eitaa logo
کانال 📚داستان یا پند📚
914 دنبال‌کننده
17هزار عکس
33.4هزار ویدیو
115 فایل
کارکانال:رمان و داستانک،سلام و صبح بخیر،پیامهای امام زمانی عج، کلیپ طنز،سخنان پندی،سیاسی، هنری و مداحی پیامها به مناسبتها بستگی دارد. مطالبی که با لینک کانال دیگران است با همان لینک آزاده بقیه مطالب آزاده @Dastanyapand
مشاهده در ایتا
دانلود
تصویر بالا رویایی که برات ساختن / تصویر پایین واقعیتی که برات تدارک دیدن رو مدیون سربازان وطنیم ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ 🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚 https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe 🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚1️⃣ https://chat.whatsapp.com/CwY26wResNO60z24AB7sC* 🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚2️⃣ *https://chat.whatsapp.com/I3foWfcEpec543o3yaTzWr
💖📚گروه داستان یا پند📚💖 بنــ﷽ـام خـ💖ـدا ، بسیجیان فدایت: 🔴تایمز اسرائیل: ایران بزرگ‌ترین برنده جنگ پهپادی است 🔷یک روزنامه صهیونیستی تاکید کرد: اسرائیل با نگاهی محتاط به جولان پهپاد‌های ایران می‌نگرد و می‌ترسد هدف بعدیِ این پهپادها باشد. روزنامه تایمز اسرائیل نوشت: گزارش‌ها حاکی از این است که اسرائیل اقدام روسیه در پرتاب پهپادهای انتحاری ساخت ایران به اوکراین را با دقت زیر نظر دارد و نگران آن است که مشابه این تسلیحات در جنگ‌های آتی، به سمت اسرائيل شلیک شود. 🔷نهاد‌های امنیتی اسرائیل بر این باورند که این پهپادهای انتحاری از سوی حزب‌الله و دیگر حامیان ایران، به شمالی اسرائيل پرتاب خواهد شد. رادیو اسرائيل، شبکه رادیو تلویزیون «کان» در این باره گفت نهاد امنیتی اسرائيل بر این باور است که پهپادهای مشابهی توسط حزب‌الله لبنان و دیگر دست‌نشانده‌های ایران علیه اسرائیل به‌کار گرفته خواهد شد. نگرانی از توانایی ایران در تولید پهپاد باعث شده که دفاع هوایی خود در شمالی را با سامانه‌های گنبد آهنین، و کمان دیوید، و موشک‌های خدنگ تقویت کند. 🔷تا همین اواخر، اسرائیل و ایالات متحده، تنها دو کشوری بودند که از طریق حمله این پهپادها علیه نیروهای اسرائيل و آمریکا در خاورمیانه، تجربه عملیاتی مقابله با پهپادهای ایرانی را داشتند. 🔷علی‌رغم هشدار واشنگتن به ایران علیه صدور این تسلیحات، در ماه سپتامبر روسیه شروع به استفاده از پهپاد شاهد 136 ساخت ایران کرد که ظاهرا صدها واحد آن را از تهران تحویل گرفته است. ولودیمیر زلنسکی رئیس‌جمهوری اوکراین از اسرائیل خواهان سیستم‌های دفاع هوایی شده و در مصاحبه ماه سپتامبر با سی‌ان‌ان. کشور یهود را جزو پنج کشوری یاد کرده که دارای فناوری لازم برای کمک به اوکراین علیه حمله‌های هوایی است. اما اسرائیل که می‌کوشد از روابط حساس خود با مسکو محافظت کند، از ارائه تسلیحات مهم دفاعی یا تهاجمی به کی‌یف امتناع کرده است. 🔷تایمز اسرائیل همچنین در تحلیل دیگری می‌نویسد: پهپاد ایرانی در دست روسیه نشان می‌دهد جنگ اوکراین تاکنون یک فاتح داشته است؛ ایران. جنگ اوکراین به حصول اهداف سیاست خارجی و امنیت ملی یک کشور مشخص کمک می‌کند که نه روسیه است و نه اوکراین. این کشور، ایران است. این نقش‌آفرینی ایران، اعتبارش را بالا می‌برد، تبلیغی برای صنایع تسلیحاتی کشور است و نفوذش در سوریه را تقویت می‌کند و اینها همه به هدف اصلی که بی‌اعتبار کردن ایالات متحده و قدرت‌های غربی است، کمک می‌کند. 🔷روسیه از پهپادهای ایران برای تخریب مقر کمپانی ملی انرژی اوکراین استفاده کرد. از نظر یک کارشناس نظامی که در استراتژی امنیت ملی ایران تخصص دارد، این مورد هیچ ربطی به اوکراین ندارد و فقط به استراتژی درازمدت ایران در مقابل ایالات متحده مربوط است. اکنون که جنگ اوکراین شش ماه را رد کرده و همچنان به فرسایش نیروی انسانی روسیه، انبارهای نظامی، روابط اقتصادی و دیپلماتیک ادامه می‌دهد، رهبر روسیه به ریسمان حیاتی ایران چنگ انداخت. اقدام پوتین، به نوبه خود، به پیشبرد منافع ملی ایران‌، کمک می‌کند. 🔷از انقلاب اسلامی 1979 به این‌سو، رهبران ایران بر این باور بوده‌اند که ایالات متحده دائم مشغول توطئه برای سرنگونی دولت ایران است. آنها رهبران واشنگتن را بزرگ‌ترین تهدید، و بزرگ‌ترین مانع پیشبرد منافع ملی ایران، که همانا دستیابی به خودکفایی اقتصادی، مشروعیت بین‌المللی، و امنیت، قدرت، و نفوذ منطقه‌ای است، به شمار می‌آورند. نگرانی رهبران ایران بی‌پایه نیست؛ تاریخچه طولانی مداخله ایالات متحده در امور ایران، تخاطم آشکار و مدام دو کشور و دهه‌ها تمرکز نظامی ایالات متحده در همسایگی ایران موجب نگرانی مقامات تهران است. 🔷ایالات متحده در بسیاری از کشورهای خاورمیانه، با یا بی‌دعوت، نیروی نظامی دارد. ایران برای پیشبرد منافع ملی خود می‌کوشد نیروی نظامی ایالات متحده را از منطقه بیرون براند و از نفوذ سیاسی این کشور را در منطقه بکاهد. 📢 ➖➖➖➖➖➖➖➖ ◀️ با که محفل حضور نخبگان کشورمان است، میتوانید باشید و از آخرین اخبار و تحلیل‌های مهم ایران و جهان در حوزه و کسب آگاهی کنید. ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ 🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚 https://splus.ir/pand1
💖📚داستان یا پند📚💖 بنــ﷽ــام خــ💖ـــدا می‌دونی دسته بره خط، نفر برگرده یعنی چی؟ آره ما واسه این کشورمون، اینطوری بها دادیم!❤️ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ 🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚 https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
‼️دستگیری اعضای باند کانون‌های شورشی منافقین در 🔴 اعضای باند کانون‌های شورشی منافقین در کهگیلویه و بویراحمد دستگیر شدند. 🔺 این گروه چهار نفره که به شبکه منافقان متصل بودند و قصد اقدام به عملیات ایذایی «عملیاتی که شرایط برای مقاصد بعدی زمینه سازی شود» در استان‌های ، و کهگیلویه و بویراحمد را داشتند، توسط سربازان امام زمان(عج) دستگیر و این باند متلاشی شد. ♦️این گروه با نقشه‌های زیرکانه سعی در به خطر انداختن داشتند. 🔺افراد این باند توسط منافقین از طریق فضای مجازی شناسایی و به پیوسته بودند. ♦️همه متهمان بازداشت شده پس از ارتباط با سر کرده‌های گروهک منافقان، ساخت نارنجک‌های دستی و بمب‌های کوچک دست‌ساز را فرا گرفته و مضاف بر آموزش‌ها، پول‌هایی برای خرید تجهیزات و تهیه‌ی و وسایل نقلیه از منافقان دریافت می کردند. ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ ⚘به حرمت امام حسین ع ↯با لینک منتشر کنید ↯ ⚘ 🏴⃟✍჻ᭂ࿐✰📓 https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e ‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️به نظر شما وقتی دشمن این صحنه ها رو ببیند، به ایران حمله نمی کند⁉️ ⚠️یک روز با حمله نظامی و یک روز به وسیله تروریست ها ... ♨️دشمن میگه وقتی نظام ایران نمی تونه جلوی چهار تا همجنسباز و بی بندوبار رو بگیره ... چطوری می خواهد جلوی ما رو بگیرد⁉️ 🚨‏کجای دنیا اینجوری پلیس رو مسخره میکنن!؟ همه سکوت‌کنندگان، در خون شهدا و فتنه بعدی سهیم هستند! ⁉️چه کسانی رو تضعیف کردند🤔 ❇️مقام معظم رهبری چند روز بعد از در 11 مهر 1401 در این خصوص فرمودند! ⬅️ تضعیف پلیس به معنای است. پلیس موظف است در مقابل مجرم بایستد. امنیت آحاد مردم را تأمین کند. آن کسی که به پلیس حمله میکند، در واقع مردم را بی‌دفاع میگذارد در مقابل ، در مقابل اراذل و اوباش، در مقابل دزد، در مقابل زورگیر!
🌹 هفته دفاع مقدس گرامی باد امروزمان را مدیون این عزیزان هستیم ✅ اتفاقی نیست ٰ🔴ﺁﻣـــﺎﺭ ﮐــﻠﯽ ﺷــﻬﺪﺍﯼ ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ: 🌹ﺗﻌﺪﺍﺩ ۲۱۳۲۵۵ ﻧﻔــﺮ شهید 🔻ﮐﻪ ﺷــﺎﻣﻞ؛ ــ ۱۵۵۰۸۱ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻦ، ــ ۱۶۱۵۴ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺣﻤﻼﺕ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﻫﺎ، ــ ۱۱۸۱۴ ﻧﻔﺮ ﺩﺭﺣﻮﺍﺩﺙ ﻣﺘﻔﺮﻗﻪ ــ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﻣﻮﺍﺭﺩ ۹۸۸۹ ﻧﻔﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ــ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﻣﺎﺭ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۱۵۵۲۵۹ ﻧﻔﺮ ﻣﺠﺮﺩ، ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۵۵۹۹۶ ﻧﻔﺮ ﻣﺘﺄﻫﻞ، ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۷۰۵۴ ﻧﻔﺮ ۱۴ ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﮐﻤﺘﺮ، ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۶۵۵۷۵ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۱۵ ﺗﺎ ۱۹ ﺳﺎﻟﻪ، ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۸۷۱۰۶ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۲۰ ﺗﺎ ۲۳ ﺳﺎﻟﻪ، ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۲۲۷۰۳ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۲۴ ﺗﺎ ۲۹ ﺳﺎﻟﻪ، ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۳۰۸۱۷ ﻧﻔﺮ ۳۰ ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﻩ 🔸ﺳﭙﺎﻩ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﺍﻥ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺍﺳﻼﻣﯽ: ﮐــﺎﺩﺭ: ۲۳۱۹۹ ﻧﻔﺮ ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۱۶۷۳۸ ﻧﻔﺮ 🔸ﺍﺭﺗﺶ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ: ﮐــﺎﺩﺭ: ۹۰۸۹ ﻧﻔﺮ ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۳۶۹۶۵ ﻧﻔر 🔸ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﻣﯽ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ: ﮐــﺎﺩﺭ: ۲۹۲۶ ﻧﻔﺮ ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۵۶۷۲ ﻧﻔﺮ ﺷﻐﻞ ﺁﺯﺍﺩ: ۳۱۶۷۴ ﻧﻔﺮ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ: ۳۲۲۷۵ ﻧﻔﺮ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ: ۲۶۰۸ ﻧﻔﺮ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ: ۲۷۴۲ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﮑﺎﺭ: ۶۱۲۸ ﻧﻔﺮ ﺩﻭﻟﺘﯽ : ۲۶۲۹۳ ﻧﻔﺮ ﺑﺴﯿﺞ ﻭﯾﮋﻩ: ۲۳۲۹ ﻧﻔﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺭ : ۳۱۳۶ ﻧﻔﺮ ﮐﻮﺩﮎ : ۲۹۰۶ ﻧﻔﺮ ﻏﯿﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ: ۴۵۶۴ ﻧﻔﺮ ﺟﻤـــﻊ ﮐــﻞ : ۲۱۳۲۵۵ ﻧــﻔﺮ ... ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﺷﺮﻭﻉ ﺟﻨﮓ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﻋﺮﺍﻕ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ۳۱/ ۶ / ۱۳۵۹ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺎ ۱۲ ﻟﺸﮕﺮ ﺯﺭﻫﯽ، ﻣﮑﺎﻧﯿﺰﻩ، ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻭ ۳۶ ﺗﯿﭗ ﻣﺴﺘﻘﻞ ﺍﺯ ۳ ﻣﺤﻮﺭ ‏( ﺟﻨﻮﺑﯽ؛ ﻣﯿﺎﻧﯽ؛ ﺷﻤﺎﻟﯽ‏) ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺟﻨﮕﯽ ــ ۵۴۰۰ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺗﺎﻧﮓ، ــ ۴۰۰ ﻗﺒﻀﻪ ﺗﻮﭖ ﺿﺪﻫﻮﺍﺋﯽ، ــ ۳۶۶ ﻓﺮﻭﻧﺪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ، ــ ۴۰۰ ﻓﺮﻭﻧﺪ ﻫﻠﯽ ﮐﻮﭘﺘﺮ، ﺑﻪ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ : ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﭘﺮﻫﺰﯾﻨﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﻭﺳﯿﻊ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﻨﮓ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ‏( ۵ /۱ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺍﻭﻝ، ۲ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺩﻭﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ‏) ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ ــ ۱۹ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺰﺭﮒ، ــ ۱۹ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻣﺘﻮﺳﻂ، ــ ۱۲۵ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﮐﻮﭼﮏ، ﺗﻮﺳﻂ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ . ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ۲۸۸۷ ﺭﻭﺯ ‏( ۹۶ ﻣﺎﻩ‏) ﻭ ۸ ﺳﺎﻝ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ✅ﺁﯾﺎﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ : ﺩﺭﻃﻮﻝ ﻧﺒﺮﺩ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ ۱۰۰۰ ﺭﻭﺯ ﻧﺒﺮﺩ ﻓﻌﺎﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ✅ﺁﯾﺎﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ: ــ ۲۱۳ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ ، ــ ۱۴۰ ﻫﺰﺍﺭ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯ ، ــ ۳۲۰ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﺠﺮﻭﺡ ، ــ ۴۰ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﺁﺯﺍﺩﻩ🍀 ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ : ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۷۲۳۶۳ ﻧﻔﺮ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﺍﺳﯿﺮ ﻭ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۳۹۵۱۴۸ ﮐﺸﺘﻪ ﻭ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۳۶۶ ﻓﺮﻭﻧﺪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﻭ ۹۰ ﻫﻠﯿﮑﻮﭘﺘﺮ ﺳﺮﻧﮕﻮﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﺩﺭﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ: ــ ۷ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎﺭﻣﺰ ﯾﺎ ﺍﻟﻠﻪ ــ ۱۳ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﺭﻣﺰ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ــ ۷ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎﻧﺎﻡ ﻋﻠﯽ ــ ۱۳ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺯﻫﺮﺍ ــ ۱۱ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ــ ﻭ ۸ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﺭﻣﺰ ﯾﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.💚 ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ: ــ ۴۵۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻣﺤﻤﺪ ــ ۲۰۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﺸﺎﻥ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ــ ۳۰۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻋﻠﯽ ــ ۲۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺭﺿﺎ ــ ۱۳۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ــ ۵۴۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻋﺒﺎﺱ ــ ۴۵۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺍﮐﺒﺮ ــ ۳۵۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺍﺻﻐﺮ ــ ۲۳۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻗﺎﺳﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﻧﺎﻣﻬﺎﯼ ﻣﻄﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ...🌼 ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ : ﺍﺯ ۲۱۳ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ؛ ۱۷۱۲۳۵ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺭﺧﻂ ﻣﻘﺪﻡ، ۱۶۸۷۰ ﻧﻔﺮ ﺑﺮﺍﺛﺮ ﺣﻤﻼﺕ ﻫﻮﺍﺋﯽ ﻭ ﺗﻮﭘﺨﺎﻧﻪ ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﺎﻧﻬﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺟﺒﻬﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ ...🌷 ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ــ ۴۴ ﺩﺭﺻﺪ ﺷﻬﺪﺍ ﺳﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ۱۶ ﺗﺎ ۲۰ ﺳﺎﻝ ــ ۳۰ ﺩﺭﺻﺪ ﺍﺯ ۲۱ ﺗﺎ ۲۶ ﺳﺎﻝ ــ ۸ ﺩﺭﺻﺪ ۲۶ ﺗﺎ ۳۰ ﺳﺎﻝ ــ ۱۸ ﺩﺭﺻﺪ ﺑﺎﻻﯼ ۳۰ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ...❣ ﺷـــﺎﺩﯼ ﺭﻭﺣﺸــــﺎﻥ فاتحه و ﺻﻠــــﻮﺍﺕ «بازمانده ای از غافله آن روزگاران » •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• زمان یا خامنه ای اسلامی 🌸🏴🌸🇮🇷🌸🏴🌸 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸 @Asheghanesahebzaman @Asheghanesahebzaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ رزمایش اقتدار سپاه در غرب کشور 🔹رزمایش بزرگ اقتدار امنیتی نیروی زمینی سپاه طی روزهای اخیر با رویکرد مقابله با تهدیدات ضدامنیتی، گروهک‌های ضدانقلاب، تیم‌های تروریستی و تکفیری در غرب کشور برگزار شد. ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e 🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا میتونست شهر شما باشه... ! ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e 🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
💠رهبر معظم انقلاب: هر یک نفری که توی خیابان می‌آید، به سهم خود دارد به امنیت کشور و ملت و حفظ دستاوردهای انقلابش کمک میکند.
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 رمــــــ📚ـــــان 🍃💞از جهنــ🔥ــم تا بهشـــــ🌈ـــــت💞🍃 #عاشقانه_مذهبی #قسمت_بیست_و_هشتم
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 رمــــــ📚ـــــان 🍃💞از جهنــ🔥ــم تا بهشـــــ🌈ـــــت💞🍃 💖به روایت حانیه💖 چقدر دلم میخواست با یکی حرف بزنم ، یکی که درکم کنه و چه کسی رو بهتر از امیرعلی سراغ داشتم؟ که در کنار همه اذیت های من همیشه و همه جا بوده و هست.👌 تق تق تق 🚪 امیرعلی_جانم؟😊 آروم درو باز کردم و وارد شدم. طبق معمول پشت میزش نشسته بود و کتاب 📖میخوند. _ وقت داری یکم حرف بزنیم؟😕 امیرعلی_ علیک سلام. بله من برای خواهرگلم همیشه وقت دارم.😊 سر خوش نشستم رو تختش😊و شروع کردم به تعریف کردن اتفاقاتی که تفریحمون رو نا تموم گذاشت. با هر کلمه من اخمای امیرعلی بیشتر میرفت توهم. 😠 و در آخر امیرعلی_ نگفتم بزار باهم بریم؟ بعدش هم ابجی چه دلیلی داره که تو جواب یه عده..... 😠 بعد هم کلافه "استغفرالله " ای گفت. _ حالا ببخشید دیگه. 😞 امیر تو با حرف اون آقا موافقی؟ خودت که میدونی من هرچقدر هم بدحجاب باشم اهل اینجور چیزا نیستم. یعنی قیافه من انقدر غلط اندازه؟ امیرعلی با پاش رو زمین ضرب گرفته بود و جوابی بهم نداد، 😠😔 یعنی اونم همین فکر رو میکرد؟ عصبی از سر جام بلند شدم. 😠 _ آره؟ آره؟ تو هم فکر میکنی خواهرت از اون دختراییه که نگاه چهارتا پسره؟ فکر کردی من اینجوری تیپ میزنم که پسرا بهم تیکه بندازن ؟ امیرعلی_ واه خواهر من. چرا عصبانی میشی من کی همچین حرفی زدم؟😕 دیگه برخوردام دست خودم نبود، دلم نمیخواست دیگران درموردم همچین فکری بکنن ، . زدم زیر گریه و سریع پناه بردم به اتاق خودم،😭😣 درو قفل کردم و خودمو انداختم و رو تخت و هق هق گریم رو آزاد کردم. 😫😭 چند ثانیه بعد صدای در و امیرعلی و گریه من و بعدش هم صدای نگران مامان بود که میخواست ببینه چی شده . امیرعلی_ خواهرگلم. من که چیزی نگفتم. تو سکوت من رو برای خودت معنا کردی و اشتباه برداشت کردی. درو بازکن باهم حرف بزنیم. 😒 مامان_ عه. خوب یکی بگه چی شده؟😨 امیرعلی_ هیچی مامان جان. منو حانیه باهم بحثمون شده. چیزخاصی نیست که. مامان_ شما کی بحث کردید که این دفعه دومتون باشه ؟ دروغ نگو امیرعلی.😐 امیر علی_ مامان جان بزارید حالش خوب بشه براتون توضیح میدم. مامان_ از دست شماها. خیلی خب. امیرعلی_ درو باز کن باهم حرف بزنیم. این راهش نیست. با این کارت هیچ چیز درست نمیشه.😕😒 _ میشه تنهام بزاری؟😣 امیرعلی_ میشه باهم حرف بزنیم؟😒 _ نه.😢 امیرعلی_ خیلی خب پس من همینجا میشینم تا زمانی که تو قصد حرف زدن داشته باشی.😊 میدونستم وقتی یه چیزی میگه امکان نداره حرفش عوض بشه. به ناچار بلند شدم و درو باز کردم و بعد هم پشت به امیرعلی نشستم رو تخت. اونم درو بست و اومد نشست کنارم. امیرعلی_ ببین خواهری وقتی تو اینجوری انگار اون رو داری میکنی که یه چیزی بهت بگن.فکر کردی برای چیه؟ اصلا تو میدونی باید حجاب داشته باشی ؟ سوالی نگاش کردم و سرم رو به نشونه منفی تکون دادم.😕 امیرعلی_ حجاب، حالا نه صرفا چادر، فقط و فقط برای . وقتی تو باشی داری به همه قَبِلْتُم میدی که با تو برخورد کنن، داری میگی من نسبت به ندارم ، داری رو میکنی. _ خوب حجاب داشته باشن؟ مردا میتونن . 🙁 امیرعلی_ تو رو میذاری میگی نیاد من در خونم رو ؟😟 _ نه خب. اون فرق داره.😕 امیرعلی_ خب چه فرقی عزیز من؟ 😊اون خودش رو کرده به برسه ولی تو که بگی که اون نگاه میکنه . همچین حرفی بزنی .چون تو هم .😊 _ اگه خدا میخواسته زیبایی های یک زن رو کسی پس اون رو زیبا ؟ اصلا داشته باشه؟😟 امیرعلی_ اولا که های یه فقط برای . و حجاب هم دربرابر محارم اجبار نیست . در مورد سوال دوم هم هم حجاب داشته باشن ولی 👈چون باهم فرق داره.👉 با حرفاش موافق بودم تا حالا هیچوقت به حجاب اینجوری نگاه نکرده بودم ولی هنوز هم با حجاب بودن برام غیر ممکن بود. 😕 _ یعنی برای داشتن حتما باید باحجاب باشی؟🙁 امیرعلی_ یه راه دیگه هم داری😄☝️ _ چیییی؟😊 امیرعلی_بشینی تو خونه با هیچ کس هم در ارتباط نباشی.😏 _ مسخررررره😕 امیرعلی_ نظر لطفته😉 ... ✍🏻نویسنده ح سادات کاظمی 💠 کپی با ذکر صلوات 🤲🏻اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
💚 در دفاع مقدس چه گذشت - قسمت اول آماری از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و دفاع مقدس 👇👇 امروزمان را مدیون این عزیزان هستیم ✅ اتفاقی نیست ٰ🔴ﺁﻣـــﺎﺭ ﮐــﻠﯽ ﺷــﻬﺪﺍﯼ ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ: 🌹ﺗﻌﺪﺍﺩ ۲۱۳۲۵۵ ﻧﻔــﺮ شهید 🔻ﮐﻪ ﺷــﺎﻣﻞ؛ ــ ۱۵۵۰۸۱ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻦ، ــ ۱۶۱۵۴ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺣﻤﻼﺕ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﻫﺎ، ــ ۱۱۸۱۴ ﻧﻔﺮ ﺩﺭﺣﻮﺍﺩﺙ ﻣﺘﻔﺮﻗﻪ ــ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﻣﻮﺍﺭﺩ ۹۸۸۹ ﻧﻔﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ــ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﻣﺎﺭ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۱۵۵۲۵۹ ﻧﻔﺮ ﻣﺠﺮﺩ، ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۵۵۹۹۶ ﻧﻔﺮ ﻣﺘﺄﻫﻞ، ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۷۰۵۴ ﻧﻔﺮ ۱۴ ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﮐﻤﺘﺮ، ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۶۵۵۷۵ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۱۵ ﺗﺎ ۱۹ ﺳﺎﻟﻪ، ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۸۷۱۰۶ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۲۰ ﺗﺎ ۲۳ ﺳﺎﻟﻪ، ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۲۲۷۰۳ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۲۴ ﺗﺎ ۲۹ ﺳﺎﻟﻪ، ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۳۰۸۱۷ ﻧﻔﺮ ۳۰ ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﻩ 🔸ﺳﭙﺎﻩ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﺍﻥ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺍﺳﻼﻣﯽ: ﮐــﺎﺩﺭ: ۲۳۱۹۹ ﻧﻔﺮ ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۱۶۷۳۸ ﻧﻔﺮ 🔸ﺍﺭﺗﺶ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ: ﮐــﺎﺩﺭ: ۹۰۸۹ ﻧﻔﺮ ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۳۶۹۶۵ ﻧﻔر 🔸ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﻣﯽ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ: ﮐــﺎﺩﺭ: ۲۹۲۶ ﻧﻔﺮ ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۵۶۷۲ ﻧﻔﺮ ﺷﻐﻞ ﺁﺯﺍﺩ: ۳۱۶۷۴ ﻧﻔﺮ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ: ۳۲۲۷۵ ﻧﻔﺮ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ: ۲۶۰۸ ﻧﻔﺮ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ: ۲۷۴۲ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﮑﺎﺭ: ۶۱۲۸ ﻧﻔﺮ ﺩﻭﻟﺘﯽ : ۲۶۲۹۳ ﻧﻔﺮ ﺑﺴﯿﺞ ﻭﯾﮋﻩ: ۲۳۲۹ ﻧﻔﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺭ : ۳۱۳۶ ﻧﻔﺮ ﮐﻮﺩﮎ : ۲۹۰۶ ﻧﻔﺮ ﻏﯿﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ: ۴۵۶۴ ﻧﻔﺮ ﺟﻤـــﻊ ﮐــﻞ : ۲۱۳۲۵۵ ﻧــﻔﺮ ... هفته دفاع مقدس گرامی باد. برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
بسمه تعالی 🌹 هفته دفاع مقدس گرامی باد امروزمان را مدیون این عزیزان هستیم ✅ اتفاقی نیست ٰ🔴ﺁﻣـــﺎﺭ ﮐــﻠﯽ ﺷــﻬﺪﺍﯼ ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ: 🌹ﺗﻌﺪﺍﺩ ۲۱۳۲۵۵ ﻧﻔــﺮ شهید 🔻ﮐﻪ ﺷــﺎﻣﻞ؛ ــ ۱۵۵۰۸۱ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻦ، ــ ۱۶۱۵۴ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺣﻤﻼﺕ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﻫﺎ، ــ ۱۱۸۱۴ ﻧﻔﺮ ﺩﺭﺣﻮﺍﺩﺙ ﻣﺘﻔﺮﻗﻪ ــ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﻣﻮﺍﺭﺩ ۹۸۸۹ ﻧﻔﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ــ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﻣﺎﺭ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۱۵۵۲۵۹ ﻧﻔﺮ ﻣﺠﺮﺩ، ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۵۵۹۹۶ ﻧﻔﺮ ﻣﺘﺄﻫﻞ، ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۷۰۵۴ ﻧﻔﺮ ۱۴ ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﮐﻤﺘﺮ، ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۶۵۵۷۵ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۱۵ ﺗﺎ ۱۹ ﺳﺎﻟﻪ، ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۸۷۱۰۶ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۲۰ ﺗﺎ ۲۳ ﺳﺎﻟﻪ، ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۲۲۷۰۳ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۲۴ ﺗﺎ ۲۹ ﺳﺎﻟﻪ، ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۳۰۸۱۷ ﻧﻔﺮ ۳۰ ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﻩ 🔸ﺳﭙﺎﻩ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﺍﻥ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺍﺳﻼﻣﯽ: ﮐــﺎﺩﺭ: ۲۳۱۹۹ ﻧﻔﺮ ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۱۶۷۳۸ ﻧﻔﺮ 🔸ﺍﺭﺗﺶ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ: ﮐــﺎﺩﺭ: ۹۰۸۹ ﻧﻔﺮ ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۳۶۹۶۵ ﻧﻔر 🔸ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﻣﯽ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ: ﮐــﺎﺩﺭ: ۲۹۲۶ ﻧﻔﺮ ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۵۶۷۲ ﻧﻔﺮ ﺷﻐﻞ ﺁﺯﺍﺩ: ۳۱۶۷۴ ﻧﻔﺮ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ: ۳۲۲۷۵ ﻧﻔﺮ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ: ۲۶۰۸ ﻧﻔﺮ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ: ۲۷۴۲ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﮑﺎﺭ: ۶۱۲۸ ﻧﻔﺮ ﺩﻭﻟﺘﯽ : ۲۶۲۹۳ ﻧﻔﺮ ﺑﺴﯿﺞ ﻭﯾﮋﻩ: ۲۳۲۹ ﻧﻔﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺭ : ۳۱۳۶ ﻧﻔﺮ ﮐﻮﺩﮎ : ۲۹۰۶ ﻧﻔﺮ ﻏﯿﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ: ۴۵۶۴ ﻧﻔﺮ ﺟﻤـــﻊ ﮐــﻞ : ۲۱۳۲۵۵ ﻧــﻔﺮ ... ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﺷﺮﻭﻉ ﺟﻨﮓ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﻋﺮﺍﻕ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ۳۱/ ۶ / ۱۳۵۹ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺎ ۱۲ ﻟﺸﮕﺮ ﺯﺭﻫﯽ، ﻣﮑﺎﻧﯿﺰﻩ، ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻭ ۳۶ ﺗﯿﭗ ﻣﺴﺘﻘﻞ ﺍﺯ ۳ ﻣﺤﻮﺭ ‏( ﺟﻨﻮﺑﯽ؛ ﻣﯿﺎﻧﯽ؛ ﺷﻤﺎﻟﯽ‏) ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺟﻨﮕﯽ ــ ۵۴۰۰ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺗﺎﻧﮓ، ــ ۴۰۰ ﻗﺒﻀﻪ ﺗﻮﭖ ﺿﺪﻫﻮﺍﺋﯽ، ــ ۳۶۶ ﻓﺮﻭﻧﺪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ، ــ ۴۰۰ ﻓﺮﻭﻧﺪ ﻫﻠﯽ ﮐﻮﭘﺘﺮ، ﺑﻪ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ : ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﭘﺮﻫﺰﯾﻨﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﻭﺳﯿﻊ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﻨﮓ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ‏( ۵ /۱ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺍﻭﻝ، ۲ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺩﻭﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ‏) ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ ــ ۱۹ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺰﺭﮒ، ــ ۱۹ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻣﺘﻮﺳﻂ، ــ ۱۲۵ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﮐﻮﭼﮏ، ﺗﻮﺳﻂ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ . ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ۲۸۸۷ ﺭﻭﺯ ‏( ۹۶ ﻣﺎﻩ‏) ﻭ ۸ ﺳﺎﻝ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ✅ﺁﯾﺎﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ : ﺩﺭﻃﻮﻝ ﻧﺒﺮﺩ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ ۱۰۰۰ ﺭﻭﺯ ﻧﺒﺮﺩ ﻓﻌﺎﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ✅ﺁﯾﺎﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ: ــ ۲۱۳ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ ، ــ ۱۴۰ ﻫﺰﺍﺭ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯ ، ــ ۳۲۰ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﺠﺮﻭﺡ ، ــ ۴۰ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﺁﺯﺍﺩﻩ🍀 ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ : ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۷۲۳۶۳ ﻧﻔﺮ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﺍﺳﯿﺮ ﻭ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۳۹۵۱۴۸ ﮐﺸﺘﻪ ﻭ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۳۶۶ ﻓﺮﻭﻧﺪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﻭ ۹۰ ﻫﻠﯿﮑﻮﭘﺘﺮ ﺳﺮﻧﮕﻮﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﺩﺭﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ: ــ ۷ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎﺭﻣﺰ ﯾﺎ ﺍﻟﻠﻪ ــ ۱۳ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﺭﻣﺰ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ــ ۷ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎﻧﺎﻡ ﻋﻠﯽ ــ ۱۳ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺯﻫﺮﺍ ــ ۱۱ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ــ ﻭ ۸ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﺭﻣﺰ ﯾﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.💚 ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ: ــ ۴۵۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻣﺤﻤﺪ ــ ۲۰۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﺸﺎﻥ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ــ ۳۰۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻋﻠﯽ ــ ۲۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺭﺿﺎ ــ ۱۳۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ــ ۵۴۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻋﺒﺎﺱ ــ ۴۵۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺍﮐﺒﺮ ــ ۳۵۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺍﺻﻐﺮ ــ ۲۳۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻗﺎﺳﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﻧﺎﻣﻬﺎﯼ ﻣﻄﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ...🌼 ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ : ﺍﺯ ۲۱۳ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ؛ ۱۷۱۲۳۵ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺭﺧﻂ ﻣﻘﺪﻡ، ۱۶۸۷۰ ﻧﻔﺮ ﺑﺮﺍﺛﺮ ﺣﻤﻼﺕ ﻫﻮﺍﺋﯽ ﻭ ﺗﻮﭘﺨﺎﻧﻪ ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﺎﻧﻬﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺟﺒﻬﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ ...🌷 ✅ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ــ ۴۴ ﺩﺭﺻﺪ ﺷﻬﺪﺍ ﺳﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ۱۶ ﺗﺎ ۲۰ ﺳﺎﻝ ــ ۳۰ ﺩﺭﺻﺪ ﺍﺯ ۲۱ ﺗﺎ ۲۶ ﺳﺎﻝ ــ ۸ ﺩﺭﺻﺪ ۲۶ ﺗﺎ ۳۰ ﺳﺎﻝ ــ ۱۸ ﺩﺭﺻﺪ ﺑﺎﻻﯼ ۳۰ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ...❣ ﺷـــﺎﺩﯼ ﺭﻭﺣﺸــــﺎﻥ فاتحه و ﺻﻠــــﻮﺍﺕ «بازمانده ای از غافله آن روزگاران » هفته دفاع مقدس مبارک باد. 🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸ضرورت گسترش قدرت منطقه ای و بین المللی ایران💪🏻 📣فوق‌العاده مهم🧐 🎥قسمت3⃣ 😡جناب آقای پزشکیان که فرمودی؛ اگر اسرائیل خلع سلاح شود، ما هم سلاحمان را کنار می‌گذاریم 😱 ۱_اسراییل سگ دست آموز آمریکا است، لذا با خلع سلاح اسرائیل، خطر برطرف نمی‌شود❗️ ۲_با گروه های تروریستی در اطراف مرزهایمان میخواهی چه کنی⁉️ ۳_کشورهای اروپایی که با اسرائیل رابطه دارند چرا ؛ هم سلاح دارند و هم بودجه نظامی شان را مدام افزایش میدهند⁉️ ۴_لطفا به حرف همیشگی تان(کارشناس نیستید) پایبند باشید و در مباحث امنیت ملی حرفی نزنید که باعث خوشحالی و سوءاستفاده دشمن شود❗️ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
_ببخشید اونجوری می‌کشیدم‌تون، باید زودتر از منطقه می‌رفتیم. هر لحظه ممکن بود تو کمین‌شون بیفتیم! بی‌آنکه دستانم را لمس کند، حرارت سرانگشتش را حس می‌کردم و نجابت از لحن و نگاهش میچکید. آخرین دور زنجیر را هم گشود و تازه هر دو دیدیم از فشار زنجیر، دستم زخم برداشته و آستین روپوش سفیدم خونی شده است که آیینۀ چشمانش از اشک درخشید و صدایش لرزید: _یازینب! همین یک کلمه انتهای روضه بود و او می‌دانست همان یک ساعتی که با تمام قدرت مرا دنبال خودش می‌کشید، دستانم را بریده که نفسش گرفت: _حلالم کنید، فقط می‌خواستم زودتر از اون جهنم نجات‌تون بدم. اینهمه مظلومیتم رگ غیرتش را بریده و هنوز نگاه نجس آن داعشی به چشمش خنجر میزد که بوی خون در کلامش پیچید: _همین روزا ابومهدی دستور آغاز عملیات فلوجه رو میده. والله انتقام همه مردم عراق رو از این نامسلمونا می‌گیریم! جانم را با مردانگی‌اش نجات داده و نمی‌خواستم بیش از این خجالت بکشد که خون آستینم را با کف دست دیگرم پوشاندم و او استخوانی در گلویش مانده بود که با دلواپسی سفارش کرد: _حتماً این دوست‌تون مورد اعتماده که خواستید بیارم‌تون اینجا اما جاسوسای داعش همه جا هستن، پس خواهش میکنم نذارید کسی بفهمه چه اتفاقی براتون افتاده!» برای ادای جمله آخر خجالت می‌کشید که با نگاهش روی دستان کبودم دنبال کلمه می‌گشت و حرف آخر را به سختی زد: _بهتره نذارید کسی بدونه کی شما رو اورده بغداد! منظورش را نفهمیدم و او دیگر حرفی برای گفتن نداشت که با چشمان سر به زیرش، مرا به خدا سپرد و باز سفارش کرد: _شما برید، من همینجا می‌مونم. چند دقیقه هم صبر می‌کنم که اگه مشکلی بود برگردید! او حرف می‌زد و زیر سرانگشت مهربانی‌اش تار و پود دلم می‌لرزید که سه سال در محاصره فلوجه فقط وحشی‌گری داعش را دیده بودم و جوانمردی او مرهم همه درد‌های مانده بر دلم میشد. دستم به سمت دستگیره رفت و پایم برای رفتن به خانه نورالهدی پیش نمی‌رفت که با اکراه در را گشودم و ناگزیر از ماشین پیاده شدم. زنگ خانه را زدم و هنوز این در و دیوار برایم بوی بی وفایی میداد که شیشه دلم، دوباره در هم شکست. یک نگاهم به زنگ در بود تا کسی پاسخم را بدهد و یک نگاهم به او که از پشت فرمان همچنان مراقبم بود تا صدای نورالهدی به گوشم رسید: _بله؟ بیش از سه سال بود از بهترین رفیق دوران دانشگاهم بی خبر مانده و حالا اینهمه بی‌کسی مرا تا پشت خانه‌اش کشانده بود که مظلومانه پاسخ دادم: _منم، آمال! نمیدانم از شنیدن نامم چه حالی شد که بلافاصله خودش را پشت در رساند و همین ظاهر خرابم، حالش را به هم ریخت. تک و تنها در شب با روپوش خاکی پرستاری، چشمانی که از گریه ورم کرده و دستانی که کبود و زخمی شده بود. با نگاه حیرانش در سرتاپای شکسته‌ام دنبال دلیلی می‌گشت و تنهایی از صورتم می‌بارید که مثل جانش در آغوشم کشید. سرم روی شانه نورالهدی مانده و نگاهم دنبال اتومبیل او بود که به راه افتاد و مقابل چشمانم از کوچه بیرون رفت. حس غریبی در جانم بود؛ او را نمیشناختم و به هوای همین یکی دو ساعتی که با مردانگی پناهم داده بود، دلم میخواست باز هم کنارم بماند و همین که از خم کوچه پنهان شد، قلبم گرفت. یک ساعت کشید تا با نفس‌های بریده و چشمانی که بی‌بهانه می‌بارید، برای نورالهدی بگویم چه بر سرم آمده و او فقط از شنیدن آنچه من دیده بودم، حتی نگاهش میلرزید. کمکم کرد تا دست و صورتم را بشویم، برایم لباس تمیز آورد و با همان مهربانی همیشگی خیالم را تخت کرد: _ابوزینب خونه نیس، راحت باش عزیزم! آخرین بار با دلگیری از او جدا شده و حالا نمی‌خواست به رخم بکشد که بی‌ریا به فدایم میرفت: _فدات بشم آمال! این سال‌ها همش دلم برات شور میزد که تو فلوجه چه بلایی سرت اومده! خدا رو شکر میکنم که سالمی عزیزدلم! دختران کوچکش همان کنج اتاق خوابیده و او خودش مادر بود که با چشمان نگرانش، خانه را به یاد حال خرابم آورد: _الان مادر پدرت ازت بی‌خبرن؟ دلم برای آغوش مادر و سایه پدرم پر می‌کشید؛می‌دانستم همین که تا این ساعت به خانه برنگشته‌ام، جان‌شان را گرفته و حیوانات داعشی راهی برای ارتباط با مردم فلوجه باقی نگذاشته بودند. تصور اینکه امشب از بی‌خبری و چشم‌انتظاری چه زجری می‌کشند، قاتل جانم شده و فقط دعا می‌کردم عملیات آزادسازی فلوجه که آن جوان خبرش را داده بود، همین فردا آغاز شود و به‌خدا می‌ترسیدم تا آن لحظه پدر و مادرم از وحشت عاقبت من، جان داده باشند... ✍🏻 فاطمه ولینژاد ... برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🕊🍃
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞🎒 💞🎒💞🎒💞🎒💞 📚کــ🎒ــوله باری از عشـ💞ـق 📝مذهبی _عاشقانه_فانتزی قسمت ۶۵ و ۶۶ _....چند وقت بع
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞🎒 💞🎒💞🎒💞🎒💞 📚کــ🎒ــوله باری از عشـ💞ـق 📝مذهبی _عاشقانه_فانتزی قسمت ۶۷ و ۶۸ و ۶۹ و ۷۰ _....همسر شهید میگفت می‌دیدم علی چند باری هی یکم راه میره صدا میزنه بابا میوفته باز بلند میشه باز یکم میره صدا میزنه باز میوفته بردش دکتر که این بچه چشه چرا اینجوری میشه میره به خواب همسرش میگه این بچه چیزیش نیست فقط منو میبینه میخواد بیاد بغلم نمیشه و نمیتونه و هی میوفته نگین به خاطر رفتن بخاطر همین که الان داریم و با خیال تخت میگیریم می‌خوابیم بدون ترسیدن از اینکه بمبی رو سرمون بیوفته یا خونمون آوار بشه یا بریزن تو خونمون با تیر و کلاش و تفنگ تیربارمون کنن رفتن که به وقت شام تبدیل نشه به وقت تهران و به وقت ایران چقدر این بچه باید حرف بشنوه حسرت بخوره.... بخاطر اینکه مامان امروز بچه‌ها همشون با باباهاشون اومدن مدرسه بابا کجاست؟! بچه دو ساله از شهید شدن باباش چی میدونه؟! چقدر دیدتش؟! چقدر اغوششو حس کرده؟! چقدر باید باباهای بچه های دیگه رو ببینه که بغلشون میکنن نوازششون میکنن براشون عروسک و اسباب بازی میخرن بخاطر این رفتن که همون حرومیایی که دارن فلسطین رو تصرف کردن و غزه رو تیربارون میکنن نیان تو کشور و کشور رو به خاک و خون بکشن رفتن تا امثال اونایی که راست راست شالشونو در میارن با هر سر و وضعی روی خون این شهدا پا میذارن داشته باشن همین که تو به این راحتی این کارو انجام میدی یعنی آزادی داری امنیت داری... نگین به خاطر پول رفتن:) حرفم تموم یکم به خودمون بیایم خیلیییییی مدیونشونیم جونمونو زندگیمون راحتیمون رو آرامش و امنیت مون رو.... جگر خانواده هاشون رو با این حرفا آتیش نزنیم:) نفس درحالیکه آب دماغش را بالا میکشید گفت : _پریناز این شهیدا به خاطر پول نرفتن بعد هق زد: _بخدا به خاطر پول نرفتن پریناز هم درحالیکه صورتش از اشک خیس بود نفس را در آغوش کشید و گفت : _ببخش نفس جان نمی‌خواستم خاطرتو مکدر کنم آره راست میگی اونا خیییلی خوبن خاک تو سر من که همچین فکر غلطی داشتم. بعد رو به مزار شهدا گفت : _ببخشید از همتون معذرت میخوام تو رو خدا کمکم کنید . نفس لبخندی زد و گفت: _اونا خیلی مردن حتما کمکت میکنن... پریناز اینا خییییلی آقان تو میدونی که محمد حسین هم میره سوریه به خداوندی خدا آنقدر نذر و نیاز میکنم که سالم برگرده اونا هم مثل منو محمد حسین عاشق همسراشونن ولی به خاطر یه چیز با ارزش از این عشق گذشتن. پریناز:_نفس تو خواهریو در حقم تموم کردی حالا فهمیدم بهترین و کاملترین دین، دین اسلامه و من افتخار میکنم که مسلمونم و در نهایت محمدمهدی که از نفس درباره ی پریناز میپرسید و دل عاشق شده‌اش و رفتن به خواستگاری پریناز و الان چند ماهی میشه که محمد مهدی و پریناز عقد کردن ضربه‌ی آرامی که به بازوی نفس خورد او را از افکار گذشته اش بیرون آورد..... محمد حسین: _بانو کجایی سه ساعتها دارم صدات میکنم نفس قیافه اش را مظلوم کرد و سرش را پایین انداخت و گفت : _به فکر پریشب بودم ☆☆پریشب....☆☆ نفس ساعاتی که محمدحسین در دانشگاه بود در خانه بیکار بود تصمیم گرفت چند کتاب مذهبی بخواند به سمت کتابخانه رفت و بعد از سرچ در گوگل تصمیم گرفت کتاب‌های دختر شینا، یادت باشد، بدون تو هرگز و ... را بخرد . آنها را به خانه آورد و ساعت ها مشغول خواندن کتاب یادت باشد بود آنقدری مجذوب این کتاب شده بود که بدون آنکه متوجه آمدن محمدحسین بشود خواندن را ادامه میداد وقتی به خبر شهادت شهید حمید سیاهکلی و حال خراب همسرش رسید گریه اش شروع شد و با خود گفت "همسران شهدا چه ها که نمی‌کنند برای ما...چه از خودگذشتگی هایی که نمی‌کنند برای ما ... و ما متوجه نیستیم.... همانگونه که اشک هایش را با آستینش پاک میکرد کتاب با شدت از دستش کشیده شد سرش را بالا آورد و محمد حسین را دید و ایستاد . محمد حسین عصبی گفت: _نفس من بهت نگفتم همچین کاری نکن نگفتم از این کتاب نخون دیدی من نیستم شروع کردی به خوندن اینا؟ نفس دوباره اشکش را شروع کرد _دلش نمی‌خواست حتی یک لحظه هم خودش را به جای همسر این شهید بگذارد . محمد حسین روی کاناپه نشست و سر نفس را روی پایش گذاشت و گفت : _بخواب نفسم بخواب من جایی نمیرم تو هم دیگه حق نداری از این کتابا بخونی کتاب‌ها رو برداشت و قایم کرد و گفت که دیگر نفس حق خواندن این کتاب ها را ندارد.) محمدحسین کلافه گفت : _نفس چرا میخوای منو عذاب بدی؟ نفس : _محمد حسین بخدا قول میدم گریه نکنم قول میدم من فقط میخوام اونا رو بخونم محمد حسین گردنش را خاراند و گفت: ... ✍🏻آ.م ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🎒💞
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆👤 👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶 📚عاکف 📝امنیتی_گاندویی_مستند داستانی 🔖94قسمت 👈جلد اول (سری اول) ✍ قسمت ۷ و ۸
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆✋🏻💫 ✋🏻💫✋🏻💫✋🏻💫✋🏻💫✋🏻💫 📚 رمان دست تقدیر(جلد اول) 🔖تعداد قسمت : 90 👈جلد اول (سری اول) ✍ قسمت ۹ و ۱۰ _آقای عاکف سلام برادر. خوبی؟ رسیدن بخیر!! +سلام. بفرما؟ _مانیتورتونُ روشن کنید بیاید روی مانیتور. «حاج آقای حق پرست» با شما کار دارن. بدون خداحافظی تلفن و قطع کردم. مانیتور و on کردم و دیدم دست انداخته زیر چونَش حالش خوب بود انگار. +سلام علیکم حاج آقا. _سالم برادر عاکف.گزارش؟؟ +همونطور که مستحضرید تازه رسیدم و دارم مینویسم.. ان شاءالله می.... حرفم و قطع کرد و گفت: _پس سریعتر. +چشم. حاج آقا، فقط میتونم بدم مسئول دفترم بیاره.؟ یه تاملی کرد و گفت: _میخوام باهات حرف بزنم بیا اتاقم.نمیخوام از روی مانیتور حرف بزنیم. +چشم، میرسم خدمتتون. مانیتور OF شد... گزارش و نوشتم و در اتاقم و قفل کردم و داشتم میرفتم سمتِ اتاقش. توی طبقه ۸ اداره یهویی چشمم خورد به حاج کاظم که داشت با عصا قدم زنان می رفت سمت آسانسور. حاج کاظم ۵۶ سالشه ولی بخاطر شرایط بد جسمانی که بالاتر گفتم، مجبوره عصا داشته باشه و یه خرده تعادلش و حفظ کنه عین پیرمردها.. رفتم سمتش... +سلام حاجی _سلام عاکف جان.منتظرت بودم. {حاجی هم توی اداره من و به اسم اصلیم صدا نمیزد، حتی پیشمون یکی نبود. چون دیوار موش داره و موشم گوش داره.} +حاجی شرمنده هستم. فاطمه دیشب زنگ زد، به حاج خانم. کلی گلایه کرد. امروز فهمیدم. بابت اینکه بچه ها رو فرستادید موبایلم و بیارن فرودگاه، بهم بدن، تا با فاطمه سریعتر صحبت کنم ، ممنونم . آهی کشیدو گفت: _خدا بیامرزه علیُ {پدر شهیدم و میگفت.} اونم خیلی وابسته به مادرت بود. گاهی اوقات خیلی سربه سرش میزاشتم به خاطر اینکه خیلی عاشق مادرت بود. ببین عاکف جان، من حرفی ندارم و از خدامه تو برون مرزی نری. چون درون مرزی هم که میری من برات نگرانم. چه برسه خارج از کشور. ولی توی بعضی مسائل از من کاری ساخته نیست، نه اینکه نباشه. میتونم با (.....) حرف بزنم تو رو توی بعضی ماموریت های این چنینی قرار ندن. ولی نظر و دستورِ تشکیلات و مقامِ بالاتر و تیم مشورتیِ کارشناسان بر اینه که تو، چون جوون با تجربه‌ای هستی و عقلِت بیشتر از سنت کار میکنه، و سابقه‌ی ماموریت‌های طولانی رو داری و خوب امتحان پس دادی، باید حضور داشته باشی. عاکف جان، پسرم، اینجا خیلی از بچه ها مشکل تو رو دارن و خانماشون هم مشکل فاطمه رو. ولی نمیتونیم و و خارجی و داخلی خودمون و فدای خواسته های زن و بچه هامون کنیم. متوجه‌ای چی میگم که؟ +آره حاجی. ولی باور کن... حرفم و قطع کردو گفت: _میدونم، تو مشکلی نداری. فاطمه مشکل داره با این وضعیت. اون با ماموریت های طولانی و خارجی تو مشکل داره و نمیدونم چیکار باید کرد. حق داره به نظرم. ولی کاری هم نمیشه کرد. منم بهش حق میدم. به تو هم حق میدم. من خودم نمیتونم ۳ روز از زینب خانم دور باشم. تو هم که ۶ ماه از فاطمه دور بودی.اونم چی، برای چهارمین بار. قبلشم که توی عراق نزیک بود افسرای اطلاعاتی سیا روی تو عملیات ربایش انجام بدن که خداروشکر زود فهمیدیم اما خب یه جای دیگه توی درگیری تیر به قفسه سینت خورد. تا پای شهادت رفتی. یهویی یه نگاه به ساعت انداختم و دیدم دیر شده..گفتم: +حاجی من باید برم پیش حق پرست (معاونت خارجی) گزارش کار بدم. _برو.. بعدا بِهم میرسه و میخونم. +پس حاجی، فعلا یاعلی. _یاعلی یه توضیحی هم بدم اینجا براتون،... {حاج کاظم معاون تشکیلات هست.معاونت خارجی یکی از رده ها هست که مربوط به عملیات های برون مرزی میشه. یعنی کشورهای خارجی. حالا میخواد اروپا باشه، یا آسیا. یا در قلب فلسطین اشغالی.} سوار آسانسور شدم ، رفتم دفتر معاونت خارجی و به مسئول دفترش گفتم اومدم گزارش کار بدم به حاج آقای حق پرست. گفت:_چندلحظه. میخواست هماهنگ کنه، حاجی از داخل داشت با دوربین می دید، دکمه قفل درِ اتاقش و زدو منم بدون اینکه به دفتر دارش نگاه کنم کَلِه کردم رفتم داخل. +یا الله، سلام علیکم. _سالم حاج عاکف. چطوری جوون. بفرما بشین. رفتم جلو گزارش و گذاشتم روی میز حق پرست. رفتم عقب ترو نشستم روی مبل اتاقش. خیلی خسته بودم. توی فکر فاطمه و حرفاش بودم. حق پرست یه دستش چای بود و یه دستش گزارش من. به شوخی بهم گفت : _سوغاتیت فقط اینه؟ لبخندی زدم و چیزی نگفتم بهش. توی دلم گفتم توی جنگ حلوا خیرات میکنند مگه برات یه بشقاب بگیرم بیارم بخوری. یه چند دقیقه ای بخشی از گزارش ۳۲ صفحه ای من و خوند و بهم گفت: _خسته نباشید. میتونید برید. تعجب کردم و گفتم: +حاج آقا ببخشید، ظاهرا کارم داشتید دیگه، درسته؟
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆👤 👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶 📚عاکف 📝امنیتی_گاندویی_مستند داستانی 👈جلد دوم (سری دوم) ✍ قسمت ۱۲۷ و ۱۲۸ یه کمی
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆👤 👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶 📚عاکف 📝امنیتی_گاندویی_مستند داستانی 👈جلد دوم (سری دوم) ✍ قسمت ۱۲۹ و ۱۳۰ +میخوام باهات درد دل کنم.. تو ندیدی توی سوریه چجوری زنه مردم و میبردن کنیزی و بعد بهش تجاوز میکردن. مهدی من توی داعشی ها بودم. اینارو نمیتونم به کسی بگم... سینم داره از نگفتن سوراخ میشه و میترکه...مهدی میخوام بمیرم وقتی بهش فکر میکنم.. وقتی اونجا بودم میدیدم دختر ۱۴ساله رو نوبتی ۲۰نفر بهش تجاوز میکردند. وقتی یاد اون دختر ۱۰ساله میوفتم که بهش تجاوز کردن و باردار شد و نتونست تحمل کنه و بعدش مرد..به این فکر میکنم که علنا توی سنگراشون میگفتن میرسیم تهران و مشهد تک تک کوچه پس کوچه‌هاش و پر ازخون میکنیم و با مادرشون و خواهرشون نزدیکی میکنیم و رحم به کسی نمیکنیم.. مهدی من دارم دیوانه میشم فکر میکنم بهش.. مهدی یادم نمیره توی المیادین سوریه توی یک روز به ۳۷تا دختر با سن بین ۸تا ۲۵ سال تجاوز کردن.. من چند روزی بود به عنوان نفوذی ایران توی داعش بودم و خودم زده بودم جای یکی از نیروهای ارتش آزاد که همکاری میکرد با تروریست ها.. اون روز بیرون اتاق بودم. روی صورتم و پوشونده بودم. لباس یک دست مشکی تنم بود. با اسلحه از داعشی ها حفاظت میکردم. صدای ضجه‌ها و التماس و گریه‌های دختره توی گوشمه هنوز. شیش هفتاشون سعودی بودند که مستقیم آمریکا اینارو فرستاده بود اونجا.. آموزشاشون و توی انگلیس و اسراییل دیده بودن، چون از سران داعش بودن..از نزدیکترین نیروهای به ابوبکر البغدادی بودن. مقاومت دربه‌در دنبال گیر انداختن اینا بود.. مهدی اون دختر از بس بهش تجاوز شد مرد.. جون داد... ✍خدا میدونه مخاطبان عزیز... همین الان چشمام داره میباره برای مردم و .. سرم و آروم تکیه داده بودم به دیوار و میزدم بهش و با بغضی که داشت خفم میکرد، و ناله ای که توی سینم حبس شده بود برای مهدی گفتم: +مهدی من بعد از سوریه چندماهی عراق بودم. توی عراق با اطلاعات حشدالشعبی کار میکردم. دستم بازتر بود و کسی زیاد بهم کار نداشت. وقتی اخبار ایران و میدیدم، که چطوری بعضی سیاسیون ما دارن صنعت هسته ای رو برباد میدن، چطوری دارن جلوی آمریکایی هایی که مسئول این همه بدبختی جهان هستند و داعش و بوجود آوردن و... چطور این مسئولین و جوونای خام دارن خوش‌رقصی میکنند برای آمریکا، خدا میدونه چقدر گاهی ناراحتی میکردم.. عراق که بودم با یکی از بچه های اطلاعاتی حشدالشعبی دو سه روز قبل شهادتش باهم بودیم. اسمش ابوحسان بود. باهم دیگه به زبان عربی که حرف میزدیم بهم میگفت: _ایرانتون چه خبره؟ منم خجالت میکشیدم. بهم میگفت: _مردمتون مارو ببینن چه داریم میکشیم بخاطر آمریکایی ها که اینجا بودن و بعد به جای خودشون و فرستادن، تا مارو به این روز در بیارن، بگیرن یه کم.. برای ما این امر به تبدیل شده که آمریکا میخواد ما و سوریه رو بزنه تا به شما برسه. بعد شما و نمیفهمن هنوز که آمریکا کیه. راست میگفت. مهدی اون راست میگفت.. مهدی من انقدر ناراحتی میکردم اونجا.. طوری که دلم میخواست عراق و ول کنم بیام ایران. از شدت فشار عصبی و ناراحتی، تیک عصبی پیدا کرده بودم.. اومدم ایران، حالا این شده. ببین بخاطر دشمنی که با پیشرفت ایران دارن، آمریکایی‌ها عواملشون و میفرستن ایران، چندسال زندگی میکنن و تهش میشه اینکه زن من و اسیر میکنند. مهدی خیلی ناراحت شده بود از حرفام.. آه بلندی کشید و نفسش و داد بیرون و گفت: _داداش ، چقدر دلت پره تو.. حق داری بخدا.. مردم قدر این و و نمیدونن. +مهدی شاید باورت نشه، توی سوریه، پیش میومد من و بچه های زیرمجموعم تا ۱۶ یا ۲۰ روز ، یه حمام ساده نمیرفتیم. حتی گاهی اوقات تا دو سه روز اونجا آب نبود تا بخوایم بخوریم.. آب برای طهارت هم نداشتیم حتی..جنگ یعنی .. یعنی این همه بدبختی.. یکی از بچه های ما آب خورد و اون آب سمی بود شهید شد. این مردم نمیدونن چه خبره. ما اطلاعاتی ها و دهنمون بستس.. همه چیز و به مردم گفت.....بگذریم. مهدی روضه خون دعوت میکنی؟ _آره.. همزمان خانومش در زد و چای آورد. مهدی چای رو گرفت و خوردیم و بعدش رفت بیرون و چند دیقه بعد باز دوباره اومد توی اتاق. زنگ زد به یه روضه خون و هماهنگ کرد. یه ساعت بعدش اومد خونه مهدی. من و مهدی و روضه خون سه تایی نشستیم توی اتاق. خانم مهدی هم داخل یه اتاق دیگه بود و صدارو میشنید. روضه خون شروع کرد...‌ ... کپی فقط با ذکرمنبع👇🏻 https://eitaa.com/kheymegahevelayat ✍🏻: مرتضی مهدوی 📌ارسال 100٪ با نام نویسنده و ذکر صلوات برای امام زمان و نائبش ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆👤🕶
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆👤 👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶 📚عاکف 📝امنیتی_گاندویی_مستند داستانی 👈جلد چهارم (سری چهارم) ✍قسمت ۵۵ و ۵۶ لحظاتی
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆👤 👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶 📚عاکف 📝امنیتی_گاندویی_مستند داستانی 👈جلد چهارم (سری چهارم) ✍قسمت ۵۷ و ۵۸ من و خانوم میرزامحمدی رفتیم بیرون. سوار ماشینی که دراختیارم گذاشته بودن شدم و خانوم میرزامحمدی هم رفت سوار ون شد. زنگ زدم به مهدی گفتم: +کجایید؟ _پشت سر عاصف و دختره دارم حرکت میکنم. +لوکیشنت و روشن کن پیدات کنم. بیسیم زدم به ستاد گفتم موقعیت مهدی رو برام بفرستند. دو دقیقه بعد برام فرستادند و حرکت کردم... خودم و رسوندم به مهدی. وقتی نزدیک ماشین مهدی شدم رفتم کنارش، بهش اشاره زدم ماموریتش تمومه و خودم ادامه میدم. پیام دادم به عاصف. «برنامتون چیه؟ کجا میرید؟» چند لحظه بعد جواب داد: «نمیدونم. فعلا سردرگمم. میگه من و ببر بگردون.» پیام دادم: «یه چرخی توی خیابونا بزنید و برید خونه. برای امشب بسه. بگو باید بری ماموریت. بعدش فورا برگرد سایت منتظرتم.» رفتم اداره و توی دفترم منتظر موندم تا عاصف بیاد. یک ساعت بعد وقتی عاصف رسید مستقیم اومد دفترم. نشستیم و باهم همه چیز و بررسی کردیم. بهش گفتم: +چیزی نگفت؟ _نه. +از اتفاقاتی که داخل رستوران افتاد چی؟ _نه. خیلی ریلکس بود. +جالبه. _چطور؟ +بگذریم. ولی هرچی میریم جلوتر، من بابت تو بیشتر احساس خطر میکنم. عاصف با تعجب بهم نگاه کرد، گفت: _چه خطری آقا عاکف؟ +نمیدونم. ولی حس خوبی نسبت به ادامه این پرونده ندارم. خیلی مواظب خودت باش. ممکنه تهش بهت بخواد آسیب بزنه. _چشم حواسم هست. +رژ و بهم بده. از جیبش آورد بیرون و گفت: _یادم رفت بهت بگم. داشت کیفش و چک میکرد، گفت رژم نیست. +پس بو برده. _بعید میدونم. چون بهش گفتم دیگه درگیری زیاد شده بود توی رستوران فوری اومدم بیرون. شاید موقعی که داشتم وسیله‌ت با عجله جمع میکردم، یا جا موند، یا اینکه افتاد زیر دست و پا. بلند شدم رفتم گوشی و گرفتم زنگ زدم به محمودرضا. بهش آدرس رستوران و موقعیت منطقه و تایمی که ما حضور داشتیم و لحظه ای که عاصف داشته رژ و میگذاشت داخل جیبش، همه‌رو با هک کردن پاک کنه. رژ و از عاصف گرفتم، یه کم باهاش وَر رفتم و دو دقیقه‌ای بهش نگاه کردم و توی دستم باهاش این طرف اون طرفش کردم، به سید عاصف عبدالزهراء گفتم: +تصورت از این رژ چیه؟ عاصف فقط نگاه میکرد... میخواست چیزی بگه اما انگار شک داشت... گفتم: +حرف بزن پسر. تصور و تحلیلت از این رژ چیه؟ _چی بگم والله. +هر چی توی ذهنت داری بریز بیرون. _دوربین داره تنش؟ گفتم: +این یک خطرناک هست. یک رژ ساده به نظر میاد، اما یک سلاح کُشنده هست. برای همین هست که انقدر جلوت توی ماشین دست و پا زد که رژش چی شده. _یا ابالفضل. +خطر از بیخ گوشت رد شد. الآن که نه، اما به جاش، وَ به موقع‌ش، یا تو یا یکی از کسانی که عین خودت بود و با همین هدف میگرفتن و کسی هم نمی‌فهمید. عاصف به فکر فرو رفت. بهش گفتم: +خیلی حماقت بزرگی کردی. _میدونم حاجی. شرمنده‌تم! +شرمنده من نباش. شرمنده خودت و همکارای شهیدت باش. خیلی عصبی بودم، ولی داشتم خودم و کنترل میکردم. گفتم: +عاصف، تو مگه نمیدونی یه نیروی امنیتی، یه نیروی اطلاعاتی مثل تو، نمیتونه وَ نباید وابسته بشه؟ سرش و انداخت پایین. گفتم: +سکوت و سر پایین انداختن جواب من نیست. پسر خوب، من رفیقتم، بعدش همکارتم. یه هویی آمپر چسبوندم به 100000 و یه دونه محکم زدم روی میز گفتم: +آخه این چه غلطی بود کردی؟ هان؟ _حاجی، من بازی خوردم. خیال کردم دختر فقیری هست، با خودم گفتم حتما نباید برم یه دختر خانواده دار و پول دار بگیرم. گفتم زیر پر و بالش و بگیرم، اگر دختر مناسبی بود باهاش ازدواج کنم. _آخه من این حماقت تو رو کجای دلم بزارم؟ مگه توی تشکیلات بهت یاد ندادن که حق ندارید وابسته به کسی باشید؟ مگه روز اول توی تشکیلات بهت یاد ندادن یه نیروی امنیتی حق نداره دلسوزی کنه و این‌ها خط قرمز حساب میشه؟ مگه به تو یاد ندادن که دلسوزی برای ملی و مردم باید باشه و خط قرمزت باید چهارچوبی باشه که سیستم برات مشخص میکنه؟ اینا رو مگه یاد نگرفتی؟ _بله حق با شماست! +حق با من نیست، حق با حفاظت ستاد هست که میخواد بزنه دهان مبارکت و مورد عنایت قرار بده. _بابا من دارم همکاری میکنم، من دارم اینجا کار میکنم، من یه تخلف انضباطی و اخلاقی و کاری توی پرونده‌م نیست، یه مشکل امنیتی توی سابقه‌ کاریم ندارم. اونوقت سر یه حرکت سهوی این غوغا راه افتاده؟ تازه اونم چی! من گفتم بزار کمی با این دختره آشنا بشم، بعدش خودم بیام به حفاظت بگم تا زیر و بمش و در بیاره بعدش من برم خیر سرم خواستگاری. بد کردم؟ گفتم: +نه. حماقت کردی. تو باید همون چند روز اول به حفاظت میگفتی. نه اینکه چندماه بگذره و علاقه ایجاد بشه و اونوقت من بزنم مچت و بگیرم و ما قبلشم حفاظت بفهمه. این اسمش چیه؟ با تو هستم. اسمش چیه؟