eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
10.4هزار ویدیو
842 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
باور نکردم از نفس افتادن ات را ای همنفس از زندگی جا ماندن ات را از خون پاکت رد پایی تا خدا ماند این زندگی بود از تپش های تو جا ماند.. به نام خدا ، صبحتون زیبا ، یاد کنیم از شهدا🌹 عکس از آلبوم شهید حسین اصغر نژاد نفر اول سمت راست (سالگرد شهادت ) از شهدای عملیات کربلای یک و از شهدای روستای شهیدپرور کلاگرسرا_معلم کلا انتخاب شده است.
هدایت شده از دفاع مقدس
🌱۱۶تیر ۱۳۴۱ - سالروز ولادت شهید مسعود پیش بهار مسئول طرح و عملیات قرارگاه نصر (جوان ترین فرمانده شهید دفاع مقدس) 👆🔴 سردار شهید مسعود پیش بهار - اهل بهبهان. پدرش حسین کارگر شرکت نفت بود. تا پایان دوره متوسطه در رشته صنعتی درس خواند و دیپلم گرفت. با شروع جنگ تحمیلی، در مهرماه ۱۳۵۹ برای گذراندن آموزش نظامی به بسیج مراجعه کرد و یک دوره کوتاه و فشرده نظامی را طی نمود و عازم جبهه های نبرد شد و بعد از چند ماه حضور فعال در جبهه به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد. سال ۱۳۶۰ در گُلف (پایگاه منتظران شهادت) که مرکز فرماندهی جنگ در جنوب بود به نوعی مسعود را کشف کردند و پی بردند که از لحاظ هوش و تدبیر نظامی آدم بسیار لایقی است و برای گذراندن یک دوره فشرده طرح و عملیات انتخاب شد و پس از طی این دوره تا زمان شهادتش به عنوان مسئول طرح و عملیات قرارگاه نصر در کنار سردار شهید حسن باقری بود و تا لحظه شهادت هم هیچ کس نمی دانست که مسعود در جنگ چه کاره است. سردار شهید مسعود پیش بهار، این فرمانده جوان و ۱۹ ساله ای که می توانست آینده بسیار درخشانی داشته باشد و منشأ خدمات مهمی در جنگ باشد سرانجام بعد از ۱۸ ماه حضور فعالش در جبهه ها در مرحله سوم عملیات بیت المقدس، ۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۱ در دارخوین به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
🌴 ایستگاه صلواتی شهدای گمنام ⏳ زمان جنگ 💦 شربتی که خیلی ها نوشیدند و دست آخر به آرزوی خود (شهادت) رسیدند
گر خدایی نیست جز رَبّ جلی لا امیرالمؤمنین الّا علی (ع) 📸 نحن ابناء الحیدر الکرار ز غدیرِ تو به معـراج رسیدیم علی کوثر از دست تو یک جرعه چشیدیم علی 🌷🍃🌸💠🌸🍃🌷 ☀️فقط حیدر امیرالمؤمنین است☀️
صبح سر می‌کِشد از پشتِ درختان خورشید تا تماشا کند این بزم تماشائی را...
🔹 اعزام نیروهای بسیجی به جبهه - تهران/ تیرماه ۶۲
📷👆عکسی که چند لحظه قبل از شهادت از او گرفته شد! 📆ا تیر ماه ‎ 🔹 🌸 آزادسازی ا🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴 📸 یک عکس هم از ما بگیر!😊 🌸 تیرماه برای گرفتن عکس از که منجر به آزادسازی مهران شد، عازم ارتفاعات قلاویزان شدیم. 🌻 در آن منطقه صدایی نظرم را جلب کرد. برگشتم، رزمنده‌ای با خنده گفت: برادر، یک عکس هم از ما بگیر. 🌱 گفتم: شرمنده، تعداد کمی فیلم برایم مانده، دنبال سوژه‌ام. 🌾 گفت: حتماً باید شهید یا زخمی بشیم تا سوژه پیدا کنی؟ 🌿 با شرمندگی صورتش را بوسیدم و گفتم: نه برادر، این چه حرفیست؛ من در خدمتم. 🌼 نشست، چفیه‌اش را به سر بست و با زدن عطر «تی رز» به خودش، صدای خنده بچه‌ها بلند شد. 🌱 عکس را که گرفتم کلّی تشکر کرد. 🌷 هنوز چند قدم از او جدا نشده بودم که خمپاره‌ای کنارمان به زمین خورد. با عجله برگشتم که او را ببینم، دیدم شهید شده!!💦💦 ─ (راوی: عکاس جنگ) ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید اینجا بیت شهداست☝️
⚪️ امروز مصادف است با سالگرد خاکسپاری شهید احمد بوجاریان (17 تیرماه 1375) ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱 📷☝️ عکس حجله ای سه نفره دی ماه 1365 بود. گردان حمزه که ما در آن بودیم، در خط مقدم ارتفاعات قلاویزان در مهران، مستقر بود. آن روز دوربین را آوردم رفت دم سنگرشان تا با هر کدام از بچه ها عکس بیندازم. از هر سه نفرشان خواستم از سنگر بیرون بیایند که آمدند. هر سه را کنار هم ایستاندم و درحالی که خواستم عکس بگیرم، گفتم: - یه عکسی ازتون می گیرم که هر کی دید و فهمید، خنده اش بگیره. امینی با تعجب پرسید: "بخنده؟ واسه چی؟ مگه ما چمونه؟" که گفتم: - خنده دارتر از این می خوای که هر سه تایی تون متولد 1348 هستید؟ تو با این ریشت و محسن با این جثه کوچیک و احمد با این هیکل درشت! ده روز بیشتر نگذشت که ما را از مهران به پادگان دوکوهه بردند و از آن جا به منطقه عملیاتی کربلای 5 در شلمچه. دو سه روز بیشتر از مستقر شدن مان در خط مقدم نگذشته بود که هر سه جوان 17 ساله که در مهران ازشان عکس گرفته بودم، به شهادت رسیدند. محسن کردستانی متولد: 1348 شهادت: سه ‌شنبه 7 بهمن 1365 مزار: بهشت ‌زهرا (س) قطعه‌ 27 ردیف 88 شماره‌ ت احمد بوجاریان متولد: 1348 شهادت: چهارشنبه 8 بهمن 1365 خاک‌سپاری: 17 تیر 1375 مزار: بهشت ‌زهرا (س) قطعه‌ 28 ردیف 43 مکرر شماره‌ 20 ستار امینی متولد: 1348 شهادت: دوشنبه 6 بهمن 1365 مزار: بهشت ‌زهرا (س) قطعه‌ 29 ردیف 23 شماره‌ 5 (راوی: حمید داودآبادی) کانال ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
تمام دنیا را می دهم فقط یک لحظه. از این آرامشتان و نان خشک را با من هم قسمت کنید! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📡 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas 📡 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
🔴 👇👇
هدایت شده از عکس‌هاے زیرخاکے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 اعطای مدال شجاعت توسط صدام به خلبانان شرکت کننده در عملیات انهدام کارخانه برق شهر نکا در استان مازندران در تاریخ ۱۷ تیر ۶۶ . ---------------------------------------- ✅ ایتا https://eitaa.com/Axe_zirkhakii ✅ روبیکا https://rubika.ir/Axe_zirkhakii ✅ تلگرام https://t.me/Axe_zirkhaki کانال عکسهای زیرخاکی 📽 مجموعہ عڪس‌ها، فیلم‌ها و فایل‌هاے صوتے قدیمے 📢
🔴 : تیتر روزنامه‌: ۱۸ تیر ۱۳۶۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | حاج قاسم شهید: شايد اين حرف را از منِ بی‌سواد، كمتر قبول كنند؛ اما من معتقد هستم، آن چيزی كه ديدم، صحنه‌هايی كه ديديم و شماها خيلی‌هایتان ديديد؛ امام زمان (عج) كه ظهور بكنند، حكومتی که ايجاد می‌كنند، قلّه‌ی آن حکومت، آن دوره‌ای خواهد بود که در دفاع مقدس ما در بخش‌ها و حالاتش اتفاق افتاد... مهرماه ۱۳۹۵ 👈 به کانال بپیوندید 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
🌴 تقیّد به اذکار و تعقیبات ▫️در موضوعات معنوی و سلوکی،فوق ‏العاده بود، ولی اصلاً اهل ریا و بروز دادن نبود.☆ تعقیبات نماز صبح را می‌خواند. حتّی وقتی ­که خسته بود، یک ‏مقدار تعقیبات می‌خواند و بقیه اذکار را در رخت‏خواب می‌گفت. او به ‏خصوص در هنگام طلوع آفتاب و غروب آفتاب، دائم ‏الذّکر بود. این‏ها اوقاتی هستند که در قرآن و روایات، تأکید شده‌اند. خیلی از اوقات دیگر هم مشغول ذکر بود، ولی با بچه‌ها بسیار با نشاط برخورد می‌کرد. شوخی‌های غلیظ با بچّه‌ها داشت و بسیار حاضرجواب بود. اگر کسی، اصطلاحاً تیکّه‌‏ای می‌انداخت، حتماً از طرف ایشان، بی‌جواب نمی‌ماند! 🌷طلبه بسیجی شهید حجت‌الاسلام و المسلمین سید محسن روحانی، مسئول آموزش عقیدتی سیاسی لشکر۱۷ علی‌بن‌ابی‌طالب "علیه‌السلام" 🌷ولادت: ۱۳۴۰، قم 🕊🕊 شهادت: ۱۳۶۵، جزایر مجنون 🌴مزار شهید: گلزار مطهر شهدای علی‌ بن‌ جعفر "علیه‌السلام" قم
دفاع مقدس
شهید سید محسن روحانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷طلبه بسیجی شهید سید محسن روحانی، مسئول آموزش عقیدتی سیاسی لشکر۱۷ علی‌بن‌ابی‌طالب "علیه‌السلام"
صبح اسٺ و دڪان زندگی آباد اسٺ گلخنـده فراوان شده، دلـها شاد اسٺ وقٺی ڪه خــدا ڪلید این قصه شود دنیـای قشنگ مـان ز غـم، آزاد اسٺ 📎صبحتون زیبا با لبخند شهدا🌷 ا🌱🕊🌱🕊🌱🕊🌱🕊🌱 📷👆از راست: سردار غلامرضا محرابی شهید غلامرضا یزدانی شهید احمد سباف زاده
🕊🕊 18 تیرماه 1365 - سالروز شهادت ابوالفضل رمضانی، رزمنده تخریبچی لشگر ده سیدالشهدا (ع) 🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱ا 📷👆 مقر تخریب لشگر 10 - اردوگاه نماز جماعت ظهر و عصر تیرماه 1365 پای راستش آسیب دیده بود و نشسته نماز میخوند. اما این آسیب دیدگی مانعی برای حضورش در عملیات نشد و هر طوری بود خودش رو به قافله ی شهدا رساند و از پرکشید.
دفاع مقدس
🕊🕊 18 تیرماه 1365 - سالروز شهادت ابوالفضل رمضانی، رزمنده تخریبچی لشگر ده سیدالشهدا (ع) 🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱
شهادت 18 تیرماه 1365 محل شهادت : ✍️: روای: ☑️ به همراه برادران لطیفی ، و به (ع) مامور شدیم. ماموریت گردان قمربنی هاشم پاکسازی یکی از یالهای غربی قله 223 بود و دشمن برای اینکه رزمندگان ما نتوانند از طریق یالها به قله برسند موانع زیادی در مسیر عبور ایجاد کرده بود . چند لایه با مین های ضد نفرات و بشکه های 200 لیتری فوگاز و سیم خاردارهای عرضی به جای طولی و تله کردن مینهای ترکشی داخل آن و سنگرهای کمین فراوان همه این ها یالهای قله 223 را تسخیر نا پذیر میکرد.رزمنده های گردان قمربنی هاشم(ع) در سه گروهان سازمان دهی شذه بودند و طرح مانور اینگونه بود که یکی از گروهانها خط دشمن را تصرف کند وگروهانهای دیگر ادامه عملیات را انجام دهند. با گروهان خط شکن همراه شد و جلوی گروهان حرکت میکردیم تا اینکه به میدان مین رسیدیم.ستون نیرو های رزمنده چند متر به در یک جانپناه متوقف شد و بچه های تخریب و اطلاعات به همراه فرمانده گروهان به پشت میدان مین رفتیم. همه جا تاریک بود و چون اواخر ماه قمری بود خبری از ماه و نور آن در آسمان نبود. چند لحظه پشت میدان مین ، اطراف و محدوده میدان رو برانداز کردیم و با توکل به خدا و مدد گرفتن از نام علمدار کربلا کار معبر شروع شد. برادر لطیفی مین ها رو خنثی میکرد و جلو میرفت و برادر رمضانی هم پشت سرش با فاصله دو متر زمین رو چک میکرد که مبادا مین و موانعی جامانده باشد و منهم در آخر رو روی زمین پهن میکردم.تقریبا داشت شب به نیمه میرسید و ما با احتیاط کامل و با صبرو حوصله معبر میزدیم . دشمن باور نداشت که ما بتوانیم از موانع رد شویم ..وسط میدان مین بودیم که تیراندازی ایضایی دشمن شروع شد و تیرهای رسام که از دهانه دوشکا خارج میشد از بالای سر ما عبور میکرد وگاهی هم چند خمپاره بدون هدف داخل موانع به زمین میخورد که ما رو مجبور میکرد روی زمین دراز بکشیم.ما سه نفر بدون توجه به اتفاقات دور و برمون جلو میرفتیم و تمام تلاش ما این بود که به سیم خاردار آخر میدون برسیم ..اما یک اتفاق همه چیز رو به هم ریخت. در آن تاریکی و سکوت صدای و بعد هم روشن شدن در مقابل ما و بعد هم صدای انفجار .. توی اون سر و صدا، صدای (ع) بلندی شنیدم تمام سر وصورتم رو خون گرفته بود . ابتدا فکر کردم مجروح شدم، خون ها رو از صورتم پاک کردم و یه تکونی خوردم. چیری نشده بود سینه رو از خاک بلند کردم و یه نگاه به اطراف انداختم .. دیدم ابوالفضل رمضانی پاش به پوست آویزونه و افتاده. اومدم بالاسرش ، دیدم زنده است . خودم رو به برادر لطیفی که چند متر جلوتر بود رسوندم و با هم مشورتی کردیم.قرار شد برادر لطیفی معبر رو ادامه بده و من هم ابوالفضل رو از معبر بیرون ببرم. طناب معبر رو توی میدون محکم کردم وابوالفضل رمضانی هم خودش کمک کرد و در حالیکه خون زیادی از محل زخم هاش میومد به اول میدون اومدیم و بچه های امدادگر رو خبر کردم و مشغول بستن زخم ابوالفضل شدند و من برگشتم توی میدون مین. مسیر معبر و طناب معبر سفید زنگ با خون هایی که از ابوالفضل رفته بود کاملا قرمز شده بود ، دو نفری معبر رو تموم کردیم و سیم خاردارهای توپی آخر میدون مین رو هم قطع کردیم ، هنوز دشمن متوجه نشده بود. معبر کامل باز شده بود یکی دوبار عرض معبر رو رفتیم و اومدیم و وارسی کردیم که مین جانمونده باشه. فرمانده گردان رو هم آوردیم توی معبر و ایشون هم تا انتهای معبر رفت و خاطرش جمع شد که معبر باز است. اومدیم اول میدون وسروقت . خونریزی زیاد خیلی بیحالش کرده بود. ابوالفضل قد بلندی داشت وخیلی هم هیکلی بود. اما این زخم کاری همه توانش رو برده بود اما اون لبخند همبشگی روی لبانش بود. با برادر لطیفی کا رها رو تقسیم کردیم. من اول میدون نشستم ولطیفی هم رفت آخر میدون و بچه های گردان قمر بنی هاشم علیه السلام برای شکستن خط دشمن وشروع عملیات وارد معبر شدند. درگیری شروع شد دشمن مقاومت میکرد و آتش سنگینی رو منطقه اجرا میکرد . سمت چپ ما چند تا تیربار سنگین کار میکرد . نارنجک برداشتم و برای آخرین بار نگاهم به ابالفضل افتاد که دیگه رمقی به تن نداشت با او خدا حافظی کردم ورفتم سروقت سنگر دوشکا... با دشمن درگیر شدیم و خودم هم مجروح شدم و وقت عقب اومدن سراغ ابوالفضل رو گرفتم او رو عقب برده بودند. توی بیمارستان بودم که خبر دادند ابوالفضل رمضانی شهید شده. ⚪️ کانال 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
🌱 ۱۸ تیرماه ۱۳۰۹ — زادروز شهید شیخ فضل‌الله مهدی‌زاده محلاتی، نماینده امام در سپاه پاسداران (دوران دفاع مقدس)
دفاع مقدس
🌱 ۱۸ تیرماه ۱۳۰۹ — زادروز شهید شیخ فضل‌الله مهدی‌زاده محلاتی، نماینده امام در سپاه پاسداران (دوران
دهه شصت - حاشیه سفر زیارتی به سوریهمن به “قد قامت” یاران نرسیدم ای کاش لا اقل رکعتِ آخر به جماعت برسم ... ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱 📷👆 تصاویری از شهید محلاتی ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 🌹 خاکریز خاطرات امام برای دو شهید خیلی گریه کردند💦 🎤 فرزند شهید محلاتی در خاطره‌ای نقل می‌کند: 🌷 خانم امام که تشریف آورده بودند منزل ما، گفتند که من دیدم امام برای دو شهید زیاد گریه کردند. ♦️ یکی شهید مطهری بود که امام خیلی متأثر شدند. ♦️ دومین شهید، شهید محلاتی بود. 📚 منبع: کتاب "برداشتهایی از سیره‌ی امام(ره)"، ج۲، ص۲۲۵.
دفاع مقدس
دهه شصت - حاشیه سفر زیارتی به سوریهمن به “قد قامت” یاران نرسیدم ای کاش لا اقل رکعتِ آخر به جماعت بر
سخنرانی شهید محلاتی پیرامون جهاد و شهادت 1.mp3
7.59M
سخنرانی شهید فضل الله محلاتی پیرامون جهاد و شهادت بخش اول📢 | سخنرانی شهید فضل الله محلاتی پیرامون جهاد و شهادت بخش اول ⏳ کانال ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas