eitaa logo
کانال 📚داستان یا پند📚
1هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
34.4هزار ویدیو
119 فایل
کارکانال:رمان و داستانک،سلام و صبح بخیر،پیامهای امام زمانی عج، کلیپ طنز،سخنان پندی،سیاسی، هنری و مداحی پیامها به مناسبتها بستگی دارد. مطالبی که با لینک کانال دیگران است با همان لینک آزاده بقیه مطالب آزاده @Dastanyapand
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆👤 👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶 📚عاکف 📝امنیتی_گاندویی_مستند داستانی 👈جلد چهارم (سری چهارم) ✍قسمت ۵۱ و ۵۲ رفتم ر
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆👤 👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶 📚عاکف 📝امنیتی_گاندویی_مستند داستانی 👈جلد چهارم (سری چهارم) ✍قسمت ۵۳ و ۵۴ بلافاصله ویلا رو تخلیه کردیم و برگشتیم سمت اداره. اثری که از روی جام گرفته بودیم، احمد برد داد به بچه‌های تشخیص هویت. من اومدم دفترم. به عاصف پیام دادم: «کجایی؟» پیام داد: «خبرمرگش بیاد رسوندمش. خودمم توی راه سایت هستم.» نوشتم: «میبینمت. یاعلی.» نیم ساعت بعد عاصف اومد. رفتم اثر انگشت زدم درب اتاقم و باز کردم دیدم چشماش خونه. خنده‌م گرفت. گفتم: +ببخشید. میدونم بهت سخت گذشت. _دهنم سرویس شد. +بیا داخل بشین. رفتیم نشستیم؛ گفتم: +خب چه خبر؟ _هیچچی. خیلی سر تهوع زورکی اذیت شدم. چشمام درد میگیره. گلوم میسوزه. +نگران نباش. امشب یا نهایتا تا فردا صبح خیلی چیزا مشخص میشه که این آدم کیه. _امیدوارم. +عاصف، من احساس میکنم این دختره داره با یک چهره و هویت جعلی زندگی میکنه. _چهره!؟!؟ +بله. _یعنی تغییر چهره داده؟ +بله با عمل جراحی پلاستیک. _یعنی میخوای بگی من با یک پرستو طرفم؟ +تا اینجای ماجرا که هرچی دیدیم همین و بهمون گفته. نشونه‌ای جز این ندیدیم. به نظرم تو در یک برنامه و که چیده قرار گرفتی. _یا خدا ! چرا من؟ +اعتقاد من اینه که ممکنه تو هدف دشمن نباشی. به نظرم هدف کسی دیگه هست و میخوان از طریق تو به کِیس‌های مورد نظر خودشون برسن. _تو چیزی میدونی که به من نمیگی؟ نمیخواستم فیلم توی خونه عاصف و که دختره رفت پشت سیستمش نشست و بهش نشون بدم. برای همین فعلا به عاصف چیزی نگفتم...عاصف همچنان منتظر جوابم بود... گفتم: +بزار به وقتش یه سند بهت نشون میدم. اما الان وقتش نیست. _چیزی شده؟ +خیلی چیزها شده! _خب من خودم یکی از گزینه‌های این بازی هستم. هنوز به من اطمینان نداری؟ من که دارم مثل سابق کارم و درست انجام میدم. پس به من بگو. +نرو روی مخم. گفتم به وقتش. حدود یک ساعت و نیم من و عاصف تحلیل و گفتگو کردیم و قرار شد تا اومدن جواب بچه‌های آزمایشگاه که روی هویت و دی ان ای و...کار میکردن صبر کنیم. از دفتر سیف بهم زنگ زدن که حاجی میخواد شمارو ببینه! وقتی رفتم پیشش ازم گزارش کار گرفت و بعد از اون بهم گفت: «به بچه‌های بایگانی و طبقه بندی اطلاعات سپردم یه پرونده‌ای رو که دو سه سال قبل بسته شد و مربوط به یکی از مسئولین میشه رو برات بیارن تا باز بینی کنی و بدونی چی گذشته! لازمه شما اون و مطالعه کنید! البته قطعا در جریان هستید. اما خب ممکنه به دردتون بخوره و زوایای پنهان اون و بدونید بد نباشه!» برگشتم دفترم و دیدم چنددقیقه بعد برام پرونده مذکور و آوردند. پرونده درمورد پرستوهای سرویس اطلاعاتی بیگانه نظیر آمریکا و انگلستان و اسرائیل بود که چندسال قبل به برخی مسئولین جمهوری اسلامی نزدیک شده بودند. ماجرای هیاهوی وزیر پرحاشیه ارشاد دولت آقای ع.ج! که استعفا داده بود؛ وَ همچنان ماجرای مدیر ارشاد استان قم که سر و صدای زیادی کرده بود و دیگر ماجراهای تو در توی اون زمان. سرم داشت دود میکرد. نه از اینکه چنین اتفاقاتی افتاد! بلکه وقتی زوایای پنهان پرونده رو که جایی درز نکرده بود میخوندم. حتی هم در اون زمان مستقیما به وزیر ارشاد وقت تذکر دادند و فرمودند: "ما در حوزه فرهنگ حرف بسیار داریم و...!!!" از طرفی سفرهای مشکوک و مخفیانه اشخاصی همچون علی مرادخانی معاون هنری وزیر فرهنگ و ارشاد به همراه تیمی از مسئولان آن معاونت به آمریکا. از طرفی اظهارات مهم امام جمعه جیرفت درمورد این مسائل که گفته بودند: «اگر ائمه‌ی جمعه، حقایق پشت پرده‌ی استعفاها و استیضاح‌های دولت توسط مجلس را بگویند، روانی برای مردم باقی نمیماند». ارتباط خانوم فیلمساز جوان«بهاره ص.ج» و همچنین ارتباط خانوم «آفرین چ.س» با وزیر مستعفی ارشاد و... اتهام این حضرات‌هم اجماع و تبانی علیه امنیت ملی و همکاری با دولت‌های متخاصم بود. خانوم آفرین چ.س در 12 آبان 94 دستگیر شده بود و همسر سابق یکی از بازیگران سینما و تلویزیون بوده. آفرین چ.س مدتی در پاریس ساکن بود و پس از ورود به ایران و... اون اتفاقات می‌افته! حاجی سیف پرونده بایگانی شده رو بهم داده بود تا مطالعه کنم و نکات آرشیو شده اون و مقایسه ای کنم با وضعیت موجود در این پروژه و پرونده! نتیجه مطالعه‌م این شد: "رفتار و عملکرد دختری که به عاصف نزدیک شده بود، بسیار متفاوت‌تر بوده. چون پروژه‌ی برخی مسئولین سیاسی و... به دلیل معلوم الحال بودن و سرشناس بودن، راحت‌تر از پرستوهایی هست که به سمت نیروهای امنیتی و اطلاعاتی و نظامی میان." در کل ما با یک پرستوی عادی طرف نبودیم. ☆☆ساعت 10 و 30 دقیقه صبح بهزاد تماس گرفت و خبر داد که بچه‌های آزمایشگاه و تشخیص هویت جواب و برامون آوردند. گفتم بیاره دفترم. رفتم در و باز کردم و ازش گرفتم.