دفاع مقدس
#عملیات_رمضان تجلی مردان کربلایی بود؛ روایت قمقمههای خالی و لبهای تشنه ..! پ.ن : تصویری از لحظه
در گرمای بالای ۵۰ درجه که میجنگی
تیر و ترکش لازم نیست
چند ساعت به تو آب نرسد!
کارت تمام است ....
#تیرماه_۱۳۶۱
#عملیات_رمضان
دفاع مقدس
در گرمای بالای ۵۰ درجه که میجنگی تیر و ترکش لازم نیست چند ساعت به تو آب نرسد! کارت تمام است ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 به یاد شهدای تشنه لب عملیات رمضان 💦
🔵 به کانال #دفاع_مقدس بپیوندید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 ۲۳ تیر ماه ۱۳۶۱ — عملیات رمضان
📡به کانال #دفاع_مقدس یییوندید
دفاع مقدس
📽 ۲۳ تیر ماه ۱۳۶۱ — عملیات رمضان 📡به کانال #دفاع_مقدس یییوندید
❇️عملیات رمضان
ضربتی متقابل
🔸با ربوده شدن حاج احمد متوسلیان در لبنان، مسئولیت خطیر فرماندهی تیپ ۲۷ از جانب فرماندهی کل سپاه، به حاج محمدابراهیم همت واگذار شد. این اتفاق هم زمان بود با اعلام دستور فرمانده کل سپاه؛ مبنی بر بازگشت این تیپ به ایران و حضور در عملیات برون مرزی رمضان که درمنطقه جنوب آغاز شده بود. به رغم تمامی مشکلات، با فرماندهی حاج محمد ابراهیم همت تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص) در عملیات رمضان حضور پیدا کرد و پس از پیروزی در مرحله سوم برای حضور در پنجمین و آخرین مرحله عملیات آماده شد.
به فاصله شش روز پس از خاتمه مرحله سوم عملیات، در شامگاه چهارشنبه ششم مرداد ۱۳۶۱ مرحله پنجم نبرد رمضان، با هدف حضور قوای نظامی ایران در پشت شط العرب و تسلط بر معابر وصولی بصره، از طریق تصرف دژهای مثلثی دشمن آغاز شد. در این مرحله؛ تیپ ۲۷ محمدرسول الله(ص) ماموریت داشت تا ضمن تصرف قسمت شمالی دژ مثلثی سوم دشمن، به سمت چپ گسترش یافته و در آن جا با تیپ ۱۴ امام حسین(ع) الحاق کند.
تنها ساعتی پس از آغاز حرکت گردانها به سمت اهداف از پیش تعیین شده بود، که درگیری نیروهای سبک اسلحه ایرانی با واحدهای زرهی دشمن شروع شد. حاج همت که به دلیل سرماخوردگی شدید و عود کردن سینوزیتاش حال و روز خوبی نداشت، با همان وضعیت، هدایت گردانها را به نحو احسن انجام میداد. گردانهایی که در دشتی باز و بدون عارضه، به جنگ انبوه تانکهای پیشرفته دشمن رفته بودند. این رزمندگان، در اولین اقدام خود، با انهدام تیپ ۵۰ زرهی لشکر ۱۲ ارشت عراق، منتهی الیه حد راست محدوده عمل قرارگاه فرعی فتح -1 را به گورستان ادوات زرهی دشمن تبدیل کردند.
در شرایطی که نیروهای خودی، با پشت سر گذاشتن موانع و انهدام تجهیزات دشمن، همچنان در حال پیشروی بودند. به دلیل عدم برقراری الحاق بین تیپ ۱۴ امام حسین(ع) و تیپ ۸ نجف اشرف، وضعیت منطقه نبرد به کلی تغییر یافت. ضمن این که اشتباه رزمندگان سخت کوش و مخلص واحد مهندسی در احداث خاکریز تامینی و اتصال آن به دژ مثلثی چهارم- به جای مثلثی سوم - کلا شرایط عرصه نبرد را عوض کرد و نیروهای خودی؛ پس از انهدام گسترده ادوات زرهی دشمن، مجبور به عقب نشینی شدند.
🔸تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) با چهار گردان عملیاتی و سه گردان احتیاط سازماندهی، تجهیز و آماده برای عملیات شد.
این گردان ها عبارت بودند از:
۱.گردان انصار، تاقبل از شروع حمله ،به فرماندهی: شهید اسماعیل قهرمانی معاون: برادر محمود مرادی
وشب حمله، مرحله سوم، به فرماندهی : شهید سید رحمت ا... خالصی،
معاون: برادر محمود مرادی
۲.گردان حبیب، فرمانده: سید اسماعیل محمدی، معاون: علی غنیمی
۳.گردان حمزه، فرمانده: برادر نصرت ا... قریب ، معاون: شهید حسن زمانی
۴.گردان عمار، فرمانده: شهید اکبر حاجی پور، معاون:شهید عباس هادیان
گردان های احتیاط:
۱.گردان مقدادبن اسود، فرمانده:شهید بهمن نجفی ، معاون: شهید مهدی خسرو شاهی
۲.گردان میثم: فرمانده برادر صادق قاسم نژاد
۳.گردان ابوذر، فرمانده: حاج محمد نوری نژاد
معاون: شهید هوشنگ امیری کلاش.
دفاع مقدس
یاد و خاطره سردار شهید اسماعیل قهرمانی زندهیاد محمود مرادی
🔸به روایت برادر بزرگوار
زنده یادد محمودی مرادی
معاون گردان انصار الرسول (ص)
پیرامون نحوه اعزام این گردان به منطقه:
گردان انصار ،پیش از شروع عملیات فتح مبین در تیپ ۲۷ تشکیل شد از همان زمان برادر اسماعیل قهرمانی فرمانده این گردان بود بنده هم افتخار همکاری با ایشان را داشتم و در فتح مبین و الی بیت المقدس به عنوان معاون گردان انصار انجام وظیفه کردم.
بعد از بازگشت از سوریه در معیت حاج همت ابتدا به پادگان ولیعصر (عج) رفتیم و در آنجابه تیپ ما ابلاغ شد هرچه سریعتر خودش را به اهواز برساند چون قرار بود عملیات رمضان به زودی شروع بشود البته آن روزها از این عملیات با نام کربلا ۴ یاد می شد وبعد از شروع حمله بود که اسم آن را گذاشتند رمضان.به هر جهت ما کادرهای تیپ ۲۷ به اهواز آمدیم و مجددا در مدرسه مصطفی خمینی مستقر شدیم .روز بعد از استقرار ما در اهواز در شرایطی که حدود ۲۴ ساعت از شروع حمله مرحله اول عملیات گذشته بود نیروهای گردان را که تازه به اهواز آمده بودند تحویل گرفتیم؛
برای راه اندازی مجدد گردان انصار دردسرهای ما یکی دو تا نبود با هزار دوندگی توانستیم برویم و یکی از مدارس شهر را برای استقرار بچه ها از استانداری و آموزش و پرورش تحویل بگیریم، به قدر کافی نیروی کادر برای اداره گردان نداشتیم، طوری که بعضی گروهان ها حتی معاون گروهان نداشتند و لی خب چاره ایی نبود ظرف همان یک هفته با این بچه ها کار کردیم. به دلیل اینکه حاج همت در ستاد تیپ خیلی دست تنها بود و حتی معاون هم نداشت
برادر اسماعیلی صلاح را بر آن دانست تا حتی المقدور امر اداره امور گردان را به بنده محول کند تا خودش بتواند برای چرخاندن کار تیپ کمک کار حاج همت باشد، من هم که وخامت اوضاع را درک می کردم یا علی گفتم و رفتم دنبال کار تشکیل مجدد گردان.
اکثر نیروهایی که از سپاه منطقه ۱۰ تهران به گردان انصار تحویل داده شدند فاقد سابقه عملیاتی بودند، وقتی ما آنها را سازماندهی کردیم خیلی خوب با آنها کار کردیم خود برادر قهرمانی چندین نوبت برای این بچه ها سخنرانی داشت و آنها را با سابقه گردان و تجاربی که از حملات قبلی کسب کرده بودیم آشنا کرد و با حوصله به پرسش ها ی آنها درباره زیر و بم مسائل عملیات و مانور گردان جواب می داد و البته از پرداختن به مسائل اعتقادی و تقویت مبانی ایمانی بچه ها هم غفلت نمی کرد .
دفاع مقدس
یاد و خاطره سردار شهید اسماعیل قهرمانی زندهیاد محمود مرادی
به یاد حاج محمود مرادی
پاوه سال ۱۳۵۹
ازسمت چپ:
۱سردار شهید اسماعیل قهرمانی
(معاون وقت شهید همت در سپاه پاوه)
۲.زنده یاد حاج محمود مرادی
۳.جانباز شهید صیاد محمدی (فرد میانی)
۴.سردار جانباز حاج رضا غزلی
دفاع مقدس
به یاد حاج محمود مرادی پاوه سال ۱۳۵۹ ازسمت چپ: ۱سردار شهید اسماعیل قهرمانی (معاون وقت شهید همت در
💠 خاطره فرمانده دلاور محمود مرادی
از عملیات بیت المقدس
🌴 عنایات امام زمان(عج) به رزمندگان اسلام
▪️«محمود مرادی»، معاون «گردان انصارالرسول (ص)» تیپ ۲۷ محمدرسول الله (ص) در نبرد آزادسازی خرمشهر اظهار می دارد:
🎤 پیش از آغاز عملیات آزادی خرمشهر، گردان ما در دوراهی «شادگان»، بالاتر از «دارخوین» به سمت اهواز اردو زده بود. دقیقتر گفته باشم؛ این اردوگاه، کنار لوله مرکزی پمپاژ آب شیرین در امتداد شادگان قرار داشت. بیشتر شبها، من با فرمانده گردان؛ شهید اسماعیل قهرمانی، بعد از فراغت از کارهای روزمره، اگر رزم شبانه یا مانوری نداشتیم، میآمدیم کنار اتاقک موتور پمپ مینشستیم و گاهی هم در اطراف چادرهای جمعی بچههای گردان قدم میزدیم و در آن دل شب، درباره مسائل اعتقادی، صمیمانه با یکدیگر گفتگو و درددل میکردیم.
شب سوم اردیبهشت 1361، داشتیم به اتفاق هم از قرارگاه برادران ارتش {تیپ 2 لشکر 21 حمزه (ع)} برمیگشتیم که نزدیکی چادرهای گردان، در همان حال که سرگرم گفتوگو بودیم، نگهبان چادرها که از برادران بسیجی و نوجوانی حدوداً هفده ساله بود، آمد پیش ما دو نفر و گفت: راستش را بخواهید، قضیهای پیش آمده که قصد بازگو کردن آن را برای شما دارم و برای گفتن آن، احساس تکلیف میکنم.
به او گفتیم: خب بفرمایید؛ ما گوش میدهیم.
او گفت: حقیقت این است که من خواب عجیبی دیدهام و میخواهم آن را برای شما بازگو کنم.
من نگاهی به شهید قهرمانی کردم و رو به آن برادر بسیجی گفتم: ما برای شنیدن سخنان شما، سراپا گوش هستیم.
او گفت: من در خواب دیدم که عملیات شده و گردان ما جزو گردانهای خطشکن بود. هنگام عملیات، آقایی نورانی را سوار بر یک اسب سفید دیدم. به الهام الهی دانستم حضرت صاحبالامر (عج) هستند. ایشان فرماندهی نیروهای ما را بر عهده داشتند. نیروهای گردان ما موقع پیشروی، در دو ستون حرکت میکردند و «آقا» سواره، در میان این دو ستون حرکت میکرد؛ شما برادر مرادی در سمت راست رکاب اسب و شما برادر قهرمانی، در سمت چپ رکاب اسب ایشان در حال پیشروی بودید.
مطلب مهمتری که میخواستم خدمت شما عرض کنم، این است که عملیات هر زمان قرار بود آغاز بشود، موعد آن ده روز جلوتر افتاده.
بنده پس از شنیدن این سخنان، از آن برادر بسیجی پرسیدم: حالا مگر شما از موعد شروع عملیات خبر دارید؟
او گفت: من یک بسیجیام، از تاریخ شروع حمله هم اطلاعی ندارم، اما :«حضرت (ع)» به من در خواب الهام کردند که زمان شروع عملیات، ده روز جلوتر خواهد افتاد.
بعد هم در خواب دیدم ما تا نزدیکیهای بصره جلو رفتهایم، آنجا ناگهان عدهای بعثی مسلح به شما دو نفر حمله و تیراندازی کردند و شما برادر قهرمانی شهید شدید و شما برادر مرادی مجروح شدید آنجا بود که من از خواب بیدار شدم.
سخنان آن برادر بسیجی به دل آدم مینشست و از ظاهر آن پیدا بود که نباید غل و غشی در کار باشد، منتها به دلیل دسیسههایی که در آن زمان بعضاً توسط عناصر «انجمن حجتیه»، با هدف سوءاستفاده از احساسات پاک بچه رزمندهها و لوث کردن بحث امدادهای معنوی معصومین (ع) به نیروها در جبهه انجام میگرفت، خب ابتدا صحبتهای آن بنده خدا، به سادگی برای ما قابل پذیرش نبود... طرح چنین مسألهای از جانب آن برادر بسیجی، در نظر ما مشکوک جلوه میکرد. با این حال، بنده و شهید قهرمانی دیدیم اگر حتی بنا را بر دسیسهچینی هم بگذاریم، صحبتهای او دست کم از این حیث، بیانگر دسیسه و فریب نیست.
از حیث موقعیت کلی، خواب او درست به جهتی اشاره داشت که ما بنا بر طرح کلی عملیاتی «کربلا – 3»، قصد کار در آنجا را داشتیم؛ یعنی رسیدن به مرز شلمچه ـ بصره، برای آزادسازی قطعی خرمشهر. دستور عملیاتی صادره از طرف «قرارگاه مرکزی کربلا» هم، حد جنوب غربی منطقه تعیین شده برای عملیات را در مرز بینالمللی شلمچه، واقع در بیابانهای مرزی شرق بصره تعیین کرده بود.
روی همین اصل، با خومان گفتیم اگر این رؤیا ساختگی هم باشد، از حیث موقعیت، درست ساخته و پرداخته شده است.
در هر صورت، از آن نوجوان بسیجی، به خاطر اعتمادی که به ما نشان داد، تشکر کردیم و او از پیش ما رفت. بنده هم با شهید قهرمانی در آن دل شب، به قدم زدن در محوطه اردوگاه گردان انصار ادامه دادیم و به رغم آن که صحت آن رؤیا برایمان مشکوک به نظر میرسید، افکار و صحبتهایمان بیاختیار، مدام به حال و هوای عارفانه این قضیه معطوف شده بود.
از آن شب عجیب، سه چهار روزی گذشت. شب هشتم اردیبهشت، به دستور «حاج احمد متوسلیان»، همه فرماندهان و معاونین گردانهای تیپ 27 محمّد رسولالله (ص) را برای شرکت در یک جلسه اضطراری، به قرارگاه تاکتیکی تیپ در «دارخوین» احضار کردند. بنده هم در معیت شهید قهرمانی به آنجا رفتیم. همه حضار، کنجکاو بودند که بدانند علت تشکیل این جلسه چیست؟
دفاع مقدس
به یاد حاج محمود مرادی پاوه سال ۱۳۵۹ ازسمت چپ: ۱سردار شهید اسماعیل قهرمانی (معاون وقت شهید همت در
پس از تلاوت چند آیه از قرآن، حاج احمد خطاب به حاضران شروع به صحبت کرد و با لحنی نگران گفت: برادرها!
درست است که ما هنوز خیلی از کارهایمان را انجام ندادهایم و شناساییهای ما از جاده آسفالت اهواز – خرمشهر به بعد، کامل نیست.
درست است که هنوز موفق به استقرار کامل امکاناتمان در منطقه نشدهایم. درست است که احتمال میدادیم موعد شروع عملیات، شب نوزدهم اردیبهشت باشد، اما از طرف ردههای بالا، دستور دادهاند که شب نهم [اردیبهشت] بایستی عملیات را شروع کنیم.
برنامه ورود امکانات لجستیکی ما به اینجا و تجهیز نیروها، با تاریخ تخمینی قبلی مطابقت داشت و زمانبندی ما هم بر همان اساس انجام گرفته بود. منتها، عملیات را ده روز جلو انداختند. ما شخصاً علت این تعجیل را جویا شدیم، مسایل و مشکلات و کمبودهای لجستیکی تیپ را برای مسئولان قرارگاه عملیاتی نصر شرح دادیم و گفتیم که ما الان برای آغاز عملیات آمادگی نداریم و روی آن مهلت ده روزه حساب کردهایم. با این وصف، برادرهای ردههای بالا، در پاسخ، با تأیید صحبتهای ما و مشکلاتی که به واسطه این تسریع در حمله برایمان به وجود خواهد آمد، گفتند: این یک تدبیر نظامی است و باید اجرا بشود.
خوب به خاطر دارم، در آن جلسه، من و شهید قهرمانی کنار هم نشسته بودیم. خدا گواه است، به محض این که «حاج احمد» موضوع ضرورت ده روز تعجیل و تسریع در شروع عملیات را عنوان کرد، ما دو نفر، بیاختیار شروع کردیم به اشک ریختن، در آن لحظات، هم شور و شوق ناشی از دریافت خبر نزدیک بودن عملیات ما را منقلب کرده بود و هم این واقعه در ما اطمینان ایجاد کرد که خواب آن بسیجی نوجوان، مقرون به صحت بوده و به قول اهل معرفت؛ از جنس «رؤیای صادقه» است.
وقتی داشتیم از محل نشست بیرون میرفتیم، به یکدیگر گفتیم قطعاً خواب آن برادر بسیجی صحت دارد، چون این مطلبی را که او چند شب پیش به ما اطلاع داد، مسألهای بود که حتی فرماندهان ما هم از آن اطلاعی نداشتند. همین واقعه، برای بنده و شهید قهرمانی تبدیل به یک مایه قوت قلب عظیم شد. از همان لحظه تا پایان عملیات، دیگر برای ما دو نفر مسلّم شده بود که چه اتفاقاتی در پیش روی داریم.
📚 برگرفته از کتاب «نبردهای جنوب اهواز»
✍️ نوشته گلعلی بابایی
🔵 کانال #دفاع_مقدس
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
دفاع مقدس
به یاد حاج محمود مرادی پاوه سال ۱۳۵۹ ازسمت چپ: ۱سردار شهید اسماعیل قهرمانی (معاون وقت شهید همت در
🌹
🌷جانباز شهید صیاد محمدی
📷👆 در کنار شهید محمد ابراهیم همت، فرمانده سپاه پاوه
دفاع مقدس
🌹 🌷جانباز شهید صیاد محمدی 📷👆 در کنار شهید محمد ابراهیم همت، فرمانده سپاه پاوه
💠 جلسه شهید همت، فرمانده سپاه پاوه و شهید صیاد با اَکراد بومی و محلی
دفاع مقدس
💠 جلسه شهید همت، فرمانده سپاه پاوه و شهید صیاد با اَکراد بومی و محلی
💠انتشار برای اولین بار💠
📷 #عکس_نایاب از حاج احمد متوسلیان و جانباز شهید صیاد محمدی
⏳ دوران #دفاع_مقدس
دفاع مقدس
💠انتشار برای اولین بار💠 📷 #عکس_نایاب از حاج احمد متوسلیان و جانباز شهید صیاد محمدی ⏳ دوران #دفاع_
🌷جانبازشهید صیاد محمدی درکنار شهید همت، فرمانده سپاه پاوه -دوران #جنگ_کردستان
💠صیاد آنقدر مظلوم و پاک بودکه بیش از30سال در میان ما زیست ولی هیچ گاه خودرا طلبکار انقلاب ندانست و در گمنامی بشهادت رسید
دفاع مقدس
🌷جانبازشهید صیاد محمدی درکنار شهید همت، فرمانده سپاه پاوه -دوران #جنگ_کردستان 💠صیاد آنقدر مظلوم و پ
💠 آخرین روزهای فرمانده
در فروردین ماه 1397 یکی دیگر از یادگاران 8سال #دفاع_مقدس به یاران شهیدش پیوست.
▫️شهید "صیاد محمدی" از فرماندهان گردان در لشگر 27 محمد رسول الله (ص) و همرزم بزرگانی همچون جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان، شهیدان محمد ابراهیم همت، سیدرضا دستواره، عباس کریمی و ... بود که جاودانه شد.
داودآبادی نقل می کند: در سال 1361 در پادگان "الله اکبر" شهر اسلام آباد غرب بود که برای اولین بار با این عزیز آشنا شدم. آن زمان همراه با شهید "مصطفی کاظم زاده" به جبهه غرب اعزام شده بودیم. آن روز در پادگان، شهید "ابراهیم کسائیان" به عنوان فرمانده گردان "مسلم بن عقیل" برای ما صحبت کرد و برادری با چهره ای سیه چرده، تقریبا خشن و موهایی مجعد را که در کنارش ایستاده بود، به عنوان صیاد محمدی معاون گردان معرفی کرد.
البته این خشنی که امروز برداشت می شود، نه! خب جنگ بود و شدت خود را می طلبید. ایشان هم فرمانده ای بسیار قاطع و محکم بود. ولی چند روز بعد، متوجه شدم که بسیار هم مهربان و خوش قلب است؛ و اتفاقا خیلی با ایشان رفیق شدیم. بخصوص که شهید صیاد به شهید کاظم زاده بسیار علاقمند بود و محبت داشت و همین مسئله باعث شد ایشان در قلب ما جای بگیرد.
او که اصالتا ترک و اهل زنجان بود، چون از 16 سالگی برای ادامه زندگی به رامسر رفته و آنجا ساکن شد، بعد از جنگ با وجود جراحات و صدماتی که در عملیات مختلف داشت، به آنجا برگشت و دور از هرگونه هیاهو و جلب توجه، دست بر زانوی خود گذاشت و به گذران زندگی خود و خانواده اش پرداخت.
... این اواخر بود که آثار و صدمات برجای مانده از ایام سخت و طاقت فرسای دور، جسم او را نحیف و رنجور ساخت و او که سالیان دراز در مظلومیت و گمنامی در گوشه ای زندگی می کرد از این جهان خاکی پر کشید.
35 سال صیاد محمدی فرمانده گردان و رزمنده شجاع لشگر 27، در همین کشور می زیست، سراغی از او نگرفتند و حتی بعید است برای او یادواره و کنگره و بزرگداشت بگیرند. آن وقت شلوغ می کنند و شعار می دهند که منتظر فرمانده دلیر حاج احمد متوسلیان هستیم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 شهدا سرنوشت ایران را عوض کردند
▫️ رهبر انقلاب در جمع خانوادههای معظم شهدا:
شهیدان شما در یکی از حساسترین مقاطع تاریخ کشور، سرنوشت کشور را عوض کردند. انقلاب اسلامی رخ داد تا کشور را که داشت به سرعت به سمت درهی انحطاط اخلاقی و دینی و سیاسی پیش میرفت حفظ کند و حفظ کرد، بعد دشمن حملهی نظامی کرد، این جوانها بودند که رفتند ایستادند هشت سال مقاومت کردند، کشور را نجات دادند.
بعد در طول این زمان تا امروز در فتنههای مختلف، در آشوبافکنیهای مختلف، در نوع متنوع حملات دشمن، جوانها سینه سپر کردند، تعدادی از اینها به شهادت رسیدند مثل همین حوادثی که در این سال گذشته یا سالهای گذشته اتفاق افتاد، توانستند این کشور را حفظ کنند، سرنوشت کشور را اینها به سمت سربلندی کشاندند. ۱۴۰۲/۴/۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام تاریخی آیت الله خامنه ای در ساعات اول جنگ
ساعاتی پس از بمباران فرودگاه مهرآباد توسط رژیم صدام، حضرت آیتالله خامنهای به عنوان نماینده حضرت امام خمینی پیامی را خطاب به ملت ایران بصورت رادیویی تلفنی صادر میکنند.
ایشان در این پیام تاریخی ملت را رسما از تهاجم صدام به کشور باخبر کرده و آنان را به حفظ آرامش و رد شایعات دعوت می کنند و به مردم اطمینان می دهند که در برابر تجاوزکنندگان خواهیم ایستاد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | رجزخوانی صدام و شلیک اولین توپ توسط وی به خاک میهنمان
💠 31 شهریور #سال_1359، آغاز رسمی جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران اسلامی
کانال دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | گزارش و تحلیل خبرگزاری انگلیس از روزهای آغاز جنگ
🗓 ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ - شروع جنگ تحمیلی هشت ساله علیه ایران - با هدف سرنگونی نظام نوپای اسلامی
🔵 کانال #دفاع_مقدس
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
💠 وقتی لباس نظامی بر تن کردم!
⚪️خاطره رهبر از اولین حضور خود در جبهه👇
🎤 [ما به اتفاق شهید چمران] با هم رفتیم اهواز؛ اولِ رفتن ما به جبهه، به اتفاق رفتیم. توی تاریکی شب وارد اهواز شدیم. همه جا خاموش بود. دشمن در حدود یازده دوازده کیلومتری شهر اهواز مستقر بود. ایشان شصت هفتاد نفر هم همراه داشت که با خودش از تهران جمع کرده بود و آورده بود؛ اما من تنها بودم؛ همه با یک هواپیمای سی - ۱۳۰ رفته بودیم آنجا. به مجردی که رسیدیم و یک گزارش نظامی کوتاهی به ما دادند، ایشان گفت که همه آماده بشوید، لباس بپوشید تا برویم جبهه. ساعت شاید حدود نه و ده شب بود. همان جا بدون فوت وقت، برای کسانی که همراه ایشان بودند و لباس نظامی نداشتند، لباس سربازی آوردند و همان جا کوت کردند؛ همه پوشیدند و رفتند. البته من به ایشان گفتم که من هم می شود بیایم؟ چون فکر نمی کردم بتوانم توی عرصهی نبرد نظامی شرکت کنم. ایشان تشویق کرد و گفت بله، بله، شما هم می شود بیائید. که من هم همان جا لباسم را کندم و یک لباس نظامی پوشیدم و - البته کلاشینکف داشتم که برداشتم - و با اینها رفتیم. یعنی از همان ساعت اول شروع کرد؛ هیچ نمی گذاشت وقت فوت بشود. (نقل خاطره: دوم تیرماه ۱۳۸۹)
دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویری ناب و دیده نشده از حضور رهبر انقلاب در جبهه ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویر كمتر ديده شده از حضور رهبر در جبهه های حق علیه باطل- دهه شصت
🎞 رهبر معظم انقلاب : دشمن راز پيروزی ما را در خرمشهرها به چشم ديد..
#دفاع_مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 کلام شهید سید مرتضی آوینی:
"جنگ میآمد تا مردان مرد را بیازماید؛
جنگ آمده بود تا از #خرمشهر دروازهای به کربلا باز شود..."
دفاع مقدس
🌱 بیستم تیر ۱۳۴۴ - سالروز تولد بسیجی شهید اکبر لسانی در روستای موسالو از توابع هریس 🕊🕊 شهادت : سی
#بخوانید 👇👇
📄فرازی از وصیت نامه عرفانی بسیجی شهید اکبر لسانی:
بسم الله الرحمن الرحیم
✍️ خدایا مي خواهم زبان بگشايم و نوك قلم را براي ستايش تو بر صحن كاغذ آورم؛ اما ميترسم كه سخنانم خالص براي تو و رضاي تو نباشد؛ مي ترسم كه دعاها و نمازهايم مورد قبولت نباشد و من سیه رو شرمنده درگاهت باشم.
▪️ بارالها آمده ام اين كالبد بي ارزش را براي قرب تو فدا نمايم، زيرا اين باور را دارم كه تمام هستی در برابر عظمت تو ناچیز است. معبودا، در اين لحظات مرا از جهنم نترسان، تا از ترس آتش دوزخ به سويت آيم, مرا به بهشت مژده نده، تا به خاطر بهشتت تو را ستایش كنم، مي خواهم تو را ملاقات، مي خواهم از اين جهان مادي و تنگ آزاد باشم؛ اما چه كنم! گناهان عظیم بر دوشم سنگینی می کند و مرا از پرواز بسوی تو باز می دارد.
🔺 خدايا، از کارهای ناپسندم شرمنده ام، شرمسار از اینکه در اين چند صباح عمر، براي تو و رضاي تو كاري نكرده ام. به دور و برم مي نگرم و چهره هاي نوراني بندگان مخلصت را مي بينم که چنان غرق در عرفان و فضيلت هستند كه جهان با همهي نعماتش در مقابل ديدگان آنها ناچیز و بی مقدار است. در كنار صدای چكاچك سلاح هایی كه براي رزم آماده می شوند و درکنار نجواها و دعاهای قبل از عملیات، مي خواهم سخن آغاز كنم، اما قادر نيستم. مي خواهم به زشتی هاب اعمالم در برابر تو اعتراف كنم، اما نمي توانم. می خواهم، آماده رزم شوم، اما خداوندا، بدون رضايت تو چه كنم و چگونه نبرد نمايم! ياران همه با هم، با شوق و درايت رفتند و من خسته دل، با كوله باري از غم و دوري تو، در گرد و غبار گم گشته ام؛ خدايا، آماده ام تا اين جان ناقابل را به تو هديه دهم.
سلام بر امام، سلام بر پير طريقتم كه همچون امام حسين(ع) ما را از قيد ظلم و فساد به سوي الله روانه ساخت، اماما، به فرمان تو به اين کارزار آمدم؛ اما لحظه اي استواري ندارم، مي خواهم رشيد باشم، اما حب نفس و هواهاي نفساني مرا مي آزرد، به جهاد اصغر آمده ام بدون جهاد اكبر، ان شاء الله كه تو واسطه اي بين من و امام حسين(ع) و انبيا و اوليا و خدايم باشی.
🔹 سلام بر عزيزانم اميدوارم كه ان شاءالله در مقاومت ها و عبادت هاي خود در مقابل خدای احدِ و واحد سرافراز بوده و خون عزيزان را پايمال نسازيد، سعي كنيد اعمالتان خالص براي خدا باشد و از همهي ماديات به دور باشيد، مبادا امام عزيزمان، اين پير کاروان عشاق را در شعله هاي خصم تنها بگذاريد، اهل كوفه نباشيد و به نیاندیشید، سعي کنید همواره اين جهان را واسطه اي براي دريافت كمالات قرار دهيد.
ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
🌱 بیستم تیر ۱۳۴۴ - سالروز تولد بسیجی شهید اکبر لسانی
در روستای موسالو از توابع هریس
🕊🕊 شهادت : سی ام دی ۱۳۶۵ در شلمچه