eitaa logo
دیباج
88 دنبال‌کننده
379 عکس
53 ویدیو
4 فایل
دیباجِ (حریرِ) سخن از تار و پود واژگان پذیرای نظرات خوانندگان ارجمند هستم. ارتباط با مدیر: @Armaktab 💠
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️چگونه می‌توان با خشونت‌های ظریف مقابله کرد؟ آگاهی و شناخت: شناسایی رفتارهای خشونت‌آمیز، حتی اگر ظریف باشند، اولین قدم برای مقابله با آن‌هاست. ابراز وجود: یادگیری مهارت‌های ابراز وجود می‌تواند به فرد کمک کند تا به طور مؤدبانه و مؤثر مرزهای شخصی خود را تعیین کند. حمایت اجتماعی: داشتن شبکه حمایتی قوی از خانواده و دوستان می‌تواند به فرد کمک کند تا با چالش‌های زندگی مقابله کند. درمان: در صورت نیاز، مراجعه به متخصصان سلامت روان مانند روان‌شناس یا مشاور می‌تواند به بهبود سلامت روان فرد کمک کند. 🟢خشونت‌های ظریف، هرچند ممکن است به راحتی قابل شناسایی نباشند، اما می‌توانند آسیب‌های جدی به فرد وارد کنند. آگاهی از این نوع خشونت و داشتن مهارت‌های لازم برای مقابله با آن می‌تواند به افراد کمک کند تا از سلامت روان خود محافظت کنند. @Deebaj
دیباج ۱۹۱ 🔶کهرباء الحبّ 📌أتعجّب، ليس فقط أنا بل العالم كلّه يتعجّب! من ماذا؟ من حبّ يشبه الكهرباء، يدفع قلب ‏المحبّ للاندفاع نحو وادي الجنون والقفز في السهل اللامتناهي للنشوة. سهل مليء برائحة ‏شجرة السنط وممتلئ بأنغام العندلیب العذبة.‏ 📌تراب هذا السهل تفوح منه رائحة الجنة، فيصبح قلب العاشق مسحورًا وغير مستقرّ بسبب ‏رائحته. القلب يترك عنانه من يد العقل، ويعبر السهل اللامتناهي ويختفي في أفق الشغف.‏ 📌تغمر السهل اللامتناهي ضوء فضي. أبحث عن مصدر الضوء. عمود من النور يمتد من ‏الأفق إلى السماء يجذب انتباهي. كأن هذا النور ینصبّ من العرش إلى السهل. نور لا يؤذي ‏العين بل يزيد من بريقها.‏ 📌أشعر بداخلي بحرارة غريبة ولذيذة تعطي الحياة. أتمنى أن لا تفارقني هذه الحرارة أبدًا، وأن ‏يستمر قلبي في التجوال في هذا الفضاء اللامتناهي من الحبّ، ويرفع هذا الجسد الترابي إلى ‏قمة النشوة.‏ 📌عمّن وماذا أتحدث؟ عن شخص شرب كأس الحبّ في جرعة واحدة، وأصبح قائد المخمورين ‏في العالم. عن حبّ ملتهب غمر وجود الحسين علیه السلام بالكامل وجعله يفنى في وجود المعشوق، ‏ومنذ ذلك الحين أصبح وجوده كهرباء يجذب كل روح ويكون محبوبًا لكل عاشق، ويمنح ‏الاستقرار للذين لا يجدون مأوى في الحبّ.‏ 📚 السنط: اقاقیا @Deebaj
✅از سخن دیگران 🔶دروغ، تیری به قلب حقیقت @Deebaj
دیباج ۱۹۲ 🔶ز جا خیز تا جهان خیزد! 🖊علی‌رضا مکتب‌دار 📌پهنه گسترده هستی انسان، معادن ارزشمند بیشماری را در خود نهفته دارد. کافی است انسان آنان را کشف کند و به کار بندد تا بر صدر گیتی نشیند. رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت 📌غفلت و بی خبری از این ذخیره های ارزشمند، چشم انسان را به دستان دیگرانی که آن معدنها را کشف کرده و کاویده اند و دُرهای گرانبها از دل آن بیرون کشیده اند، خیره میکند و عوض آن که کمر به خدمت عزت خویش خم کند و با بیل و کلنگ تلاش بر سنگ خارای وجود خویش بکوبد و گوهرهای خود را هویدا کند، گردن به ذلت و خواری پیش دیگران خم میکند تا بلکه لقمه نانی در کف بی کفایتش گذارده و دهانش را ببندند. 📌حیدر یغما؛ شاعر خشتمال نیشابوری یکی از مفاخر سامان ادب پرور نیشابور است. دیاری که مردمانی همواره عزیز داشته که در مقابل خونریزترین سپاهیان تاریخ نیز کمر به ذلت و خواری خم نکرده اند. این چند بیت از او در عزت نفس و مناعت طبع، خواندنی است: اگر تمام جهانم به قصد جان خیزد پی جدالم اگر چرخ بی امان خیزد من و رسالت سنگین و استواری پای پی شکستن پایم گر آسمان خیزد ز عزم راسخ من ذره ای نخواهد کاست اگر که نان شبم از زباله دان خیزد اگر سپهر نلرزد ز بانگ من، چه شگفت؟ صدای نای من از حلق مردمان خیزد نگه مکن که ز پا اوفتاده ای افتاد ستم کشیده چو افتاد، بعد از آن خیزد نشسته ای تو به امید دیگران؟ یغما به پای خویش ز جا خیز تا جهان خیزد @Deebaj
✅از سخن بزرگان 🔶آرامش مولانا شمس را گفت: چه شد به آرامش رسیدی؟! شمس پاسخ داد: وعده بر این شد که خودم را آرام کنم، نه جهان اطرافم را... امّا معجزه شد و جهان اطراف نیز آرام گشت. @Deebaj
✅آه ریّان! یابن شبیب گریه کن از غربت حسین در کربلا شکسته شده حرمت حسین شد زخم از مصیبت او پلک چشم ما خنده رود ز لب چو شود صحبت حسین بر تن نداشت جد غریبم توان و تاب یابن شبیب ذکر لبش بود آب آب ٭٭٭ یابن شبیب نیزه به حلقوم دیده شد چون گوسفند سر ز تن او بریده شد یابن شبیب پیکر جد غریب ما در زیر نعل اسب به هر سو کشیده شد یابن شبیب چکمه به پهلوی او زدند در پیش عمه چنگ به گیسوی او زدند ٭٭٭ یابن شبیب جد غریبم کفن نداشت یوسف به قعر چاه ولی پیرهن نداشت از بس که زخم بر روی زخم دگر زدند یک جای سالمی به تمام بدن نداشت یابن شبیب سنگ به آئینه دیده ای؟ جای سم ستور به یک سینه دیده ای؟ ٭٭٭ یابن شبیب گریه به جز داغ او مکن این حرف را به پیش کسی بازگو مکن ناموس جد ما روی تل با اشاره گفت ای بی حیا حسین مرا زیر و رو مکن یابن شبیب تیغ به حنجر کشید شمر رگها وگوشتهای گلو را برید شمر ٭٭٭٭ یابن شبیب آتش قلبم زبانه زد نامحرمی به عمه ی ما تازیانه زد هر دختری بهانه ی بابا گرفته بود دشمن حیا نکرده و باهر بهانه زد یابن شبیب لاله ی پژمرده دیده ای یابن شبیب طفل کتک خورده دیده ای ***** شائق @Deebaj
✅دیباج ۱۹۳ 🔶بی‌دستِ دست‌گیر
دیباج ۱۹۴ 🔶فانوس‌های روشن 📌امام حسین علیه‌السلام خورشیدی است که در اوج آسمان کرامت و آزادگی، تا ابدیت خواهد درخشید. دشمنت کُشت ولی نور تو خاموش نگشت آری آن جلوه که فانی نشود، نور خداست 📌«کربلا» افقی بود که خورشید فروزان وجود سید الشهدا علیه‌السلام از آن برآمد و در اوج آسمان انسانیت جاودانه شد و «عاشورا» زمانی بود که به درازنای تاریخ انسانیت امتداد یافت: (کل یوم عاشوراء و کل أرض کربلاء) 📌خوشبختانه خدای حسین، از این خورشید هدایت، مشعل‌های فروزان و فانوس‌های زیادی را روشن ساخته و در گوشه‌کنار این مرز و بوم بر دیوار زندگی‌های فردی و اجتماعی ما آویخته است. 📌وجود مبارک امام‌زادگان جلیل النسب و واجب التعظیم همان فانوس‌های آویخته‌ای هستند که دل‌ها را روشنی می‌بخشند و مسیر زندگی شایسته را همواره روشن نگاه می‌دارند. 📌ما ایرانی‌ها، بر اساس رسمی دیرینه و سنتی پسندیده، همیشه برای این امام‌زادگان ارج و منزلتی خاص قائل بوده‌ایم، چرا که آنان را فروغی از آفتاب درخشان وجود امامان معصوم علیهم‌السلام دانسته‌ایم. 📌من بشخصه، اشتیاقی ویژه به زیارت این بزرگواران دارم تا دمی در خلوت حرم‌هایشان بیاسایم و از دنیا و دنیاپرستان به کنج معنا و معنویت پناه برم.👇
📌فیروزه‌ای کاشی‌ها و درخشش آینه‌کاری‌ها در کنار شبکه‌های نقره‌فام ضریح و نور سبز یا سرخی که درون آن می‌تابد، کافی است تا برای ساعاتی هر چند اندک تو را از سیاهی دود خودروها و دیو وحشتناک شلوغی‌ها و بوی بد کج‌خلقی‌ها جدا کند و به خودت بازگرداند تا در کهکشان درون خودت، با دو بال اندیشه و خیال چرخی بزنی و آشیانه حقیقی خودت را باز یابی. مرغ باغ ملکوتم، نی‌ام از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پر و بالی بزنم @Deebaj
✅از سخن بزرگان 🔶تیغ عشق آورده‌اند که پادشاهی مجنون را حاضر کرد و گفت که: تو را چه بوده است و چه افتاده است؟! خود را رسوا کردی و از خان و مان برآمدی و خراب و فنا گشتی. لیلی چه باشد و چه خوبی دارد؟! بیا تو را خوبان و نغزان نمایم و فدای تو کنم و به تو بخشم. چون حاضر کردند مجنون را و خوبان در جلوه آمدند، مجنون سرفرو افکنده بود و پیشِ خود می‌نگریست! پادشاه فرمود: آخر، سر را برگیر و نظر کن! گفت: می‌ترسم! عشقِ لیلی شمشیر کشیده است اگر سر بردارم سرم را بیندازد! @Deebaj