eitaa logo
کانال 📚داستان یا پند📚
1.1هزار دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
36.8هزار ویدیو
133 فایل
کارکانال:رمان و داستانک،سلام و صبح بخیر،پیامهای امام زمانی عج، کلیپ طنز،سخنان پندی،سیاسی، هنری و مداحی پیامها به مناسبتها بستگی دارد. مطالبی که با لینک کانال دیگران است با همان لینک آزاده بقیه مطالب آزاده @Dastanyapand
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 👤💼👤💼👤💼👤💼👤💼 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📚﴿ طیران ﴾94 🔖قسمت۷ از بیرون فکر میکردی یک خانه ۶۰ ۷۰ متری
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 👤💼👤💼👤💼👤💼👤💼 📚 📚﴿ طیران ﴾94 🔖قسمت ۸ با تمام سختی هایش، بی خوابی، تعنه، تهدید دوستش دارم ؛ کارم را میگویم . همه و همه قهوه تلخی هستند که قند امید درونش حل میشد و خوش طمعش میکند . شناسایی که شدم . یک نفس از پله های سازمان بالا رفتم ، تقه ای به در اتاق جلسه زدم . ثواب تحویل دادم و جواب سلام تحویل گرفتم . آقای حسینی لبخندی زد: _ صدرا شروع کن او با موهای فرفری مشکی ، چشم های قهوه اش نیم نگاهی به عکس دختری آشنا کرد . که با کمک پروژکتور روی پرده نازک سفید نقش بسته بود . صدرا بسم اللهی گفت و شروع کرد : _ المیرا زمانی ... متولد ۱۳۵۵... فرزند احمد زمانی... ساکن تهران‌... هیچ پرونده کیفری نداره ، با کمک برادرشون دو سالی هست شریک شدن ... یعنی از ۲۳ سالگی شون تا الان... و اینکه سفر کاری زیاد میره بیشترم کشورای مثل: دبی ، ترکیه ، افغانستان و پاکستان . _ شرکت شون هیچ گونه تخلف یا نقطه سیاهی نداره کاملا سفید سفید. صدرا میگفت و من در داده‌ های ذهنی ام آن دختر را میدیدم . سید آرام دم گوشم زمزمه کرد : _ این همون دخترست ، همونی که توی فیلم دوربین مداربسته شرکتتون بود‌ اونم چند بار . صدرا لب های خشکش را تر کرد : _ بقیه اش رو باید سید توضیح بده اینکه چرا بچه های ت.م (تیم مراقبت و تعقیب) روش سوارن . از کنارم بلند شد ، مدام در خودکار را به سرش میکوبیدم و باز درش می‌آوردم و این روند ادامه دار بود. با صدایش به کالبدم برگشتم ، چشم هایم مدام پر و خالی میشد. عذاب آور بود اما تمام شد ، محمد امین قصد به درد آوردن قلبم را نداشتم اما شد آنچه نباید میشد . آقای حسینی وقتی حالم را دید اسم پرونده را جگوار نامید و پایان جلسه را رسمی کرد . من یخ زده میان تصویر صورت پر مهرش ماندم . تصویر که رفت ، همه رفتند و بچه های خودمان ماندند . سید کنارم آمد: _امیریل خوبی؟ شرمندم نمیخواستم... _میدونم... نمیخواد بگی . دیگر کارهم حالم را خوب نمیکرد بلکه کلافه ام میکرد ، باید بادی به کله ام میخورد . دلم حتی خانه راهم نمیخواست ، رفتم تجریش سری به امامزاده صالح زدم . از حوض در حیاط امامزاده گذشتم . دلم حیات میخواست . گنبد و بارگاه شان همرنگ چشمانم بود ، کاش قلبم نیز همرنگ شان میشد . معماری ایرانی سنگ تمامش را برای امام و امامزادها گذاشته بود . کاش میتوانست بارگاهی عظیم برای کریم اهل بیت علیهم السلام بسازد . اصلا کاش میشد قبر مادر بود ، این‌ کاش باب روضه شد . خلوتی امامزاده فرصت داد تا چشم های باران زایم بی مهبا ببارد . _خدایا‌... تو شاهدی... من نمیخواستم ‌... عمرش انقدر زود تموم بشه اونم بخاطر لجبازی من... میخواستم بتونه کارشو جبران کنه... نمیخواستم از خانواده ام فرار کنم.... نمیخواستم چشم های اشکی خانواده ام رو... نمیخواستم سکوت بابا رو.... نمیخواستم دلخوری خواهر هامو.... اما شد... گذشت آثارشو از بین ببر... خسته به درگاهت اومدم... اشک هایم را پس زدم. از روی عادت شروع کردم به توضیح پرونده ، از آشنا بودن آن دختر گفتم و از اویی که عجین با پرونده بود . از پیچش عجیب آن اتفاق با این پرونده ، یا شاید هم من اینگونه فکر میکردم . روضه کوتاهی در ذهنم گذشت . رزقم را در همان سرداب گرفتم و باز به سردخانه ام برگشتم ، برای دوباره خزیدن زیر سرمایش . ... ✍🏻 ماحدا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 👤💼👤💼👤💼👤💼👤💼 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📚﴿ طیران ﴾94 🔖قسمت ۸ با تمام سختی هایش، بی خوابی، تعنه، تهد
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 👤💼👤💼👤💼👤💼👤💼 📚 📚﴿ طیران ﴾94 🔖قسمت۹ با صدای زنگ در دژم از خواب پریدم. رویا بود؟ کسی که آدرسم را نداشت! در را زدم، بعد از گذشت چند ثانیه داخل آمد: _یه خرس گریزلی گنده وحشتناک که از غارش کشیدنش بیرون . با صدای زخمت شده گفتم: _ سلام‌... از کی تو انقدر سحر خیز شدی؟ سفره نان سنگک های داغ و ظرف حلیم را روی سردی کابینت نشاند: _ اومدم ظهرونه بخوریم داداش. _ آدرس اینجا رو از کجا پیدا کردی؟ کی بهت داد؟؟ باد به غبغب انداخت: _ به من میگن اهورا خان هیچ چیز از سلطه من خارج نیست . _ اون چیه... میدونی تو خونه ام موش زیاد شده. جیغ دخترانه ای با آن هیکلش زد که خندیدم: _ خب اهورا خان میگفتید. _ خیلی نامردییی‌. قاشقی از طعم دلچسب حلیم چشیدم: _ اوم هنوز پسرم. _ آره پیر پسری... غذا که خوردیم میخوام بریم بیرونا. در سکوت شروع کردیم و با اصرارش حالا من پشت رُل نشسته ام و اوهم کنار دستم: _امی جون. _بعدش؟ سری به تأسف تکون داد: _یعنی یه جانمم بلد نیستی؟ واقعا که با مدیر عامل شرکت رادفر اینطوری صحبت میکنی؟ _ به نکته ظریفی اشاره کردی . جدی شد: _ امیریل نمیخوای درباره ازدواج با مامان حرف بزنی. به جاده خیره شدم: _نمیدونم... _ازش خبری داری؟ مطمئنی پات میمونه؟ با شکی که مانند مستر تستر به غذای اطمینانم گاز زده بود ، گفتم: _اگه هنوزم مثل قبل باشه آره‌. _من بستنی میخوام . نیم نگاهی بهش کردم: _مگه بچه ای؟ _بچه نیستم ولی دل که دارم؟ امیریل میخوام دیگه عهه. ماشین را متوقف کردم: _چی میخوری؟ _آب هویج بستنی... آی برا خودتم بگیریا انقدم قهوه نخور مرض میگیری . نگاهی تأسف‌باری انداختم و پیاده شدم ، وارد مغازه نشده خون در رگ هایم لباس انجماد را پوشید . حتی صدای اهورا هم مرا به خود نیاورد: _امیر... امیریل هو... کجایی؟؟؟ دستی جلوی صورتم تکون داد ، با دیدن صحنه رو به رویمان اوهم باور نمیکرد: _امیریل نزنه به سرتا... بی اختیار جلو رفتم و یقه مرد را میان حصار انگشتانم گرفتم و چون ببر زخمی نفس نفس میزدم . چشماهای شکلاتی اش تلخ شد و رنگ ترس گرفت ، رنگ از صورت زیبایش پرید. حال به جای من او یقه ام را گرفت و با لهجه خاصش گفت : _ چته وحشی چی میگی؟؟؟ با ذائقه ای تلخم نمیدانستم چه بگویم ، زبان در کام چرخاندم که یقه ام را بالا گرفت: _نمی فهمی چی میگممم هاا؟؟؟ ملودی صدایش از بین لب های لرزانش بیرون آمد : _علی اکبر‌.... و... ولش کن... _هیچی نگو ببینم این چی میگه؟؟؟ دیونه ای چیزی هستی؟ فراریی؟؟ جنست بهت نرسیده؟! صدای اهورا بلند شد: _آهای آقا درست حرف بزن قاطی کنم بد قاطی میکنم. _قاطی کن ببینم چطو قاطی میکنی جوجه. تا خواست دستش روی گونه اهورا بنشیند ، مچ دستش را میان پنجه هایم گرفتم . آنقدر محکم که صدای قرچ قرچ شکستن استخوانش همراه با دادش به هوا رفت: _چه نسبتی باهاش داری. _چه سنمی به تو داره... آخ... ولم کن... ازت شکایت میکنم . پوزخندی صدا دار زدم ‌. ... ✍🏻 ماحدا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 👤💼👤💼👤💼👤💼👤💼 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📚﴿ طیران ﴾94 🔖قسمت۹ با صدای زنگ در دژم از خواب پریدم. رویا
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 👤💼👤💼👤💼👤💼👤💼 📚 📚﴿ طیران ﴾94 🔖قسمت ۱۰ آخر دعوا چه شد؟ خب اگر تصورتان این است که پیروزمندانه فک و دهان آن مرد علی اکبر نام را پایین آوردم سخت در اشتباهید . راستش اردنگی از مغازه بیرونمان کردند . اهورا معترض گفت: _خوبت شد؟؟ خروس جنگی . دستی به موهای پریشانم زدم: _حالا که چیزی نشده . نگاهی به لباس های خاکی و پاره ام کرد: _داره میریزه از سر و روت. _بریم خونه لباس... نشست پشت رُل: _نمیخواد سوار شو. کنار دستش نشستم ، در صورتش کنکاش کردم: _مأمورم و معذور باید ببرمت خونه! در خفقان سکوت ، تا رسیدن به خانه خاطراتمان به او فکر کردم. به غریبه ای همراه آشنای من ، به هراس چشمانش ، به صدای لرزانش ، به صورت که رنگ از آن فرار کرده بود . حس خانه ای کاهگلی داشتم که قرار بود ، خراب شده و جاده شود . درد با شمشیر در دستانش میخواست عصب های مغزم را تکه تکه کند و استخوان های جمجمه ام را با لگد خورد و جلوی چشمانم بریزد . اینجا بودم؟ نه، خیالم جایی درکنار او و جایی در کنار عزیز از دست رفته ام پر میزد . وارد خانه شدیم ، قول میدهم چشمانم به خون نشسته باشد . آلا با دیدنم هراسان سمتم آمد : _چیشده؟؟ اهورا چیکار کردین؟؟؟ شانه ای بالا داد: _به من چِه. _یه دست لباس براش بیار... چرا چشماش قرمزه؟ _من چمیدونم از خودش بپرس! نگا زبون داره این هوا... من که توش نیستم. آلا با دلخوری پرسید: _توضیح بده. _چیزی نیست‌‌... یکم سرم درد میکنه. آلا سری تکان داد: _یکم یعنی داره میترکه. رفت و بعد از چند لحظه با یک مسکن و بلور زلالی سمتم گرفت . لیوان آب را یک نفس سر کشیدم ، خواست باز از دستم فرار کند که مچ دست دخترانه اش را گرفتم: _چرا فرار میکنی؟... _اهورا براش لباس بیار. دست گذاشتم زیر چونه اش: _منو نگاه کن. _نکن... امیریل... رنگش زردچوبه ای شده بود که مرا سمت خودش کشید : _چرا نکنم؟... آلا خوبی؟؟؟ دوید سمت سرویس بهداشتی ، دقایقی بعد رنگ پریده از دیوار سرخورد ، کنار بی جانی اش زانو زدم: _آلا صدامو میشنوی؟ حالت خوبه؟؟... اهورااااا !!! اهورا آمد اعتراض کند که با دیدن حال آلا اعتراضش در دهانش ماسید: _صداتو ننداز تو... _ماشینو روشن کن یالااا. سر سری مانتو و شال اش را تنش کردم و کمکش کردم تا ماشین بیاید . امیریل نحسیت باز میخواهد دامان این خانواده را بگیرد ، زودتر به غار تنهایت برگرد . ... ✍🏻 ماحدا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
9.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حَق👌👌👌👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴سم_مطلق اخیرا پویشی در کارزار راه افتاده تحت عنوان «اعزام دختران به سربازی» 😂 که خب ذاتا خنده‌داره. ولی چیزی که خنده‌دارتره اینه که تا الان نزدیک به ۱۲۰ هزار نفر امضاش کردن😂😂 🔹اما یه چیزی هست که حتی از این دوتا هم خنده‌آورتره. همونایی که سال ۱۴۰۱ باافتخار هشتگ می‌زدن الان ناراحت شدن که غیرت پسرامون کجا رفته و وای مارو می‌خوان بفرستن سربازی و فلان و اینا😂😂😂 پ.ن: حالا غیرت و اینا به کنار، زن و مرد مگه برابر نبودن؟😔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*حماس هربار یک سورپرایز برای اسرائیل دارد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫اینا شوخی نیستا ! تجربه ی یک هم وطنه... . غرب اینها رو هم داره هرچند این بخشش در مجازی ایران سانسور میشه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
47.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تلفن به ۱۶۲ برای پیگیری این کلیپ 👇 لازمه بسم الله (برنامه به احترام ماه خدا)پخش کنند
15.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چشم خوردن حق است!! گوش کنید.... حرف دلت رو هرجا به هرکس نزن... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 📚 🟡در قنوت و سجده نماز در روزهای باقیمانده 🧮 بسیار بگو 💠اَلْـݪّٰـهُـمَّ ✨ اِنْ لَـمْ تَـکُـنْ غَـفَـرْتَ لَـنـٰا فِـیـمـٰا مَـضـیٰ مِـنْ شَـعْـبـٰانَ فَـاْغْـفِـرْ لَـنـٰا فِـیـمـٰا بَـقِـیَ مِـنْـهُ ♥️خدایا اگر در روزهای گذشته شعبان ما رانیامرزیدی، پس درروزهای باقیمانده بیامرز 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺 🕋پیامبـراکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله: 🔮هرکس در شب بیست و هفتم ماه شعبان ⃢⃢⃢⃢🧎🏻 ⓶رکعت نمازبخواند ❄️درهررکعت: 🧎🏻⇇حمـد 🧮 ۱۰مـرتبه سوره الاعلى⇉ ♥️خداوند 🧮یک میلیون عمل نیک برای او نوشته و 🧮 یک میلیون گناه او را زدوده و 🧮یک میلیون درجه بالا برده و 👑تاجی ازنور برسر او می‌گذارد بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم سَبِّحِ ٱسْمَ رَبِّکَ ٱلْاَعْـلیٰ﴿١﴾ اَݪّـَذِی خَلَقَ فَسَوّیٰ﴿٢﴾ وَٱݪّـَذِی قَدَّرَ فَهَدیٰ﴿٣﴾ وَٱݪّـَذِی اَخْرَجَ ٱلْمَرْعیٰ﴿٤﴾ فَجَعَلَـهُۥ ❀ غُثٰاءً اَحْویٰ﴿٥﴾ سَنُقْرِئُکَ فَلٰا تَنْسیٰ﴿٦﴾ اِلّٰا مٰاشٰاءَاللَّهُ اِنَّـهُۥ ❀ یَعْلَمُ ٱلْجَهْرَ وَ مٰا یَخْفیٰ﴿٧﴾ وَ نُیَـسِّرُکَ لِلْیُسْریٰ﴿٨﴾ فَذَکِّـرْ اِنْ نَفَعَتِ ٱلذِّکْریٰ﴿٩﴾ سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشیٰ﴿١٠﴾ وَ یَتَجَنَّبُهَاْ ٱلْـاَشْـقیٰ﴿١١﴾ اَݪّـَذِی یَصْلَۍٱلنّٰارَ ٱلْکُـبْریٰ﴿١٢﴾ ثُمَّ لٰا یَمُوتُ فِیـهٰا وَ لٰا یَحْییٰ﴿١٣﴾ قَدْ اَفْلَحَ مَنْ تَزَکّیٰ﴿١٤﴾ وَ ذَکَرَ ٱسْمَ رَبِّــٖهۦٓ ✦فَصَلّـیٰ﴿١٥﴾ بَلْ تُؤْثِرُونَ ٱلْحَیٰاةَ ٱلدُّنْیٰا﴿١٦﴾ وَٱلْـآخِرَةُ خَیْرٌ وَ اَبْـقیٰ﴿١٧﴾ اِنَّ هٰـذٰا لَفِـۍ ٱلصُّحُـفِ ٱلْـاُولیٰ﴿١٨﴾ صُحُفِ اِبْرٰاهِیمَ وَمُوسیٰ﴿١٩﴾ 📚اقبال‌الاعمال ⏰حدود۲۰دقیقه @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️ثواب یهویی‼️ ❗️تا آخر ماه‌شعبان❗️ در روزهای باقیمانده این ماه 🧮 بسیار بگو: 💠اَلْـݪّٰـهُـمَّ ✨ اِنْ لَـمْ تَـکُـنْ غَـفَـرْتَ لَـنـٰا فِـیـمـٰا مَـضـیٰ مِـنْ شَـعْـبـٰانَ فَـاْغْـفِـرْ لَـنـٰا فِـیـمـٰا بَـقِـیَ مِـنْـهُ. ♥️ خـدایا ◽️ اگـر در روزهای گذشته شعبان ما رانیامرزیدی، پس در روزهای باقیمانده بیامرز ❗️‼️❗️‼️❗️ 🟦 لینک ربات را ضربه بزنید و تعداد را ثبت کنید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
10.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 می‌توانید از به گونه‌ای استفاده کنید که «مجاهدت در رکاب تک تک اهل بیت علیهم‌السلام» در نامه عمل‌تان ثبت شود! 🎙استاد_شجاعی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺