21.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 می خواهید شناسنامه انقلاب اسلامی را پیدا کنید در همین خانه های گلی و ساده خانواده های شهدا بجویید...
.
🌷🌷 ربیع و نظامعلی، دو برادر ، هر دو طلبه ، از دل روستای کوهستانی لیند سوادکوه ؛ به فاصله چند ماه به شهادت رسیدند...
(🎞 کلیپ // دیدار والدین شهیدان قلی نژاد_سوادکوه_روستای لیند)
دوران جنگ تحمیلی
28.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 نگاه کنید
💠 یک #جوان ۲۳ ساله را #خدا چقدر در بین بندگانش عزیز کرده است .او کسی نبود جز #مهدی_زین_الدین ، رتبهی ۴ #کنکور #سراسری سال ۱۳۵۶ ....
.
#زین_الدین
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
8.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 برشی فوق استثنایی از مستند «روایت فتح» در خیابان های تهران و لحظات بدرقه رزمنده ها، این کلیپ را برای بزرگ تر های خود پخش کنید تا قلبشان یک بار دیگر راهی آن ایام شده و با کاروان حسینی همسفر شود.
🔸وقتی دوربین روایت فتح علت گریه یک خانم را می پرسند و او پاسخی می دهد که حتی ما را نیز در عصر حاضر شرمنده می کند!
🌷 #شهید عباس محسنی
.
▪️خواهر شهید : 👇
یادم می آید که ماه رمضان برای درست کردن سحری پیش او رفتم من سحری را آماده کردم و او را صدا زدم که سحر شد بلند شو! دیدم روی کتاب هایش خوابیده ، هرچقدر صدایش کردم بیدار نشد بعد از نماز گفتم ، چرا برای خوردن سحری بلند نشدی ؟ گفت : بچه ها در جبهه در ماه مبارک رمضان در هوای گرم تابستان از تشنگی شدید یخ به شکمشان می بندند و روزه می گیرند . ما کار بزرگی نمی کنیم که بدون سحری روزه می گیریم. روز آخری که می رفت به جبهه به ما گفت : اگر خدا بخواهد بیست وچهارم برای ثبت نام در دانشگاه ارومیه رشته گیاه پزشکی می آیم. ولی خداوند تقدیر دیگری را برای او رقم زد و او دانشگاه جبهه را مقدم داشت و درست در همان روز به شهادت رسید و همچون مولایش ابالفضل دو دست وی از بدنش قطع شد .
.
پرواز: زمستان ۶۵
#شلمچه
💠 #دیدار_سید_مجتبی_با_علامه_حسن_زاده_آملی
.
▪️یک روز سیدمجتبی بچههای هیأت را به روستای ایرا، (از توابع شهر آمل) که منطقه ای ییلاقی و باصفا بود، برد.هدف، زیارت و دیدار با حضرت علامه حسن زاده آملی بود. یکی یکی بچهها را فرستاد داخل اتاق. خودش هم، همان پایین مجلس در کنار درب ورودی نشست.
.
▪️حضرت علامه در بالای مجلس نشسته بودند. علامه قبل از شروع صحبت نیم خیز شد و درب اتاق را نگاه کرد. بعد اشاره کرد که سید جلو برود و نزد ایشان بنشیند.سید هم رفت و در کنار علامه نشست. علامه، روی شانهی او زد و چیزی گفت. از دور دیدم سید سرش را به حالت ادب پایین گرفته. بعد از اتمام دیدار، به سید گفتم:«علامه به شما چی گفت؟»
.
▪️سید جواب درستی نداد. هرچه اصرار کردم پاسخی نشنیدم. این اخلاق سید بود. همیشه کمتر از خودش حرف میزد. از نفری که جلوتر نشسته بود، ماجرا را پرسیدم. گفت:«وقتی علامه روی دوش سید زد به او گفت: بنده در چهره ی شما نوری میبینم. بیشتر مواظب خودتان باشید.»وقتی برای برگشت، سوار ماشین شدیم، سید دوباره به حضور علامه رسیده بود
( راوی: حمید فضل الله نژاد)
.
#شهید_علمدار
#نگین_گردان_مسلم
💢پدرش، عبد الکریم با کمک برادرانش به فروش میوه و سبزیجات مشغول بود. سال ها بعد وقتی توانست دکانی خریداری کند و بقالی خود را در آن دایر کند، حسن که کودکی بیش نبود، به آنجا تردد می کرد. روی صندلی می نشست و ساعت ها به عکس امام موسی صدر خیره می شد، آرزویش این بود که روزی مثل وی شود».
.
📸 تصاویری کمتر دیده شده از سید حسن نصرالله
.
#حزب_الله