دفاع مقدس
📆 ۶ مرداد ۱۳۶۴ - سالروز شهادت مسعود منفرد نیاکی فرمانده لشکر ۹۲ زرهی ارتش ا▫️🌱🌷▫️🌱🌷 💠 فرماندهی که
💠 خاطره ای از شهید نیاکی
🔹 در ادامه پاتکهای سنگین عراقیها در تنگ #چذابه در عملیات #طریق_القدس در سال ۱۳۶۰، آتش سنگینی بر روی رزمندگان اسلام اجرا میشد و تلفات و مجروحین زیادی دادیم. خوف آن میرفت که عقبنشینی اجباری به سمت شهر #بستان داشته باشیم.
🔸#غلامعلی_رشید، شهید #صیادشیرازی، #محسن_رضایی، #رحیم_صفوی، سرهنگ شهید #نیاکی [فرمانده لشکر ۹۲ زرهی] و... در روستای بردیه قبل از #دهلاویه و چند کیلومتری سوسنگرد جمع بودند. فرماندهان فوق برای پیروزی در این عملیات #دعای_توسل قرائت میکنند.
🔺من و جمعی از نیروها در خط مقدم بودیم. به یکباره آتش عراقیها و پاتک آنها قطع شد. دلیل آن این بود که به پیشنهاد روحانی شهید #مصطفی_ردانیپور دعای توسلی در قرارگاه کربلا برگزار شد و این توسل کار خودش را کرد🌴
▪️در #تنگه_چذابه در جلسه دعا، سرهنگ #نیاکی فرمانده لشکر زرهی ارتش از شدت تاثر از ذکر مصیبت حضرت زهرا (س) غش کرد. بعد از عملیات فرماندههان خدمت امام (ره) رسیدند. شهید #صیادشیرازی خاطره سرهنگ نیاکی را خدمت امام راحل مطرح کرد و گفت که وی در حین ذکر مصیبت بیبیِ دوعالم از هوش رفت.
🌷 امام (ره) فرمودند:
─ «این رجعت و بازگشت به اصل خویش است.»
(راوی: نبی رودکی)
دفاع مقدس
💠 خاطره ای از شهید نیاکی 🔹 در ادامه پاتکهای سنگین عراقیها در تنگ #چذابه در عملیات #طریق_القدس در
💠 خاطره ای از شهید سرلشگر مسعود منفرد نیاکی👇
در سال 62 شهید منفرد نیاکی فرمانده لشکر 92 زرهی اهواز بود.ما به همراه یک کاروان صد نفره از ارتش جمهوری اسلامی ایران به سفر حج تمتع مشرف شدیم. در این سفر روحانی اخلاق و رفتاری که از این شهید بزرگوار دیدیم حقیقتا مثالزدنی است، به قدری خاکی و بامحبت بود که ما باورمان نمیشد ایشان فرمانده لشکر ما هستند. قبل از همه سلام میکرد، هیچ کدام از بچهها در سلام کردن و نماز خواندن نمیتوانستند از ایشان سبقت بگیرند، همیشه هقهق گریه شهید بزرگوار را در مراسم دعای توسل یا دعای کمیل میشنیدیم، در سفر حج هم گوشهای مینشست و مشغول دعا کردن میشد با بچهها خیلی خوشبرخورد بود، بهطوری که شهید بزرگوار سپهبد صیاد شیرازی ایشان را به عنوان نماینده خود در سفر حج معرفی کردند.
(راوی: سرهنگ مظفری)
دفاع مقدس
💠 خاطره ای از شهید سرلشگر مسعود منفرد نیاکی👇 در سال 62 شهید منفرد نیاکی فرمانده لشکر 92 زرهی اهواز
💠 خاطره ای از شهید مسعود منفرد نیاکی:
یک روز به امام خمینی(ره) خبر میدهند که دیدیم سرهنگی وسط تانکها نشسته و هقهق گریهاش به گوش میرسد! به ایشان میگویند که این سرهنگ منفرد نیاکی است. امام(ره) میفرمایند که هنوز زود است که شما منفرد نیاکی و منفرد نیاکیها را بشناسید.
سال 1361 بازنشسته شد، ولی بسیار پیگیری کرد تا در ارتش بماند؛ به همین خاطر به آیتالله خامنهای که آن زمان رئیسجمهور بودند، نامهای نوشت که با ماندن ایشان موافقت نمایند.
حضرت آقا هم در جواب نامه ایشان مرقوم داشتند: شایستگی خدمت ممتد وی در جبهههای نبرد مورد توجه قرار گیرد. بدین ترتیب در ارتش ماند و سه سال بعد به شهادت رسید🕊🕊
دفاع مقدس
💠 خاطره ای از شهید مسعود منفرد نیاکی: یک روز به امام خمینی(ره) خبر میدهند که دیدیم سرهنگی وسط تانک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | توضیحات شهید مسعود منفرد نیاکی فرمانده لشکر ۹۲ زرهی اهواز در جمع فرماندهان سپاه و ارتش
🎞 هنگام تشریح نقشه عملیات
▫️ در جمع حاضر محسن رضایی(فرمانده وقت سپاه)- شهید صیاد شیرازی— شهید حسن باقری و . . . حضور دارند.
🌴 دوران دفاع مقدس
📆 ۶ مرداد ۱۳۶۴ - سالروز شهادت مسعود منفرد نیاکی فرمانده لشکر ۹۲ زرهی ارتش
به یاد رزمنده دوران دفاع مقدس
و ذاکر دلسوخته اهل بیت (ع)
"شهید محسن گلستانی"
مسئول دسته اخلاص
گردان حضرت حمزه سیدالشهدا {ع}
لشگر ۲۷ حضرت محمّد رسول الله {صلوات الله علیه و آله}
شهادت : ۲۴ بهمن ۱۳۶۴
فاو - عملیات والفجر هشت
مزار : امامزاده عباس {ع} / چهاردانگه
بخشی از وصیت شهید :
« اگر اشکی دارید برای آقا اباعبدالله {ع} بریزید
برای زینب {س} و یتیمان گریه کنید
به پهلوی شکسته فاطمه زهرا {س}
و به مظلومیت علی {ع} گریه کنید
و اگر برای این خانواده و مصیبت های آنان
اشکتان نمی آید پس برای خودتان گریه کنید
که مبادا از اهل بیت {ع} دور باشید و متوجه نباشید
و این مصیبت، گریه دارتر از مصیبت های دیگر است
یاد امام حسین {ع} و شهدای کربلا
و تمامی وقایع ایثارگرانهٔ پیامبران و امامان
و مصیبت هایشان را زنده نگهدارید
به خاطر رضای خدا و پا برجا بودن پرچم لااله الاالله
و برای دین مبین اسلام بجنگید و سختی بکشید
نه به خاطر حبّ متاع دنیا و زمین و ثروت
شعائر اسلامی را زنده نگه دارید
و سعی کنید نوحه خوانی و سینه زنی
و مراسم های دعاهای کمیل و توسل و ندبه را
هر چه با شکوهتر برگزار کنید
که تنها راه نزدیک شدن به خدا
دنبال راه ائمه {ع} و اولیا؛ رفتن است »
سلام و صلوات هدیه به روح مطهر و ملکوتی
مداح و معلم بسیجی شهید محسن گلستانی
و شادی روح مادر دلسوخته اش
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین
کانال دفاع مقدس
دفاع مقدس
به یاد رزمنده دوران دفاع مقدس و ذاکر دلسوخته اهل بیت (ع) "شهید محسن گلستانی" مسئول دسته اخلاص
💠 خاطره ای از رزمنده دفاع مقدس، مداح و ذاکر اهل بیت (ع)، شهید «محسن گلستانی»:👇👇
«همینطور از لای دستش به سنگر عراقیها نگاه میکردم متوجه شدم که دارند رگبار را عوض میکنند ضمن عوض کردن رگبار بودند که این فرصت را غنیمت شمردن و پریدم پشت یک تخته سنگی که جان پناه خوبی باشد برای جنگیدن.
وقتی پشت تخته سنگ قرار گرفتم متاسفانه دیگر به سنگر عراقیها دید نداشتم، چون از ارتفاع کمی به طرف پایین کشیده بودم و فقط صدای بچهها را میشنیدم که گاهی اوقات تکبیر میگفتند و گاهی دعای توسل میخواندند من هم همان جا نشسته بودم و یک چندتایی از عراقیها، پایینتر از من جمع شده بودند، روی یک تپه و از بچههای بالا هیچ خبری نداشتم.
نزدیک غروب شد. پیش خودم گفتم خورشید که کاملاً غروب کرد، و هوا که تاریک شد، میروم پیش بچهها و یک تصمیمی میگیریم که چکار بکنیم؟ از چه راهی برویم؟ چون واقعاً ما محاصره شده بودیم از سه چهار طرف آرپیجی و تیربار میزدند هیچ راهی نبود، بچهها با فرمانده لشکر (شهید حاج همت) هم تماس گرفته و گفتند ما در اینجا مقاومت می کنیم. آنها با ایمانی که داشتند مقاومت نموده و تسلیم نشدند.
اما از غروب بگویم .... تا به حال این قدر غروب را به این غمناکی ندیده بودم... پشت درخت بودم، به حالت درازکش.دراز کشیده، چون نمیتوانستم سرم را بلند کنم. هوا که کم کم تاریک تر می شد، توانستم مقداری تکانی بخورم. با آن حال تیمم کرده. بطور نشسته نماز مغرب و عشایم را خواندم.🌴
از نظر دید، دشمن دیگر دیدی به من نداشت، ولی از لحاظ نزدیکی صدا خیلی به هم نزدیک بودیم و تمام حرکات پا و حرف زدن آنها به گوشم میرسید. بعد تصمیم گرفتم که بروم پیش بچهها تا برای گریز از محاصره دشمن چارهای بیاندیشیم و همان مسیری را که پایین آمده بودم بالا رفتم. زیر همان درختی که شهید بازوزاده افتاده بود، دیدم چند نفر دیگر شهید شدهاند، از جمله عباس رضایی و ساریخانی، ولی بقیه نیروها نبودند، همان ها که پشت یک تخته سنگی پناه گرفته بودند.
گویا تغییر موضع داده و رفته بودند؛ شاید به این گمان که من برگشتهام جای دیگر و موضعی دیگر یا اینکه شهید شدهام🌷لذا به دنبالم نیامده و صدایم نزدهاند. در همین فکرها بودم که یک دفعه حس تنهایی بر من غلبه کرد و خودم را در آن مکان تنهای تنها یافتم. با خود فکر کردم که در لابلای این دشت و کوهها، فقط من هستم و این همه دشمن خونخوار —- یک لحظه از خدا غافل شده بودم، غافل از اینکه نمیدانستم نزدیکترین یار و قدرتمندترین پشتیبان من در آن جا خداست، اینجا بود که یک مرتبه، یادم هست که فقط خدا را صدا زدم، یکبار، دوبار، سه بار... گفتم شاید قسمت ما هم این بوده که اینطوری آخرین لحظات زندگیمان را بگذرانیم... و خدا خواسته که ما این جور تنها و بیکس در اینجا شهید شویم...🕊🕊
در این حال یکی دو تا از بچهها را با صدای بلند خواندم، کسی جوابم را نداد، فقط صدای خودم در کوه و دره میپیچید و برمیگشت. پژواک صدای استمدادطلبی ام من به من هشدار میداد که: ای #گلستانی !!! توجه تو باید به خدا باشد و از او مدد بخواه و به امدادهای دنیوی پایبند مباش!!
خداوند می فرماید:
ادعونی استجب لکم ...
تو مرا صدا بزن و از اعماق جانت صدایم کن🤲
از این صدای بلند من، مزدوران عراقی متوجه شده بودند که یک نفر پایین شیار تنهاست. این بود که شروع به تعقیبم کردند. یک دفعه متوجه صدای پای یک یا چندنفر شدم که از سمت راست شیار میآید و نشان می داد به طرف پایین در حال حرکتند. وقتی منور زدند، فوراً نشستم. تا نشستم سربازان دشمن متوجه شده و شروع کردند به سمت من تیراندازی کردن .... تا اینکه نتوانم از جایم بلند شده و بگریزم، هی می زدند جلوی پایم و دور و برم. فهمیدم نمی خواهند مرا بزنند، حدس زدم قصدشان به اسارت گرفتن من بود.
لذا اسلحهام را آماده کرده و پیش خودم گفتم اولین نفری که جلو بیاید او را میزنم .... ولی از آنجا که خدا نمیخواست، آنها جلو نیامدند و فقط به نزدیکی های من تیراندازی می کردند.
در آن تاریکی شب، زیر نور منور که عراقی ها انداخته بودند ناگهان چشمم خورد به تعدادی مین. درست که دقت کردم دیدیم که یک سری مین در اطرافم کاشته شده که ضامن آنها به وسیله یک رشته سیم مویی و باریک به هم وصله، که کافی بود جزئی از بدنم به آن اصابت میکرد، تا منفجر شود🔴
من تا لحظاتی پیش، مقداری از این میدان مین را دویده بودم و از روی مینهای مختلف، بدون آنکه خودم متوجه باشم عبور کرده بودم‼️ این چه حکمتی بود؟... این چه قدرتی بود؟... آیا این غیر از امداد و معجزه الهی بود؟
▫️ در این حال با بررسی بیشتر دقیق تر زمین دور و اطراف خود، مسیر مین های کاشته شده را دیده و راه برون رفت از آن معرکه را یافتم.کافی بود نور منور خاموش شود ... که همینطور هم شد .... و من توانستم در تاریکی هوا از آن مهلکه هولناک بگریزم!
🏴 #روایت_کربلا | زینب کبری فرمود: خدایا این قربانی را از ما قبول کن!
▪️رهبر معظم انقلاب: زینب کبری اون وقتی بدن پارهپاره شدهی برادر را در آن قبلهگاه عشق و محبت و فداکاری و مجاهدت، بر روی زمین افتاده دید، دستها را زیر بدن برد و سر را به طرف آسمان بلند کرد و فریاد زد: «بارالها! این قربانی را از ما قبول کن». او میدانست بر اثر خون شهیدان، قدرتهای طاغوتی بسیاری سرنگون شد. قدرت طاغوتی بنیامیه و قدرتهای بسیاری از بنیعباس، با تكان شديد این طوفان بنیانافکن ستم، بکلی نابود و ویران شد. حکومتهای بسیاری در سرزمینهای اسلامی پدید آمد و اسلام ماند و تشیّع به عنوان رگهی پرتپش و هیجانآفرین اسلام باقی ماند. ۱۳۵۹/۱/۱۰
🌷 ۸ مرداد ۱۳۶۲ — سالروز شهادت علی ماهانی
فرمانده واحد مخابرات لشکر ۴۱ ثارالله (ع) کرمان
🌴 از یاران حاج قاسم سلیمانی در دوران دفاع مقدس
🌱 ولادت : ۱۳۳۶ - کرمان
🕊 پرواز: ۱۳۶۳/۰۵/۰۸ — عملیات والفجر۳ — آزادسازی مهران
▪️مفقودالاثر، بازگشت پیکر : سال ۱۳۷۶
اونقدر با اسم بی بی انس گرفته بود
که اگه توی بهترین لحظههای زندگیش
از حضرت فاطمه (س) میگفتی
شروع میکرد به اشک ریختن ...
یه روز رفتم تو اتاقش دیدم
واسه خودش مجلس روضه گرفته
از حضرتزهرا (س) میخوند و گریه می کرد پرسیدم: « علی چرا گریه میکنی؟؟ »
گفت: " برای مظلومیت حضرت زهرا (س)
شما هم وقتی من شهید شدم ، بیایید
سرِ خاکم و روضه حضرت زهرا رو بخونید.
دفاع مقدس
🌷 ۸ مرداد ۱۳۶۲ — سالروز شهادت علی ماهانی فرمانده واحد مخابرات لشکر ۴۱ ثارالله (ع) کرمان 🌴 از یارا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #کلیپ | #علی_آقا
🎤 سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی در رابطه با شهید علی ماهانی از فرماندهان لشکر ۴۱ ثارالله (ع) کرمان
🔹انتشار بهمناسبت سالروز شهادت رزمنده عارف علی ماهانی — ۸ مرداد ۱۳۶۲ - عملیات والفجر ۳ - منطقه مهران
🔺رفیق حاج قاسم...
🔹شهید مستجاب الدعوه، حافظ قرآن، انیس مساجد و اسوه اخلاق؛ سردار شهید علی ماهانی
🔹حاجقاسم سلیمانی پیش او دو زانو مینشست.
🔹شهیدی که با لب تنشه به شهادت رسید و همواره دست و پای زخمی و مجروح خودش رو پنهان می کرد.
🎞 سردار سلیمانی:
برادری داشتیم به نام علی ماهانی خیلی آدم مقدسی بود. این آقای ماهانی یه زخمی در دستش و شبیه آن در پایش داشت و همیشه آن را مخفی می کرد که تظاهر به این زخم نکرده باشد (اینها خیلی حرف هست برادرا خیلی خودسازی میخواهد) آن وقت این فرد در والفجر ۳ در میدان مین ماند(رفت روی مین) آمدند تا به مجروحین آب بدهند اول رفتند به سمت علی ماهانی ، تا به او آب بدهند... نخورد! گفت به فلانی بدهید ... دادند و بازهم که برگشتند باز علی آقا آب نخورد و گفت به فلانی بدهید!
همینجور به همه آب دادند و وقتی برگشتند به سمت علی، شهید شده بود.... آن وقت ما در موضوعات مادی و موضوعاتی که خیلی ارزشی ندارد چه رقابت هایی میکنیم... در موضوعاتی که حیات ما به آن بستگی ندارد و ناجی جان ما نیست... در چیزهایی که یه ذره ما را بالا میبرد ... از نظر رتبه یا درجه یا هر چیز دیگری... چه رقابت های می کنیم!
دفاع مقدس
📹 #کلیپ | #علی_آقا 🎤 سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی در رابطه با شهید علی ماهانی از فرماندهان لشکر ۴۱ ث
🌷خاطره ای از شهید علی ماهانی:
به سنگر اپراتوری مخابرات رفته بودم . دیدم علی آقا یک دستش را روی پوتین گذاشته و نخی را به سوزن کرده و با دست دیگرش در حال دوختن پوتین است . چون یک پایش پاشنه نداشت ، چوبی تراشیده بود و گذاشته بود جای پاشنه اش ، و این چوب که کار پاشنه را می کرد گاهی کج می شد و موجب پاره شدن وصله ته پوتین می گردید . لذا دائما ًدر حال وصله کاری بود . با این وضعیت با اصرار زیاد به او گفتم : علی آقا توی انبار پوتین هست ، شما چرا با این زحمت داری پوتین می دوزی؟ چند سال داری این پوتینُ به پا می کنی؟ حال بگذارش کنار ، می رویم شهر می دهیم کفاشی درستش کنه ، هر چه گفتم قبول نکرد. رفتار او ، آدم را یاد مولا علی (ع)می انداخت ، که کفش پاره اش را وصله مجدد می زد .
(راوی : رزمنده، محمد رضا ایرانمش)
🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱ا
🕊 ۸ مرداد ۱۳۶۲ - سالروز شهادت علی ماهانی، از فرماندهان لشکر ۴۱ ثارالله (ع) کرمان — عملیات والفجر ۳ - منطقه مهران
دفاع مقدس
🌷خاطره ای از شهید علی ماهانی: به سنگر اپراتوری مخابرات رفته بودم . دیدم علی آقا یک دستش را روی پوتی
#شهید_علی_ماهانی
🌴 علی آقا مسؤل مخابرات لشگر ثارالله بود. روزی دیدم مظلومانه ایستاده سر جاده و دو سه دستگاه بی سیم تعمیری هم همراهش است. هوا آنقدر گرم بود که در همان چند دقیقه که ایستادیم، انگار بدنمان را در گرما تفت دادند . گفتیم: علی آقا، الحمدالله ,واحد مخابرات که ماشین دارد؛ بخصوص برای کارهای تعمیری! چرا استفاده نمیکنی؟ خدا نکرده مریض میشی!
⚡️بدون اینکه بخواهداظهار وجودی بکند،خیلی خودمانی و صمیمی گفت: نیازی نیست اخوی. ما که وقت داریم، سوار یکی از ماشینهای تو راهی می شویم. یک گردشی می کنیم، بنزین بیخودی هم دود نمی شود!!
(راوی: رزمنده، حمید شفیعی)
ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
🌷تو کجا بودی؟؟
⁉️ما کجاییم؟؟
👣دوازه نفر بودند که رفتند قله
را آزاد کنند.محمود اخلاقے شهید شد.
علے آقا هم زخمے شد.وقتے برگشتیم
علے آقا گفت:مےدونم چرا شهید نشدم
وقتے مےرفتیم بالای قله یه چشمه ی
آب دیدم.با خود گفتم وقتے برگشتم،
این جا آب تنے مےکنم.
همین #تعلق به دنیا باعث شد زخمے
شوم ولے...
دفاع مقدس
#شهید_علی_ماهانی 🌴 علی آقا مسؤل مخابرات لشگر ثارالله بود. روزی دیدم مظلومانه ایستاده سر جاده و دو
حمد وسپاس خدایی را که مارا به این دین مبین و این انقلاب عظیم و این رهبر کبیر راهنمایی وهدایت فرمود. قدر این انقلاب را بدانید .
الله الله از رهبر انقلاب سرپیچی نکنید .
الله الله از روحانیت آگاه و در خط امام اطاعت کنید. از محرومان و خانواده های شهدا غفلت نکنید .
الله الله از قرآن اطاعت کنید. نگذارید در طاقچه ها گرد و خاک بخورد، بخوانید و به کار ببندید ،
دل از این دنیا برکنید . تا هم صحبت خدا شوید.
حب دنیا را از دلتان بیرون کنید تا شوق به لقای خدا قلبتان را پرکند.
از ظلمت گناه بیرون روید تا نور تقوی وجودتان را نورانی کند.
اگر معنویت می خواهید دست به دامان امام حسین(ع) بشوید.
نماز شب را بخوانید تا به مقام محمود برسید.
آنهایی كه امروز در خانه نشسته اند و جهاد در راه خدا را ترک كرده اند؛خداوند لباس ذلت و خواری در دنيا و آخرت بر آن ها مي پوشاند. آن ها نامردان بی غيرتی هستند كه ماندن در دنيا و زندگی ننگين را بر مرگ شرافتمندانه برگزيده اند.
🌷شهید علی ماهانی🌷
وصیتنامه
دفاع مقدس
حمد وسپاس خدایی را که مارا به این دین مبین و این انقلاب عظیم و این رهبر کبیر راهنمایی وهدایت فرمود.
22.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 حافظ قرآن کریم، سردار شهید #علی_ماهانی
❣️روایت هایی درباره شهید مستجابالدعوه علی ماهانی
#فرار_از_گناه_به_سبک_شهدا
"ثواب یا گناه"
وقتی از چیزی ناراحت میشد، با هیچکس حرف نمیزد و فقط سکوت می کرد. یک روز که از نماز جمعه برگشت، دیدم خیلی ساکت هست. پرسیدم: «داداش اتفاقی افتاده؟ ناراحت به نظر میرسی!»
با همان حجب و حیای همیشگیاش گفت: «کاش خانمها بیشتر مراقب حجابشون بودند. امروز پرده قسمت زنونه کنده شد و بی اختیار چشمم افتاد به خانمی که چادر سرش نبود و موهاش کامل پیدا بود؛ اگه بیشتر مراعات میکردند، ثواب نماز ما هم با گناه آلوده نمیشد».
شهید علی ماهانی
کتــاب روز تیغ، ص48
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
امــام عــلــی (علـیـه السـلام)
محفوظ بودن زن، براى سلامتىاش مفيدتر است و زيبايى او را با دوامتر مى كند.
غــــــررالـــحـــــــــــــــــــــــكم و دررالکــلـــــــم، ص 405
دفاع مقدس
#فرار_از_گناه_به_سبک_شهدا "ثواب یا گناه" وقتی از چیزی ناراحت میشد، با هیچکس حرف نمیزد و فقط سک
عملیات والفجر 3 در مرداد سال 62 ، آخرین حضور #شهید_علی_ماهانی در میدان های نبرد با دشمن بود .علی آقا در این عملیات با شگفت انگیزترین مفهوم ایثار و از خود گذشتگی به شهائت می رسد و بقایای پیکر این سردار عارف آغاز گذشت. بقایای پیکر پاک او بعد از 15 سال تفحص شد و در موطنش کرمان بخاک سپرد شد.
عملیات والفجر 3 در مرداد سال 62 ، آخرین حضور #شهید_علی_ماهانی در میدان های نبرد با دشمن بود .علی آقا در این عملیات با شگفت انگیزترین مفهوم ایثار و از خود گذشتگی به شهائت می رسد و بقایای پیکر این سردار عارف آغاز گذشت. بقایای پیکر پاک او بعد از 15 سال تفحص شد و در موطنش کرمان بخاک سپرد شد.
انگار همین دیروز بود
در گرماگرم عملیات والفجر سه و در نیمه شب مرداد ماه مهران ، یه گردان از لشگر راهی خط مقدم میشه برای شروع عملیات...
بیش از ده تخریب چی به ترتیب در اوایل ستون کشی به همراه حاج محسن دین شعاری ، گردان پیاده را همراهی میکردن تا پشت میدان مین عراقی ها که از بد روزگار با فرود هر خمپاره یه تخریب چی مجروح میشه حتی حاج محسن دین شعاری...
تنها بازمانده سالم تخریب یه بسیجی نوجوان تک و تنها که خودش را در پشت خاکریز به فرمانده گردان میرساند و میگه من حاضرم به تنهایی معبر برای شما بزنم.
فرمانده گردان قبول نمیکنه و با بیسیم با حاج همت تماس میگیره که ما پشت میدان مین زمین گیر شدیم و تخریب چی نداریم . اگر اجازه بدید برگردیم.
همت میگه اگر عمل نکنید گردانهای چپ و راست شما قیچی میشن
تخریب چی نوجوان دوباره اعلام آمادگی میکنه که من یه نفره معبر میزنم
و دوباره تماس گردان و همت و بی نتیجه بودن کار
برای بار سوم تخریب چی با گریه و اصرار فراوان خواهش میکنه که اجازه بدهند کار را شروع کنه که این بار همت هم قبول میکنه و میدان مین عریض و طویل عراقی ها به دست تنها یه تخریب چی در زیر آتش سنگین دوشکاهای عراقی فتح میشه
رزمنده تخریبچی، امیر ذبیحی ، اهل محله نظام آباد تهران
دوران جنگ تحمیلی
⭕️ سخنان عتاب آمیز شهید همت در جلسه نیروها
💠 ۸ مرداد ۱۳۶۱ — عملیات رمضان در حالی به پایان رسید که فشار زیادی به نیروها و کادر تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص) وارد آمد. به طوری که عکس العمل های آنها، سخنان تند شهید همت را در جلسه روز ۹ مرداد ۱۳۶۱ در پی داشت:
🔹"الآن نماینده امام، اطمینانش از لحاظ برش عملیاتی و کیفیت کار، به دو سه تیپ است. آن وقت، خدایی ناکرده، کادرهای ما بیایند و به ما بگویند ما دیگر میخواهیم به صورت نیروی عادی و پرسنل ساده وارد عملیات بشویم؟
🔸خدا گواه است، به شرف حضرت زهرا سلام الله علیها قسم، من سه بار رفتم پیش محسن رضایی که بگویم من استعفاء میدهم. من معلم هستم و میخواهم بروم بچسبم به شغل معلمی. خدا گواه است هر بار خواستم این را مطرح کنم، جرأت نکردم و بر خودم لرزیدم.
دیدم هر جمله ای را که میخواستم مطرح کنم، اشک به چشم محسن میآورد، این بود که خودم رویم نشد
... و خجالت کشیدم چیزی بگویم. علت اینکه که اگر کسی بود، اگر مسئول مناسبی در دسترس آنها بود، که دیگر به من خاک بر سر نمیگفتند تو بیا و مسئولیت بگیر. منی که عرضهی چرخاندن بیست نفر آدم را هم ندارم.
چه برسد به اینکه بیایم و مسئولیت شرعی خون سه چهار هزار نفر آدم را
در یک تیپ به عهده بگیرم.
🔺 خود شما هم همینطور. تک تک ماها هم همینطور. عرضهی چرخاندن خودمان را هم نداریم. خودمان را هم را نمیتوانیم بسازیم، بچرخانیم و فرماندهی کنیم، دیگر چه برسد به اینکه بیاییم و سه چهار هزار نفر را فرماندهی کنیم، نداریم! اگر کسی چنین عرضهای را دارد، بیاید و بگوید.
ولی آیا حیثیت اسلام و انقلاب چنین اظهار خستگی را از ما قبول میکند؟
و به قول برادر رضا(چراغی)
که دیشب میگفت:
ما به این ترتیب باید مرگ بر شاه هم نمیگفتیم!
وقتی گفتیم، باید پای آن بایستیم!"
—📚 منبع: نوار جلسهی روز نهم مرداد ماه سال ۱۳۶۱، محوطهی بیرونی قرارگاه مرکزی کربلا
کاناتل #دفاع_مقدس
⌛️ هشتم مرداد - برچیده شدن بساط منافقین در مرداد سال 67
💠 در #عملیات_مرصاد چه گذشت؟
🔹شش روز پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل از سوی ایران، در روز سوم مردادماه سال ۱۳۶۷، گروهک تروریستی منافقین عملیات موسوم به "فروغ جاویدان" را با هجوم زمینی از مسیر سرپل ذهاب و از جنوب گردنه پاتاق (نزدیکی سرپل ذهاب) آغاز و به طرف شهر کرند پیشروی کردند.
در پاسخ به این اقدام منافقین عملیات مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به فرماندهی امیر سپهبد شهیدعلی #صیاد_شیرازی با عنوان عملیات #مرصاد در پنجم مردادماه، با رمز « یا علی ابن ابی طالب (ع) » در منطقه اسلامآباد غرب در استان کرمانشاه، آغاز و طی چندین ساعت، صدها تن از منافقین را به هلاکت رسانده و تلفات زیادی به منافقین وارد کردند.
سرانجام پس از توقف هجوم دشمن و بازپسگیری مناطق اشغال شده توسط رزمندگان اسلام تمامی مناطق و ارتفاعت مجاور تا هشتم مرداد ماه پاکسازی شده و عملیات مرصاد به اتمام رسید.
🌴 بهانه روضه امام حسین (ع) در سیره شهید علی چیت سازیان
✍️ رفته بودیم شناسایی. پشت عراقی ها و بودیم و تا مقر نیروهای خودی، پانزده کلیومتر فاصله داشتیم. علی آقا جلوی من حرکت می کرد.
ناخواسته پایم به پاشنه کفشش گیر کرد و کف کفشش کنده شد. با شرمندگی گفتم: علی آقا! بیا کفش من را بپوش. اما با خوش رویی نپذیرفت و تا مقر با پای برهنه و لنگ لنگان آمد.
وقتی برگشتیم با دیدن پاهای زخمی و تاول زده اش، باز شرمنده شدم. اما ایشان از من تشکر کرد.
متعجبانه گفتم: تشکر چرا؟
گفت: چه لذتی بالاتر از همدردی با اسیران کربلا. شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضه یتیمان ابا عبد الله.
📚 نقل از کتاب: #دلیل - شرح مبارزه و جهاد فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر ۳۲ انصار الحسین همدان شهید علی چیت سازیان
کانال #دفاع_مقدس
⚪️ تعلقات سید مرتضی
كتابچه دل سید پر بود
آن را كه میگشودی، صدف عشق را میدیدی كه درونش مروارید محبت اباعبدالله (ع) و ایمان به خدا میدرخشید. همه وجودش را به امام عشق بخشیده بود.
خانه، ماشین و مال، چیزهایی بودند كه در مخیلهاش نمیگنجید
سرانجام دنیا را رها كرد و فریاد زنان با پای برهنه در برهوت كربلا دوید
فقط برای سالار شهیدان خواند و نوشت. آسمانی بود
، متواضع و بلندنظر،در برنامه دانشجویی «رقص علم» به خواهش دانشجویی، از مولایش نوشت
برق سكهها چشمانش را خیره نكرده بود، این عشق بود كه قلبش را بیتاب ساخته و قلمش را لرزان
اعتراض كردم، سید سالهاست كه مینویسی و میخوانی اما هنوز
كلامش سردی سخنم را قطع كرد : «اصلاً تعلقی غیر از این موضوعات ندارم...»
( از خاطرات شهید آوینی )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ۹ مرداد ۶۶ - ۶ ذيحجّه سال ۱۴۰۷ قمري - سالروز کشتار خونین حجاج در مکه
📹☝️ روایت شهید آوینی از #حج_خونین ۱۳۶۶
کانال دفاع مقدس
دفاع مقدس
🔴 ۹ مرداد ۶۶ - ۶ ذيحجّه سال ۱۴۰۷ قمري - سالروز کشتار خونین حجاج در مکه 📹☝️ روایت شهید آوینی ا
35.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 تصاویری نادر حج خونین ۳۶ سال پیش
🔴 ششم ذی حجه سالگرد کشتار حجاج ایرانی در سال ۱۴۰۷ قمری (مصادف با ۹ مرداد ۱۳۶۶ شمسی) توسط نیروهای امنیتی و گارد ملی سعودی در مراسم برائت از مشرکین در مکه مکرمه
🔸در این حادثه که در واکنش به شعارهای مرگ بر آمریکا ، مرگ بر اسرائیل و مرگ بر شوروی حجاج ایرانی انجام گرفت ، ۲۷۵ حاجی ایرانی و ۸۲ حاجی خارجی به شهادت رسیدند .
🎞 تصاویری که می بینید به نقل از تلویزیون های عربی است که تظاهرات و شعارهای برائت از مشرکین حجاج ایرانی و حمله عمال حکومت سعودی به آنان را نمایش می دهد .
هدایت شده از دفاع مقدس
شهیدآوینی-در رثای شهدای مکه-1366.mp3
1.61M
🗓 ۹ مرداد ۱۳۶۶ - ۶ذيحجّه سال ۱۴۰۷ قمري - کشتار خونین حجاج در مکه به دست ال سعود
گفتار شهید آوینی👇
ميخواهم در رثای شما، ای كبوتران خونینبال حرم امن، مرثیهای بسرایم؛ اما كلام زمینگیر است و كبوتر شكستهبال دل من نیز آسمان را تنها در خیال ميپرورد. كلام اسیر قفس ماهیات است و عقل اسیر دام كلام، و آنجا كه شما بال كشیدید پر جبرائیل عقل ميسوزد. آنجا جز نبی عشق را بار نميدهند و جز او و اوصیایش، یعنی آنان كه زمین نسبیت را به آسمان اطلاق پیوند ميدهند، دیگر كیست كه بتواند بر معرج انقطاع كامل پای نهد و چشم دلش به ضیاء نظر به غیبالغیوب ذات نور یابد
40روز از بزرگترین فاجعهی تاریخ، شكستن امنیت حرم امن، ميگذرد. حسین بن علي مكه مكرمه را ترك گفت تا این حرمت محفوظ بماند و ماند تا امروز، كه آنچه با شمشیر یزیدیان به انجام نرسید با تفنگهای آل سعود، این یزیدتر از یزیدیان، به انجام رسد.عقل زمینگیر ما از ادراك عظمت این هتك حرمت محروم است، اما آن نایب ولایت مطلقه فرمود كه از این عظیمتر واقعهای در تاریخ رُخ نداده است و زبان او زبان صدق است
هدایت شده از دفاع مقدس
⏳ به مناسبت ۹ مرداد — روز اهدا خون❤️
در دوران دفاع مقدس سازمان انتقال خون نقش پررنگی را در تأمین خون مجروحان و مصدومان جنگی ایفا نمود. این سازمان با راهاندازی پایگاههای ثابت، سیار و فعالیت در پناهگاه ها و پایگاه های زیرزمینی توانست با کمک مردم، فرهنگ اهدای خون را نهادینه کرده و خون مورد نیاز مجروحان را به طور کامل تأمین کند.
پیش از انقلاب میزان اهدای خون سالانه ۱۳۰ هزار واحد بود در حالی که در دوران جنگ با رشد ۵۰ درصدی این میزان سالیانه مواجه شدیم چنانکه در سال ۶۷ میزان خون اهدایی در کشور ۷۰۰ هزار واحد رسید.
در این سال ها بانوان در کنار مردان و حتی پیش از آنها برای اهدای خون داوطلب می شدند به نحوی که گاه آمار اهدای خون بانوان به ۵۰ درصد می رسید در حالیکه امروز تنها پنج درصد بانوان کشور خون اهدا می کنند
⚪️ نهم مرداد 1367 - سالروز شهادت رزمنده تخریبچی، اسماعیل خوش سیر
☝️📷 شهید خوش سیر، بر سر مزار سردار شهید تخریب و مهندسی لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع)
#شهید_حاج_عبدالله_نوریان
🔹 امامزاده علی اکبر (ع) - چیذر تهران
🌴 دوران #دفاع_مقدس
▫️ا▪️▫️▪️▫️▪️▫️
💠 شهید اسماعیل خوش سیر
▫️در یکم فروردین 1346، در شهرستان ری دیده به جهان گشود. پدرش سلیمان، فروشنده دوره گرد بود. او در نهم مرداد 1367 (پایان جنگ) (ایام عید قربان سال 67) به شهادت رسید و پیکر مطهرش در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. برادرش ابراهیم نیز در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیده بود.
دفاع مقدس
⚪️ نهم مرداد 1367 - سالروز شهادت رزمنده تخریبچی، اسماعیل خوش سیر ☝️📷 شهید خوش سیر، بر سر مزار سردار
🌷 شهادت، کمترین پاداش غیرتمندی رزمنده بسیجی، #اسماعیل_خوش_سیر شد
کاوه ذاکری از رزمندگان تخریبچی لشکر ۱۰ درباره "شهید خوش سیر" روایت کرد: 👇
⚪️ روزهای قبل از پذیرش قطعنامه، اسماعیل خدمت سربازیش در گردان تخریب لشکر ۱۰ تمام شد، تسویه حساب کرد و به تهران آمد. (در آن زمان، سرباز وظیفه ای که در سپاه خدمت می کرد را "پاسدار وظیفه" می گفتند)
◽️ چند روزی نگذشته بود ایران قطعنامه را پذیرفت و بعد هم هجوم مجدد عراق به خاک کشورمان آغاز شد. اسماعیل تا خبردار شد بدون اینکه برگه اعزام بگیرد و از طریق مراجع رسمی اعزام بشود، بلادرنگ خودش را به جبهه رساند. آن زمان گردان تخریب خیلی نیازمند به بچههای با تجربهای مثل او بود
وقتی برای ماموریت مینگذاری بمنظور مقابله با پاتکهای دشمن به سمت پاسگاه زید میرفتیم در مسیر به او گفتم: اسماعیل، خیلی مواظب خودت باش که چیزیت نشه، اما او فقط میخندید. . . . در حین حرکت، به ناگهان ترکش بزرگی به پهلوش اصابت کرد که بر اثر شدت جراحات به شهادت رسید🕊🕊🕊 او جزء آخرین شهدای تخریب لشکر ۱۰ بود. برادرش ابراهیم نیز در کربلای ۵ به شهادت رسیده بود.طوبی لهم و حسن مآب
پیکر مطهر اسماعیل را تحویل معراج شهدا دادیم و به سمت مقرمان برمیگشتیم که وسط راه یادم آمد که او بدون "برگه اعزام" به جبهه آمده بود، پلاک جنگی نگرفته بود و هیچ اوراق هویتی نیز همراهش نیست
زود ماشین را سر و ته کردیم و برگشتیم معراج شهدا و به مسوولین آنجا قضیه را گفتیم. آنها هم سردخانه را باز کردندو مجددا سراغ اسماعیل رفتیم، مشخصاتش را روی کاغذ نوشتیم تا مبادا مجهول الهویه به عقب برگردد
کانال دفاع مقدس
25.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #قافله_عشق
📽 #فیلم | اعزام رزمندگان به سوی جبهه های حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس
🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد
کاش آن روزگاران گم نمیشد
هوای خوب باران گم نمیشد
صفای جبهه ها میماند ای کاش
صدای پای یاران گم نمیشد...
#جنگ_تحمیلی
📡 کانال "دفاع مقدس"
(ایتا، روبیکا، تلگرام)
جبهه یعنی گریه اما بی صدا
جبهه یعنی ناله های دلربا
جبهه یعنی معبر و میدان مین
تکه های پیکری روی زمین
جبهه یعنی عطر و بوی لالاه ها
در شب و تنهایی و ذکر و دعا
جبهه یعنی جسم و جان وقف خدا ا
ز زن و فرزند و از دنیا جدا
جبهه یعنی تو جدا از خود شدی
خود شکستی و ز خود بی خود شدی
جبهه یعنی عاشقی بهر ولا
دست و سر از پیکرو از تن جدا
جبهه یعنی عاشقی آموختن
قلب معبر بی صدا و سوختن
جبهه یعنی دوستانی با وفا
در شی حمله شدن از هم جدا
جبهه یعنی هق هق و ناباوری
نعش دوستی را به دوش خود بری
جبهه یعنی تشنگی یعنی "عطش"
فکه و گرما و بیماری و غش
جبهه یعنی قمقمه ها پر ز آب
تشنه، اما آب را کردن حرام
جبهه یعنی بی خدایی شد حرام
بهر حق خنجر برون رفت از نیام
جبهه یعنی نیایش با وضو
با خدا بی واسطه در گفت و گو
جبهه یعنی آنکه عشق بازی کنی
بهر مرگت رقص و تنازی کنی
جبهه یعنی "ما رَمَیتَ"دم زدن
در میان خون بال و پر زدن
جبهه یعنی پر زدن سوی بهشت
پر زدن تا بی کران سرنوشت
جبهه یعنی سر نوشتت رت نوشت
شد خریدارت خدای سرنوشت
جبهه یعنی ذکر لبها زهراست
اسم اعظم خدا یا زهراست
جبهه یعنی اسم او تسکین شد
تکیه گاه هر دل غمگین شد
جبهه یعنی نام زهرا میبری
همچو او تو از علی فرمان بَری
جبهه یعنی پشت در زهرا شدن
با علی عصر خود همراه شدن
جبهه یعنی غربت مولا علی
گشته اکنون در بسیجی منجلی
جبهه یعنی یک بسیجی جان بداد
پیکری غرقِ به خون در شط فِتاد
جبهه یعنی آن طرفها یک جوان
پر کشید از خاک تا بی کران
جبهه یعنی پیرمردی دل غمین
بر لبش لبیک، تنش بر روی مین
جبهه یعنی کودک چند ساله در
خانه خود گشته اکنون بی پدر
جبهه یعنی طفل چندین ماهه و...
گاز خردل سینه های پاره و...
جبهه یعنی رسم سودا و جنون
آیه انا الیه راجعون