eitaa logo
دیباج
88 دنبال‌کننده
379 عکس
53 ویدیو
4 فایل
دیباجِ (حریرِ) سخن از تار و پود واژگان پذیرای نظرات خوانندگان ارجمند هستم. ارتباط با مدیر: @Armaktab 💠
مشاهده در ایتا
دانلود
«رستم‌علی جان، امروز پدر شدی. وای ببخشید! من هول شدم. سلام! عزیزم! نمیدونی چقدر قشنگه! بابا ابوالقاسم اسم پسرت رو گذاشته مهدی، عین خودته، کشیده و سبزه. کی میای عزیزم؟ از جهاد اومده بودن دنبالت، می‌خوان اخراجت کنن. خندم گرفته بود.‏ مگه بهشون نگفتی که جبهه‌ای؟ گفتن به‌خاطر غیبت اخراج شدی! مهم نیست، وقتی آمدی دوباره سرِ زمین کار می‌کنی. این یه ذره حقوق کفاف زندگی‌مونو نمی‌ده. همون بهتر که اخراجت کنن. عزیزم زود برگرد، دلم واست تنگ شده...! 📣با اقتباس از متنی که توسط عکاس نوشته شده. شادی روح شهدا، صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم @Deebaj
دیباج ١١٦ 🔶توقف، ممنوع! 🖊علیرضا مکتب‌دار 📌تصور کنید مسافرید و می‌خواهید برای اولین‌بار به جایی سفر کنید. قبل از حرکت، نقشه مسیر را تهیه می‌کنید و در طول راه، به تابلوها و نشانه‌هایی که مسیر درست تا رسیدن به مقصد را به شما نشان می‌دهند، نیز توجه ویژه‌ای می‌کنید. حال اگر به‌محض رسیدن به تابلویی بزرگ که مسیر را به شما نشان می‌دهد، توقف کنید، آیا به مقصد رسیده‌اید؟ اگر توقف کنید؛ یعنی شما مسیر را با هدف و راه را با مقصد اشتباه گرفته‌اید. 📌بزرگی می‌گفت: «در ایام محرم با جمعی از دوستان به یکی از شهرستانها سفر کردیم. میزبان در حال پذیرایی از ما بود که مرد میانسالی با پوتین وارد شد و در گوشه ای نشست. پاهایش را دراز کرد، آهی کشید و گفت: سه روز است که این پوتینها را از پایم نکنده ام! 📌از او پرسیدم: پس در این سه روز چگونه وضو گرفته و نماز خوانده ای؟! پاسخ داد: من ابوالفضلی که نتواند جواب سه روز نمازم را بدهد، قبول ندارم؟» 📌به نظر می‌رسد چنین فردی در نشانه‌ها متوقف شده و نشانه را با مقصد اشتباه گرفته است. محرم و عزاداری محرم و پاسداشت مقام شهدای گرانقدر کربلا و نیز بزرگداشت اربعین حسینی، همه نشانه‌هایی هستند که مسیر دستیابی به مقصد انسانیت و بندگی را به ما نشان میدهند. اساسا کارویژه «شعائر» در هر دین و آیین، نشان‌دادن راه رسیدن به مقصد است و نه خود مقصد. 📌اربعین خود یک نشانه و شعار است. شعاری که میلیونها انسان آنرا فریاد میزنند و همچون چراغی فروزان فراروی خود میدارند تا از تاریکیها عبور کرده و به سلامت به مقصد برسند، مقصدی که حسین و یارانش به آن رسیدند. @Deebaj
دیباج ۱۱۷ 🔶گــره نگــاه 🖊علی‌رضا مکتب‌دار 📌شاید در ابتدا تندمزاج و عصبی به‌نظر می‌رسید، اما بازشدن گوشه لب تو به لبخند می‌توانست دیوار فرازآمده از ناهمزبانی را فروریزد و او تو را چنان در آغوش کشد که گویی رفیق دیرینه‌ای است که تو را گم کرده و اکنون بازیافته است. 📌برای بیتوته گشتم تا حسینه‌ای پیدا کردم. جوانی که بر کناره قالی رنگ‌و رو‌رفته‌ای نشسته بود و ورود و خروج زائران را می‌پایید، به عربی گفت: «جا نداریم.» 📌با آنکه خستگی بازگشت از سفر یک روزه سامرا و کاظمین نایی برایم نگذاشته بود، دست بی‌رمقم را بر شانه‌اش گذاشتم و پرده ناآشنایی را با لبخندی کوتاه کنار زدم. چهره‌اش شکفت و مرا به چند عدد پسته تازه هم مهمان کرد. 📌آن سوی حسینیه، اتاقی بود که جای گذاشتن تشک‌ها و بالشت‌ها بود. به سمت در که نیمه‌باز بود رفتم تا تشکی برای استراحت بردارم. جوانی بلندبالا و لاغر که عینک کاچوئی و سیگار چسبیده به گوشه لبش، سیمایی خاص به او داده بود، باشتاب به سویم آمد و با صدای درشت و اخم‌هایی که از بالای قاب عینک درهم‌تر به‌نظر می‌رسید، گفت: چه می‌کنی؟ 📌فقط یک سلام و شکفتن گل لبخند از غنچه لب‌ها کافی بود تا او مرا به‌شدت در آغوش کشد و حتی روانداز خودش را برای استراحت به من پیشکش کند.👇
📌اما زیباترین صحنه آنجا بود که با پسرکی ۷ یا ۸ ساله روبرو شدم. چنان نگاهم در نگاهش گره خورد که گمان نمی‌کنم به این زودی خاطره‌اش از صفحه ذهنم محو شود. یکی دو ساعت از اولین دیدارمان گذشته بود که دوباره از کنارم رد شد. دست در دست پدر داشت. صورت زیبا و معصومش را به سمت من برگرداند و دوباره نگاه زیبایش را از پشت شیشه چشمهای سبزفامش، در نگاهم گره زد. 📌در حالی‌که چشم در چشم بودیم، انگشتان دست راستش را به هم چسباند و به سمت لب‌های آرامش برد و به نشانه دوستی و محبت، بر آنها بوسه‌ای نشاند و با نسیم مهربانی به سویم فرستاد. 📌دلم ریخت از آن نگاه مهرآمیز و معصومانه. ای کاش دوباره نگاهم در نگاهش گره بخورد! ای کاش ما با آنها بیشتر قاطی شویم و محبت حسین همچون شکرِ چای عراقی این روابط را بیش از پیش شیرین سازد. ما به این شیرینی نیاز داریم. @Arbaeennegar @Deebaj
دیباج ۱۱۸ 🔶اقیانوس آرام غربی 🖊علی‌رضا مکتب‌دار 📌نزدیک غروب بود که از خودرو اجاره‌ای که ما را از مرز مهربان به کربلا آورده بود، پیاده شدیم. وارد یکی از فرعی‌های شارع العباس شدیم. جمعیت زائران چون نهرهای جاری از رودی بزرگ، در حال آمدوشد بودند. 📌همسفرانم اولین بار بود که پای در این سفر گذارده بودند. حیرت و شوق را می‌توانستی به‌خوبی در چهره‌ و برق چشمانشان بخوانی. 📌گشتیم دنبال موکبی یا حسینیه‌ای برای بیتوته. مردی میان‌سال ما را به ساختمانی سه‌طبقه راهنمایی کرد که طبقه سومش به اسکان خانم‌ها اختصاص داشت. پیش از ورود هم از مشکل قطعی برق مطلعمان کرد تا بعد گله‌گذاری نکنیم. از او تشکر کردیم. 📌پس از یکی دو ساعت استراحت، برای تشرف به حرم آماده شدیم. بساط پذیرایی از زائران، کوچه‌های تنگ و باریک اطراف شارع العباس را که از دو طرف با بساط دست‌فروش‌ها و مغازه‌دارها، تنگ و باریک شده بود، باریک‌تر کرده بود. 📌شاخص‌ترین و چشم‌گیرترین وسیله پذیرایی، ظرف‌های کوچک آب بود که می‌توانستی آن را با یک جرعه سر کشی و بعد که جگرت خنک شد، یاد از جگر تشنه حسین کنی. گویی عراقی‌ها، شرمنده از کرده پیشینیان خود، قصد دارند آبی که از حسین و خاندانش دریغ شد را به روی زائرانش باز نگاه دارند. 👇
📌در بین الحرمین جمعیت موج می‌زد. عرب و فارس، ترک و کرد و لر، انگلیسی‌زبان و ... همه و همه، قطراتی بودند که در این اقیانوس، به هم پیوسته بودند؛ «اقیانوس آرام غربی». 📌همیشه از کشتی نجات حسین گفته‌ایم و شنیده‌ایم، اما حقیقت آن است که حسین، خودْ هم کشتی است و هم اقیانوسی آرام که قطرات پیوسته به خود را با مهربانی در آغوش می‌گیرد و در نهایت، ذره به خورشید می‌رسد. عرق سعی محال است که گوهر نشود می‌رسد ذره به خورشیدِ بلند آخرِ کار @Arbaeennegar @Deebaj
🔶تندیس مبارزه با استعمار به مناسبت ۱۲ شهریور، سالروز شهادت رئیسعلی دلواری
دیباج ۱۱۹ 🔶گردنه‌های دشوار 🖊علی‌رضا مکتب‌دار 📌ملت‌های ایستاده بر قله‌های تاریخ آنهایی بوده‌اند که دست بر زانوی توانایی و امکانات خود گذاشته و کمر از زیر آوار مشکلات و دشواری‌ها راست کرده و به قله نگریسته‌اند. هرچند قله دور از دسترسِ دامنه است؛ اما در دسترس است. 📌ملت غیور ایران، با سابقه درخشان تمدنی خود، از پس شکست‌ها و تحقیرهایی که همچون سنگ‌های سهمگین از فراز کوه پیشرفت بر سرش فرود آمد و او را بارها به قعر دره‌های هولناک شکست و نومیدی پرتاب نمود، اراده نمود به هر نحوی، عظمت گذشته خویش را باز یابد و از ژرفای دره‌های تاریک ناامیدی، بر دامنه کوه پیشرفت پای گذارد و مسیر را تا رسیدن به قله‌ پیروزی پشت سر گذارد. 📌این مبارزه سرسختانه، قریب نیم قرن است که ادامه یافته و ملت رشید ایران، اکنون دامنه‌ها را پشت سر گذاشته و از گردنه‌های بسیار عبور کرده و به قله نزدیک شده است، والبته نزدیک شدن به قله، به معنای تمام شدن کار نیست؛ بلکه تیغه‌های خطرناک و گردنه‌های دشواری تا فرازآمدن بر قله پیروزی پیش روی او است. 📌مقایسه شرایط امروز این ملت با پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، می‌تواند صدق این مدعا را اثبات نماید. در میانه بیشترین سنگ‌پرانی‌ها، دشنام‌ها، کارشکنی‌ها، دسیسه‌ها، حسدورزی‌ها و... ملت ایران، مصمم و استوار به سوی قله راه می‌پوید و با مقاومت و استواری، به زودی بر فراز قله تمدن و فرهنگ، پرچم خویش را برخواهد افراشت. @Deebaj
دیباج ۱۲۰ 🔶آغازی بر پایان 🖊علی‌رضا مکتب‌دار 📌مشاوران در طول تاریخ، نقشی اثرگذار در تصمیم‌گیری‌های حاکمان داشته‌اند و گاه این تصمیم‌سازی‌ها از سوی مشاوران، جنگ‌هایی خونین را سبب شده و نقطه سرآغاز انقلاب‌هایی سرنوشت‌ساز گشته است. 📌نقش مشاوران یزید در تصمیم‌گیری نابخردانه او برای به مسلخ‌ کشاندن امام حسین علیه‌السلام نمونه‌ای از این دست است و قیام امام نیز نمونه آشکاری از خیزش‌هایی است که برای همیشه، مسیر تاریخ را دگرگون ساخت. 📌ایران از دیرباز، لگدمال سمّ مرکب‌های ستم بوده و هر بار که در گوشه‌ای، خیزشی علیه ظلم و استبداد صورت گرفته، با دسیسه‌چینی مشاورانِ ضدمردم حاکمان، شعله دادخواهی مردم خاموش و تاریکی، پرده‌های خود را ستبرتر ساخته است. 📌رژیم خودکامه شاهنشاهی ایران را نیز مشاورانی فریفته دنیا و ناآشنای با مردم، در چنبره تصمیم‌های آزمندانه خود فرو برده و راه هرگونه تنفس نسیم آزادی را بر آنان بسته بودند. 📌مردی از تبار آزادگان، علم مبارزه برافراشت. مردم ستمدیده، گرد علم آزادی‌خواهی و کرامت‌خواهی او گرد آمدند و پایمردی نمودند. دژخیمان که منافع خود را در خطر می‌دیدند، شکیبایی از دست داده و در آدینه هفدهم شهریور سال ۱۳۵۷، بر روی مردمی که تظاهراتی مسالمت‌آمیز به راه انداخته بودند، آتش گشودند و میدان ژاله را از خون صدها لاله، رنگین ساختند. و این کشتار خونین، آغازی شد بر پایان حکومت خودکامگان و برآمدن خورشید حکومت ستمدیدگان و رنج‌کشیدگان. @Deebaj
دیباج ۱۲۱ 🔶برترین دارایی 🖊علی‌رضا مکتب‌دار 📌شاید بتوان آبرو را مهم‌ترین دارایی هر انسان آگاه و شرافتمندی به‌شمار آورد. تمام احترام، اعتبار و کرامت انسان را می‌توان در واژه «آبرو» خلاصه نمود. 📌در همه فرهنگ‌ها نسبت به آبرو و پاسداشت آن، تأکیدهای فراوانی صورت گرفته و خطرهایی که آبرو، این ارزشمندترین دارایی انسان را در معرض تهدید قرار می‌دهد، گوشزد شده و عوامل حفظ و مصونیت آن از آسیب‌ها و تهدیدها برشمرده شده است. 📌یکی از عواملی که آبرو را در معرض خطر جدی قرار می‌دهد، دامن‌زدن به جدال‌های بی‌ثمر است. در روند جدال، وقتی که شعله خشم زبانه می‌کشد، چه‌بسا طرفین جدال، عیوب پوشیده یکدیگر را آشکار کنند و باعث ریختن آبروی همدیگر شوند. ازاین‌رو سزاوار است انسان فرهیخته و دوستدار آبرو، از جدالی که اساس آن بر لجاجت است پرهیز کند و مهم‌ترین دارایی انسانی خویش را در معرض مخاطره قرار ندهد. حتی گاه لازم است انسان از دارایی خویش برای حفظ آبروی خود درگذرد. @Deebaj
دیباج ۱۲۲ 🔶سنگینی سنگ کینه 📌شاید یک برخورد ناخوشایند در محل کار یا در خیابان، تاثیر خیلی بدی بر ما بگذارد. این ماجرا بعد از چند دقیقه پایان می‌گیرد اما ناراحتی و آزردگی حاصل از آن ممکن است یکی دو روز یا حتی بیشتر در ذهن ما باقی بماند و ما را بیازارد. 📌اگر دقیق‌تر محاسبه کنیم خواهیم دید که فکر و اندیشه آن برخورد ناخوشایند یا اتفاق بد، خیلی بیشتر از خود آن اتفاق باعث ناراحتی ما شده است. 📌بنابراین این بار که اتفاق بدی افتاد یا برخورد ناخوشایندی پیش آمد می‌توانیم تصمیم بگیریم که کمتر ناراحت شویم و زودتر آن را فراموش کنیم. نباید افکار و احساسات منفی، مانند خشم و نفرت و آزردگی را در ذهن و دل خود نگه داریم. 📌تصور کنید اگر زباله‌های آشپزخانه را چند روزی بیرون نگذارید چه اتفاقی خواهد افتاد. تمام خانه بو می‌گیرد و آلوده می‌شود. در چنین خانه‌ای نمی‌توان احساس شادی و آرامش کرد. یا اگر تک تک کینه‌ها را به قلوه سنگ‌های سختی تشبیه کنیم که در جیب خود می‌گذاریم، حرکت و راه رفتن به سمت اهداف، برای ما دشوار و دشوارتر خواهد شد. دقیقا همین مسئله در مورد افکار و احساسات منفی هم درست است . اگر آنها را مدت طولانی در خود نگه داریم ذهن و دل ما را آلوده خواهند کرد، آنگاه مشکل است که بتوانیم شاد باشیم. 📌امام علی علیه السلام فرمود: «مَنِ اطَّرَحَ الحِقدَ اسْتَراحَ قَلبُهُ و لُبُّهُ؛  هركه كينه را دور ريزد، دل و دماغش آسوده گردد.» @Deebaj
🔶نفس‌هایم عطرآگین شد! آنگاه که گذشت کردم، نفسهایم عطرآگین شد، و از دردها و بیماریها رهایی یافتم، و با همنشیان به آسودگی نشستم، و از اینکه از حرفهای شیرینم شاد شدند، شادمان شدم. روزی که همه مردم را بخشیدم را دوست داشتم، و در روزی که روزگار را بخشیدم، خوشبخت شدم. @Deebaj