eitaa logo
کانال 📚داستان یا پند📚
1.9هزار دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
46.6هزار ویدیو
242 فایل
کارکانال:رمان و داستانک،سلام و صبح بخیر،پیامهای امام زمانی عج، کلیپ طنز،سخنان پندی،سیاسی، هنری و مداحی پیامها به مناسبتها بستگی دارد. مطالبی که با لینک کانال دیگران است با همان لینک آزاده بقیه مطالب آزاده @Dastanyapand
مشاهده در ایتا
دانلود
꧁❤️‍🔥بیراه عشق❤️‍🔥꧂ بـنـــ﷽ـــام خــ💖ــدا مادرش حاضر نبود دختری را که نمی شناخت به عنوان عروسش بپذیرد. اصلاً چه معنی داشت وقتی این همه دختر خوب در بین فامیل و آشنا بودند، برود و از آن سر دنیا دختری را که معلوم نبود، پدرش کیست. مادرش کیست و از کدام تیر و طایفه است را برای پسرش بگیرد. هر چقدر مصطفی دلیل آورد و حرف زد. مادرش قبول نکرد که نکرد. دست آخر هم دختر همسایه را برایش نشان کرد. پروانه دختر زیبای بود، خانم بود، خانواده دار بود. از آن دخترهایی بود که از هر انگشتش هزار تا هنر می ریخت از آن عروسهایی که آرزوی همه ی مادر شوهرها بود. از آنها که بهشان می گویند زن زندگی. ولی مصطفی پروانه را نمی خواست. دوستش نداشت. هر چقدر هم که خوب بود. خوشگل بود. خانم بود. بازهم به دل مصطفی نمی نشست. او فقط و فقط عشق خودش را می خواست. دختر چشم سیاه خودش. مصطفی داد زد، فریاد زد، قهر کرد، التماس کرد، خواهش کرد، به پای مادرش افتاد تا او را راضی کند. ولی مادرش به هیچ عنوان حاضر نبود دختری را که نمی شناخت برای مصطفی بگیرد. مصطفی قید ازدواج را زد. ولی حالا این مادرش بود که ول نمی کرد. آنقدر به مصطفی فشار آورد تا مجبور شد کارش را رها کند و به تهران برگردد و سر سفره عقد کنار پروانه بنشیند. مصطفی خشمگین و عصبانی زندگیش را با پروانه شروع کرد. به هر بهانه ای پروانه را آزار می داد. بی محلی می کرد. قهر می کرد. ایراد های بنی اسرائیلی می گرفت و دختر بیچاره را سر هر چیز کوچکی سرزنش می کرد. دست خودش نبود با این که می دانست پروانه تقصیری ندارد ولی هر دفعه که پروانه را می دید، یاد عشق از دست رفته اش می افتاد و عصبانی تر می شد. دعواها که بالا گرفت مادرش گفت. بچه بیاورند. گفت بچه همه چیز را درست می کند. ولی بچه هیچ چیز درست نکرد. وقتی پروانه حامله شد حال مصطفی آن قدر بد شد که حتی دوست نداشت به خانه برود. خودش را در کار غرق کرد و تا دیر وقت توی مغازه می ماند و گاهی حتی شبها هم آنجا می خوابید. بچه که به دنیا آمد، پایش را در یک کفش کرد و اسم دخترش را سها گذاشت. پروانه از اسم سها خوشش نمی آمد ولی برای مصطفی مهم نبود. او دوست داشت اسم دخترش سها باشد، هم اسم دختری که روزی عاشقش بود. می خواست هر وقت دوست داشت، اسم سها را به زبان بیاورد. ... @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺