eitaa logo
دیباج
89 دنبال‌کننده
373 عکس
52 ویدیو
4 فایل
دیباجِ (حریرِ) سخن از تار و پود واژگان پذیرای نظرات خوانندگان ارجمند هستم. ارتباط با مدیر: @Armaktab 💠
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹پرده دوم 📌نه خودش و نه حتی پدر و مادرش، به‌یاد نمی‌آورند روزهایی را که بدون دغدغه و اضطراب گذرانده باشند. به‌یاد نمی‌آورند دقیقا کِی بود که همان پرچین‌های نصفه و نیمه هم، درهم فروشکست و بیگانه‌های وحشی پا به درون خانه‌شان گذاشتند. 📌از وقتی در آغوش مادر چشم باز کرده بود، تپش تند قلب مادر آرامش را از او گرفته بود. بزرگ‌تر که شد، همیشه انتظار پدر را می‌کشید که به خانه برگردد و او را بغل کند و کمی با او بازی کند؛ اما هیچ‌وقت نتوانست از بازی با پدر سیر شود؛ چرا که بابا آنقدر خسته بود که لقمه نانی را هم که در دهان می‌گذاشت، کامل نمی‌جویید و تن رنجورش را به دایهٔ زمین می‌سپرد و صورت مهربان و دوست‌داشتنی دایه‌اش را می‌بوسید و به خواب می‌رفت. 📌مادر به آرامی، رواندازی رویش می‌کشید و کودک را در آغوش می‌گرفت و به همسرش، که همچون کوه مایه آرامش او و فرزند دلبندش بود، می‌نگریست تا آنکه پنجره چشمان مهربانش با پرده پلک‌های زیبایش پوشیده می‌شد. 📌گرگ اهریمن، دندان‌هایش تیزتر و اشتهایش سیری‌ناپذیرتر گشته بود تا جایی‌که که به همان چند وجب جایی که مرد با زن و فرزندش در آن به‌سر می‌بردند هم چشم طمع دوخته بود. هر روز، با بهانه‌های مختلف، ته‌مانده شیرینی آرامش باقیمانده در زندگی را با تلخی اضطراب و هراس بر آنها زهر می‌کرد. 📌کودک، کم‌کم بزرگ شد و در میان خرابه‌های زندگی، شروع کرد به جستجوی کودکی خود. 📌حالا که نه پدری هست، نه مادری و نه سرپناه و کاشانه‌ای، کودکی‌اش در زیر خروارها سنگ و خاک و آهن مدفون شده و دستان کوچک و ناتوانش، قدرت کنارزدن آوارها و جستن کودکی‌اش را ندارد. آیا می‌توانیم کودکی‌ گمشده‌اش را به او بازگردانیم؟ @Deebaj 🔶«دیباج» را از طریق لینک زیر، به دوستان خود معرفی فرمایید: https://eitaa.com/Deebaj