eitaa logo
دیباج
93 دنبال‌کننده
339 عکس
50 ویدیو
4 فایل
دیباجِ (حریرِ) سخن از تار و پود واژگان پذیرای نظرات خوانندگان ارجمند هستم. ارتباط با مدیر: @Armaktab 💠
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشبختی جمعی بعضی افراد چنان تنگ نظرند که تنها به خوشبختی خویش می اندیشند و برای سرنوشت دیگران کوچکترین نقشی در سرنوشت خود و یا برای عملکرد خویش، کمترین تأثیر را در سرنوشت دیگران قائل نیستند. این قبیل افراد، متأثر از فردگرایی افراطی، خود را مرکز هستی دیده و همه چیز را برای خود و در راستای خوشبختی خود می خواهند. غافل از آنکه افراد انسانی همچون یک کل به هم پیوسته، در جهانی یگانه زندگی می کنند و بر یک کشتی نشسته اند. پس خوشبختی هر فرد، در گرو خوشبختی دیگران است و چنانچه زندگی به کام دیگران تلخ گردد، او نیز شهد خوشبختی را نخواهد چشید. و به قول : «می‌شود خوشبختی را شناخت، به جستجوی آن رفت، و آن‌را یافت؛ امّا خوشبختی فرد، در گروِ خوشبختیِ جماعت است. خوشبختِ تنها وجود ندارد.» @Deebaj
‌‌ پاسدار غرور ایرانی شاید سند محکمی بر اینکه روز نخست بهمن ماه، زادروز حکیم فرزانه ابوالقاسم فردوسی است، در دست نباشد اما همزمانی این روز با اوج گرفتن انقلاب ایرانی و اسلامی مردمان این سامان را می توان به فال نیک گرفت. حکیمی که حکمت را همچون خرمهره به پای زورمندان نریخت، بلکه آن را همچون گوهرهایی درخشان، به پاسداشت مردمان سرزمین پهناور خویش به آنان نثار کرد. شاهنامه او نام بزرگ «ایران» را بر دیوارهای ستبر تاریخ حکّ نمود. زبان شیرین پارسی، وامدار تلاشهای خستگی ناپذیر اوست. او تنها شاهنامه نسروده است، بلکه تمامیت فرهنگ این مرز و بوم باستانی که رنگ زیبای اسلام نیز به خود گرفته بود را به تصویر کشیده است. ما از کودکی، «ایرانْ جان» را با اشعار حماسی او شناخته ایم و باید میراث گرانبهای او را برای نسلهای آینده، نگاهبانی کنیم. در زمانه ای که زبان فخیم پارسی دستخوش دگرگونیهای دهشتناک از رهگذر فضای مجازی است، خوانش دوباره متن «شاهنامه»، علاوه بر دمیدن روح مردانگی در جوان ایرانی، او را با یکی از منابع مهم و اثرگذار زبان پارسی، آشنا می سازد. 🇮🇷 دریغ است ایران که ویران شود 🇮🇷 کُنام پلنگان و شیران شود 🇮🇷 همه سر به سر تن به کشتن دهیم 🇮🇷 بِه از آنکه کشور به دشمن دهیم 🇮🇷 چو ایران نباشد تن من مباد 🇮🇷 در این بُوم و بَر زنده یک تن مباد . @Deebaj
دانش همچون گنجی سر به مهر است که باید شکافته و درّهای حکمت، یاقوتهای معرفت و عقیقهای اخلاص از آن استخراج گردد و امام محمد بن علی الباقر علیهما السلام، شکافنده این گنج ناگشوده است. میلاد فرخنده اش بر همه جویندگان دانش فرخنده باد! @Deebaj
☑️ دیباج بیست و پنجم إعداد قوه هر کس دشمن خود را دست کم بگیرد و در برابر تهدیدهای مداوم او دست روی دست بگذارد، طولی نمی کشد که ناگزیر می شود به دستهای دارز شده به طمع دیگران، چشم بدوزد تا شاید شر دشمن را از سر او دور سازند. اما انسان برخوردار از اندیشه، آینده نگر و آگاه به زمان، همواره بر نیرو و توان خود تکیه می کند و بر آمادگی خود برای مقابله و تهدیدها می افزاید. ملتها نیز همانند افراد، تنها باید بر افزایش توان خود تمرکز کنند. ساده انگاری است چنانچه ملتی دچار این توهم شود که اگر کاری به کار دیگران نداشته باشد، آنان نیز با او کاری ندارند. همواره تضاد منافع، گروههای آزمند را به تعدی به دیگران وامیدارد. جمهوری اسلامی ایران به لطف رهبری داهیانه امام راحل قدس سره و با رهنمودهای رهبر فرزانه انقلاب، با تأسّی به تعالیم بلند قرآن و بر اساس آیه شریفه: (وأعدوا لهم ما استطعتم من قوة)، از تهديدها فرصت ساخته و بر افزایش توانمندی و اقتدار خود روز به روز افزوده اند و امروزه این دشمن قسم خورده این نظام است که از دست یازیدن به هر تعرضی بر ضد این آب و خاک می هراسد. نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران با هدف هموارساختن مسیر سعادت دنیوی و اخروی انسانها، خود را به بسیاری امکانات لازم مجهز ساخته است. @Deebaj
☑️ دیباج بیست و ششم باز باران با ترانه نمی‌دانم روزی که در پایه چهارم دبستان معلم رسید به درس «باز باران با ترانه»، هوا بارانی بود یا آسمان دل من نمناک، اما هر چه بود، این طرب‌ناکی و تازگی ماند در وجودم تا جایی که هنوز هم خود را همان کودک شادابی که زیر شُرشُر نیزه‌های باران شادمانی می‌کند تصور می‌کنم. این شعر با این تصویر، همواره برایم تری و تازگی دارد. گاه همان چند بیت اولش را با خودم زمزمه می‌کنم و برخورد قطره‌های باران را روی گونه‌هایم و بوی بهار را در مشامم احساس می‌کنم. شعر مثل عطر است که گاه بیتی از آن، حجمی از گذشته عمر آدمی را مقابل چشمانش می‌آورد. «با دو پای کودکانه می‌دویدم همچو آهو می‌پریدم از سر جو دور می‌گشتم ز خانه» (برابرنهاد پارسیِ نوستالژی) @Deebaj
☑️دیباج بیست و هفتم تحریک ساکن «مکتب در فرآیند تکامل» نام کتابی است پرآوازه میان فرهیختگان، به خامه دکتر مدرسی طباطبایی از حوزویان غرب نشین که با روش تاریخ پژوهی و متاثر از نگاه پوزیتویستی نگارش یافته است. نخستین بار که این کتاب را خواندم، با قلمی روان و شیوا روبرو شدم که در میان حوزویان که سنگینی دانششان قلمشان را نیز گرانبار کرده است، کمتر به چشم میخورد. این کتاب مورد نقد و ابرامهای گوناگون قرار گرفته و برخی متأثر از آن، مقاله ها نگاشته و ایده محوری آن را گسترش داده اند. هر چند خود مؤلف در ابتدا به خاطر مطرح نبودن برخی مباحث آن در جامعه ما، با هدف پرهیز از «تحریک ساکن» از برگردان فارسی آن صرف نظر کرده بود. لبّ و عصاره فکرت نهفته در آن، نفی مقامات بلند و شؤون متعالی تر از فهم بشر، برای خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است. مؤلف محترم برای اثبات فرضیه خویش، فرازهایی از منابع شیعی که از فرضیه اش پشتیبانی می کند را گرفته و دیگر فرازها را فروگذارده است. مؤلف، بزرگترین مرتبت برای امامان را «علمای ابرار» بودن آنان دانسته است، دیدگاهی که از نظریه های اندیشمندان اهل سنت در این خصوص رنگ گرفته است. از نگاه مؤلف، تشیع برآیند یک فرآیند تاریخی است و مؤلفه های آن به صورت کامل از ابتدا وجود نداشته است. @Deebaj
☑️ دیباج بیست و هشتم 🔶 اهانت جنون‌بار 🖊علی‌رضا مکتب‌دار بر اساس آمارهای معتبر جهانی، دین مقدس اسلام و تعالیم نورانی قرآن کریم، روز به روز حصار مغزها و قلب‌ها را می‌شکند و تا عمیق‌ترین لایه‌های اندیشه و جان افراد آگاه و حقیقت‌جو، رسوخ می‌یابد. قرآن کریم خورشیدی تابناک است که جز شب‌پرگان جزم‌اندیش، پنجه بر چهره آن نمی‌افکنند. تعالیم حیات‌بخش قرآن کریم، چون جویباری پاک و زلال، در رگ رگِ درخت اندیشه انسان جاری می‌شود و بر شاخسار آن میوه‌های گوارا و شیرین می‌رویاند. هر کس جرعه‌ای از این جویبار بنوشد، پنجره‌هایی از نور و روشنایی به‌سویش گشوده می‌شود و هر کس خود را در جاری آن افکند، از هر چه آلودگی است، پالوده می‌گردد و تمام وجودش صبغه ملکوت می‌گیرد. این کتاب حیات‌بخش، هر چند در طول تاریخ –گاه و بی‌گاه- در معرض خوارداشت سُفلگان و بدسرشتان قرار گرفته است اما به‌رغم تلاش نافرجام آنان، پرتو انوارش چشم دل بسیاری از مردمان را روشنایی بخشیده و آنان را به گواهی دادن به عظمت این کتاب مقدس و کُرنش در برابر شکوهش واداشته است. به آتش کشیدن این کتاب مقدس و یا سبک‌شمردن آن از سوی بدخواهان، تاریخی دراز دارد. این کار همواره واکنشی از سر استیصال و درماندگی بوده است و امروزه در غرب متمدن، به بهانه آزادی بیان صورت می‌گیرد در حالی‌که این دست اقدامات درست بر عکس، عین سلب آزادی بیان از دیگران است. تلاش بدخواهان همواره دستاوردی معکوس برای آنان به همراه داشته است و انسان‌های آزاده را به سمت پژوهش بیشتر درباره قرآن سوق داده است. @Deebaj
✅دیباج بیست و نهم تربیت توحیدی امروز به حدیثی زیبا برخوردم که می‌تواند برای ما در محیط خانواده و نیز در فضای تبلیغ و آموزش، راه‌گشا باشد. نخستین نکته‌ای که در این حدیث توجه مرا به خود جلب کرد، روش تربیتی ای بود که امیرالمؤمنین علی علیه السلام در ارتباط با فرزند بزرگوار خود امام حسن مجتبی علیه السلام به کار می‌گیرند. در این روش، به‌جای آن‌که از ابزار «نصیحت» که گاه هم‌چون پُتک، شخصیت و روان مخاطب را خُورد و او را کلافه و عصبانی میکند، استفاده شود پرهیز شده و در عوض با شخصیت‌بخشیدن به مخاطب و احترام به مقام انسانی و نیز اندیشه و خرد او، پرسشهایی مطرح و پاسخ آنها از خود او طلب شده است. این نکته را از آن جهت گفتم که روش معمول و متداول تربیت را در خانواده های مذهبی یادآور شوم که عموما بیگانه از روشهای تربیتی صحیح و مؤثر، در گام نخست به سرزنش و نکوهش فرد خطاکار به خاطر کردار و یا گفتار ناپسندش پرداخته و پس از آن، سیل پندهای صواب و ناصواب را به سویش روانه میکنند، در حالیکه میتوان از روش و الگویی دیگر بهره برد. امیر المؤمنین علیه السلام که خود مجسمه فضیلتها و بری از هرگونه رذیلتی است، از فرزند بزرگوارش، با بیانی دلنشین و از سر مهر و شفقت با خطاب «پسرکم!» می پرسد: سروری چیست؟ و فرزند پاسخ می دهد: نیکی به خویشاوندان و تحمل گناه دیگران (در حق انسان). سپس پرسید: بی نیازی چیست؟ فرزند پاسخ داد: کمی آرزو و خشنودی به آنچه انسان را بسنده است. و در ادامه پرسید: فقر چیست؟ و فرزند پاسخ داد: طمع به دیگران داشتن و شدت نومیدی.(معانی الأخبار، ص 401) @Deebaj
✅ دیباج سی‌ام «پدر»؛ پایداری، درایت و رأفت تمام این سه ویژگی در وجود پدر امت فراهم آمده است. -«پایداری» بر اصول و باورهای بنیادی -«درایت» و آینده‌نگری در تربیت نسلی سالم و پویا -«رأفت» و رحمت که هم‌چون شیرازه‌ای، صلابتِ پایداری و بردباری و زمان‌شناسی نهفته در درایت را به هم پیوند می‌زند. امروز که توئیت این خانم دکتر عراقی در مقایسه فرهنگ منحط موجود در برخی جوامع اهل سنت با فرهنگ توحیدی حاکم بر فضای «ایران جان» را دیدم، دلم لرزید. لرزید از آن جهت که بسیاری از ما نمی‌دانیم کجای جهان ایستاده‌ایم. ایستادن که نه، بلکه پویایی و حرکت به سمت قله‌ها. و همه این‌ها را به برکت قرآن کریم و آموزه‌های مشعشع اهل بیت علیهم اسلام داریم. تربیت نسلی این‌چنین، بزرگ‌ترین نیرو برای تحقق «تمدن نوین اسلامی» است. عربستان، امارات و برخی دیگر از کشورهای با حاکمیت سنی، گوی سبقت را حتی از خود طرفداران «تمدن غربی» رو به انحطاط ربوده‌اند و با قطار از هم‌گسسته آن تمدن کذایی، به قعر دره نابودی رهسپارند، اما شیعه و به‌ویژه شیعه‌ای که باورهای اعتقادی‌اش با فرهنگ آریایی‌اش آمیخته است، بیدارتر و هوشیارتر و امیدوارتر از همیشه، کاروان این تمدن نوین را به سرمنزل مقصود خواهد رساند. @Deebaj
✅دیباج سی و یکم آدم برفی پس از مدتها که لباس سپید برف را بر تن سیاه شب دیدم، شور و شعفی وصف ناپذیر در خود احساس کردم. از بس که برف ندیده بودم در این سالها، کودک درونم از سرمای برف بر خود لرزید. برخاستم، لباس گرم پوشیدم و دست کودکانم را گرفتم و خود را در دامن سپید برف انداختم. دانه های برف همچون تکه هایی که از ستاره ها جدا شده باشند، بر روی زمین می نشستند. برف نشسته بر روی شاخسار درختان، در پرتو نور چراغها میدرخشید. درختان خردسال، همچون انسانهای کهنسال، گوژپشت شده بودند. در گوشه و کنار، قامت درختانی شکسته بود. آن طرف تر، پیرزنی فرتوت، در راه خانه، پایش لیز خورده بود و کودکی بازیگوش بر زمین خوردن او میخندید. ردپای رهگذران با تنوع اندازه ها و شکلها، بر روی برف نقشهای ناهمگون زده بود. مه ای رقیق که در ارتفاعی پست حضور داشت، نور چراغها را به همه جا می پراکند و چهره و قامت عابران در پس آن محو میشد طوری که حتی اگر آشناترین فرد از کنارم می گذشت، او را نمیشناختم، چون آن مه، علاوه بر فروبردن همه چیز در حالتی مبهم و رازگون، به کمک سرما، رهگذران را در خود فروبرده بود. همگان، از ریز و درشت، از شدت سوز سرمای زمستان خود را جمع کرده بودند. سر در گریبان فروبرده و دستها را به پناهگاه آستین کشانده بودند. به یاد دوران خردسالی، هوس کردم آدمکی برفی بسازم. پسرم از شنیدن پیشنهادم چنان ذوق زده شد که صدای جیغش، همچون توفانی گذرا، دانه های برف را در آسمان شب برای لحظه ای کوتاه پراکنده ساخت. با هم دست به کار شدیم و آدمکی ساختیم سرتاپا سپید! 👇
آدم برفی که ساخته شد، دخترم مات و مبهوت به آن خیره ماند. ناگاه در آغوشم خزید و چون بید بر خود می‌لرزید. بغض همچون لقمه ای که فرو نمی رود، در گلوی کوچکش گیر کرده بود. قطره های اشک همچون گوهر، بر روی حریر گونه هایش می لغزید. پرسیدم چرا بغض کرده ای و گریه می کنی؟ و او از من پرسید: بابا! میتوانم این آدم برفی را به خانه ببرم تا از سرما یخ نزند؟! @Deebaj
ارزش و معنای زندگی (۱) 🔶آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟ این سؤالی است که هر کدام از ما در طول زندگی گاهگاهی به آن اندیشیده‌ایم با این تفاوت که برخی از آن به سرعت عبور کرده و برخی دیگر در آن لختی درنگ کرده و گروهی نیز توان رهایی از آن را در خود ندیده‌ایم. به راستی، حیات و زندگی، چیزی که هر چند با تمام وجود احساسش می‌کنیم اما گویی رازی است سر به مهر، آیا ارزش زیستن دارد؟ آیا این احساس غریب را باید پاس داشت و یا اینکه باید تلاش نمود هر چه زودتر خود را از دستش آسوده ساخت و با رقیب آن؛ یعنی مرگ هم‌آغوش شد؟ معمولا در دو حالت متفاوت این سوال بیشتر خودنمایی می‌کند: 1.در حالتی که انسان در چنبره مشکلات و مصائب گرفتار آمده و علی‌رغم تلاشی که می‌کند راه گریزی برای خود نمی‌یابد و ابر سیاه نومیدی آسمان قلبش را تیره و تار می‌کند و جز سیلاب‌های غم و اندوه بر زمین قلبش چیزی جاری نمی‌شود. 2.حالت دوم هنگامی است که انسان در خوشی و شادکامی غلت میزند و به اصطلاح آن‌چنان دنیا به کام اوست که آب در دلش تکان نمی‌خورد. یک‌نواختی و یک‌سانی آزاردهنده این حالت او را نیز به اندیشیدن به این موضوع وامی‌دارد که آیا زندگی‌ای این چنین یک‌نواخت و یک‌دست و پرتکرار، ارزش زیستن دارد؟ ادامه دارد.... @Deebaj
✅دیباج سی و سوم ارزش و معنای زندگی (۲) 🔶پاسخ بر اساس نوع جهان‌بینی بسته به نوع جهان‌بینی افراد، پاسخ آنان به این سوال متفاوت خواهد بود: آنان که زندگی را هدف‌مند و به سوی مقصدی متعالی در حرکت می‌بینند، زندگی را پاس می‌دارند و برای تک تک لحظات آن ارزش قائل‌اند اما آنان که افق زندگی را تیره و تار دیده و خورشید امید در سرزمین وجودشان برای همیشه غروب کرده است، زندگی برایشان بی‌ارزش و به‌اصطلاح بی‌معنا و مفهوم جلوه می‌کند. جهان‌بینی توحیدی، آفرینش و انسان را هدف‌مند می‌بیند و برای آن هدفی فراتر از اهداف پست مادی قائل است؛ اما جهان‌بینی مادی که از افق پست ماده و مادیات به آفرینش و نیز انسان می‌نگرد، هدفی جز ماده که سرانجامی به غیر از نابودی و نیستی در انتظارش را نمی‌کشد، برای آن قائل نیست. سیر و سیاحت در گلستان قرآن که نغمه دل‌نواز وحی فضای آن را پر کرده و عطر امید در آن پراکنده شده است، تصویری از زندگی ارائه می‌کند که لحظه لحظه آن را سرشار از قیمت و ارزش می‌کند و انسان برخوردار از نگاه توحیدی و به بیانی ساده‌تر، انسان مؤمن را به گونه‌ای معرفی می‌کند که گویی در کمین تک تک فرصت.های زندگی به انتظار نشسته تا گوهرهای گران‌بهای آن را صید کند. از دیگر سو انسانهایی را که از فرصت‌های بی‌بازگشت زندگی خود را محروم می‌سازند در خسران و زیان معرفی می‌نماید: «سوگند به عصر! که انسانها همه در زیان‌اند. مگر کسانی که ایمان آورده و عمل شایسته انجام دهند...» عصر: 1-3 ادامه دارد.... @Deebaj
✅دیباج سی و چهارم ارزش و معنای زندگی (۳) قرآن که در ابتدای هر سوره، از مهربانی و بخشندگی آفریدگار جهان و جهانیان سخن می‌گوید، سرود دل‌انگیز امید و عطر عنبربوی رحمت و مهربانی را در جان و دل مومنان می‌پراکند و آنان را بر بهره‌گیری از فرصت زندگی در دنیا (عمر) تحریص و تشویق می‌کند و به کسانی که در سایه‌سار ایمان، به انجام کردارهای شایسته می‌پردازند، وعده زندگانی‌ای پاکیزه و ارزشمند را در همین دنیای خاکی می‌دهد: «هر كس كار شايسته‏‌اى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مؤمن است، او را به حياتى پاك زنده مى‏‌داريم‏…»نحل:97. پس تنها زندگی پاک؛ یعنی زندگی‌ای که حاصل ایمان به مبدا آفرینش و نیز انجام کردارهای شایسته و نیک است، ارزش زیستن دارد و گرنه کسانی که به آفریدگار جهان کفر می‌ورزند، از حیات واقعی که ارزش زیستن دارد بی‌بهره‌اند؛ بنابراین سخن راندن آنان از ارزش حیات نیز سخنی پوچ و تهی است. این گروه از انسان‌ها در تاریکی‌های انکار و بی‌ایمانی فرو رفته و روزنه‌های دل خود را بر تابش اشعه امید و رحمت کور کرده‌اند. ادامه دارد.... @Deebaj
✅دیباج سی و پنجم ارزش و معنای زندگی (۴) آری، در پرتو نگاهی هم‌چون نگاه علی علیه السلام، نه تنها زندگی ارج و قربی بس والا می‌یابد؛ بلکه فرصت زندگی تبدیل به تنها فرصتی می‌شود که می‌توان با درک ارزش آن سعادت نهایی خود را رقم زد و با انکار ارزش آن، شقاوت ابدی را برای خود خرید. زندگی بازاری است که می‌توان در آن تجارت پرسودی را برای خود رقم زد؛ در آن رحمت خداوند را به دست آورد و بهشت را سود برد: «بى‏‌ترديد دنيا براى كسانى كه با آن به راستى و صادقانه رفتار كنند، سراى راستى است و براى كسى كه خبر و پيامش را درك كند، سراى امن و امان است. دنيا براى آن‏‌كس كه از آن توشه برگيرد، سراى توانگرى است و براى كسى كه از آن پند گيرد، موعظه است، و مسجد دوستان خدا و محل نماز و درود فرشتگان است، و جاى فرو آمدن وحى و پيغام خداوند و تجارت‌گاه دوستداران خدا است كه در آن فضل و رحمت خدا را به دست آوردند و بهشت را سود بردند.» نهج البلاغه، ص 493 ادامه دارد.... @Deebaj
✅دیباج سی و ششم ارزش و معنای زندگی (۵) 🔶زندگی انسانی و زندگی حیوانی آری نگاهی این چنین است که به زندگی معنا می‌دهد و آن را شایسته زیستن می‌کند و در غیاب چنین نگاهی است که زندگی انسان نه تنها از مرحله زندگی حیوانی فراتر نمی‌رود که فروتر نیز می‌رود؛ حیوانی که جز خور و خواب و خشم و شهوت دغدغه‌ای ندارد و به فرموده علی علیه السلام حیوانی که جز پرکردن شکمش به چیز دیگری نمی‌پردازد. او که خود تجسم معنای زندگی و ارزش زیستن است، زندگی‌ای را که صرف ارضای نیازهای حیوانی شود، ارزشمند نمی‌داند و می‌فرماید: «براى آن آفريده نشدم كه خوردن خوراك‌هاى پاكيزه- همچون چارپاى بسته كه همه همّش خوردن علوفه است، يا چارپاى نابسته كه كارش پركردن شكم از اين سوى و آن سوى است و غافل مى‏‌چرد- مرا از انجام دادن آنچه از آفرينشم منظور بوده است باز دارد، يا اين‌كه بى‏‌حساب و كتابى رها باشم و براى خود بگردم‏». نهج البلاغه، ص ۴۱۸ ادامه دارد.... @Deebaj
✅دیباج سی و هفتم ارزش و معنای زندگی (۶) 🔶ایمان، سد ناامیدی چنانچه قطار زندگی بر روی ریل ایمان و عمل صالح به سوی سعادت و کامیابی ابدی ره سپارد، ارزش زیستن دارد و هیچ کس حق ندارد که خود را با دست خود از سوار شدن بر این قطاری که به سوی ابدیت در حرکت است و هیچگاه بازنمی‌گردد محروم سازد. عاقبت افرادی که نگاهی بدبینانه به زندگی دارند و آن را شایسته زیستن نمی‌دانند، انتحار و خودکشی است. آنان چون برای صبر و بردباری در برابر مشکلات و مصائبی که لازمه زندگی مادی است توجیه ومعنایی نمی‌یابند، پایاب شکیبایی را از دست داده و بدترین و شوم‌ترین گزینه را انتخاب می‌کنند. از نگاه این‌گونه افراد، زندگی اصلا ارزش زیستن ندارد پس چه بهتر که زودتر از شر آن رها شده و با شهامت مرگ را در آغوش کشید. این درحالی است که از نگاه دینی، چنانکه امام باقر علیه السلام فرمود: «مؤمن ممکن است به هر بلائی گرفتار شود و به هر مرگی بمیرد، اما هیچگاه دست به خودکشی نمیزند.» کافی، ج 3، ص 112 ادامه دارد... @Deebaj
✅دیباج سی و هشتم ارزش و معنای زندگی (۷) 🔶توکل، زینت‌بخش زندگی انسان مؤمن از پشتوانه ای محکم و استوار برخوردار است و بر قدرتی لایزال تکیه زده و بر او توکل کرده است. پس از صبر در برابر مشکلات، توکل اسلحه‌ای کارآمد است که به مؤمن توان ایستادگی در برابر غول مشکلات و مصائب را می‌دهد. انسانی که روح توکل در تاروپود وجودش ریشه دوانده، ارزش زندگی را می‌داند و با اتکاء به آفریدگار مهربان خویش، از لحظه لحظه آن بهره می‌برد چرا که به این گفته امام باقر علیه السلام باور دارد که: «هر کسی بر خدا توکل کند، شکست نمی‌خورد و کسی که به دامن لطف خداوند چنگ بزند مغلوب نمی‌گردد.» بحار الانوار، ج ۶۸، ص ۱۵۱ توکل به قدرت، حکمت، رأفت و شفقت خداوند حالتی را در شخص به وجود می‌آورد که موجب می‌شود فرد در تمام حالات و رفتار خویش، حضور پروردگار را در نظر بگیرد و در این حضور، احساس قدرت و توانمندی کند و خود را به وی وابسته ببیند و از این‌رو آرامشی در دلش ایجاد می‌شود که با پدید آمدن حوادث سخت در زندگی دچار شک و تردید نمی‌گردد و زندگی در نگاهش از ارزش و معنا تهی نمی‌شود. چنین کسی چراغ پر فروغ امید همواره در قلبش روشن و تابنده است و تندباد مصائب و سختی‌ها آن را به خاموشی نمی‌کشاند زیرا به‌محض فروکش کردن فروغ امید، زندگی برای او ارزش خود را از دست می‌دهد و دیگر ارزش زیستن ندارد. ☑️پایان ✏️✏️مقاله این جانب/ روزنامه «قدس» @Deebaj
✅دیباج سی و نهم پشتیبان فراموش‌شده 🔶به‌مناسبت ۲۶ رجب، سالروز رحلت ابوطالب علیه السلام همه ما در گپ‌و‌گفت‌های خانوادگی و در جمع‌های خویشاوندی، گاهی نام برخی افراد را گویا اولین‌بار است که می‌شنویم. اگر آن فامیل دور انسانی معمولی باشد، نامش مانند رعدی سبک می‌آید و می‌گذرد اما اگر انسانی شاخص و اثرگذار باشد، ردپای یادش برای مدتی طولانی و یا همیشه بر صفحه ذهن و جانمان باقی خواهد ماند. از ابوطالب کمتر شنیده‌ایم، کمتر برایمان گفته‌اند، ما نیز کمتر این نام را برای فرزندانمان بر زبان رانده‌ایم. اما نام فرزندش؛ علی علیه السلام، نمک زندگی‌مان شده است. گویا ابوطالب فامیل دوری است که چندان تاثیری در مسیر زندگی خویشاوندان و دوستان خود برجای نگذارده است! اما خوب است به‌عنوان یک مسلمان بدانیم، مهم‌ترین پشتیبان پیامبر اکرم (ص) ابوطالب بود. از تلاش‌ها و پایمردی‌های حکیمانه او در دفاع از اسلام و پیامبرش بدانیم و برای فرزندانمان بگوییم تا با شنیدن نامش، بی‌تفاوت از کنارش نگذرند. (ص) @Deebaj
دیباج چهلم دردمندی، جوهر پیغمبری بشر، گاه چون کودکی نازدانه و گاه همچون نوباوه‌ای چموش، دستِ به مهربانی درازشده‌ی دلسوزان را پس می‌زند، جام محبت پیشکش‌شده را می‌شکند، تیر قهر را در کمان درهم‌پیچیده‌ی ابرو نهاده، به سوی مهرورزان بر خویش می‌افکند، نعره می‌کشد و لگد می‌زند به هر آن‌چه می‌تواند او را از دنیای صباوت و بلاهت، بر فراز حکمت، خرد، عقلانیت و در یک کلمه، انسانیت، برکشد. چه بسیار پیامبران که در درازنای تاریخ، دلسوزانه تلاش کرده‌اند این کودک نازدانه و چموش را در آغوش مهر خویش گرفته و حتی از شیره وجود خویش به او بخورانند، اما تنها گروهی اندک، قدر این آغوش را دانسته و در آن با لالایی ایمان، آرامش یافته‌اند. آخرین پیامبر خدا، همو که «ستوده» نام یافت، این شفقت و دلسوزی را به نهایت خود رسانده بود تا آنجا که کانْ و معدن رحمت؛ پرورگار مهربان، به او این‌گونه خطاب می‌کند: «شايد، از اين‌كه ايمان نمى‌آورند، خود را هلاك سازى». و نیز می‌فرماید: «هر آينه پيامبرى از خود شما بر شما مبعوث شد، هر آنچه شما را رنج مى‌دهد بر او گران مى‌آيد. سخت به شما دلبسته است و با مؤمنان رئوف و مهربان است.» اما گویا جوهره پیامبری، دردمندی است. انبیا درد مردم را می‌فهمیدند و با آنان همدردی می‌کردند. بدون همدردی امکان نداشت آن روحیه خشن و فرهنگ زَفتِ برآمده از جاهلیت نخستین، رنگ پذیرد و صبغه الهی گیرد. حضرت ختمی مرتبت(ص) رنج‌ها را بر خود هموار کرد، کوه سختی‌ها را بر دوش کشید و شرنگ بی‌مهری‌ها را به جان خرید تا توانست امتی بسازد تاریخ‌ساز و تمدن‌آفرین. درود خدا بر او و خاندان پاکش باد! @Deebaj
✅دیباج چهل و یکم پرواپیشگی و فرزانگی تقریبا در ادبیات دینی همه ادیان و به‌ویژه اسلام، پرواپیشگی یا همان «تقوا» جایگاهی بس برجسته دارد. از سوی دیگر، دست‌یابی به فرزانگی و حکمت نیز مطلوب انسان‌های آگاه است. فرزانگی به هر دو معنای عرفی و قدسی آن، در گرو پرهیز و پروا از موانع و آسیب‌ها است. کلیدی‌ترین مانعی که دست‌یابی به فرزانگی را نامیسور ساخته و بزرگ‌ترین آسیبی که فرزانگی را تهدید می‌کند، بی‌پروایی در برآوردن خواسته‌های نفسانی است. به هر میزان که در آتش امیال نفسانی دمیده شود، دود و خاکستر برخاسته از آن، بیشتر چشم حقیقت‌بین را آزرده ساخته و از درک نور حقیقت بی‌بهره می‌سازد. پرواپیشگی اما، هم‌چون آبی سرد، شعله‌های سرکش شهوت را فرونشانده و هیجان آتش هوی را به آرامشی سازنده بدل می‌سازد. حقیقت سرایی است آراسته هوی و هوس گرد برخاسته نبینی که جایی‌که برخاست گرد نبیند نظر گرچه بیناست مرد؟ قرآن کریم بر همراهی پرواپیشگی و فرزانگی بارها تأکید فرموده است، از جمله آنجا که می‌فرماید: 1. «اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، اگر از خدا پروا داريد، براى شما [نيروى‌] تشخيص [حق از باطل‌] قرار مى‌دهد» 2. «و هر كس از خدا پروا كند، [خدا] براى او راه بيرون‌شدنى قرار مى‌دهد.» @Deebaj
✅دیباج چهل و دوم جهانْ علیه ارزش‌های اخلاقی امروزه مردمی که قاطعانه تصمیم گرفته‌اند با هژمونی یک‌جانبه آمریکا در جهان مقابله کنند، دریافته‌اند که دست‌یابی به پیروزی تنها از راه مقابله با آمریکا در سطح اقتصادی و سیاسی و نظامی بسنده نیست، بلکه برای رویارویی با این سیطره شیطانی، به پای‌بندی به نظامی ارزشی و اعتقادی نیاز است که «ما» را از «دیگری» متمایز می‌کند و در نتیجه، تحت هویتی اخلاقی و انسانی، به ملت‌های قیام‌کننده،که دارای محتوای فرهنگی و تاریخی ویژه‌ای هستند، علیه استکبار جهانی انسجام می‌بخشد. امروزه رمزِ شب انقلابی‌ها در سرتاسر جهان علیه نظام‌های بین‌المللی موجود، موضوع ارزش‌های اخلاقی است. این موضوع در زمانه‌ای که انحطاط اخلاقی به‌ویژه گرایش به همجنس‌گرایی و برساختن جنس سوم، به موضوعی مورد توجه فرهنگ غرب برای مسخ فرهنگ‌های شرقی و بومی بدل گشته است، از اهمیت خاصی برخوردار است و در واقع نقطه تمایز بین دو فرهنگ و تمدن شرق و غرب را تشکیل می‌دهد. غلبه و یا شکست این اندیشه شیطانی بر مدیریت زندگی انسان در جهان پیشِ رو بسیار اثرگذار است. شاید بسیاری از ما از خود بپرسیم که امام خمینی (ره) آن زمان که نامه معروف خود را برای گورباچف فرستاد و او را به اندیشیدن درباره اسلام و آموزه‌های آن دعوت کرد، به چه می‌اندیشید؟ اما امروزه بهتر می‌توان به عمق اندیشه‌های امام بزرگوار پی برد و دریافت که مقابله با شیطان بزرگ و اندیشه سیاه انگلوساکسونی بدون پای‌بندی به امور مقدس و نیز ارزش‌های اخلاقی مبتنی بر آن امکان‌پذیر نیست. و_تمدن_غرب @Deebaj
✅دیباج چهل و سوم اژدهای خفته اواخر پاییز بود و هوا حسابی سرد. رنگ و وارنگ برگ درختان، چشم را خیره می‌کرد. همه‌چیزهای دوروبرم از همیشه، شفاف‌تر به‌نظر می‌رسید. من همیشه پاییز را چون بهار دوست داشته‌ام. تصمیم گرفتم به کوه بزنم و با خودم خلوت کنم. صخره‌ها را یکی پس از دیگری درنوردیدم تا به صخره‌ای رسیدم که هم‌چون دیواری صاف مقابلم ایستاده بود. اندک آب جوشیده از چشمه‌ای که کمی دورتر میان دره‌ای تنگ قرار داشت و تک‌درختی سایه خود را بر آن انداخته بود، از بالای این دیوار ستبر هم‌چون نخی جاری بود. با زحمت از صخره بالا رفتم. سوز و سرما تا مغز سنگ‌ها نفوذ کرده بود و همه چیز را در سکوتی رازناک فروبرده بود. با هر زحمتی که بود بالاخره خودم را از صخره بالا کشیدم. ناگاه در مقابل خودم صحنه زیبایی از آفرینش را دیدم. فضایی امتدادیافته تا دوردست که پر بود از علف‌هایی به رنگ طلایی که با اشاره دست باد و نوای آرام کمانچه‌اش، می‌رقصیدند. گاهی هم بر ستیغ کوه، قلم رعد خط‌هایی کج و معوج می‌کشید که در چشم به هم زدنی محو می‌شدند و پس از آن، پهنه آسمان مانند دهل به صدا درمی‌آمد. دلم با دیدن آن صحنه‌ها، شور و شعفی آمیخته با ترس را در خود احساس می‌کرد.👇👇👇@Deebaj
نگاه از چشم‌انداز دشت برداشتم و به تخته سنگی که کمی آن‌سوتر، در میان مخملی از علف‌های وحشی نرم و رنگارنگ، لم داده بود، خیره شدم. جلوتر رفتم. نمی‌دانم چه چیزی حس کنجکاویم را قلقلک داد تا کمی سنگ را از جایش بلند کنم. در آن فضای گسترده، که جز صدای غرش گاه و بیگاه رعد و زوزه باد، صدایی به گوش نمی‌رسید، به‌نظر نمی‌رسید جانداری وجود داشته باشد اما من زیر آن تخته سنگ موجودی را دیدم که با چشمان خمارش که در آن فصل سال دیگر افسونی نداشت، به دور خودش حلقه زده بود و سر بر بالین نرم خود گذارده بود. همیشه از مار ترسی همراه با احساس هیبت داشتم. لحظه‌ای خشکم زد. با ترس و به‌آرامی سنگ را هم‌چون لحافی گرم بر روی مار کشیدم و آهسته از آن‌جا دور شدم. مار به‌خاطر سرمای پاییز افسرده و کرخت اما زنده بود. شاید اگر هوا گرم بود و او سرزنده، نیش زهرآگینش را در دستم فرو می‌برد، اما اقبال با من یار بود که در آن لحظه کاملا بی‌رمق بود. از آن زمان تاکنون، هر گاه این خاطره را با خود مرور می‌کنم، به یاد مارگیری می‌افتم که مولوی در مثنوی قصه‌اش را پرداخته است. مولانا نفس انسان را به اژدهایی تشبیه می‌کند که در سرمای زمستان، مرده می‌نُماید اما در واقع زنده است و با گرم‌شدن هوا جانی دوباره می‌گیرد: 🔶نفس اژدرهاست او کی مرده است از غم و بی آلتی افسرده است اژدها را دار در برف فراق هین مکش او را به خورشید عراق تا فسرده می‌بود آن اژدهات لقمهٔ اویی چو او یابد نجات🔶 @Deebaj
✅دیباج چهل و چهارم 🔶 کهربای عشق 🖊علی‌رضا مکتب‌دار در شگفتم، نه من که جهانی در شگفت است! از چه؟ از عشقی که هم‌چون کهربا مرکب دل را به شتافتن به سوی وادی جنون و چمیدن در دشت بی‌کران مستی می‌کشاند. دشتی آکنده از خوشبویه‌ی درختان اقاقیا و سرشار از نغمه‌های دلکش هَزاردستان. خاک این دشت بوی بهشت می‌دهد، مرکب دل از بویش مست و بی‌قرار می‌شود. افسارش را از دست عقل رها می‌کند و در بی‌کرانِ دشت می‌تازد و در افق شیدایی ناپدید می‌گردد. پهنه‌ی بی‌کران دشت را نوری نقره‌فام فراگرفته است. به‌دنبال سرآغاز نور می‌گردم. ستونی از نور که از افق به سمت آسمان کشیده شده است نگاهم را فریفته‌ی خود می‌کند. گویی این نور از عرش به سمت دشت سرازیر شده است. نوری که چشم را نه تنها نمی‌آزارد که درخشندگی‌اش را نیز افزون می‌کند. در درونم گرمایی غریب احساس می‌کنم که خوشایند است و زندگی‌بخش. آرزو می‌کنم ای کاش هیچ‌گاه این گرما از وجودم رخت برنبندد و مرکبِ جانم همواره در این بی‌کران عشق بخرامد و این تن خاکی را با خود تا اوج مستی برکَشد. از که و از چه سخن می‌گویم؟ از کسی که خودْ جام شراب عشق را به یک‌نوش سرکشید و سرسلسله مخموران جهان شد. از عشق سوزانی که سرتاپای وجود حسین –که درود خدا بر او باد- را در خود غرقه ساخت و او را در هستی معشوق فانی ساخت و از آن پس، وجودش کهربایی شد که هر جانی را جانان شد و بی‌سامانانِ عشق را سامان. حسین جان! ای كهربای عشقت دل را به خود كشیده دل رفته ما پی دل چون بی‌دلان دویده @Deebaj