eitaa logo
کانال 📚داستان یا پند📚
1هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
34.4هزار ویدیو
119 فایل
کارکانال:رمان و داستانک،سلام و صبح بخیر،پیامهای امام زمانی عج، کلیپ طنز،سخنان پندی،سیاسی، هنری و مداحی پیامها به مناسبتها بستگی دارد. مطالبی که با لینک کانال دیگران است با همان لینک آزاده بقیه مطالب آزاده @Dastanyapand
مشاهده در ایتا
دانلود
مدیران غربگرا.mp3
9.25M
من التماس می‌کنم به ملّت ایران؛ این غرب‌زده‌ها را کنار بگذارند! (امام خمینی ره) کاندیدای غرب‌زده را چگونه می‌توان تشخیص داد؟
14.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥مقایسه اختیارات با رئیس‌جمهور آمریکا و فرانسه 💥۹ نکته جالب درباره حاشیه‌های عجیب زندگی ملکه الیزابت!!! 💥برشی از سخنرانی به بهانه مرگ ملکه الیزابت برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در واکنش به شهادت سیّدحسن نصرالله مراقب مواضع خود در این جنگ تمام عیار باشید! | برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
امتحان جامعه ایمانی.mp3
9.75M
⚡️ در حادثه ترور فرماندهان حزب‌الله، تمام مومنین در سراسر جهان به یک امتحان بزرگ مبتلا شده‌اند! بشنویم درباره‌ی این امتحان و راه پیروزی در آن ! | | اللھم‌عجل‌ݪوݪیڪ‌اݪفࢪج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹 برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ سگ نگهبان آمریکا بداند: دست از پا خطا کند، پاسخ ملّت ایران او را از درون متلاشی خواهد کرد! |
فتنه اکبر.mp3
8.96M
√ فتنه ی اکبر آخرالزمان چیست؟ √ جنس حمله‌ها در این فتنه‌ها چیست؟ √ چگونه می‌توان آنها را تشخیص داد؟ | 🌹 برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
میانبُر جهاد آخرالزمان.mp3
23.88M
🔴 کسی که تاکنون هرگز به جهاد فکر نکرده، چگونه می‌تواند جزو لشکر مقاومت در آخرالزمان باشد و در صف شهدا و صالحین و مجاهدین مقاومت قرار بگیرد؟ | 🌹 برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆👤 👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶 📚عاکف 📝امنیتی_گاندویی_مستند داستانی 👈جلد اول (سری دوم) ✍ قسمت ۱۳ و ۱۴ رفتم تو
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆👤 👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶 📚عاکف 📝امنیتی_گاندویی_مستند داستانی 👈جلد اول (سری دوم) ✍ قسمت ۱۵ و ۱۶ ✍بزارید جرم خسرو جمشیدی رو براتون بگم.... خسرو جمشیدی فرزند نصرت توی یه نهادی بود که متخصصین اون سازمان، کارشون مربوط به پرتاب ماهواره به فضا بود.. بدون ذره ای جناح بندی ... و فقط در حمایت از حقیقت و حق عرض میکنم که در دوره احمدی نژاد... اگه یادتون باشه خیلی پیشرفت داشتیم و چشم دنیا خیره شده بود که این همه پیشرفت در مسائل علمی و اون هم در ایران ... که بعد از انقلاب ... این همه تحریم شدیم از همه لحاظ، بخصوص در حوزه صنعتی و علمی و دفاعی، خیلی عجیبه.. طوری که رتبه ۱۳ دنیارو در عرصه علمی صاحب شدیم، و این باعث تعجب و شگفتی دشمنان ما شد.. حتی این پیشرفت، منجر به ترور بعضی دانشمندانمون شده بود.... در دوره متاسفانه رتبه علمی جهانی ما شدیدا افت کرد.. طوری که هم متذکر شدند بابت این سقوط رتبه علمی و به دولت فعلی هشدار دادند در دیدارهای علنی و ابراز ناراحتی و گله شدید کردند.. بگذریم.... بخوام حرف بزنم باید کلی از ذلت و خواری بعضیا بگم. داشتم میگفتم... خسرو جمشیدی به جرم جاسوسی علیه دولت جمهوری اسلامی ایران ، و اقدام علیه امنیت ملی، و خارج کردن بعضی اسناد محرمانه و سری کشور و دادن اطلاعات مربوط به پرتاب ماهواره کشور، و اطلاعات مربوط به متخصصین و مهندسین و نخبه های جوان کشور به سرویس های بیگانه و همچنین به جرم جاسوسی برای آمریکا در بعضی قسمت ها، بعد از دستگیری توسط نیروهای اطلاعاتی امنیتی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، و بعد از اون بازجویی های دقیق و کارشناسی، براش پرونده تشکیل شد و راهی دادگاه شد که نهایتا، در دادگاه انقلاب اسلامی "مفسدفی الارض" شناخته شد و حکمش هم در دیوان عالی کشور تایید شد و قرار شده بود اعدام بشه.. داشتم میگفتم. من و دید تعجب کرد. گفت: _چرا دست از سرم بر نمیداری تا راحت‌ شم. من به ته خط رسیدم. موقع اعدام هم ولم نمیکنی تووو !!! هرشب کابوس میدیدم.. همونطور که دستم توی جیب شلوارم بود و گردنم و کج کرده بودم و زُل زده بودم توی چشماش و داشتم نگاش میکردم، یه کم صورتم و بردم سمت صورتش و آروم دم گوشش، بهش گفتم: +زشته جلوی زن و بچت. خجالت بکش. دخترت داره میبینه خسرو. توی بازجویی‌هایی که ازت داشتم فکر میکردم آدم قوی ای هستی. اما الان....!!!ضمنا خودتم میدونی خواستم کمکت کنم ولی تو نخواستی. _خب الآن چی میخوای ازم. باز میخوای بازجویی کنی ازم.. بابا ولم کن.. خسته شدم. بزار بمیرم... انگشت اشارم و گذاشتم جلوی بینیم و گفتم: +هیییسسسس. صحبت نکن. صداتم بیار پایین.. بهت گفتم دخترت داره میبینه.. خجالت بکش.. اشاره زدم به عاصف و گفتم : _برو ماشین و بیار و حرکت میکنیم. رفتم سمت زن و بچه ی خسرو و به خانمش گفتم: _شما برید خونتون تا خودمون خبرتون کنیم. ☆☆یه نکته: زمان اعدام این شکل جاسوس ها معمولا بنا بر دلایلی...با اینکه از قبل بهشون اطلاع میدن تا حدودی که چه روزی قرار هست اعدام بشه اون شخص، ...اما معموال خانواده اون شخص تا لحظه آخر دقیق نمیدونن چی قرار هست بشه و اتفاق بیفته.چون امنیتی هست بحثش. بچه های حفاظت قضایی هم چندساعت قبل اعدام با شرایط امنیتی_حفاظتی رفتن دنبال خانواده خسرو ، و اونهارو آوردن پیش خسرو تا ببینن همدیگرو.. ماهم خیالمون جمع بود که خبر اعدام این جاسوس به بیرون درز نمیکنه تا بخوان نفوذ کنند و یا اتفاقی بیفته موقع برگشت ما و زمان انتقال خسرو به خونه امن مورد نظر. عاصف سریع ماشین و آورد جلوی درب ورودی اون سالن. چشم بند خسرو جمشیدی رو کشیدم پایین تا جایی رو نبینه. بعد به عاصف گفتم: _بیا ببرش داخل ماشین و خودتم بشین پشت فرمودن. سوار شدیم و از زندان امنیتی خارج شدیم ... ✍🏻: مرتضی مهدوی 📌ارسال 100٪ با نام نویسنده و ذکر صلوات برای امام زمان و نائبش ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆👤🕶
زنان مبارز.mp3
14.37M
🔹 «زن مؤمنه‌ی غیرمبارز» در اسلام نداریم. ✘فاطمیه : یعنی زن وسط میدان ✘ @Dastanyapand برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
4_5834502575268827862.mp3
7.93M
هر کسی که قصد امامش کرده: غربال میشه / غربال میشه / غربال میشه / مگر کسی که "وفا " داشته باشه! ✘ وفا چجوری بوجود میاد؟ | ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆👤 👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶 📚عاکف 📝امنیتی_گاندویی_مستند داستانی 👈جلد دوم (سری دوم) ✍ قسمت ۹۱ و ۹۲ قطع کرد
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆👤 👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶 📚عاکف 📝امنیتی_گاندویی_مستند داستانی 👈جلد دوم (سری دوم) ✍ قسمت ۹۳ و ۹۴ +اینجاهم زیر و روش و برام درمیارن ولی میخوام ببینم توی تهران ازش چی داریم ما.. حالا بهم بگو اونجا شما چیکار کردید تا الآن؟ _فعلا روی همون فایل صوتی که الان بهت گفتم برات فرستادم، دارم کار میکنم ببینیم صدای کی بوده زنگ زده اینجا. شما اونجا جدای چهره نگاری به چیزی رسیدین؟ +فعلا نه.. اما اگه خبری شد به تهران خبر میدم. عاصف خواهشا حواستون به پرتاب ماهواره باشه. اینا میخوان مارو درگیر این موضوع بکنن تا ما نتونیم بچه های سکوی پرتاب و کمک کنیم. اینجا خبری شد بهتون میگم حتما. شما هم اونجا خبری دستتون رسید بهم بگید. من و بی خبر نزارید. _حتما. مواظب خودت باش داداش. صبور باش. ان شاءالله برای خانومت اتفاقی نمی افته. قطع کرد، دیدم پشت سرش عطا زنگ زد. حوصلش و نداشتم جواب بدم. ولی گفتم شاید کار مربوط به همین قضیه ماهواره باشه .. جواب دادم: +سلام... بگو عطا. میشنوم _سلام عاکف جان خوبی؟ خبرو الان شنیدم. خیلی ناراحت شدم. وضعیت چطوره الآن. +خبر چی و؟ _قضیه خانمت و. !!! +تو به این چیزا چیکار داری آخه. زن من مهم نیست الان. تو بالا سر اون ماهواره برای پرتاب مگه نباید باشی؟؟ چشم و امید و به پرتاب این ماهواره هست... داره با حساسیت دنبال میکنه این موضوع و !! بعد تو داری زنگ میزنی به من که فلان شده یا نه.. _چشم ... ببخشید.. اما دستگاه و تست کردیم و مشکلی نداره خداروشکر. همه چیز آمادس. خداروشکر تونستیم کاری کنیم که اگر یه وقتی دستور برسه که الان پرتاب نشه کاری کنیم که پرتاب نشه و این جلوگیری باعث انفجار نمیشه. من نگران فاطمه زهرا خانم بودم، گفتم بهت زنگ بزنم ببینم چیشده؟ +ممنونم. لطف داری. تو به کارات برس. همه فکر و ذکرت باشه ماهواره.. عطا ازت خواهش میکنم همه تلاشت و بکن..منم اگر اتفاقی افتاد و کاری نیاز بود انجام بدی، باهات تماس میگیرم. قطع کردم... دیگه باید از اون نهاد امنیتیِ شمال می اومدم بیرون.. موقع خارج شدن از دفتر فیروزفر، بهش گفتم: +من یه لب تاپ دارم.. این و تحویل شما میدم.. مسئولیتش با شما هست. توی صندوق همین اتاقتون بمونه و کلیدش دست خودتون فقط باشه. فوری یه چسب مخصوص که برای پلمپ بود و شماره مخصوص و کد ادارمون و داشت ، از توی کیفم در آوردم و چسبوندم تن لب تاب که اگر لب تاپ و کسی باز کرد بعدا، من بدونم.. +خلاصه ما بیشتر در خطر هستیم و باید پیشگیری کنیم. لب تاپ و تحویل دادم و اومدم بیرون و رفتم توی ماشینم. فایلی که عاصف از تهران برام فرستاد روی موبایلم و صدای یکی از اونایی بود که فاطمه رو دزدیدند، پِلِی کردم و گوش دادم. گفتند: _به عاکف سلیمانی بگید از طریق دوربینای اون هتلی که تامی برایان توش بود، تونستیم بفهمیم کار گرفتن قطعه "پی ان دی" و ضرب و شتم تامی برایان کار کی هست. این حرکت ما عوض اون کار شماست. ما خیلی به شما نزدیکیم. ضمنا به عاکف سلیمانی بگید برای پیدا کردن همسرش، زیاد انرژی مصرف نکنه. خانومش پیش ما هست. این اولین پیغام و هشدار ما بود. وقتی پیغام بعدی رو در تماس بعدی بهتون دادیم، از زمان اعلام هشدار و پیغاممون، چند ساعت فقط فرصت دارید تا به خواستمون عمل کنید. وگرنه همسر عاکف و به قتل میرسونیم./تمام.. از ناچاری سرم و گذاشتم روی فرمون ماشین و برای فاطمه غصه خوردم.. بغض کردم.. آخه فاطمه توی زندگیش با من مظلوم واقع شده بود.. اون بخاطر کار من درگیر این موضوع شده بود.. از طرفی به خاطر مشکل من، نمیتونست مادر بشه. از طرفی دوری های من و تحمل میکرد. از طرفی همش صبور بود. همیشه دلسوز بود. بخاطر من یکی دوبار تا مرز ترور رفت و اینم سومیش بود. دلم گرفته بود.... واقعا تحت فشار بودم. آخه جوون بودم. پدر نداشتم. کسی و نداشتم که قوت زانوهام باشه.. سنگ صبورم باشه.. دست بکشه روی سرم از کودکیم.. سنی نداشتم که پدرم شهید شد.. وقتی یه مصیبت میاد برای آدم، همه ی مصیبتای گذشته هم میاد جلوی چشمش انگار بعضی وقتا.. همونجا متوسل شدم به پدرم. گفتم: "بابا، میبینی؟؟ میبینی پسرت به چه روزی افتاده." دوستان خدا میدونه همین الآن دارم تایپ میکنم دارم اشک میریزم. الان ساعت ۴ و ۲۶ دقیقه صبح فروردینه ۹۷هست که دارم تایپ میکنم اینارو. توی ماشین اون لحظه با پدرم درد دل کردم و گفتم: ... کپی فقط با منبع👇🏻 ✍🏻: مرتضی مهدوی 📌ارسال 100٪ با نام نویسنده و ذکر صلوات برای امام زمان و نائبش ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆👤🕶
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆👤 👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶 📚عاکف 📝امنیتی_گاندویی_مستند داستانی 👈جلد چهارم (سری چهارم) ✍قسمت ۵۱ و ۵۲ رفتم ر
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆👤 👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶 📚عاکف 📝امنیتی_گاندویی_مستند داستانی 👈جلد چهارم (سری چهارم) ✍قسمت ۵۳ و ۵۴ بلافاصله ویلا رو تخلیه کردیم و برگشتیم سمت اداره. اثری که از روی جام گرفته بودیم، احمد برد داد به بچه‌های تشخیص هویت. من اومدم دفترم. به عاصف پیام دادم: «کجایی؟» پیام داد: «خبرمرگش بیاد رسوندمش. خودمم توی راه سایت هستم.» نوشتم: «میبینمت. یاعلی.» نیم ساعت بعد عاصف اومد. رفتم اثر انگشت زدم درب اتاقم و باز کردم دیدم چشماش خونه. خنده‌م گرفت. گفتم: +ببخشید. میدونم بهت سخت گذشت. _دهنم سرویس شد. +بیا داخل بشین. رفتیم نشستیم؛ گفتم: +خب چه خبر؟ _هیچچی. خیلی سر تهوع زورکی اذیت شدم. چشمام درد میگیره. گلوم میسوزه. +نگران نباش. امشب یا نهایتا تا فردا صبح خیلی چیزا مشخص میشه که این آدم کیه. _امیدوارم. +عاصف، من احساس میکنم این دختره داره با یک چهره و هویت جعلی زندگی میکنه. _چهره!؟!؟ +بله. _یعنی تغییر چهره داده؟ +بله با عمل جراحی پلاستیک. _یعنی میخوای بگی من با یک پرستو طرفم؟ +تا اینجای ماجرا که هرچی دیدیم همین و بهمون گفته. نشونه‌ای جز این ندیدیم. به نظرم تو در یک برنامه و که چیده قرار گرفتی. _یا خدا ! چرا من؟ +اعتقاد من اینه که ممکنه تو هدف دشمن نباشی. به نظرم هدف کسی دیگه هست و میخوان از طریق تو به کِیس‌های مورد نظر خودشون برسن. _تو چیزی میدونی که به من نمیگی؟ نمیخواستم فیلم توی خونه عاصف و که دختره رفت پشت سیستمش نشست و بهش نشون بدم. برای همین فعلا به عاصف چیزی نگفتم...عاصف همچنان منتظر جوابم بود... گفتم: +بزار به وقتش یه سند بهت نشون میدم. اما الان وقتش نیست. _چیزی شده؟ +خیلی چیزها شده! _خب من خودم یکی از گزینه‌های این بازی هستم. هنوز به من اطمینان نداری؟ من که دارم مثل سابق کارم و درست انجام میدم. پس به من بگو. +نرو روی مخم. گفتم به وقتش. حدود یک ساعت و نیم من و عاصف تحلیل و گفتگو کردیم و قرار شد تا اومدن جواب بچه‌های آزمایشگاه که روی هویت و دی ان ای و...کار میکردن صبر کنیم. از دفتر سیف بهم زنگ زدن که حاجی میخواد شمارو ببینه! وقتی رفتم پیشش ازم گزارش کار گرفت و بعد از اون بهم گفت: «به بچه‌های بایگانی و طبقه بندی اطلاعات سپردم یه پرونده‌ای رو که دو سه سال قبل بسته شد و مربوط به یکی از مسئولین میشه رو برات بیارن تا باز بینی کنی و بدونی چی گذشته! لازمه شما اون و مطالعه کنید! البته قطعا در جریان هستید. اما خب ممکنه به دردتون بخوره و زوایای پنهان اون و بدونید بد نباشه!» برگشتم دفترم و دیدم چنددقیقه بعد برام پرونده مذکور و آوردند. پرونده درمورد پرستوهای سرویس اطلاعاتی بیگانه نظیر آمریکا و انگلستان و اسرائیل بود که چندسال قبل به برخی مسئولین جمهوری اسلامی نزدیک شده بودند. ماجرای هیاهوی وزیر پرحاشیه ارشاد دولت آقای ع.ج! که استعفا داده بود؛ وَ همچنان ماجرای مدیر ارشاد استان قم که سر و صدای زیادی کرده بود و دیگر ماجراهای تو در توی اون زمان. سرم داشت دود میکرد. نه از اینکه چنین اتفاقاتی افتاد! بلکه وقتی زوایای پنهان پرونده رو که جایی درز نکرده بود میخوندم. حتی هم در اون زمان مستقیما به وزیر ارشاد وقت تذکر دادند و فرمودند: "ما در حوزه فرهنگ حرف بسیار داریم و...!!!" از طرفی سفرهای مشکوک و مخفیانه اشخاصی همچون علی مرادخانی معاون هنری وزیر فرهنگ و ارشاد به همراه تیمی از مسئولان آن معاونت به آمریکا. از طرفی اظهارات مهم امام جمعه جیرفت درمورد این مسائل که گفته بودند: «اگر ائمه‌ی جمعه، حقایق پشت پرده‌ی استعفاها و استیضاح‌های دولت توسط مجلس را بگویند، روانی برای مردم باقی نمیماند». ارتباط خانوم فیلمساز جوان«بهاره ص.ج» و همچنین ارتباط خانوم «آفرین چ.س» با وزیر مستعفی ارشاد و... اتهام این حضرات‌هم اجماع و تبانی علیه امنیت ملی و همکاری با دولت‌های متخاصم بود. خانوم آفرین چ.س در 12 آبان 94 دستگیر شده بود و همسر سابق یکی از بازیگران سینما و تلویزیون بوده. آفرین چ.س مدتی در پاریس ساکن بود و پس از ورود به ایران و... اون اتفاقات می‌افته! حاجی سیف پرونده بایگانی شده رو بهم داده بود تا مطالعه کنم و نکات آرشیو شده اون و مقایسه ای کنم با وضعیت موجود در این پروژه و پرونده! نتیجه مطالعه‌م این شد: "رفتار و عملکرد دختری که به عاصف نزدیک شده بود، بسیار متفاوت‌تر بوده. چون پروژه‌ی برخی مسئولین سیاسی و... به دلیل معلوم الحال بودن و سرشناس بودن، راحت‌تر از پرستوهایی هست که به سمت نیروهای امنیتی و اطلاعاتی و نظامی میان." در کل ما با یک پرستوی عادی طرف نبودیم. ☆☆ساعت 10 و 30 دقیقه صبح بهزاد تماس گرفت و خبر داد که بچه‌های آزمایشگاه و تشخیص هویت جواب و برامون آوردند. گفتم بیاره دفترم. رفتم در و باز کردم و ازش گرفتم.