eitaa logo
کانال 📚داستان یا پند📚
1.9هزار دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
46.6هزار ویدیو
242 فایل
کارکانال:رمان و داستانک،سلام و صبح بخیر،پیامهای امام زمانی عج، کلیپ طنز،سخنان پندی،سیاسی، هنری و مداحی پیامها به مناسبتها بستگی دارد. مطالبی که با لینک کانال دیگران است با همان لینک آزاده بقیه مطالب آزاده @Dastanyapand
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال 📚داستان یا پند📚
꧁❤️‍🔥بیراه عشق❤️‍🔥꧂ بـنـــ﷽ـــام خــ💖ــدا بیراه_عشق #پارت_صد_و_پنجاه_و_پنج شیدا سر بالا برد و به بر
꧁❤️‍🔥بیراه عشق❤️‍🔥꧂ بـنـــ﷽ـــام خــ💖ــدا وقتی یک گروه پنج نفره به میز پذیرایی نزدیک شدند. پرهام دست از کنکاش اطرافش برداشت و گوش تیز کرد تا شاید چیزی دستگیرش شود. دختری موفرفری که شباهت زیادی به عکس کارتونی روی تیشرتش داشت، پرسید: - بلاخره فهمیدید، می خواد اسم آلبوم جدیدش و چی بذاره؟ پسری که ریش های بلند و حنایی رنگش را با کش بسته بود با صدای ظریفی که اصلا به هیکل چاقش نمی آمد گفت: - قراره امروز اعلام کنه. پسر جوانی که قیافه معقول تری داشت، گفت: - خیلی طولش داده. دختر کارتونی ابرویی بالا انداخت و گفت: - بعد از اون افتضاحی که سر اسم آلبوم قبلیش بوجود اومد، خیلی مراقبه. آخه آدم چقدر باید بی استعداد باشه که اسم آلبومشم کپی کنه. پسر قد کوتاه و لاغر اندامی که عینک بزرگ و گردش او را شبیه جغد کرده بود، گفت: - وقتی چیزی از خودت نداری مجبوری از بقیه بدزدی. پسر ریش حنایی گفت: - تقصیر نیما نبود. اون اسم و یکی بهش پیشنهاد داده بود. اونم فکر نمی کرد کپی باشه. دختر کارتونی چپ، چپی به پسر ریش حنایی نگاه کرد و گفت: - چقدر تو ساده ای، اون اسم و خودش انتخاب کرد. فکر نمی کرد گندش در بیاد که اسم و از روی یه آلبوم خارجی برداشته. پسر معقول بی توجه به بحث اسم گفت: - نیما فقط یه بچه پولداره که نیمچه صدایی داره. اگه پول باباش نبود هیچ کس نگاهم بهش نمی کرد. پسر ریش حنایی دوباره به طرفداری از نیما گفت: - ولی آهنگای قشنگی می سازه، خیلی آهنگاش با مفهوم و احساسیه پسر معقول، پوزخندی زد و گفت: - فکر کردی خودش آهنگاش و می سازه. استعداد یه عده جوون بی پول رو می خره و به اسم خودش به خورد طرفداراش می ده. دختر مو قرمزی که موهایش را مثل سامورایی ها بالای سرش بسته بود و یقه لباسش طوری بود که انگار همین الان توی دعوا جر خورده، اخمی کرد و گفت: - مهم نیست چقدر استعداد داشته باشی بُرد همیشه با پوله. اگه پول داشته باشی می تونی استعداد هم بخری. الان برو تو پیج نیما بالای دو میلیون فالووئر داره. برای فالووئرهاش مهم نیست آهنگا رو کی می سازه. همین که نیما خوش تیپ و پولداره و ژست های خوشگل، خوشگل می گیره، براشون کافیه. صدای جیغ شیدا که به سمتش می دوید، توجه پرهام را از گفتگوی کنارش پرت کرد. شیدا رو به روی پرهام ایستاد و با هیجان دستهایش را به هم کوبید و فریاد زد: ... @Dastanyapand ༺~🍃🌺🍃~༻ - وایییییی پرهام، اینجا قراره کنسرت اختصاصی نیما نیکنام برگزار بشه. باورت می شه اومدیم کنسرت اختصاصی نیما نیکنام. دارم از خوشحالی می میرم. پرهام با چشمهای گشاد شده به شیدا که از هیجان روی پای خودش بند نبود نگاه کرد. هیچ وقت با سلیقه ی موسیقیایی شیدا کنار نیامده بود. آرام پرسید: - می شناسیش؟ - مگه می شه نشناسمش. من عاشق آهنگاشم. وای، نیما نیکنام، نیما نیکنام. و شروع به بالا و پایین پریدن کرد. پرهام ابرویی برای این همه هیجان شیدا بالا انداخت و به نازلی که شوکه به نظر می رسید، نگاه کرد. شیدا با همان هیجان رو به نازلی کرد و پرسید: - تو نمی دونستی دوستت نیما نیکنامه؟ مگه می شه آدم نیما نیکنام و نشناسه؟ وای نازلی تو دیگه کی هستی؟ نازلی اهل موسیقی نبود به ندرت آهنگ گوش می داد. اصلا برای یک لحظه هم به فکرش خطور نکرده بود که نیما خواننده باشد. بیشتر او را در غالب یک مهندس و یا مدیر یک شرکت صنعتی بزرگ تصور می کرد. به خاطر می آورد که نیما صدای خوبی داشت و گاهی برایش می خواند. ولی هیچ وقت حرفی از خواننده شدن نزده بود. شیدا که اصلاً نمی توانست هیجانش را کنترل کند، دوباره شروع به حرف زدن کرد و گفت: - باورم نمی شه اومدم کنسرت نیما نیکنام. اونم یه کنسرت خصوصی. وای نازلی دارم دیونه می شم. نیما، وای نیما. می دونی بلیط کنسرتاش چنده. همه ی کنسرتاش و تو برج میلاد می ذاره. من و ترانه یه دفعه می خواستیم بریم کنسرتش ولی اونقدر گرون بود که پشیمون شدیم.تغییر ناگهانی نور پردازی روی سن و قطع موسیقی درون سالن باعث شد توجه همه به سمت سن جلب شود. شیدا دست پرهام را گرفت و او را به زور به سمت جلوی کشید. نمی خواست حتی برای یک لحظه فرصت دیدن خواننده محبوبش را از دست بدهد. نازلی به دنبال پرهام و شیدا حرکت کرد تا به نزدیکی های سن رسید. هنوز توی شوک بود. نیما به همراه پنج نفر روی سن آمد. جمعیت دست زدند و با فریاد و جیغ ابراز احساسات کردند. شیدا همگام با جمعیت فریاد می زد و بالا و پایین می پرید. نازلی به نیما که در آن تیشرت جذب سفید رنک و شلوار جین یخی خوش تیپ تر از هر زمانی شده بود، خیره ماند. ضربان قلبش بالا رفت و رنگ صورتش سرخ شد. پرهام نگاه از نیما گرفت و به نازلی خیره شد، تا حالا ندیده بود نازلی در مقابل پسری این طور رنگ عوض کند. رابطه نازلی با این پسر بیشتر از یک دوستی ساده بود این را به خوبی حس می کرد.