هدایت شده از دفاع مقدس
صادق_آهنگران_شب_است_و_ سکوت_است_و (2).wma
964.8K
📢 صوت | حاج #صادق_آهنگران
🍀 شب است و سکوت است و ماه است و من
🌸 فغان و غم و اشک و آه است و من
🌼 شب و خلوت و بُغضِ نشکُفتهام
🌿 شب و مثنویهای ناگفتهام
@Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😊امروز روز جهانی لبخند
🎥 فیلم | شعر طنز "ناصر فیض" - از شعرای طنزپرداز
🌴در جلسه شاعران در محضر رهبر انقلاب
@Defa_Moqaddas
😊امروز روز جهانی لبخند 😊
🌴 خاطرات دفاع مقدس
💠 #شوخ_طبعی
‼️بیسکویت مَلَس‼️
سه چهار ساعتی به رفتنمان به خط مقدم برای شروع عملیات مانده بود.
نیروهای گردان، هر کدام در حال انجام دادن کاری بودند.
یا وصیتنامه می نوشتند و یا سلاح و تجهیزاتشان را امتحان می کردند و از یکدیگر حلالیت می طلبیدند.
یک موقع دیدم از یکی از چادرها سر و صدا بلند شد و بعد یک نفر پرید بیرون و بقیه با لنگه پوتین و فانسقه و سنگ و کلوخ دنبالش.
اوضاع شیر تو شیر شد.
پسرکِ فراری، بین خنده و ترس، نعره می زد و کمک می طلبید و تعقیب کنندگان هم با دهانهای کف کرده و عصبانی ولش نمیکردند.
فراری را شناختم.
اسماعیل بود.
از بچه های شرّ و شلوغ گردان.
او خورد زمین و بقیه رسیدند بهش و گرفتندش زیر ضربات فانسقه و کتک. حالا نزن، کی بزن!
اسماعیل هم پیچ و تاب می خورد و می خندید و نعره می زد.
به خود آمدم. مثلاً من فرمانده گردان بودم و باید نظم و انضباط را بر گردان حاکم می کردم.
جمعیت را شکافتم و رفتم جلو و با هزار مکافات اسماعیل را از زیر مشت و لگد نجات دادم.
➖ او در حالی که کمر و دستانش را می مالید، شروع کرد به نفرین کردن:
▪️الهی زیر تانک بروید. شما بسیجی هستید یا یک مشت بازمانده قوم مغول!؟ – الهی کاتیوشا تو فرق سرتان بخورد و پلاکتان هم نماند که شناسایی شوید! – ای خدا دادِ مرا از این مزدورهای مسلمان نما بگیر!
🔸بچه های گردان هِرهِر می خندیدند و کسانی که اسماعیل را کتک زده بودند، به او چنگ و دندان نشان می دادند و تهدید به قتلش می کردند.
🔹فریاد زدم: «مسخره بازی بسه! واسه چی این بنده خدا را به این روز انداختید؟»
▫️یکی از آن ها که معلوم بود حال و روز درست و حسابی ندارد گفت: «از خود خاک به سرش بپرسید. آهای اسماعیل دعا کن تو منطقه عملیاتی گیرت نیاورم. یک آرپی جی حرامت می کنم!»
😂 اسماعیل که پشت سر من پناه گرفته بود، هِرهِر خندید و آنها عصبانی تر شدند.
گفتم: «چی شده اسماعیل؟ تعریف کن!»
▪️«بابا اینها دیوانه اند حاجی. بهتره اینها را بفرستی تیمارستان. با من که این کار را بکنند، ببین با عراقیها چه کار میکنند؟»
▫️خب بلبل زبانی نکن.چه دسته گلی به آب دادی؟
▪️هیچی. نشسته بودیم و از هم حلالیت می خواستیم که یک هو چیزی یادم افتاد. قضیه مال سه چهار ماه پیش است. آن موقع که کردستان و بالای ارتفاعات بودیم.
یک بار قرار شد من قاطرمان را ببرم پایین و جیره غذا و آب بیاورم. موقع برگشتن از شانس من قاطر خاک تو سر، سرش را سبک کرد و بسته های بیسکویت که زیر شکمش سرخورده بود خیس شد.»
🔺یکی از بچه ها نعره زد: «می کشمت نامرد. حالم بههم خورد»
▪️اسماعیل با شیطنت ادامه داد: «دیگر برای برگشتن به پایین دیر بود. ثانیاً بچه ها گشنه بودند. بسته های بیسکویت را روی تخته سنگی گذاشتم تا خشک شدند و بعد بردم دادم بچه ها، همین نامردها لمباندند و چقدر هم تعریف کردند که این بیسکویت ها خوشمزه است و ملس است و…»
➖ ...بچه هایی که دورم جمع بودند از خنده ریسه رفتند. خودم هم به زور جلوی خنده ام را گرفته بودم، راه افتادم که بروم سر کار خودم. اسماعیل ولم نمی کرد. گفتم: «دیگر چی شده؟»
▪️ حاجی جون می کشندم.
▫️نترس. اینها به دشمنشان رحم می کنند. چه رسد به تویِ ماست فروش!
⭕️ تا اسماعیل ازم جدا شد، بیسکویتملسخورها دنبالش کردند و صدای زد و خورد و خنده و ناله های اسماعیل دوباره بلند شد.
🆔 @Defa_Moqaddas
🗓امروز ۱۴ مهر ۱۳۹۷ [ ۲۶ محرم ۱۴۴۰ ] مصادف است با:
💢 ۴۰۴۹۱۲ اُمین روز غیبت امام عصر (عج)
🔴 ۱۳۲۳۳ اُمین روز اسارت #حاج_احمد_متوسلیان بدست رژیم صهیونیستی..
❌ ۸۰۱۲🔻روز تا نابودی کامل #اسرائیل ✡
💠 و همچنین مصادف است با :
🔸شهادت رسول لطفالله خواجویی (۱۳۵۸ ه.ش)
🔹تاسیس ستاد پشتیبانی و امداد جنگ به فرمان حضرت امام خمینی (ره) (۱۳۵۹ ه.ش)
🔸شهادت محمود خادمی (۱۳۵۹ ه.ش)
🔹شهادت خلبانان غلامرضا خسروپور، علیرضا دریانیان (۱۳۵۹ ه.ش)
🔸شهادت خلبانان شیرعلی آزادیان هارمی، اصغر هاشمیان (۱۳۶۰ ه.ش)
🔹شهادت صفرعلی داوودی، محمدرضا روح پرور، حمیدرضا کاظمی مقدم، سیروس اسماعیل زاده (۱۳۶۱ ه.ش)
🔸شهادت شهید محمدابراهیم حسینخانی (۱۳۶۶ ه.ش)
@Defa_Moqaddas
طنز جبهه 😊 |
🔻ایستگاه صلواتی
دو تا از بچههای گردان، غولی را همراه خودشان آورده بودند وهای های میخندیدند. گفتم: «این کیه؟»
گفتند: «عراقی»
گفتم: «چطوری اسیرش کردید؟» میخندیدند.
گفتند: «از شب عملیات پنهان شده بود. تشنگی فشار آورده با لباس بسیجیها آمده ایستگاه صلواتی شربت گرفته بود. پول داده بود!»
اینطوری لو رفته بود. بچهها هنوز میخندیدند.
🆔 @Defa_Moqaddas
😊خاطرات #طنز_جبهه
عزیز اسم یکی از رزمنده ها بود که چهره اش روی ذغال رو از سیاهی سفید کرده بود!
یک روز که بعثی ها آتش می ریختند، دیدیم تركش به پاي عزیز خورد و فرستادنش عقب.
رفتیم بیمارستان عیادتش.
عزيز بدبخت به يه پاش وزنه آويزون بود و دستاش و سر و كله و بدنش زير باندهای سفيد گم شده بود!
يه هو همه زديم زير خنده!
گفتم:
تو چرا اينطور شدى؟
تو که فقط يك تركش به پات خورده بود!
عزيز سر تكان داد و گفت:
بعدش چنان بلایى سرم اومد كه تركش خوردن پيش اون نازكشيدن داره!
وقتى مجروح شدم، داخل سنگری منتظر آمبولانس بودم که یک سرباز موجی را آوردند داخل سنگر!
سربازه چند دقيقه اى با چشمان خون گرفته، بر و بر نگام كرد!
من هم حسابى ترسيده بودم و رنگم مثل ماست سفید شده بود!
سرباز يه هو بلند شد و نعره زد:
عراقى پست فطرت!
مى كشمت!
چشمتون روز بد نبينه!
بهم حمله كرد و تا جون داشتم كتكم زد!
به خدا جورى كتكم زد كه تا عمر دارم فراموش نمى كنم!
اونقدر زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه اى و از حال رفت!
يه ساعت بعد به جاى آمبولانس، يه وانت آوردند ومن و سرباز موجى رو انداختند عقبش!
تارسيدیم اهواز يه گله گوسفند نذر كردم که سربازه دوباره قاطى نكنه!
تا رسيديم به بيمارستان، دوباره حال سرباز خراب شد!
مردم هم گوش تا گوش بیمارستان ايستاده بودند.
سربازموجى نعره زد و گفت:
مردم اين يه مزدور عراقیه و دوستای منو كشته!
و باز افتاد به جونم!
اين دفعه چند تا قل چماق ديگه هم اومدند كمكش!
يه لحظه گريه كنان فرياد زدم:
بابا من ايرانيم!
رحم كنيد!
يه پیرمرد با لهجه عربى گفت:
آى بى پدر!
ايرانى ام بلدى؟
جوونها اين منافق رو بيشتر بزنيد!
ديگه جنازه ام رو نجات دادند و آوردند اینجا!
پرستار اومد تو و با اخم گفت:
چه خبره؟
اومدین عيادت يا هرهر كردن؟
خواستيم با عزيز خداحافظى كنيم كه ناگهان يه نفر با لباس بيمارستان پريد تو و نعره زد:
عراقى مزدور میکشمت!
عزيز ضجه زد:
يا امام حسين!
بچه هاخودشه!
جون مادرتون منو از اينجا نجات بدین!
🆔 @Defa_Moqaddas
🗓امروز ۱۵ مهر ۱۳۹۷ [ ۲۷ محرم ۱۴۴۰ ] مصادف است با:
💢 ۴۰۴۹۱۳ اُمین روز غیبت امام عصر (عج)
🔴 ۱۳۲۳۴ اُمین روز اسارت #حاج_احمد_متوسلیان بدست رژیم صهیونیستی..
❌ ۸۰۱۱🔻روز تا نابودی کامل #اسرائیل ✡
💠 و همچنین مصادف است با :
🔸شهادت فروغ راعی (۱۳۵۷ ه.ش)
🔹شهادت محمدکاظم کلهر (۱۳۶۱ ه.ش)
🔸شهادت تیمورعبداله اقبالیان (۱۳۶۴ ه.ش)
🔹انتشار طرح جمهوری اسلامی ایران برای امنیت منطقه در جریان جنگ تحمیلی (۱۳۶۵ ه.ش)
🔸شهادت سیدقاسم کاظمی، مصطفی شاکری منظری (۱۳۶۵ ه.ش)
🔹شهادت غلام رضا جباریان (۱۳۶۶ ه.ش)
🔸شهادت محمد تاج بخش (۱۳۶۷ ه.ش)
@Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏳ #زمان_جنگ
🎥 فیلم | سخنان گرم و امیدبخش #شهید_زین_الدین خطاب به رزمندگان
🌼🍀🌸من یقین دارم امام زمان(عج) در بین شماست و به شهدای شما افتخار میکند
🆔 @Defa_Moqaddas
بعد از چند شبانهروز بيخوابي، بالاخره فرصتي دست داد و آقا مهدي در يكي از سنگرهاي فتح شده عراقي خوابيد.
پنج روز از عمليات در جزيره_مجنون ميگذشت و مهدي به خاطر كار زياد فرصتي براي استراحت نداشت!
چهرهاش زرد بود و چشمان قرمزش از بيخوابيها و شب بيداري هاي ممتد حكايت ميكرد.
ساعتي نگذشت كه يك گلوله خمپاره صد و بيست روي طاق سنگر فرود آمد.
داد زدم:
بچهها آقا مهدي!
همه دويدند طرف سنگر!
هنوز نرسيده بوديم كه او را در حالي كه سرفه ميكرد و خاکها را كنار ميزد، ديديم.
كمكش كرديم تا بيرون بيايد.
همه نگران بودند!
پرسیدیم:
طوري نشدين؟
و او همان طور كه خاكهاي لباسش را ميتكاند، خنديد و گفت:
انگار عراقيها هم ميدانند كه خواب به ما نيامده!
🌷 #شهید_مهدی_زین_الدین
🆔 @Defa_Moqaddas
⚪️ غبار جبهه بر چهرههاشان نشست
▫️تا غبار غم بر دل مردم ننشیند
🆔 @Defa_Moqaddas