eitaa logo
ژرف‌کاوی
271 دنبال‌کننده
67 عکس
3 ویدیو
10 فایل
🔺ژرف‌کاوی: تامل در باب بنیادهای فلسفۀ اجتماعی 🔹آثار مکتوب، درسگفتارها، ایده‌ها و اندیشه‌های فیلسوفان و نظریه‌پردازان اجتماعی 🔸تحلیل‌های اندیشمندان دربارۀ مسائل اجتماعی ایران و جهان ✔️ Admin @filius_universi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹ادب پارسی 🔸گفتار مولوی در باب آزادی در جهان اندیشه ✔️ بر اندیشه گرفتْ* نیست و درون عالم آزادی است زیرا اندیشه‌ها لطیف‌اند [...]. ✔️ آن اندیشه‌ها چون مرغان هوایی و آهوان وحشیند که ایشان را پیش از آنکه بگیری و در قفس محبوس کنی، فروختنِ ایشان از روی شرع روا نباشد، زیرا که مقدورِ تو نیست مرغِ هوایی را فروختن، زیرا در بیع تسلیم شرط است و چون مقدور تو نیست چه تسلیم کنی؟ ✔️ پس اندیشه‌ها مادام که در باطنند بی نام و نشانند بر ایشان نتوان حکم کردن، نه به کفر و نه به اسلام. *خرده‌گیری، مواخذه ▪️فیه ما فیه (تصحیح استاد بدیع الزمان فروزانفر، نشر نامک ۱۳۸۵)، ص ۸۰ @DeepAnalysis
🔸 مولوی (زبان و جان) ... آدمی مخفی است در زیر زبان این زبان پرده‌ست بر درگاه جان چونک بادی پرده را در هم کشید سرّ صحن خانه بر ما شد پدید کاندر آن خانه گهر یا گندمست گنج زر یا جمله مار و کژدم است @DeepAnalysis
🔹 شعر پارسی عاشقان را کار نَبْود با وجود عاشقان را هست بی‌سرمایهْ سود عاشقان اندر عدم خیمه زدند چون عدم یکرنگ و نفس واحدند @DeepAnalysis
🔹آزادی جان زین سبب پیغمبر با اجتهاد نام خود وآنِ علی مولی نهاد گفت هر کاو را منم مولی و دوست ابن عمّ من علی مولای اوست کیست مولی آنکه آزادت کند بند رِقّیت ز پایت بر کَند چون به آزادی نبوت هادی است مومنان را ز انبیا آزادی است ای گروه مؤمنان شادی کنید همچو سرو و سوسن آزادی کنید * مثنوی معنوی، دفتر ششم @DeepAnalysis
🔺شعر پارسی: آگاهی در جهان هستی جمله ذرات زمین و آسمان لشکر حق‌اند گاه امتحان باد را دیدی که با عادان چه کرد آب را دیدی که در طوفان چه کرد وآنک سنگ انداخت داودی بدست گشت ششصد پاره و لشکر شکست سنگ می‌بارید بر اعدای لوط تا که در آب سیه خوردند غوط گر بگویم از جمادات جهان عاقلانه یاری پیغمبران مثنوی چندان شود که چل شتر گر کشد عاجز شود از بار پر دست بر کافر گواهی می‌دهد لشکر حق می‌شود سر می‌نهد ای نموده ضد حق در فعل درس در میان لشکر اویی بترس چونک جانِ جانِ هر چیزی ویست دشمنی با جانِ جان آسان کیست؟ @DeepAnalysis
🔺در ستایش پیشوای نخستین ای علی که جمله عقل و دیده‌ای شمه‌ای واگو از آنچه دیده‌ای تیغ حلمت جان ما را چاک کرد آب علمت خاک ما را پاک کرد بازگو دانم که این اسرار هوست زانک بی شمشیر کشتن کار اوست صد هزاران می چشاند هوش را که خبر نبود دو چشم و گوش را چشم تو ادراک غیب آموخته چشمهای حاضران بر دوخته راز بگشا ای علی مرتضی ای پسِ سوء القضا حسن القضا چون تو بابی آن مدینهٔ علم را چون شعاعی آفتاب حلم را باز باش ای باب بر جویای باب تا رسد از تو قشور اندر لباب باز باش ای باب رحمت تا ابد بارگاه ما له کفوا احد @DeepAnalysis