌دهم. دیگر برای منصرف کردنم تلاشی نمی‌کند و با همان صدای در هم شکسته می‌گوید: - بیا دنبالم. سوار موتور گازی کهنه مش باقر می‌شویم؛ هرچند تا معراج شهدای دمشق راهی نیست. جایی که پیکر حامد در سردخانه انتظارمان را می‌کشد... نمی‌دانم. شاید هم انتظار نمی‌کشد اصلا. او به همه آن چیزی که می‌خواسته رسیده. چرا باید منتظر ما باشد که با آب، تنِ غرق در خونش را غسل بدهیم؟ ✍🏻 فاطمه شکیبا ... برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 📚رمان خط قرمز🖍 قسمت 316 - حامد شهید شد. - یا جده سادات! چشم می‌بندم که واکنش مجید را نب
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 📚رمان خط قرمز🖍 قسمت 317 مش باقر تمام طول راه داشت صحبت می‌کند و من نمی‌شنوم؛ از یک سو ذهنم درگیر حاج احمد است و از سویی، صدای باد در گوشم پیچیده. فکر کنم از احکام غسل میت می‌گوید؛ خب حامد که میت نیست؛ شهید است. زمین تا آسمان فرق است بین این دوتا. بالاخره موتور را نگه می‌دارد و من از افکار پریشانم بیرون می‌آیم. پیاده می‌شویم و قبل از ورود به معراج، مش باقر دوباره روبه‌رویم می‌ایستد: - گرفتی بابا جان؟ پس یادت باشه مثل غسل‌های دیگه‌س. فقط باید بدنش پاک بشه قبل از غسل، یعنی باید خونشو... کم می‌آورد و دوباره می‌زند زیر گریه. انگار دوباره یادش آمده درباره خون چه کسی صحبت می‌کند. باز هم از خودم می‌پرسم مگر خونِ شهید می‌تواند نجس باشد؟ لبم را می‌گزم که جلوی مش باقر اشکم نریزد. تا یکی دو ساعت بعد که رفیق‌ها و همرزم‌های حامد بیایند، مش باقر زیاد گریه خواهد دید و نباید روحیه‌اش را ببازد. جلوی در سالن غسالخانه، مش باقر دوباره دستم را می‌گیرد: - بابا جان می‌خوای بیام کمکت؟ - نه. کسی نیاد تو. می‌خوام تنها باشم. و صدای گریه‌اش را از پشت سرم می‌شنوم. در سالن را که می‌بندم، صدای ناله‌های مش باقر در گوشم کمرنگ می‌شود و دور تا دورم را سکوت ترسناک غسالخانه احاطه می‌کند. حتی صدای چکیدن آب روی زمین سنگی غسالخانه هم، چسبیده است به آن سکوت مرگ‌آور. همه جا بوی مرگ می‌دهد، بجز پیکر حامدی که روی سکوی سنگی خاکستری غسالخانه خوابیده؛ انقدر آرام که گویا در رختخواب گرم خانه‌شان، رویایی شیرین می‌بیند. انقدر آرام که یک لحظه نور امیدی در دلم می‌تابد و جلو می‌روم تا بیدارش کنم. سرمای عجیبی دارد این اتاق؛ سرمایی فراتر از سرمای اوایل پاییز. سرمایی از جنس مرگ. همه چیز سنگی و سرد و بی‌روح است؛ انقدر سرد که در برابرش کم بیاوری و تو هم تبدیل بشوی به یک مُرده متحرک؛ به بخشی از سنگ‌های سرد و خاکستری. و تنها چیزی که تاب مقاومت دربرابر این سرما را دارد، گرمای خون شهید است... ✍🏻 فاطمه شکیبا ... برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 📚رمان خط قرمز🖍 قسمت 317 مش باقر تمام طول راه داشت صحبت می‌کند و من نمی‌شنوم؛ از یک سو ذهنم
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 📚رمان خط قرمز🖍 قسمت 318 کمیل دست می‌اندازد دور بازوهایم و من را دنبال خودش می‌کشد: - بیا. بیشتر از این منتظرش نذار. قدم برمی‌دارم به سمت سکوی سنگی و هرچه به حامد نزدیک‌تر می‌شوم، گرم‌تر می‌شوم. زخمِ روی سینه‌اش بیشتر به چشم می‌آید حالا؛ یک سوراخ سرخ و خونی که دور تا دورش دلمه بسته. نفس کم می‌آورم. شاید اگر ترکش‌هایی که در پایگاه چهارم سهمم شد، کمی بالاتر خورده بودند، الان جای من و حامد عوض می‌شد. دستانم را تکیه می‌دهم به سکو. لرز می‌کنم. حامد رنگ‌پریده‌تر اما خندان‌تر از همیشه است. کمیل شانه‌ام را فشار می‌دهد: - باید اول خون زخمش رو پاک کنی. زود باش. شلنگ آب را برمی‌دارم و اهرم شیر را می‌چرخانم. آب کم‌فشار و سرد که از شلنگ جاری می‌شود، بغض من هم می‌ترکد. کمیل دستم را می‌گیرد و می‌برد به سمت زخم سینه حامد. آب که خون خشکیده را پاک می‌کند، خون تازه از زخم می‌جوشد؛ خون تازه و گرم. انقدر گرم که به منِ مُرده ثابت می‌کند حامد از همیشه زنده‌تر است. خون میان آب می‌رقصد و روی سکوی غسالخانه جاری می‌شود. نفسم یک در میان می‌آید و می‌رود و صدای هق‌هق گریه‌ام در سالن می‌پیچد. می‌پیچد و برمی‌گردد به خودم. با تمام توان، به اندازه تمام اشک‌هایی که در خودم ریختم گریه می‌کنم؛ با صدای بلند. هرچه بر زخمش آب می‌ریزم، خونش بند نمی‌آید. از ناتوانی خودم شرمنده و عصبانی‌ام. شیر آب را می‌بندم و دستانم را به لبه سکو تکان می‌دهم. سردی آب و سنگ نفوذ می‌کنند به قلبم. سرم را پایین می‌اندازم و باز هم بلند زار می‌زنم. شاید اصلا بد نباشد بروم بیرون و به مش باقر بگویم نمی‌توانم؛ بگویم بیاید کمکم. کمیل بازویم را می‌گیرد و تکان می‌دهد: - آروم باش. کمکت می‌کنم. ✍🏻 فاطمه شکیبا ... برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 📚رمان خط قرمز🖍 قسمت 318 کمیل دست می‌اندازد دور بازوهایم و من را دنبال خودش می‌کشد: - بیا.
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 📚رمان خط قرمز🖍 قسمت 319 و دستش را می‌گذارد روی سینه خونین حامد: - حالا آب بریز. این‌بار آب که می‌ریزم، دیگر از سینه حامد خون نمی‌جوشد. در اوج ناامیدی، لبخند بی‌رمقی می‌زنم و باز هم آه سنگینی از سینه‌ام بلند می‌شود. کمیل آرام در گوشم زمزمه می‌کند: - دارند یک به یک و جدا می‌برندمان، شکر خدا به کرب و بلا می‌برندمان... با آب که نه؛ با اشک حامد را غسل می‌دهم و همراه کمیل می‌خوانم: - ما نذر کرده‌ایم که قربانی‌ات شویم/ دارند یک به یک به منا می‌برندمان... *** امشب بلیت دارم برای ایران و هیچ‌کس هم نیست که توضیح بدهد چرا باید در چنین موقعیتی برگردم. برای همین بود که این بار، وقتی برای زیارت وداع رفتم، حتی اشک برای ریختن نداشتم. هرچه بود را کنار حامد خرج کرده بودم. فقط نشستم و نگاهش کردم. حتی به زبان نیاوردم چه می‌خواهم؛ لازم نبود. خودشان می‌دانند خواسته دلم را. عروسک به دست، دنبال مقر هلال احمر می‌گردم. این عروسک را از یکی از بازارهای اطراف حرم حضرت رقیه(س) خریدم؛ از بازار شام. یک عروسک با پیراهن آبی روشن و چشمان خاکستری و موهای طلایی؛ مثل سلما. همان اول که دیدمش، حس کردم سلما ست که نشسته میان دخترکان دیگر. تنها تفاوتش با سلما، این است که می‌خندد. مقر هلال احمر، یک ساختمان سه طبقه زخمی ست مثل همه ساختمان‌های اینجا و دورش هم پر است از مردمی که دستِ نیاز به سویش دراز کرده‌اند. صف متراکم مردم را کنار می‌زنم و خود را می‌رسانم به نگهبان. میان شلوغی و همهمه مردم، حرفم را به سختی می‌شنود و با دیدن کارت شناسایی‌ام، راهم می‌دهد. ✍🏻 فاطمه شکیبا ... برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 📚رمان خط قرمز🖍 قسمت 319 و دستش را می‌گذارد روی سینه خونین حامد: - حالا آب بریز. این‌بار
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 📚رمان خط قرمز🖍 قسمت 320 پله‌ها را دوتا یکی می‌کنم تا برسم به طبقه سوم؛ جایی که می‌دانم سلما آن‌جاست، میان کودکان بی‌سرپرستِ بازمانده از جنگ که بلاتکلیفند برای رفتن به یتیم‌خانه. زن جوانی راهم را می‌بندد و مقصدم را می‌پرسد. وقتی می‌گویم که حیدرم و به دیدن دخترکی سلما نام آمده‌ام، گل از گلش می‌شکفد و راهنمایی‌ام می‌کند به اتاقی رنگ‌پریده؛ مثل همه اتاق‌های این ساختمان که انگار به زور آن را قابل سکونت کرده‌اند و هم‌زمان می‌گوید: - تبکی کتیر، لکن مو تحکی.(همش گریه می‌کنه ولی حرف نمی‌زنه.) با جمله آخر، صدایش را پایین می‌آورد و در را هل می‌دهد. بجز سلما، چند کودک دیگر هم در اتاق هستند که با هم بازی می‌کنند و صدایشان اتاق را برداشته است. فقط سلما ست که یک گوشه نشسته، خیره به یک نقطه و این اصلا برای یک کودک چهارساله خوب نیست. زن با صدای بلند و پر از شوقش می‌گوید: - سلما! شوف مین جای!(سلما ببین کی اومده!) سلما توجهی به زن نمی‌کند و فقط نگاهش به تنها پنجره اتاق است که آن را با چسب ضربدری در برابر موج انفجار ایمن کرده‌اند. برای همین، زن جمله‌اش را اینطور کامل می‌کند: - سید حیدر... و هنوز کلمه «حیدر» کامل از دهانش خارج نشده که سلما برمی‌گردد و نگاه بهت‌زده و ناباورش را به من می‌دوزد. با دیدن چهره پژمرده‌اش، می‌فهمم باید تمام اندوهم بابت شهادت حامد و دغدغه‌ام برای شهادت حاج احمد را پشت همین در بگذارم و یکی دو ساعتی کودک شوم. درنتیجه، به شکلی بی‌سابقه می‌خندم، زانو می‌زنم روی زمین و آغوشم را برایش باز می‌کنم. سلما اول چند لحظه پلک می‌زند؛ شاید می‌خواهد مطمئن شود خواب نمی‌بیند و بعد می‌دود در آغوشم. مثل روز اولی که دیده بودمش، محکم به من می‌چسبد و پیراهنم را چنگ می‌زند. به سختی تعادلم را حفظ می‌کنم که نیفتم و می‌گویم: - مرحبا روحی. اشلونک؟(سلام عزیزم. حالت چطوره؟) و وارد اتاق می‌شوم و او را روی پایم می‌نشانم. عروسک را نشانش می‌دهم و می‌گویم: - هاد الدمی لک الهدیه! حابِّته؟(این عروسک هدیه توئه. دوستش داری؟) ✍🏻 فاطمه شکیبا ... برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹روزتان قرآنی🌹 (💟 برای خوبان ارسال کنید) 📖 تلاوت صفحه ۳۶۹ قرآن کریم ، با قلم قرآنی هُدی 💐 هدیه به امام زمان علیه السلام @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
💠 💠 🌺 اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقِیَّةَاللهِ في أَرضِهِ 🌹 سلام بر تو ای مولایی که زمینیان؛ 🌹 عطر خدا را از وجودِ تو استشمام می کنند.. 🌹 سلام بر تو و بر روزی که حکومت خدا را 🌹 روی زمین بر پا خواهی کرد..! 🌿 برای سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و تعجیل در فرج آن عزیز، دل های عاشق 5 صلوات مهدوی: 💐 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ 💐 @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
❤️ 🗓 ۱۰ شهریور | سنبله ۱۴۰۳ 🗓 ۲۶ صفر ۱۴۴۶ 🗓 31 اوت 2024 ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ 🗞 وقایع مهم شیعه: 🔹تکمیل سپاه اسامة، 11ه-ق ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ▪️4 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ▪️9 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام ▪️12 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️13 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ ❇️ روز ۱۰۰ مرتبه : یا رَبِّ الْعالَمِین "ای پروردگار جهانیان" ❇️ این که مربوط به روز است به نام رسول خدا صل الله و علیه و آله و سلم می‌باشد، روایت شده است که هر کس این ذکر را بخواند می شود و در این روز حضرت رسول الله (صل الله و علیه و آله و سلم) خوانده شود. ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ 📚 شب : طبق آیه ی ۲۷ سوره می‌باشد. ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ ✅ برای و دادن روز مناسبی است. ✅ برای و روز مناسبی است. ⛔️ برای گرفتن روز مناسبی نیست. ✅ برای روز مناسبی است‌. ⛔️ برای و روز مناسبی نیست. ⛔️ برای و روز مناسبی نیست‌‌‌. ⛔️ امشب برای خوب نیست. ⛔️ برای رفتن روز مناسبی نیست. 🔰 زمان :از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ 🔹امروز روز خوبی است. 🔹امروز برای شروع کارها روز خوبی است. 🔹دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔹کسی که در این روز بیمار شود زود بهبود یابد. ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ 🔸کسی که امروز گم شود، خیلی زود پیدا میشود. ان شاء الله. 🔸قرض دادن و قرض گرفتن خوب باشد. 🔸برگزاری مجالس عروسی و جاری ساختن صیغه ی عقد خوب نیست. 🔸کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است. 🔸خرید و فروش و تجارت،خوب است ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ 🔹میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔹رسیدگی به ایتام  ونیازمندان و بیچارگان خوب است. 🔹صدقه دادن خوب است. ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ ☜ صبح 04:08 اذان ظهر 12:05 ☜ مغرب 18:51 طلوع آفتاب 05:36 ☜ آفتاب 18:33 نیمه شب 00:21 ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ ❤️ ❤️ برای این ختم ابتدا روز جمعه غسل کند و دو رکعت نماز حاجت بجای آورد و به نیت مطلوب صلوات فرستد و شروع کند به خواندن آن. تا هفت روز، ( روزی ۲۴۶ مرتبه سوره توحید را بخواند ) و هر روز در خاتمه، آخرین سوره را اینچنین بخواند: بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ قُل هُوَ اللهُ احَدُ (یاجَبرَئیلُ) اللهُ الصَّمَدُ (یامیکائیلُ) لَم یَلِد وَ لَم یُولَد (یااسرافیلُ) وَلَم یَکُن لَهُ کُفُواً احَدٌ (یادَردائیلُ اجیبُونی وَلَیِّن قَلبَ فُلانِ بنِ فُلانِ (نام مطلوب) لی وَ سَخَّرهُ بِحَقِ کُن فَیَکُونُ) و روز آخر ۲۴۹ بار که جمعا ۱۷۲۵ بار شود. ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ 🗓 مخصوص روز است‌‌. ⏰ ذات الکرسی عمود ۱۶:۳۶ 🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی میشود. @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹‌هرصبح بہ رسم‌نوڪرے ازما تورا سلام اے مانده در میان قائله تنها،تو را سلام 🔹‌ما هرچہ خوب‌و بد، بہ‌درِخانہ‌ے توییـم از نوڪـران مُنتـظــــر آقـا تـو را ســلام السلام‌علیک‌یا‌ابا‌صالح‌المهدی ≽ ✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
💫 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ 💫 هر روزمان را با نام تو آغاز می کنیم ای زیباترین علت هر آغازی الهی به امید تو ... 🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دعای عهد | تجدید عهد روزانه با امام زمان عجل الله 🌹 قرار صبحگاهی منتظران ثابت قدم ظهور @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
❤️ السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
❣سلام_امام_زمانم ❣  ✨خدایا بنمایان به من آن جمال رعنا قامت و آن پیشانی ستوده (مهدیِ فاطمه) را و سرمه وصالِ دیدارش را به یك نگاه به دیده ام بكش. وشتاب كن درظهورش وآسان گردان خروجش را و، وسیع گردان راهش را ومرا به راه او درآور . اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج 👐 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 👐. ❤️السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بنام خدای سمیع و بصیر ✨خطاپوش بخشنده بی نظیر 🌸بنام خدای علیم و حکیم ✨رحیم و بسیط و شریف و نعیم 🌸بنام خداوند وجد و سرور ✨پدیدآور عشق و احساس و شور 🌸سلام صبح بخیر 🌸 شنبه تون مملو از شادی و مهر 🌸بسم الله الرحمن الرحیم الهـــی به امیــــد تـــو 🌸 @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر وقت گرفتار شدی ...... ختمی که پدر علامه مجلسی میگه حوائج عجیب و غریب علمی و مادی و معنوی رو من از این ختم گرفتم... 🎙 حجت‌الاسلام یوسفی 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🌸 @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️سه ویژگی مهم شیعه 👌 سخنرانی بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام مؤمنی 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🌸 @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام سلام آقا 💚🙏 دوباره جمعه گذشت شنبه شد و کل ایام از بهر دیدار شما  خیلی عطش دارد دل ما 💔 لبی خشکیده و اینگونه می خواند برایت همه دار و ندارم کی می آیی نسیم نو بهارم کی می آیی💚 ندارم بی تو آرام و قراری تو آرام و قرارم کی می آیی💚 ☘برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عج صلوات عنایت فرماید 💚🙏 أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🙏 @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓 شنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۳ ۲۶ صفر  ١۴۴۶ ۳۱ آگوست ۲۰۲۴       🕌 اوقات شرعی 🔹️اذان صبح ۰۴:۰۸ 🔹️طلوع آفتاب ۰۵:۳۶ 🔹️اذان ظهر ١۲:۰۵ 🔹️غروب آفتاب ١۸:۳۳ 🔹️اذان مغرب ١۸:۵۱ 🔹️نیمه شب ۲۳:۲۱ 🇮🇷 🕌🇮🇷
🍀یـٰارَبِّ محمّد ┊بِـحَـقِ‏ّ محمّد ✨اِشْـفِ صَـدرِ 🌸محمّد بِـظُـهُـورِٱلْـحُـجَّـة 🍀 یـٰارَبِّ علی ┊بِـحَـقِ‏ّ علی ✨اِشْـفِ صَـدرِ 🌸علی بِـظُـهُـورِٱلْـحُـجَّـة 🍀یـٰارَبِّ فاطمه ┊بِـحَـقِ‏ّ فاطمه ✨اِشْـفِ صَـدرِ 🌷فاطمه بِـظُـهُـورِٱلْـحُـجَّـة 🍀یـٰارَبِّ الحسن‌بن‌علی ┊بِـحَـقِ‏ّ حسن‌بن‌علی ✨اِشْـفِ صَـدرِ 🌸حسن‌بن‌علی بِـظُـهُـورِٱلْـحُـجَّـة 🍀یـٰارَبِّ الحسین‌بن‌علی ┊بِـحَـقِ‏ّ حسین‌بن‌علی ✨اِشْـفِ صَـدرِ 🌸حسین‌بن‌علی بِـظُـهُـورِٱلْـحُـجَّـة 🍀یـٰارَبِّ علی‌بن‌الحسین ┊بِـحَـقِ‏ّ علی‌بن‌الحسین ✨اِشْـفِ صَـدرِ 🌸علی‌بن‌الحسین بِـظُـهُـورِٱلْـحُـجَّـة 🍀یـٰارَبِّ محمّدبن‌علی ┊بِـحَـقِ‏ّ محمّدبن‌علی ✨اِشْـفِ صَـدرِ 🌸محمّدبن‌علی بِـظُـهُـورِٱلْـحُـجَّـة 🍀یـٰارَبِّ جعفربن‌محمّد ┊بِـحَـقِ‏ّ جعفربن‌محمّد ✨اِشْـفِ صَـدرِ 🌸جعفربن‌محمّد بِـظُـهُـورِٱلْـحُـجَّـة 🍀یـٰارَبِّ موسی‌بن‌جعفر ┊بِـحَـقِ‏ّ موسی‌بن‌جعفر ✨اِشْـفِ صَـدرِ 🌸موسی‌بن‌جعفر بِـظُـهُـورِٱلْـحُـجَّـة 🍀یـٰارَبِّ علی‌بن‌موسیٰ ┊بِـحَـقِ‏ّ علی‌بن‌موسیٰ ✨اِشْـفِ صَـدرِ 🌸علی‌بن‌موسیٰ بِـظُـهُـورِٱلْـحُـجَّـة 🍀یـٰارَبِّ محمّدبن‌علی ┊بِـحَـقِ‏ّ محمّدبن‌علی ✨اِشْـفِ صَـدرِ 🌸محمّدبن‌علی بِـظُـهُـورِٱلْـحُـجَّـة 🍀یـٰارَبِّ علی‌بن‌محمّد ┊بِـحَـقِ‏ّ علی‌بن‌محمّد ✨اِشْـفِ صَـدرِ 🌸علی‌بن‌محمّد بِـظُـهُـورِٱلْـحُـجَّـة 🍀یـٰارَبِّ حسن‌بن‌علی ┊بِـحَـقِ‏ّ حسن‌بن‌علی ✨اِشْـفِ صَـدرِ 🌸حسن‌بن‌علی بِـظُـهُـورِٱلْـحُـجَّـة 🍀یـٰارَبِّ الحُجَّة ┊بِـحَـقِ‏ّ الحُجَّة ✨اِشْـفِ صَـدرِ 🟢الحُجَّة بِـظُـهُـورِٱلْـحُـجَّـة ๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸💫امـــروزتــون شـــاد ⚪️💫میان هـزاران دیـروز 🌸💫و مـیــلــیـونـهـا فـردا ⚪️💫فــقــط امــروز هــســت 🌸💫امــروزت بــی نــظــیــر ⚪️💫امــروزت خــنـــدان 🌸💫امروزت خوش خاطره ⚪️💫خـدایا هزاران بار شڪر 🌸💫برای نعمت دیدن یه روز ⚪️💫زیــــبـــــای دیـــگـــــر 🌸💫تقدیم به شما دوستان عزیز ⚪️💫10شهریور ماهتون گلباران @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا