نگاه از چشمانداز دشت برداشتم و به تخته سنگی که کمی آنسوتر، در میان مخملی از علفهای وحشی نرم و رنگارنگ، لم داده بود، خیره شدم. جلوتر رفتم. نمیدانم چه چیزی حس کنجکاویم را قلقلک داد تا کمی سنگ را از جایش بلند کنم. در آن فضای گسترده، که جز صدای غرش گاه و بیگاه رعد و زوزه باد، صدایی به گوش نمیرسید، بهنظر نمیرسید جانداری وجود داشته باشد اما من زیر آن تخته سنگ موجودی را دیدم که با چشمان خمارش که در آن فصل سال دیگر افسونی نداشت، به دور خودش حلقه زده بود و سر بر بالین نرم خود گذارده بود.
همیشه از مار ترسی همراه با احساس هیبت داشتم. لحظهای خشکم زد. با ترس و بهآرامی سنگ را همچون لحافی گرم بر روی مار کشیدم و آهسته از آنجا دور شدم.
مار بهخاطر سرمای پاییز افسرده و کرخت اما زنده بود. شاید اگر هوا گرم بود و او سرزنده، نیش زهرآگینش را در دستم فرو میبرد، اما اقبال با من یار بود که در آن لحظه کاملا بیرمق بود.
از آن زمان تاکنون، هر گاه این خاطره را با خود مرور میکنم، به یاد مارگیری میافتم که مولوی در مثنوی قصهاش را پرداخته است. مولانا نفس انسان را به اژدهایی تشبیه میکند که در سرمای زمستان، مرده مینُماید اما در واقع زنده است و با گرمشدن هوا جانی دوباره میگیرد:
🔶نفس اژدرهاست او کی مرده است
از غم و بی آلتی افسرده است
اژدها را دار در برف فراق
هین مکش او را به خورشید عراق
تا فسرده میبود آن اژدهات
لقمهٔ اویی چو او یابد نجات🔶
#متن_ادبی
#نفس
#اژدها
@Deebaj
✅دیباج چهل و چهارم
🔶 کهربای عشق
🖊علیرضا مکتبدار
در شگفتم، نه من که جهانی در شگفت است! از چه؟ از عشقی که همچون کهربا مرکب دل را به شتافتن به سوی وادی جنون و چمیدن در دشت بیکران مستی میکشاند. دشتی آکنده از خوشبویهی درختان اقاقیا و سرشار از نغمههای دلکش هَزاردستان.
خاک این دشت بوی بهشت میدهد، مرکب دل از بویش مست و بیقرار میشود. افسارش را از دست عقل رها میکند و در بیکرانِ دشت میتازد و در افق شیدایی ناپدید میگردد.
پهنهی بیکران دشت را نوری نقرهفام فراگرفته است. بهدنبال سرآغاز نور میگردم. ستونی از نور که از افق به سمت آسمان کشیده شده است نگاهم را فریفتهی خود میکند. گویی این نور از عرش به سمت دشت سرازیر شده است. نوری که چشم را نه تنها نمیآزارد که درخشندگیاش را نیز افزون میکند.
در درونم گرمایی غریب احساس میکنم که خوشایند است و زندگیبخش. آرزو میکنم ای کاش هیچگاه این گرما از وجودم رخت برنبندد و مرکبِ جانم همواره در این بیکران عشق بخرامد و این تن خاکی را با خود تا اوج مستی برکَشد.
از که و از چه سخن میگویم؟ از کسی که خودْ جام شراب عشق را به یکنوش سرکشید و سرسلسله مخموران جهان شد. از عشق سوزانی که سرتاپای وجود حسین –که درود خدا بر او باد- را در خود غرقه ساخت و او را در هستی معشوق فانی ساخت و از آن پس، وجودش کهربایی شد که هر جانی را جانان شد و بیسامانانِ عشق را سامان.
حسین جان!
ای كهربای عشقت دل را به خود كشیده
دل رفته ما پی دل چون بیدلان دویده
#امام_حسین_ع
#عشق
#کربلا
#محرم
@Deebaj
✅دیباج چهل و پنجم
🔸 ای رَشکِ ماه و مشتری!
🖊علی رضا مکتب دار
آنگاه که خورشید تازه سرزدهی خانه علی در افق ابدیت پنهان گشت، اندوه بیمادری بر دل فرزندان کوچکش خیمه زد. علی ماند و فرزندان فاطمه و هجوم نگاههای شماتتباری که سنگینی نبود همسر را دوچندان میکرد. اما علی بیش از خود، نگران حال دل فرزندانش بود. از برادرش عقیل که نسبشناسی نامور بود خواست تا همسری از خاندانی تبارمند برایش برگزیند که بار تنگدلی او و فرزندانش را اندکی سبک کند. عقیل، زنی از خاندانی پاکنژاد برای همسری او برگزید که همنام خورشیدِ رخ در نقاب خاک کشیدهاش بود. فاطمه بنت حزام پا به خانه علی گذاشت. او بانویی شجاع، فداکار و پرفضیلت بود. از آغاز ورود به خانه علی، تمام مهر خویش را نثار او و فرزندانش کرد. همسر علی مادر چهار پسر شد که سرآمد آنان، عباس نام یافت؛ همو که در میان دودمان هاشم چون ماه میدرخشید و رشک ماه و مشتری را برمیانگیخت. عباس در فضائل جسمانی و روحانی انگشتنشان بود. این ماه در آسمان کربلا به اوج درخشش خود رسید و برای ابد تابنده ماند.
#قمر_بنی_هاشم
#شعبان_المعظم
#متن_ادبی
@Deebaj
✅دیباج چهل و ششم
راهبرد تبیین در صحیفه سجادیه
هر اقدام بنیادین و سرنوشتساز، در پایندگی و رواج خود نیازمند عنصر تبیین است در غیر این صورت، گذر زمان و تغییر نسلها، غبار ابهام و تردید را بر اندام آن نشانده و چهره حقیقت را رفته رفته از نگاه حقجویان پوشیده میدارد. تبیین رسالتی است که همه راهبران الهی از آن بهعنوان راهبرد بهره برده و پیامهای الهی را به گوش مردمان رسانده و حقایق را برای آنان بیپرده بیان کردهاند.
در تاریخ اسلام، پس از رحلت پیامبر مکرم (ص)، کینه و ستیزهجوییهای پنهانشده در پس پرده عصبیت جاهلی سر باز کرد، بازار تأویل و تفسیر به رأی رونق گرفت، تیرگی خواهشهای نفسانی بر چهره حقیقت پرده افکند، دنیاپرستان کتاب و سنت پیامبر (ص) را بر اساس منافع خود تفسیر و تأویل نمودند و سرانجام چهرهای باژگونه از اسلام باقی ماند که پیشتر امیر بیان (ع) از آن اینگونه خبر داده بود: «اسلام پوستين باژگونه پوشد -و كس سخن حق ننيوشد-.»
این باژگونگی تا آنجا ادامه یافت که امت پیامبر، پاره تن او را با آسایش خاطر به مسلخ بردند و آثار نبوت را زیر سم مرکبهای هوس نهادند و از هیچ تلاشی برای زدودن آثار رسالت از ذهن و قلب مردمان و عرصه اجتماع فروگذار نکردند. کتاب خدا را چنان میخواندند که سود ایشان بود. طیلسان زهد پوشیده بودند و تکپیرهنان را پیرهن بر تن میدریدند و آنانکه دستار بر سر نهاده بودند سر از تن خداترسان میانداختند و این نبود آنچه پیامبر و جانشیانش بدان فراخوانده بودند.
👇👇👇
همه جا سیاهی بود و تباهی. بنی امیه و بنی مروان که بالاپوش اسلام بر قامتشان ناراست میآمد، بر پنجرههای گشوده به حقیقت، قفلهای تزویر زده بودند. نفسها در سینهها حبس شده بود. در این شرایط امام علی بن الحسین علیه السلام، راهبردی یگانه را برای دریدن پردههای ظلمت و تبیین چهره حقیقت در پیش گرفت. او از سلاح دعا بهره برد. سلاحی که هم معارف راستین را به مردمان انتقال میداد و هم بهانه را از دست دژخیمان سیاهاندیش میگرفت. او از خود میراثی جاودانه به یادگار گذاشت و در جنگ نرمی که علیه دستگاه حکومت برپا کرد، پیروز میدان شد. صحیفه دانشنامهای است که با نوشیدن از آبشخور قرآن، آنچه بشر برای سعادت خود بدان نیاز دارد را در خود گردآورده است. این مؤثرترین راهبردی بود که در آن زمان میتوانست در پیش گرفته شود.
#امام_سجاد_ع
#صحیفه_سجادیه
#تبیین
@Deebaj
✅دیباج چهل و هفتم
شیشه کبود
چنانچه صفحه پاک قلب به زنگار گناه آلوده نباشد و یا آن که پس از زنگارگرفتن، با آب توبه پاکی خود را باز یابد، قابلیت بازتاب نور ایمان را مییابد. ایمان نور است و مؤمن با نور خدا مینگرد. آنگاه که مؤمنان با یکدیگر دیدار کنند، آینهها در برابر آینهها میایستند، در یکدیگر بازتاب مییابند و جهان پر از آینه میشود، پر از نور و دیگر تاریکی و ظلمتی نمیماند.
هر ذره کینه، حسد، بخل و یا هر رذیلت اخلاقی دیگر، همچون لکهای است که بر صفحه این آینهها پدیدار میشود. با حضور این لکهها، نگاهها تیره میگردد، دلها میگیرد، روانها رنجور میشود، روابط به سستی میگراید و آینهها کارکرد اصلی خود را از دست میدهند.
برای داشتن جامعهای سالم و پویا، بیاییم بهسرعت دستبهکار شویم و بهمحض اظهار وجود این لکهها، با آنها به مقابله برخیزیم تا دلها وارونه نگردد و همواره نورانیت افزون گردد و تیرگی از روابط میان مؤمنان رخت بربندد.
مؤمنان آیینهٔ همدیگرند
این خبر می از پیمبر آورند
پیش چشمت داشتی شیشهٔ کبود
زان سبب عالم کبودت مینمود
گر نه کوری این کبودی دان ز خویش
خویش را بد گو مگو کس را تو بیش
#ایمان
#آینه
#اخلاق
@Deebaj
✅دیباج چهل و هشتم
🔶شیپور ترس
ایمان یعنی امنیت و سکون و هر آنکه از ایمان تهی است و یا در دژ ایمانش، رخنه و خللی ایجاد شده است، از امنیت و احساس آن بیبهره است. آنگاه که ایمان ابلیس آزموده شد و عیار آن عیان، چیزی جز تیرگی ناباوری و دیو خودبزرگبینی از آن بیرون نیفتاد. پس هراس او را فراگرفت و به عزت خداوند سوگند یاد کرد که همه بندگان خدا، جز مخلصان از آنان را گمراه کند. ابزار شیطان برای دزدیدن ایمان، دمیدن در شیپور ترس است؛ ترس از فقر، شکست، پیری، دشمن، بلا و.... در حالیکه حصار ایمان مؤمن را جز درک عظمت خداوند به خشیت و فروتنی وانمیدارد.
#ایمان
#ترس
#قرآن_کریم
#شیطان
@Deebaj
✅دیباج چهل و نهم
🔶موعود رهاییبخش
همواره در طول تاریخ، قابیلها بلای جان هابیلها شده و جان و مال و عزت ستمدیدگان، لگدکوب سم توسن هوی و هوس مستکبران گردیده است. فریاد ستمدیدگان همواره در گوش تاریخ طنینانداز بوده است.
گهگاه دلسوزان بیپروایی برخاسته و علم مبارزه با ستمگران را برافراشته و ستمدیدگانی را از زیر یوغ ستمکاران رهانیدهاند اما آن رهایی نهایی که امنیت پایدار همچون دژی استوار آن را دربرگیرد و مرکب وحشی هوا و هوس را یارای عبور از بلندای امن آن نباشد، تاکنون تجلی نکرده است. آن رهایی نه تنها رهایی از بندهای مادی، بلکه رهایی عقل از شهوت، رهایی دل از وابستگیهای پست، رهایی انسانیت از بند حیوانیت و رهایی هابیل از زندان قابیل است.👇
همه ادیان الهی به ظهور یک رهاییبخش در انتهای تاریخ بشارت دادهاند که ظهور میکند و بساط قابیلها را از صفحه روزگار برخواهد چید، جانها و عقلها را آزاد خواهد کرد و عدالت را خواهد گسترد. اما این ظهور در گرو وجود شرایطی است که ستمدیدگان برای دستیابی به رهایی نهایی، خود مأمور به فراهم ساختن آن هستند. و سرانجام وعده حق خداوند تحقق خواهد یافت و مستضعفان امامان و وارثان زمین خواهند شد.
در فاصله میان این وعده صادق تا تحقق آن، البته برخی به سودای دستیابی به خواستههای پست خویش، در لباس مدعیان رهایی ظاهر میشوند و شماری از افراد سادهاندیش را فریفته، با خود همراه میکنند. در چنین شرایطی، یگانه لنگرگاه مطمئن برای در امان ماندن از امواج سهمگین فتنهها و شبههها، عالمان پرهیزکاری هستند که دین را بهخوبی شناخته و نسبت به آموزههای حیاتبخش آن از جمله آموزه رهایی و نجات و شرایط و زمینههای تحقق آن و نیز مصداق حقیقی رهاییبخشی آشنایی کامل دارند.
در روزگار غیبتِ آن موعود رهاییبخش، مستضعفان خود را در پناه آنان قرار میدهند و متاع پربهای دین و ایمان خویش را به رایگان از کف نمیدهند و همواره، با پای جان، جاده انتظار را میپیمایند و از وزیدن طوفانهای گمراهی نمیهراسند. آنان در انتهای این جاده، افقی روشن را میبینند که شوق پیوستن به آن، گامهایشان را استوارتر میسازد.
#مهدی_عج
#منجی
#رهایی
#غیبت
@Deebaj
✅دیباج پنجاهم
🔶نقش نوشتن در کاهش اضطراب
فرض کنید شما فردا یک آزمون بسیار مهم دارید، لذا بهسختی مطالعه میکنید. شما دادهها را بهخوبی درک میکنید، در کلاس هم بهخوبی ظاهر میشوید، اما همچنان احساس نگرانی میکنید! در چنین شرایطی شما به استراحت و آرامش نیاز دارید. اما چه چیزی میتواند در این وضعیت به شما کمک کند؟ شاید فکر کنید یک قدمزدن آهسته، یا نوشیدن فنجانی چای یا انجام کمی یوگا، اما روانشناسان ایده دیگری دارند: «بنشینید و بنویسید!» درباره استرسهایی که متوجه شماست بنویسید.
اما نوشتن چگونه به شما کمک میکند؟
دو دلیل وجود دارد که نوشتن به کاهش استرس و اضطراب شما کمک میکند:
دلیل نخست: استرس.ها همواره بخشی از مغز شما را اشغال میکنند. در نتیجه، فضای کمتری برای حافظه باقی میماند. اما نوشتن، استرس.ها را به خارج از مغز هدایت و آنها را به صفحه کاغذ منتقل میکند. در نتیجه فضای بیشتری در مغز برای حافظه باقی خواهد ماند.
حافظه شما همچون حافظه یک رایانه عمل میکند. شما هر از گاهی نیاز دارید که برای بازکردن فضای لازم در رایانه، برخی فایلها را حذف کنید. دانشجویان نیز باید دادههای زیادی را بهخاطر بسپارند، بنابراین به فضای بیشتری از مغز برای بهخاطرسپردن مطالب نیاز دارند. آنها باید فایلهای استرسزا را از مغز خود پاک کنند تا فضای کافی برای انباشت دادههای مهم و ضروری فراهم گردد.
دلیل دوم: نوشتن به شما تمرکز میدهد. گاهی مردم فقط و فقط میتوانند به استرسهای خود بیندیشند. نوشتن میتواند به کمک آنان بیاید. اما چگونه؟ آنان اگر درباره استرسهای خود بنویسند احساس نگرانی کمتری خواهند کرد، بنایراین بهتر میتوانند بر روی دیگر چیزهای تمرکز نمایند.
جالب است بدانید که روانشناسان در حال پژوهش بر روی رابطه بین استرس و نوشتن هستند. آنان آزمایشهایی را بر روی دانشجویان انجام دادند. دانشجویان را به دو گروه تقسیم کردند. قرار شد گروه نخست درباره استرسهای خود به مدت ده دقیقه بنویسند و گروه دیگر بیسروصدا بنشینند. سپس از هر دو گروه یک تست گرفته شد. نتیجه چه بود؟ دانشجویان گروه اول که استرسهای خود را بر روی کاغذ آورده بودند، بهتر از گروه دیگر در آزمون ظاهر شده بودند. درواقع، نمرات آنان یک درجه از گروه دیگر بالاتر بود!
نوشتن به افراد دیگر نیز میتواند کمک کند. مثلا برخی افراد نمیتوانند بهخوبی بخوابند. نوشتن در شب میتواند به آنان کمک کند خواب بهتری داشته باشند. برخی ورزشکاران درباره برد و باخت دچار استرس میشوند. آنان نمیتوانند بهخوبی روی بازی متمرکز شوند. نوشتن قبل از یک بازی میتواند به آنان کمک کند تا بهتر بازی کنند. مردم در مصاحبههای شغلی نیز دچار استرس میشوند. نوشتن قبل از حضور در جلسه مصاحبه میتواند به کاهش استرس و ایجاد آرامش در آنان کمک کند.
آیا شما تاکنون درباره امتحانات دچار استرس شدهاید؟ این پیشنهاد را تجربه کنید: ده دقیقه قبل از شروع کلاس در کلاس حاضر شوید و درباره استرسهای خود بنویسید. بعد امتحان خود را بدهید. شاید روانشناسان درست میگویند. ممکن است نوشتن به شما نیز کمک کند.
#نوشتن
#استرس
@Deebaj
✅دیباج پنجاه و یکم
«برخاستن از خاکستر»
درنگی در مفهوم تابآوری
از آنجا که هستی مادی عرصه تضادها و تزاحمها است، انسان بدون مواجهه با موانع و عبور از آنها نمیتواند به خواسته و هدف خود دست یابد. پیروزی و شکست، دو روی سکه زندگیاند. پیروزی از دل تجربههای ارزندهای که انسان از رهگذر شکستهای گوناگون از سر گذرانده است، به دست میآید، مهم آن است که انسان بتواند اراده و عزم خویش را از زیر آوار آرزوهای تحقق نیافته بیرون کشد و از خاکستر ناکامیها برخیزد و از نو آغاز کند. «تابآوری» در روانشناسی به چنین مفهومی اشاره دارد. قدرتی ذهنی یا احساسی که به انسان توان مقابله با بحرانها را داده و او را قادر میسازد سریع به وضعیت پیش از بحرانها و شکستها بازگردد. برخی اندیشمندان، عصر کنونی را «عصر اضطراب» نام نهادهاند. تقویت نیروی تابآوری میتواند در مواجهه با اضطراب و عبور از وضعیتهای بحرانی زندگی، بسیار مؤثر باشد. تابآوری معجزهای رفتاری است که ما را به زندگی عادی باز میگرداند. با تقویت این توانایی در خود، میتوانیم دستها را به زانو گرفته و شروعی تازه و حتی قویتر از گذشته داشته باشیم. فرد تابآور، فردی منعطف است و از ناملایمات و شکستها، نمیشکند. به گفته یک نویسنده: «بلوط بیانعطاف و بدون سازگاری، با باد میجنگد و میشکند؛ اما درخت بید در مواجهه با باد خود را خم میکند، تاب میآورد، منعطف میشود، و زنده میماند.» این مفهوم تا حدودی با دو مفهوم «صبر» و «حلم» در آموزههای دینی ما نزدیک است.
#تاب_آوری
#خودسازی
#شکست
@Deebaj
✅دیباج پنجاه و دوم
رواداری فرهنگی
آداب و سنن هر قوم، عامل درک و تفاهم متقابل و درنتیجه برساختن جامعهای امن و آرام جهت پیشبرد اهداف و آرمانهای بلند آن جامعه است.
صرفنظر از ایدئولوژیهای آسمانی و یا زمینی حاکم بر جوامع، آداب و رسوم عرفیای که عموما برخاسته از جنبه ناسوتی انسانها و با هدف پاسخگویی به جنبههای بشری و خاکی آنان، شکل یافته است، حتیالامکان باید مورد احترام قرار گیرد جز آنجا که به سنجه خرد راست نیاید و یا با منزلت انسان ناسازگار افتد.
انسان هم از جنبه ملکوتی و هم از جنبه ناسوتی خود نیازمند فرح و شادمانی است و فروگذاردن هر یک به سود دیگری نه سزاوار است و نه شدنی.
انسان برآمیختهای است از معنا و ماده، روح و تن و نفس و بدن. تن، مرکبِ شهسوار نفس است و فرسودگی و خمودی آن، سوارش را نیز خسته ساخته و از سیر و حرکت بازمیدارد.
پس تا آنجا که میتوانیم و عقل و شرع روا میدارد، با این رسوم و آداب همراهی کنیم.
#فرهنگ
#آداب_و_رسوم
#تفاهم
@Deebaj
✅دیباج پنجاه و سوم
«محاسن الکلام»
گاه که به رفتارهای اجتماعی خود و دیگران میاندیشم، درمییابم بسیاری از حساسیتهای ما نسبت به ناهنجاریهای اجتماعی نه برخاسته از ایمان ریشهدار که برآمده از اضطرابهای درونی است؛ چرا که ایمان وقتی اصیل است که آبشخور آن خرد باشد و نه نادانی، اندیشه باشد و نه پیروی کورکورانه و تلاش باشد و نه سستی. چنین ایمانی، امنیت و طمأنینه میآفریند و در مواجهه با ناهنجاریهای بروزیافته در جامعه، به دور از احساساتیشدن و گرفتارشدن در چرخه رفتارهای متناقض، مسیری درست و روشی کارآمد را فراروی مؤمن میگشاید.
اینکه گاه، حتی به رغم آشنایی احتمالی با احکام منکرات، خودْ دست به ارتکاب منکری دیگر میزنیم تا بهزعم خود مانع از بروز آن امر ناپسند در اجتماع شویم، معلول بیهنری ما در این باره است.
به باور من، اگر فقط چند درصد به مهارتهای راهنمایی درست آشنا باشیم، چند ده درصد در درمان ناهنجاریهای اجتماعی توفیق خواهیم یافت. باید محاسن دین را در رفتاری از جنس حریر به دیگران پیشکش نمود تا با رغبت آن را پذیرا گردند.
#رفتار_اجتماعی
#هنر
#نهی_از_منکر
@Deebaj
✅دیباج پنجاه و چهارم
🔶یکدیگر را قضاوت نکنیم
(هر پرهیزکاری گذشته ای دارد و هر گناهکاری آینده ای)
ما انسانها معمولاً خود را برتر از دیگران میدانیم؛ هر چند در زبان، ریاکارانه و یا از سر عادت با دیگران تعارف کرده و خود را ناقص و کوچک جلوه دهیم، اما در واقعِ امر، حبّ ذات و خویشتندوستی مانع آن است که در کنار بدیها و نقایص دیگران، گوشه چشمی نیز به خوبیها و زیباییهای آنان داشته باشیم. نگاهی این چنین، عاقلانهترین نوع نگاه است که هر انسانی میتواند از روزن آن به دیگران بنگرد چرا که هیچ انسان عادیای، کامل و بدون عیب و نقص نیست.
هر انسانی، هرچند که عمری را به عبادت و پرهیزکاری گذرانده باشد، به هر روی در برههای از زندگی خویش خطا و لغزش داشته و دامنی به میِ گناه تر کرده است، همانگونه که هر انسان خطاکار و گناهپیشهای، آیندهای در پیش دارد که چه بسا در آن فرصت اصلاح خویشتن و جبران مافات را بیابد. پس نه پرهیزکار باید به پرونده درخشان خویش مغرور گردد و در دیگران به چشم حقارت بنگرد و نه فرد گناهکار از آینده درخشانی که میتواند برای خود رقم زند، چشم پوشد. 👇
صلح و صفا و صمیمیت و تعاون و همکاری، شرط پیشرفت زندگی اجتماعی است و این هدف هنگامی تحقق مییابد که انسانها هیچیک خود را برتر از دیگران ندانسته و با دیدن خطا و لغزشی از یکدیگر، به سقوط همدیگر از انسانیت حکم ندهند. انسان موجودی است که از عقل و شهوت و غضب ترکیب یافته و بهصورت طبیعی در انسانهای عادی –جدای از معصومان و اولیای مقرب الهی- این نیروهای درون، همواره با یکدیگر در نبردند و هر گاه یکی از دو نیروی غضب و شهوت بر عقل غلبه یابد، خطا و لغزش از انسان سر خواهد زد و کیست که وجودش هماره معرکه نبرد این سه نیرو نباشد؟ پس بیاییم در برابر خطاها و لغزشهای یکدیگر، قبل از آنکه همدیگر را با انگشت عیبجویی نشانه رویم، سر در وجود خودمان فرو بریم و به صحنه دل خود که هم اکنون رزمگاه غضب و شهوت با عقلمان شده است، نگاهی افکنده و به پشتیبانی عقل درآمده و پشت غول شهوت و غضب را به خاک افکنده و با خود بیندیشیم که آیا به راستی نکوهش دیگران شایسته و بایسته است و ما خود کاملا بیعیب و نقصیم؟
#اخلاق_اجتماعی
#قضاوت
#انسان_دوستی
@Deebaj
✅دیباج پنجاه و پنجم
🔶بانوی نقشآفرین
یکی از ویژگیهای همه ادیان آسمانی بهویژه اسلام، شکستن ساختارها و کلیشههای مبتذلی است که از نگاههای برآمده از جاهلیت آدمی نشأت گرفته است.
زن در قریب به اتفاق مکتبهای بریده از وحی، جایگاهی پست و یا نه چندان شایسته داشته و دارد. امروزه نیز در دوران مدرنیته، نگاه ابزاری به زن بر کسی پوشیده نیست. این نگاه آزاردهنده، جمعیت نسوان را از چند دهه پیش، بر آن داشته است تا با هدف بازیابی هویت و منزلت خویش، برای گریز از نگاه ابزاری به خود، به ورطه هولناک دیگری بهنام «فمینیسم» فروغلطند تا شاید بتوانند انتقامِ ستمِ رفته بر خود را از جامعه مردان بازستانند.
انکار ظرفیتها و قابلیتهای موجود در جنس زن و تلاش برای برکشیدن خود تا جایگاهی که مردان به فراخور قابلیتهای تکوینی جنس خود، آن را حائز گشتهاند-صرف نظر از ستمهایی که بر جنس مقابل روا داشتهاند- زنان را در دامن بحرانی تازه افکنده است؛ بحران انکار هویت زنانه.
اما در طول تاریخ، زنانی که هویت زنانه خود را شناخته و به ظرفیتهای بزرگ نهفته در جنس خویش آگاه گشتهاند، با ارادهای پولادین، سعی وافر نمودهاند تا نقش خود در جهان هستی را به بهترین شکل ممکن ایفا نمایند و در مواردی حتی بهتر از جنس مرد، نقشآفرین بوده، نقطههای عطفی بر صفحه تاریخ رقم زنند.
خدیجه کبری (س) یکی از این زنان تأثیرگذار است که تاریخ بشریت تا ابد رهین منت اوست.
#خدیجه_(س)
#زنان
#فمینیسم
@Deebaj
✅دیباج پنجاه و ششم
🔶دفتر معرفت
بهار، دفتر معرفت است، دفتری با برگهای بیشمار که قلم آفرینش با قلمی به رنگ سبز و قرمز و زرد و همه رنگهای زیبای رنگین کمان، سطوری را بر آن مینگارد.
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است، معرفت کردگار
همیشه، دو سه هفته مانده به آغاز بهار، شاخههای تر و تازه درختان را از نگاه خود میگذرانم تا مگر بر شاخسار درختی جوان و یا کهنسال، شکوفهای قبا بر تن پاره کرده و یا برگی ظریف که با تقلای بسیار خود را از دل شاخهای، بیرون کشیده باشد را ببینم. سبزی خیرهکننده این ریزبرگها و شادابی آن شکوفهها، برای دقایقی مرا مسحور خود میکند و دوست ندارم چشم از آنها بردارم. در عجبم از نگارگری خیرهکننده قلم آفرینش که سراسر صحفه هستی را این چنین زیبا نقاشی کرده است.
میتوان حضور خدا را در لطافت تکتک برگها و گلبرگها، سبزی چمنها، جاری جویبارها، قد برافراشته درختان، امواج آرام و خروشان دریا، زردی و سرخی آفتاب، مهتاب نقرهفام، چهچهی هزاردستان و... دید و احساس کرد.
#بهار
#خداوند
#معرفت
#سهراب_سپهری
#رنگ
@Deebaj
✅دیباج پنجاه و هفتم
🔶 غریبه ای در شهر
اولینبار بود که گذر مرد به مدینه می افتاد. از شام آمده بود. پس از گذر از کوچهها و پسکوچهها، ناگاه خود را در همهمه مردمی که در چارسوق بازار با هم گرم گفتگو بودند، یافت. گرد و غبار نشسته بر چهرهاش، خبر از خستگی میداد. در گوشه چارسوق، روی سکویی نشست. پیالهای آب از سقایی که کمی آنسوتر، مشکی بر دوش داشت و آستینهای گشاد پیراهن متقالش را برای اینکه دست و پا گیرش نشود، تا زده بود، طلب کرد. خنکای آب که در رگ رگ وجودش دوید، احساس کرد کمی حالش بهتر شده است. نسیم خنکی که از بادگیرهای بازار میوزید، بدن مرد را سست کرد و پلکهایش کمی سنگین شدند. بین خواب و بیداری، ناگاه چشمان بیرمقش به چهره مردی زیبا که بر شتری رام و خوشرفتار سوار بود، افتاد. غریبه، مردی به زیبایی و دلربایی او ندیده بود. بیاختیار به سمتش رفت. از مردم پرسید که او چه کسی است؟ گفتند: حسن بن علی علیه السلام.👇👇
با شنیدن نام حسن بن علی، دیگ خشم و کینه مرد که هیزم حسد، آتش زیر آن را شعلهورتر میساخت، شروع به جوشیدن کرد. با خود میگفت: من هیچگاه با خود نمیاندیشیدم که علی دارای چنین فرزند برومندی باشد!
خشمناک به سوی امام رفت و از او پرسید: تو پسر علی بن ابی طالبی؟ امام فرمود: بله، من پسر او هستم. تو بگو پسر که هستی و کیستی؟
مرد وقتی از نام و نسب بلند امام آگاه شد، از شدت حسادت، او و پدر بزرگوارش را به باد ناسزا گرفت و امام همچنان ساکت و خاموش، زمین را مینگریست! این سکوت تا آنجا که وجود مرد هتاک شامی کمی از سنگینی خشم سبک شود، ادامه یافت. غریبه که سکوت امام را دید، عرق شرم بر پیشانیاش نشست.
امام نگاه آرام خویش را از زمین برداشت و با خندهای دلنشین به چهره مرد غریبه نگریست و فرمود:👇👇
میپندارم در این شهر غریب هستی و مسافری هستی که از شام آمدهای. مرد پاسخ داد: بله. آنگاه امام به او فرمود: با من بیا، اگر نیاز به منزل داری، تو را منزل دهم، اگر نیاز به مال داری، مال در اختیارت میگذارم و اگر نیازی داشته باشی، آن نیاز را برآورده خواهم ساخت!
مرد شامی که انتظار چنین پاسخ کریمانهای از جانب امام را نداشت، از رفتار ناپسند خود شرمنده گشت و از کَرم و خلق پسندیده امام در شگفت شد. پس از آن برخورد کریمانه امام بود که مرد با کولهباری از عشق و محبت نسبت به امام، به شهر خود بازگشت.
کشف الغمة، ج 1، ص 561
#امام_حسن_علیه_السلام
#کریم_اهل_بیت_علیهم_السلام
#شام
#اخلاق
#داستان
@Deebaj
✅دیباج پنجاه و هشتم
🔶مردی که تکرار نخواهد شد!
آنگاه که وجود انسان از احساس عشق یا نفرت لبریز میشود، اگر قلم و یا زبان به کمک او نیاید، خشم گلوی زندگیاش را خواهد فشرد و هستی با همه بزرگیاش بر او تنگ خواهد شد. علی (ع) اگر رازداری فراخسینه مییافت، احساس خود را بر زبان جاری میکرد و سبک میشد و گرنه، سرریز احساسش را روانه چاهِ بیکسی مینمود.
او در عین حالیکه عقل مجسم بود، دریای احساس نیز بود. عقل و عاطفه در او به توازنی بیمانند رسیده بود. علی (ع) تجلی اسمای حسنای خداوند است. هم از علم و حکمت خداوند بهرهای کامل و هم از دریای بیکران رحمت و مهر او، نصیبی وافر برده است.
دلم همواره به من میگوید: علی (ع) دیگر تکرار نخواهد شد، پس سزاوار است عقربه قطبنمای وجودم را با شخصیت بیبدیل او هماهنگ سازم و با آسودگی کامل، پلکهای خود را روی هم گذارم و زورق هستیام را به کشتی وجودش پیوند زنم تا با او بر ساحل نجات و رستگاری پا نهم.
#علی_ع
#احساس
#نوشتن
#تجلی
#اسمای_حسنی
@Deebaj
✅دیباج پنجاه و نهم
🔶جاریِ قدر در جویبار زندگی
بر اساس باور توحیدی، خداوند علاوه بر آنکه آفریدگار جهان هستی است، تدبیرکننده امور آن نیز هست. پس او همچون ساعتساز لاهوتی نیست که جهان را آفریده و پس از آفرینش، از تدبیر آن دست کشیده و به گوشهای خزیده و یا دستانش از دخالت در امور هستی بسته باشد؛ بلکه همواره در کار جهان هستی است و هر لحظه آن را تدبیر میکند.
ذات اقدسش با استفاده از قدرت تدبیر و ربوبیت خویش، امور و مقدرات هر ساله بندگان را توسط فرشتگان بر حجت خود فرو میفرستد و فرشتگان، دور وجود او طواف میکنند و مقدرات هر فرد را به آگاهی او میرسانند. پس چون زمین هیچگاه از حجت خدا خالی نیست، در هر سال شب قدر نیز وجود دارد و از آن جهت که نزول ملائکه نیازمند منزل و مهبط و طواف آنان نیازمند مطافی است، وجود حجت خداوند که مهبط و مطاف آنان بر روی زمین است نیز به اثبات میرسد.
پس با پذیرش وجود شب قدر در هر سال باید به وجود حجت خداوند که مقدرات انسانها در آن شب مبارک بر او نازل میگردد نیز اذعان نمود.
ملائکه در شب قدر میان عرش الهی و قلب حجت خداوند در رفت و آمدند و تقدیر تمام بندگان را برای امام آورده و به امضای ایشان میرسانند. پس او ظرف پدیدآمدن و رقم خوردن همه تقدیرها است و از این رو است که گفته اند: شب قدر، شب امام زمان است.
#شب_قدر
#لیلة_القدر
#رمضان
#حجت_الهي
#امام_زمان_عج
#تقدير
#هزار_ماه
@Deebaj
✅دیباج شصتم
🔶خریدار تهماندهی بساط
عیار هر چیز، ملاک رغبت و میل خریدار به خریدن آن است.
عیار انسان را با درجه ایمان و کردار شایسته میسنجند. هر چه ایمان و عمل افزونتر، عیار انسان بیشتر.
انسانهای پاک و شایستهی دارای بالاترین عیار که حسابشان روشن است. میمانند بندگان خردهپا و کمعیاری چون من، که اگر پرده فروافتد، هیچکس نگاه مفت هم به آنان نمیاندازد.
بازار از خریداران و کالا و متاعها که تهی و خلوت میشود، خدا از گوشهای بیرون میآید و تهماندهی بساط را یکجا میخرد. اصلا سبک و سنگین نمیکند که ببیند عیار کدامیک بیشتر است.
🔶 انسان جز خدا خریداری ندارد!
سَراسَر همه عیبیم بِدیدیّ و خَریدی
زِهی کاله* پُرعیب زِهی لُطفِ خَریدار
* کاله: کالا، متاع
#رحمت_الهی
#خداوند
#مولانا
#متاع
#عیب
#پرده_پوشی
@Deebaj