کانال 📚داستان یا پند📚
꧁❤️🔥بیراه عشق❤️🔥꧂ بـنـــ﷽ـــام خــ💖ــدا #بیراه_عشق #پارت_چهارصد_و_هشتاد_و_نه چند دقیقه بعد، پره
꧁❤️🔥بیراه عشق❤️🔥꧂
بـنـــ﷽ـــام خــ💖ــدا
#بیراه_عشق
#پارت_چهارصد_و_نود
(93)
شیدا از داخل وان آب بیرون آمد و حوله سفید رنگ بزرگی را دور بدنش پیچید. همانطور که سرش را عقب برده بود و موهای بلند، آبشار گونه اش را تکان می داد، دست دراز کرد و حوله کوچکتری را از روی چوب لباسی حمام برداشت و مانند عمامه به دور سرش بست. لبخندی از سر رضایت زد و از حمام بخار گرفته بیرون آمد.
امشب پنجمین شبی بود که به همراه نیما و گروه فیلمبرداری در یکی از هتلهای لوکس و درجه یک یزد اقامت داشت. قرار بر این بود که نیمی از فیلمبرداری در کویر و نیمی دیگر در اماکن تاریخی یزد، انجام شود. کار به کندی پیش می رفت مخصوصا آن قسمتی که باید در شهر فیلمبرداری می شد. هماهنگی با هزار ارگان و نهاد و گرفتن مجوزهای رنگ و وارنگ از شهرداری و نیروی انتظامی و سازمان میراث فرهنگی و هزار جای دیگر سرعت کار را پایین آورده بود، ولی شیدا اصلاً از این مسئله ناراضی نبود هر چقدر کار فیلمبرداری بیشتر طول می کشید، او وقت بیشتری را با نیما و گروه فیلمبرداری می گذراند و بیشتر از تهران و پرهام دور می ماند.
با این که مطمئن بود پرهام نمی تواند او را به این راحتی ها پیدا کند ولی ترجیح می داد این یک هفته باقی مانده از مدت صیغه اش را دور از تهران بگذراند. نمی خواست قبل از پایان این مدت با پرهام رو به رو شود. از عکس العمل پرهام می ترسید. از این که پیدایش کند و بلای سرش بیاورد می ترسید. خودش خوب می دانست چه بلای سر پرهام آورده. ولی اصلاً از کاری که کرده بود، پشیمان نبود. حق پرهام بدتر از اینها بود. آن موقع که با او و احساساتش بازی می کرد، باید فکر این را هم می کرد.
با یاد آوری چهره مات زده پرهام وقتی سها را در چهار چوب در دید، خنده اش گرفت. حتی خودش هم فکر نمی کرد کار به این تمیزی انجام شود. زمان بندی اش برای به دام انداختن پرهام عالی بود، هر چند باید در این مورد از نازلی تشکر می کرد.
می توانست همه چیزش را بدهد. تا دوباره آن لحظه را ببیند. آن قیافه بهت زده و شکست خورده پرهام، ارزش بارها و بارها دیدن را داشت. هر چند بیشتر دلش می خواست، می توانست چهره پرهام را زمانی که فهمید، خانه خالی شده و او برای همیشه رفته، ببیند. از تصور آن لحظه خنده اش وسعت گرفت و به قهقه تبدیل شد.
#ادامه_دارد...
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺