eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
10هزار ویدیو
833 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
43.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 🌷 یادی که در دلها هرگز نمی‌میرد یاد شهیدان است 🎤 حاج 🌴 دوران •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• 🌴 کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم| جهان در آستانه تحولی عظیم قرار گرفته است.. 🌷شهید : وقتی مومنین بر محور اجتماع کنند، به آنچنان منبعی عظیم از قدرت دست خواهند یافت که دیگری در جهان با آن یارای رودررویی ندارد !! 💠 قدرت حقیقی اینجاست..! قدرتمند ترین ارتش دنیا این است..! •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• 🌴 کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در ۱۶ ژوئیه ۱۹۷۹ میلادی (۲۵ تیر ۱۳۵۸ شمسی)، صدام رئیس جمهور عراق شد. 📌او ۶ روز بعد از به قدرت رسیدن، مجمع حزب بعث را فراخواند. در این جلسه، اسامی اعضای رده بالای حزب که مخالف ریاستش بودند را قرلئت می کند. آنها با پای خود از سالن بیرون رفته و به جرم خیانت، مجرم شناخنه شده و به جوخه اعدام سپرده می شوند.💀☠️☠️ سایرین که چند دقیقه قبل، از دوستان اعدامی ها شمرده می شدند، به هل هله و شادی می پردازند‼️ ⌛️تا اوایل اوت ۱۹۷۹ میلادی (مرداد ۱۳۵۸ شمسی)، صدها نفر دیگر از دشمنان سیاسی صدام به همین سرنوشت شوم دچار می شوند.🔴 ا◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️ ✍️پ.ن: در طی هشت سال جنگ تحمیلی ما با چنین حیوان وحشی و درنده ای روبرو بودیم که البته از سوی غربی ها و قدرتمندان زورگوی عالم، نیز همه جوره مورد پشتیبانی و حمایت قرار می گرفت‼️ 🔵 الآن صدام جنایتکارز کجاست؟؟ . . . و ما کجاییم؟؟! 💠 کسانی که جز برای خدا کار کنند، عاقبتشان همین است!! •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆ما مولایمان (ع )را ندیدیم اما شیعیان و مردان پولادینی که التماس دعا و طلب حمد شفا🤲🤲 را رفتند را به چشم خود دیدیم، من به قربان قدمهایت شوم ..
▪️از ما دم زدیم؛ اینها عمل کردن... دوران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🎥 لشکر فاتح؛ ▪️مروری بر عملیات های لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب علیه السلام در دوران دفاع مقدس 🔻نبرد با تاریکی* *🔹عملیات مرصاد* در تاریخ ۴ تا ۶ مرداد ۱۳۶۷ با رمز «یا علی بن ابیطالب علیه السلام» و با هدف آزادسازی مناطق اشغال شده به دست منافقین انجام شد. 🔹در این عملیات رزمندگان لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب علیه السلام با عزیمت سریع خود از جبهه جنوب به کرمانشاه ،در سه راهی اسلام آباد راه را بر منافقین بستند و به مصاف دشمن فریب خورده و منافق رفتند و با هلی برن نیروها در پشت منافقین مانع عقب نشینی آنها شدند.
دفاع مقدس
*🎥 لشکر فاتح؛ ▪️مروری بر عملیات های لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب علیه السلام در دوران دفاع مقدس 🔻نبرد با
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🎥 ؛ ▪️مروری بر عملیات های ۱۷ علی بن ابیطالب علیه السلام در دوران دفاع مقدس 🔻تنبیه متجاوز برای صلح پایدار* *🔹عملیات * با هدف تنبه متجاوز و دور کردن آن از مرزها با رمز «یا مهدی (عج) ادرکنی» در تاریخ تیرماه ۱۳۶۱ در شرق بصره آغاز شد و تا #۸ مردادماه ادامه داشت. 🔹عملیات رمضان مظهر نمایی و رزمندگان قم بود و در مراحل پایانی این عملیات، نام علیه السلام برای تیپ ۱۷ انتخاب شد.
🔴 ماجرای دزد قالیچه . . . . و سید آزادگان، "علی اکبر ابوترابی" ✍️ نجف بودیم. صدای آی دزد آی دزد که بلند شد، رفتم داخل کوچه. دزدی قالیچه ای از منزل سید علی اکبر زیر بغل داشت که به تور مردم افتاد. مرحوم ابوترابی با عجله خود را کوچه رساند. دست سارق را گرفت و گفت: آقا جان! چرا بدون خوردن صبحانه رفتی؟! به آن افراد هم گفت: این شخص مهمان ماست و من خودم قالیچه را به او دادم. کاری به او نداشته باشید. با هم به منزل آمدند. سارق شرمنده نشسته بود و منتظر بود که آقای ابوترابی تحویل پلیسش دهد. همسر سید، صبحانه ای از بهترین سر شیرهای نجف تهیه کرده بود. اما خبری از پلیس نبود. موقع رفتن آقای ابوترابی قالیچه را زد زیر بغلش، قبول نمی کرد. گفت: اگر نبری همسایه ها می فهمند، شما صاحب این قالیچه نبوده ای. با شرمندگی قالیچه را برد. صبح روز بعد با گریه و شرمندگی آمده بود در خانه سید. توبه کرده بود. می گفت: شما هدایتم کردید. می خواهم دستم را بگیرید. (راوی: اسماعیل یعقوبی قزوینی) 📚 نقل از کتاب: "فرزند ابوتراب (ع)" 📃 برگ هایی از زندگی مرحوم سید علی اکبر ابوترابی ا◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️ ۲۶ مرداد ۱۳۶۹ — سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به میهن کانال
دفاع مقدس
🔴 ماجرای دزد قالیچه . . . . و سید آزادگان، "علی اکبر ابوترابی" ✍️ نجف بودیم. صدای آی دزد آی دزد
📖 در صفحه ۱۳ کتاب فوق می خوانیم: ⚪️ آقای یعقوبی، دوست و همراه آقای ابوترابی بود. یک روز فرزند آقای یعقوبی که حدود ۱۵ سال داشت به ایشان گفت: «بابا! من خیلی دوست دارم بزرگ که شدم مثل آقای ابوترابی بشوم». آقای یعقوبی هم که قرار بود همان روز به اتفاق حاج آقا برای ساخت اتاقکی برای یکی از روستاییان محروم در اطراف قزوین برود، به فرزندش گفت: «کاری ندارد از همین حالا شروع کن و هر کاری ایشان می‌کند یاد بگیر و انجام بده». به اتفاق ایشان و فرزندشان به روستای موردنظر رفتیم. وقتی بنا آمد، حاج آقا لباس کار به تن کرد و برای او آجر پرت می کرد و گِل درست می کرد. آن روز از ظهر گذشت، چون همه گرم کار بودند، کسی حرفی از ناهار نزد و گرسنه و تشنه، کار را تا پاسی از شب ادامه دادند. اتاقک که ساخته شد، صاحب خانه از حاج آقا و همراهان خواستند یک استکان چای بخورند و بعد بروند؛ اما حاج آقا قبول نکرد و بلافاصله به قزوین برگشتیم. آقای یعقوبی می گفت: «به خانه که رسیدیم، چون دیر وقت بود، شامی هم نبود که بخوریم. در همین حال پسرم که حسابی گرسنه و تشنه و عصبانی بود گفت: من دیگر نمی خواهم آسید علی آقا باشم! 📚 نقل از کتاب: "فرزند ابوتراب (ع)" — برگ هایی از زندگی آزاده فراز، سید علی اکبر ابوترابی کانال
دفاع مقدس
📖 در صفحه ۱۳ کتاب فوق می خوانیم: ⚪️ آقای یعقوبی، دوست و همراه آقای ابوترابی بود. یک روز فرزند آقای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 شرح فداکاری های آزادگان دوران دفاع مقدس از لسان رهبر انقلاب 🌿 تجلیل ایشان از سید جلیل القدر و آزاده سرفراز، مرحوم علی اکبر ابوترابی ا🔹◽️🔹◽️🔹◽️🔹◽️🔹◽️🔹◽️🔹 🔵 ‼️ 🌷سالهایی که نماینده مجلس بود، گاهی عبایش را کنار پیاده رو جلو ساختمان مجلس پهن می کرد و همان جا به درخواست مراجعین رسیدگی می کرد. یک روز یکی از مسئولین حراست مجلس به محافظانش گفت: به حاج آقا بگویید صورت خوبی ندارد کنار پیاده رو بنشیند. 🌷موضوع را به گوش حاج آقا رساندیم. گفت: اگر آنها نگران آمد و شد مردم هستند جایمان را عوض می کنیم، اما اگر نگرانند که مردم بد عادت شوند که در اشتباه اند. بگو مسئولان باید در کوچه و خیابان ها راه بیفتند و به وظایفشان عمل کنند!! 🌹خاطره اى به ياد سید آزادگان، مرحوم علی اکبر ابوترابی
💠 : ⌛️دوران ....پس از اسارت، به مدت دو روز در بدترین شرایط در بغداد از ما نگهداری کردند. بیش از یک هزار نفر به مدت دو روز در دو کانتینر بودیم. در نهایت در روز ۵ مرداد در اردوگاه موصل ۲ مستقر شدیم. پس از حدود هشت ماه نیز در ۲۲ بهمن ماه سال ۶۱ (پس از عملیات والفجر ) به اردوگاه موصل ۳ منتقل شدیم که بعد به موصل ۴ تغییر نام داد. حتی اگر شکنجه‌های نیروهای عراقی نبود، همین که هشت سال در جایی به اندازه دو وجب زندگی کردیم، بدترین شکنجه بود. یکی از مهم‌ترین خاطره‌های دوران اسارت من، مربوط به آذرماه سال ۶۱ است که حدود چهار ماه و نیم از اسارتم می‌گذشت. نیروهای بعثی گفتند باید اسرای بسیجی و اسرای ارتشی در اردوگاه از هم جدا شوند و از همه نظرخواهی کردند اما هیچ‌کس تحت هیچ شرایطی قبول نکرد که از هم جدا شویم. وقتی دیدند که به حاضر به جداسازی نیستیم، تمام درهای اردوگاه را بستند و دیگر آب و غذا به ما نمی‌دادند. کل ذخیره آبی ما دو حبانه (کوزه بزرگ) بود. پس از آن مسئولان هر اتاق را به طبقه بالا بردند و به ما به دورغ گفتند که آن‌ها را به بغداد برده‌ایم!! ولی دژخیمان زندان رفقای ما را به باد کتک و ناسزا گرفتند. وقتی بچه ها از ماجرا خبردار شدند، همگی علیه رژیم بعث شعار دادیم و پس از سه شب، شعار مرگ بر صدام در کل محوطه اردوگاه پیچید ولی مسئولان اردوگاه دست از لجاجت برنداشتند. در آن چند روز، غذایی در کار نبود. خمیر نان روزهای قبل را جمع و پودر کرده بودیم و در هر شبانه روز به هر نفر از اسرا یک قاشق از این پودر نان خشک و نصف استکان آب می‌رسید. با این شرایط سخت، ۸ شبانه روز تحمل کردیم ولی دیگر رمقی در جان نداشنیم. سرانجام در ۸ آذرماه میله‌ها را شکستیم و معبری به محوطه اردوگاه باز شد، که در این هنگام تمام اسرا به بیرون ریختند! شب قبل، باران باریده بود و ما توانستیم آبی که در چاله چوله ها جمع شده بود را ظرفی جمع کرده و قصد داشتیم با ریشه و برگ گیاهان محوطه که کنده بودبم بخوریم تا از گرسنگی نمیریم!! مضاف بر اینکه عراقی ها در آن زمان به علت شکست هایی که از عملیات رزمندگان اسلام در جبهه ها خورده بودند، قصد آن داشتند که تلافیش را سر ما در بیاورند لذا سختگیری بیشتری می کردند!! آن روز مصادف بود با سالگرد عملیت بستان (۸ آذرماهذ ۶۰) که در طی آن بستان آزاد شده بود، لذا کینه این شکست را بر روی ما خالی می کردند!! . در همین زمان ما در محوطه بودیم و شروع کردیم به خواندن نماز ظهر و عصر که بناگاه دو گردان عراقی با چوب و چماق و کابل به ما حمله کردند و جمع نمازگزارها را تار و مار کردند. شدت ضربات آنها چنان بود که چند نفری شهید شدند و تعداد بیشتری از ناحیه‌های مختلف بدن دچار شکستکی و آسیب دیدگی شدند. بعد از آن برای این‌که مطمئن شوند که نک نک اسرا را کتک زده‌اند، شروع کردند به کتک زدن یکی یکی ما . . . و این تا شب ادامه داشت!!! سپس اسرای بسیجی و ارتشی را در دو صف قرار داده و جدا کردند. به این ترتیب پس از هشت شبانه روز مقاومت از سوی ما، توانستند هدف خود را عملی سازند. عراقی قبل از این‌که به اتاق‌ها برویم تمام شیشه‌ها را شکستند تا وانمود کنند که شورش کرده‌ایم و نیز وسایلمان را هم بیرون آوردند تا دیگر نتوانیم چیزی ذخیره کنیم. از این پس هر مقدار غذا به ما می‌دادند هم نصف شد و دیگر فقط برای به دستشویی، اجازه بیرون رفتن داشتیم. سه تا چهار ماه این شرایط را تحمل کردیم تا این‌که در عملیات والفجر در بهمن ماه ۶۱ تعداد دیگری اسیر ایرانی آوردند و با آمدن آنها، ما را از موصل ۲ به اردوگاه موصل ۳ منتقل کردند. در آنجا با حاج آقا علی‌اکبر ابوترابی آشنا شدیم و از شیوه، منش و تعالیم وی درس‌های زیادی آموختبم. امام(ره) فرموده بودند اگر سپاه نبود کشور نبود و مصداق این نکته، حاج آقا ابوترابی است که اگر ایشان در اسارت نبودند شاید اسیری در آن شرایط باقی نمی‌ماند. روش و منش و اخلاق ایشان در اسارت توانست نگهدار اسرا در اسارت باشد. مهم‌ترین شعار حاج آقا ابوترابی "سلامتی روحی و جسمی اسرا" تا پایان اسارت بود. 🌹خاطره ای به یاد سید آزادگان مرحوم حجت الاسلام‌ والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد (راوی: آزاده سرافراز ماشالله سروش) •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• 📡 کانال "دفاع مقدس"
🌿 روحیه . . . عالیه 😊🌸☘️🌺 🌼 نشاط و سرزندگی 🌴 دوران جنگ تحمیلی
🌴 رزمنده ها در جبهه همیشه در حال عملیات نبودند و یرخی زمانها، اوقات فراغت شان را با ورزش های مختلف از جمله ورزش باستانی زورخانه پر می کردند. 📷 میل های ساخته شده از پوکه گلوله های توپ☝️
28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 ! ا◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️ ☝️🎥 صحبت های جالب رزمنده ای که در خطوط جبهه، با کاسه، موی سر رزمنده ها را می شوید💦💦 🔵 سفارش اکید او راجع به حفظ 🔴 آنها از یک سو با متجاوزین بیگانه می جنگیدند، و از سویی، دغدغه بانوان را در پشت جبهه داشتند . . . تا مبادا بیگانگان، مرزهای اخلاقی را پشت سر گذاشته و سنگر خواهران و مادرانشان را مورد هجوم قرار دهند.📛🚫 ⚪️ دوران •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 به کانال بپیوندید
🌷شهید مدافع حرم، محمدابراهیم ذوالفقاری: 💠 من مطمئن هستم، چشمی که به نگاه حرام عادت کند، خیلی از چیزها را از دست می دهد. 🔴 چشم گنهکار، لایق شهادت نیست!! ✍️فرازی از وصیت‌نامه شهید ذوالفقاری☝️ کانال
فرار از دست شیطان 📛 💠 خاطره ای از خلبان شهید عباس بابایی در دوران تحصیل در آمریكا و گذراندن دور آموزش خلبانی، روزی در بولتن خبری پایگاه «ریس» كه هر هفته منتشر می شد، مطلبی نوشته شده بود كه توجه همه را به خود جلب نمود!! ⚪️ مطلب این بود: دانشجو بابایی ساعت دو بعد از نیمه شب، می دود تا شیطان را از خودش دور كند!! من و بابایی هم‌اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت:ـچند شب پیش، بی خوابی به سرم زده بود. رفتم میدان چمن پایگاه و شروع كردم به دویدن. از قضا كلنل «باكستر»، فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه بر می گشتند. آنها با دیدن من شگفت زده شدند. كلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد. نزد او رفتم. او گفت: در این وقت شب برای چه می دوی؟ گفتم: خوابم نمی آمد خواستم كمی ورزش كنم تا خسته شوم. گویا توضیح من برای كلنل قانع كننده نبود. او اصرار كرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: مسایلی در اطراف من می گذرد، كه گاهی موجب می شود با هایش مرا به گناه بكشاند و در دین ما توصیه شده كه در چنین موقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم💦💦 آن دو با شنیدن حرف من، تا دقایقی می خندیدند، زیرا با ذهنیتی كه نسبت به مسایل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درك كنند.» 🎤 (راوی: امیر اكبر صیاد بورانی) کانال
42.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 شرح مجاهدت های رزمندگان گردان فجر از لشگر 33 المهدی (عج) {استان فارس} در دوران جنگ از زبان فرمانده وقت گردان (در اواخر جنگ) او در ضمن صحبت، از شهبدان مرتضی جاویدی (از فرماندهان اولیه گردان)، خلیل مطهرنیا، علی اکبر رحمانیان و ..... نام می برد. ا◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️ 🎞 در پایان کلیپ، جمعی از رزمنده ها در کنار آتش، دورهمی داشته و سرگرم شوخی و مزاح هستند.. دوران کانال دفاع مقدس
دفاع مقدس
📹 شرح مجاهدت های رزمندگان گردان فجر از لشگر 33 المهدی (عج) {استان فارس} در دوران جنگ از زبان فرمانده
💠مرتضی جاویدی معروف به «اشلو»، از بس که خودش را به عراقی ها می‌رسانده و به عربی باهاشان صحبت می‌کرده و می‌گفته: «اشلونک؟» یعنی حالت چطوره؟! بعد که می‌رفته، می‌فهمیده‌اند از نیروهای ایرانی بوده و خودش را عراقی جا زده که از آنها اطلاعات منطقه را بگیرد. عراقیها برای سرش جایزه گذاشته بودند ا◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️ 🌴وقتی شهید جاویدی جان حاج قاسم سلیمانی را نجات داد: 🔹در عملیات کربلای ۵، قاسم سلیمانی فرمانده لشکر41 ثارالله در محاصره‌ دشمن می افتد به قرارگاه اطلاع می دهد: عراقی‌ها ما رو محاصره کردن. تو چند متری‌مون هستن... بعید می‌دونم کسی از ما زنده بمونه... دیدار ما به قیامت!! جعفر اسدی فرمانده لشکر 33 المهدی در محور کناری لشکر ثارالله، بی سیم را برمی‌دارد و می‌گوید: «قاسم! قاسم! جعفر!» جواب می‌دهد: جعفر به گوشم! می‌گوید: اشلو رو برات می‌فرستم.جواب می‌دهد:هر کاری می‌کنی زودتر جعفر جان او هم مرتضی جاویدی فرمانده دلاور گردان فجر را به کمک حاج قاسم می‌فرستد. مرتضی بسرعت خود و افرادش را به پشت نهر جاسم در محدوده‌ 5 ضلعی می‌رساند. با عراقی ها درگیر شده و محاصره‌ را می شکند.دشمن عقب رانده می شود و نیروهای لشکر 41 از محاصره‌ نجات پیدا می کنند
دفاع مقدس
📹 شرح مجاهدت های رزمندگان گردان فجر از لشگر 33 المهدی (عج) {استان فارس} در دوران جنگ از زبان فرمانده
سخن شهید آوینی درباره شهید علی اکبر رحمانیان: 🌟صبح روز عملیات، در سنگرهای تازه تسخیر شده‌ دشمن بار دیگر حاج علی اکبر رحمانیان را ملاقات کردیم آنها قصد داشتند که از همین محور رأس البیشه حاشیه‌ اروند را تا خور به تصرف در بیاورند امروز که بار دیگر به این صحنه‌ها می‌نگرم گفته‌های مادرش را به خاطر می‌آورم که آرام و مطمئن می‌گفت : .کاش که من بیش‌تر (از یک) پسر داشتم که در راه خدا صدقه‌ سر علی اکبر امام حسین {ع} می‌دادم روزی که برای رفتن به سپاه خداحافظی کرد، گفتم: اول صدقه‌ سر علی اکبر امام‌ حسین {ع} تو را دادم دوم هر چه خدا قابلمان دانست خدا این قربانی را قبول کند هدیه‌ ناقابلی که دادم امانت خودش بود » .
دفاع مقدس
سخن شهید آوینی درباره شهید علی اکبر رحمانیان: 🌟صبح روز عملیات، در سنگرهای تازه تسخیر شده‌ دشمن بار
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخن شهید آوینی، درباره شهید رحمانیان « باطن مصفای حاج علی اکبر در چهره‌ مردانه‌اش تجلی داشت و ما را اگر چشم باطن بخشیده بودند تقدیر شهادت را در عمق چشمانش در شکوفه‌های خنده و در وسعت ناصیه‌اش می خواندیم همه یک یک او را در آغوش گرفتند و نشان خاک را بر پیشانی‌اش بوسیدند و او را به امان خدا سپردند اما هیچ یک از ما آن تقدیر نزدیک را در نیافت
دفاع مقدس
📹 شرح مجاهدت های رزمندگان گردان فجر از لشگر 33 المهدی (عج) {استان فارس} در دوران جنگ از زبان فرمانده
شهید خلیل مطهرنیا.mp3
521.1K
"شهید خلیل مطهرنیا" 📢 صوت | شهید مرتضی آوینی : 🌈 صبح روز عملیات كربلای پنج در محور دریاچه‌ی پرورش ماهی، برادر شهید ناظم‌پور خود را به دژ تسخیرشده‌ی دشمن مي‌رساند تا به شهید خلیل مطهرنیا، مسئول طرح و عملیات لشكر المهدی ملحق شود. آب كه با عقل تسبیحی خود اهل حق را خوب مي‌شناسد، بر قایق‌ها آغوش مي‌گشاید و آنان را بر سینه‌ی نیلگون خویش سبكبار مي‌لغزاند و به ساحل مي‌سپارد. آسمان نیز نظاره مي‌كند و هیچ مرز و حجابی فی ما بین عالم خلق و امر باقی نمانده است. طوفان رعب مي‌پیچد و به قلب مضطرب دشمن حمله مي‌برد. ابر، حجاب خورشید مي‌شود و چشم پرندگان آهنین را كور مي‌كند. زمین زیر پای دشمن بي‌تاب مي‌شود و از خدا اذن مي‌خواهد كه دهان بگشاید و سپاه كفر را ببلعد، اما از عالم امر سروش مي‌رسد: «فمهل الكافرین امهلهم رویدآ.»( فرشتگان به صفوف ما مي‌پیوندند و سواد سپاه حق در چشم دشمن دوچندان مي‌گردد. 🌴 دوران جنگ تحمیلی کانال
🏴 با کاروان اسرا | ۱۵ ◾️در این روز، سرهاى مطهر اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و شهدای را به سوى شام حرکت دادند. ا◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️ می شمارم همه طفلان حرم را دائم رویِ نِی مویِ تو در باد رها افتاده در فضا رایحه ای روح فزا افتاده سرِ تو می رود و پیکر تو می ماند از هم آیاتِ وجودِ تو جدا افتاده آتش آن نیست که در خرمن پروانه زدند آتش آن است که در خیمه ما افتاده دمِ گودال دلم ریخت که انگشتت کو؟ حق بده خواهرت اینگونه ز پا افتاده عاقبت دید رباب آنچه نباید می دید آنقدر زار زده تا ز صدا افتاده من به میل خود از اینجا نروم، می بَرَدَم تازیانه که به جانِ تن ما افتاده می شمارم همه طفلان حرم را دائم وای که دخترکت باز کجا افتاده؟ زجر رفته ست سراغش که بیارد او را آمد اما به رویش پنجه به جا افتاده هق هقش پاسخ من شد که از او پرسیدم دو سه دندانِ تو ای عمه چرا افتاده؟