قول شفاعت ...
حضرت آیت الله خامنه ای در 18 آبان 1385 طی سفری که به استان سمنان داشنند، ضمن دیدار با خانواده های شهدا و ایثارگران سخنانی ایراد نمودند. در بخشی از این سخنرانی یادی کردند از سه شهید:
🌴 آن سه نوجوانى که از مهدى شهر با هم پیمان مى بندند که هر کدام شهید شدند، آن دو نفر دیگر را در روز قیامت پیش خداوند شفاعت کنند؛ سه تا نوجوان و هر سه شهید مى شوند؛ نام این ها را شماها مى دانید؛ داستان این ها را شماها مى دانید. اینها جزو ماجراهاى فراموش نشدنىِ تاریخ است. این ها چیزهایى نیست که از خاطره یک ملت برود
اسامی این 3شهید که از اهالی مهدی شهر(سنگسر) می باشند عبارت است از: علي سراج، مجتبي سعيدي و احمد مختاري
از این سه شهید، دستخطی به جا مانده است که به این قرار است:
متن پیمان نامه:
«اينجانبان علي سراج، مجتبي سعيدي و احمد مختاري پيمان مي بنديم بر اين كه هر كدام از ما 3 تن به درجه رفيع شهادت نائل آمد دو نفر ديگر را در روز قيامت شفاعت نموده و در محضر خداوند ازخدا بخواهد که ازگناهان دو تن ديگر بگذرد و در نزد خداوند دو تن ديگر را شفاعت نمايد
خدايا چنان كن سرانجام كار
تو خشنود باشي و ما رستگار
1364/6/9
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
⏳ ۱۸ آبان ۱۳۶۹
🔴 بخشی از سخنان هاشمی رفسنجانی که به خطبه مانور تجمل معروف شد و به طرز عجیبی از آرشیو صدا و سیما حذف شد:
💠 "زمان آن رسيده که مسؤولين به مانور تجمل روي آورند. از امروز به خاطر اسلام و انقلاب، مسئولين وظيفه دارند مرتب و باوقار باشند… هرچند ما فقير باشيم و اقتصادمان به سامان نباشد، اما براي آنکه در ديدگان ساير ملل مسلمان و غيرمسلمان، ملتي مفلوک جلوه ننماييم، لازم است تا جلوههايي از تجمل در چهره کشور و مسؤولين حاکميتي رويت شود…"
اظهار فقر و بیچارگی کافی است . رفتارهای درویشمسلکانه وجهه جمهوری اسلامی را نزد جهانیان تخریب کرده است،
زمان آن رسیده که مسئولین ما به "مانور تجمل" روی آورند
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
در اوایل دهه هفتاد👇
⚪️ تعدیل اقتصادی دولت کارگزاران، و تورم 49.9 درصدی؛ عده کارگر زیادی زیر چرخ توسعه له شدند . وامهای دریافتی دولت هاشمی فسنجانی تا به امروز گردن جمهوری اسلامی را گرفته است
🔹شورش ۱۳۷۱ در شهرهای ایران
شامل تظاهرات در شهرهای مشهد، اراک، مبارکه، چهاردانگه تهرانبود که به شدت سرکوب شد. موج تظاهرات در خردادماه 1371 و پس از آن آغاز شد که تورم به حدود ۵۰٪ رسید.
🔴 هاشمی رفسنجانی پس از پایان جنگ در جریان برنامه پنج ساله اول توسعه طرح تعدیل اقتصادی را اجرا کرد گستردهترین تظاهرات در مشهد روی داد، در حاشیه شهر، درگیری گسترده ای شد و دست کم ۶ نفر در درگیریهای مشهد کشته شدند
⚪️ طرز تفکر این جماعت بی درد👇:
🔹هاشمی رفسنجانی: 500 میلیون تومان ها رقمی نیست . زیاد برجسته شان نکنید. اینقدر بحث از اختلاس و دزدی نکنید و روحیه مردم را خراب نکنید
وقتیکه ما یک سدی را میسازیم و مثلاً ده میلیارد خرج میکنیم، ممکن است از قِبَل آن، پانصد میلیون هم اختلاس شود، اما این سد برای کشور میماند و هیچکس نمیتواند از این سد اختلاس یا دزدی کند
📚 کتاب بی پرده با هاشمی،
مصاحبه قدرت الله رحمانی با هاشمی رفسنجانی، ص ۱۸۴
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
#قوانین_ده_گانه
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
✅قانون ششم ؛
حداقل باید در آخرین رکوع و در کلیه سجده های نمازهای واجب صلوات بفرستم.
اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم ، باید به ازای هر صلوات ۱۰ ریال صدقه بدهم و ۱۰۰ صلوات بفرستم.
(تاریخ اجرا ۱۸ آبان ۶۹)
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
آبان ۱۳۶۲
عملیات والفجر ۴
به یاد فرماندهان به خون غلطیده
لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
یاد و خاطره:
شهید حاج محمد ابراهیم همت
شهید حاج اکبر زجاجی
شهید اسد الله پازوکی
شهید دستواره
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
⭕️ ای بسیجی!
هرگاه پرچم محمد رسول الله
را در افق عالم زدی
حق داری استراحت کنی!
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
دفاع مقدس
یک فنجان کتاب☕📖 برشی از کتاب من میترا نیستم روایت زندگی شهید زینب کمایی روایت اول: کبری طالبنژاد(
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت بیست و هشتم:
بچه ها را در مدرسه های شاهین شهر ثبت نام کردم زینب کلاس اول دبیرستان بود. او رشته علوم انسانی را انتخاب کرد میخواست در آینده به قم برود؛ در حوزه درس بخواند و طلبه بشود. او انگیزه زیادی برای انجام کارهای فرهنگی در شاهین شهر داشت. چند ماه از رفتن ما به شاهین شهر میگذشت که بچه ها به مرخصی آمدند و باز دور هم جمع شدیم با آمدن بچه ها خوشبختی دوباره به خانه ما برگشت چند روزی که بچه ها پیش ما بودند زینب مرتب مینشست و از آنها میخواست که از خاطرات مجروحان و شهدا برایش صحبت کنند؛ از لحظه شهادت شهدا، از وضعیت بیمارستان آبادان و حتی خانه مان در آبادان. در خانه جدید یک اتاق کوچک داشتیم که مادرم وسایلش را آنجا گذاشته بود و اتاق او بود زینب مینا را که بیشتر حوصله حرف زدن داشت آنجا میبرد و با دقت به خاطراتش گوش میکرد بعد همه حرفها را جمله به جمله در دفترش مینوشت. زینب در خانه یا میخواند یا مینوشت یا کار میکرد اصلاً اهل بیکار نشستن نبود. چند تا دفتر یادداشت داشت از کلاسهای قرآن قبل از جنگ تا کلاسهای اخلاق و نهج البلاغه در شهر رامهرمز و سخنرانیهای امام و خطبه های نماز جمعه همه را در خاطراتش را می،نوشت اما دفترش مینوشت خیلی وقتها هم به ما نمی داد بخوانیم. برنامه خودسازی آقای مطهر را هم جدول بندی کرده بود و بعد از دو سال مو به مو انجام میداد.
ادامه دارد...
عکس: عاشقانههای زینب به پروردگارش
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
@DefaeMoqaddas
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت بیست و نهم:
هر دوشنبه و پنجشنبه روزه میگرفت غذای ساده میخورد ساده میپوشید و به مرگ فکر میکرد بعضی وقتها بعضی چیزها را برای ما تعریف میکرد یا میخواند گاهی هم هیچ نمی گفت به مهری و مینا میگفت شما که تو جبهه،این از خدا خواستین که شهید بشین؟ تا حالا از خدا طلب شهادت کردین؟ بعد از اینکه این سؤال را میپرسید خودش ادامه می داد البته اگه آدم برای رضای خدا کار کنه تو رختخوابم بمیره شهیده.
با اینکه تحمل دوری از زینب را نداشتم اما وقتی شوقش را برای رفتن به آبادان و کمک به مجروحان میدیدم حاضر بودم مينا و مهرى او را با خودشان ببرند اما آنها و همین طور مهران مخالف بودند و زینب را بچه میدانستند؛ در حالی که زینب اصلاً بچه نبود و همیشه هم در کارهای خوب جلوتر از آنها بود بعد از برگشتن بچه ها به جبهه باز ما تنها شدیم. زینب در دبیرستان فعالیتش را از سرگرفت به جامعه زنان و بسیج میرفت بعضی از کلاسها را با شهلا میرفتند. در مدرسه از همان ماههای اول گروه سرود و تئاتر تشکیل داد؛ گروه تئاتر زینب گروه سرود زينب و.....
از زمان بچگیاش با من روضه میآمد و برای حضرت زينب و امام حسین گریه میکرد حس و حال و حرف هایش به سنش نمی خورد یک شب به من گفت «مامان من دوست دارم مثل حضرت زهرا(س) تو جوونی بمیرم. دوست ندارم پیر بشم و بمیرم یا اونقدر زنده بمونم که زندگیم پُر از گناه بشه.
بعد از چند ماه هنوز به جوّ شاهین شهر عادت نکرده بودیم، از وقتی به اصفهان رفته بودیم قد زینب خیلی بلند شده بود، چادرش را تنگ میگرفت کفش ربن (کتانی) پایش میکرد و تند تند راه میرفت. دبیرستان زینب از خانه فاصله داشت من هر ماه مبلغی پول بابت کرایه ماشین به او میدادم که با تاکسی رفت و آمد کند اما زینب پیاده به مدرسه میرفت و با پولش کتاب برای مجروحان میخرید و هفته ای یکی دو بار به بیمارستان عیسی بن مریم یا بیمارستان شهدا میرفت و کتابها را به مجروحان هدیه میکرد. چند بار هم با مجروحان مصاحبه کرد و نوار مصاحبه را سر صف مدرسه برای دانش آموزان پخش کرد تا آنها بفهمند و بشنوند که مجروحان و رزمنده ها از آنها چه توقعی دارند؛ مخصوصاً سفارش مجروحان را درباره حجاب پخش میکرد.
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت سیام:
آرزویم شده بود که زینب با پولهایش چیزی برای خودش بخرد. وقتی برای خرید لباس او را به بازار میبردم ساده ترین و ارزان ترین لباس و کیف و کفش را انتخاب میکرد خرید کردن برای زینب همیشه آسان ترین کار بود در اولین مغازه ساده ترین چیز را انتخاب میکرد و میخرید هر وقت هم میگفتم چه غذایی درست کنم؟ زینب میگفت هر چیزی که ساده تره و درست کردنش برای شما راحت تره.
یک شب هوا خیلی سرد بود، متوجه شدم که زینب توی رختخوابش نیست آرام بلند شدم و دنبالش گشتم سراغ اتاق خالی خانه رفتم در را باز کردم زینب تمام قد با چادر سفید رو به قبله مشغول خواندن نماز شب بود اتاق آنقدر سرد بود که آدم لرزش می گرفت منتظر ماندم تا نمازش تمام شد میخواستم زینب را از آن اتاق سرد بیرون ببرم، تمام ترسم از این بود که او با آن جثه ضعیفش مریض شود. وقتی نمازش تمام شد و متوجه من شد قبل از اینکه حرفی بزنم با بغض به من نگاه کرد دلش نمی خواست که من در حال خواندن نماز شب او را ببینم در تمام عمرم کمتر کسی را دیدم که مثل زینب از نماز خواندن لذت ببرد. به خاطر روح پاکی که داشت خوابهای قشنگی میدید زینب با دلش زندگی میکرد به خاطر همین خیلی دوست داشتنی بود. او به شرکت در کلاسهای اعتقادی و اخلاقی علاقه داشت و در کنار درس و مدرسه در کلاسهای عقیدتی بسیج و جامعه زنان شرکت میکرد. جامعه زنان در خیابان فردوسی قرار داشت، استاد کلاس اخلاق زینب آقای هویدافر بود. او و خواهرش هر دو از معلمهای دوره عقیدتی بودند. آقای هویدا فر در یکی از جلسات از همه افراد کلاس خواست که دعای نور حضرت زهرا علیها سلام (بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ بِسْمِ اللهِ النُّورِ بِسْمِ اللهِ نُورِ النُّورِ، بِسْمِ اللهِ نُورٌ عَلى نُورٍ، بِسْمِ اللهِ الَّذى هُوَ مُدَبرُ الْأُمُورِ، بِسْمِ اللهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، اَلْحَمْدُ للهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَاَنْزَلَ النُّورَ عَلَى الطُّورِ، فى كِتابٍ مَسْطُورٍ، فى رَقّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، عَلى نَبِيّ مَحْبُور، اَلْحَمْدُ اللهِ الَّذى هُوَ بِالْعِزِ مَذْكُورٌ، وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ ، وَعَلَى السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ مَشْكُورُ ، وَصَلَّى اللهُ عَلى سَيّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ )* را حفظ کنند و در همان جلسه تأکید زیادی روی دعای نور کرد. او قول داد بعد از حفظ دعا توسط افراد کلاس تفسیرش را هم درس بدهد زینب همان شب در خانه دعا را حفظ کرد شب که خوابید خواب عجیبی دید و صبح خوابش را برای من تعریف کرد او خواب دید که یک زن سیاهپوش در کنارش مینشیند و دعای نور را برایش تفسیر میکند آنقدر زیبا تفسیر را میگوید که زینب در خواب گریه میکند زینب در همان عالم خواب وقتی تفسیر دعا را یاد میگیرد به یک گروه کودک یاد میدهد؛ کودکانی که در حکم بزرگان بودند. او دعای نور را در خواب میخواند البته نه خواندن عادی؛ بلکه از عمق وجودش، وقتی زینب دعا را میخوانده رودخانه و زمین و کوه هم گریه میکردند. زینب آن شب در عالم خواب حرفهایی شنید و صحنه هایی دید که خبر از یک عالم دیگر میداد او از من خواست که خوابش را برای هیچکس حتی مادرم تعریف نکنم.
* بحار الانوار، جلد ۴۳ صفحه ۶۶ و ۶۸ و جلد ۲۲ صفحه ۳۵۲ نفس الرحمن، صفحه ۳۳۹ مهج الدعوات صفحه : دلائل الامامه صفحه ۱۰۸
ادامه دارد...
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
42.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️ ﻋﻘﻞ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﺸﮑﻞ ﺍﺳﺖ
ﻋﺸﻖ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ که ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺩﻝ ﺍﺳﺖ
🔸 ﻋﻘﻞ ﮔﻔﺘﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﯿﺪﺍﻥ ﮐﯿﺴﺘﻨﺪ
ﻋﺸﻖ ﮔﻔﺖ ﺁﻧﺎﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺧﻮﻥ ﺯﯾﺴﺘﻨﺪ...
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
💠 تصاویری از رزمندگان اسلام
‼️دیدن این ویدئو را از دست ندهید‼️
#شهید
#دفاع_مقدس
#نوای_ماندگار
دفاع مقدس
۱۷ آبان ماه ۱۳۵۹ -- سالروز شهادت خلبان غفور جدی اردبیلی همو که میگفت: دوست دارم کفن ام پرچم ایرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلاورمرد خطه اردبیل ، خلبان شهید غفور جدی اردبیلی
👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با شروع جنگ
در پاسخ برای ترکِ وطن
این چنین گفت:
«این همه هزینه در زمان صلح
برای تفریح ما خرج نشده ؛
ما برای چنین روزهایی تربیت شدهایم
دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد..»🇮🇷💕
🔹 ۱۷ آبان ۱۳۵۹ -- سالروز شهادت
عقاب تیز پرواز نیروی هوایی ارتش ج.ا.ا ,
قهرمانِ وطن، سرهنگ خلبان فانتوم، غفور جدی اردبیلی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
📜 #اسناد_جنگ
📑 گزارش شنود از نیاز شدید دشمن به مهمات و نیروی پیاده
⌛️ ۱۵ آبان ۱۳۶۱
🔵 این گزارش بدون ذکر ارجحیت، در عملیات محرم به صورت فوری و دستنویس از قرارگاه کربلا به لشکر3 صاحب الزمان ارسال شده است. بر اساس آن، دشمن در منطقه عملیاتی محرم با ازدست دادن مواضع خود قصد تثبیت دارد ولی بعلت کمبود مهمات، تانک و نیروی پیاده و بیم از حمله مجدد نیروهای ایرانی اعلام ناتوانی می کند.
کانال #دفاع_مقدس
خوبان روزگار
مسلمانِ زینباند ...
📸 سال ۱۳۶۵ - اردوگاه کوثر
رزمندگان گردان حضرت زینب(س)
لشکر ۱۰ سیدالشهداء علیهالسلام
🌱 به مناسبت میلاد با سعادت
حضرت زینبکبری(س)
49.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿 انتشار به مناسبت بزرگداشت #روز_پرستار
🎞 موشن گرافیک || دو خواهر امدادگر و پرستار
#حضرت_زینب
#روز_پرستار
دوران جنگ تحمیلی
🌱 اجر تلاش
▫️به نقل از صدیقه حكمت
همسر شهید عباس بابایی
منطقه که بود، گاهی تا مدتها او را نمیدیدیم. حسابى دلم میگرفت. یک روز به او گفتم: «تو اصلا میخواستى این کاره بشوی، چرا آمدى مرا گرفتی؟!»
با لبخندی گفت: «پس ما باید بیزن میماندیم.»
گفتم: «من اگر سر تو نخواهم نق نزنم، پس باید سر چه کسى نق بزنم؟»
گفت: «اشکالى ندارد، ولى کارى نکن اجر
زحمتهایت را کم کنی. اصلا پشت پرده همه این کارهاى من، بودن توست که قدمهاى مرا محکم میکند.»
نمیگذاشت اخمم باقى بماند. روش
همیشگیاش بود .کارى میکرد که بخندم، آن وقت همه مشکلاتم تمام میشد.
#خاطرات_کوتاه
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
ahangaran.mp3
2.6M
🎙 با نوای
حاج صادق آهنگران
سبکباران خرامیدند و رفتند
#نواهای_صوت_ماندگار
#مثنوی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
شهید خلبان عبدالحسین حاتمی :خلبان شهیدی که زندهبهگور شد
📌بعد از شروع جنگ در صبح دومین روز آبان سال ۱۳۵۹ بود که او همچون روزهای قبل بهعنوان لیدر دسته پروازی به همراه یک فروند جنگنده F5 دیگر برای بمباران مواضع و نیروهای دشمن در هویزه به پرواز درآمد.
🔸 همین موقع بود که گلولههای ضدهوایی دشمن بعثی هواپیمای او را مورد اصابت قرار دادند که منجر به خروج اضطراری آقا عبدالحسین از جنگنده شد.
🔹 عبدالحسین پس از خروج اضطراری از جنگنده خود، در حاشیه روستای «کرخه» از توابع شهرستان «هویزه» فرود آمد و روستائیان که همگی عربزبانان ایرانی بودند، سریع خلبان را مخفی کردند، اما در آن سوی قضیه عراقیها بهوضوح چتر نجات خلبان را دیده بوده به روستا آمدند و اهالی را تهدید به مرگ کردند.
▪️آنها شجاعانه خلبان را تحویل ندادند. اما در نهایت، موضوع توسط دو نفر از عوامل خودفروخته لو رفت و صبح روز ۱۸ آبان سال ۱۳۵۹ در حالی که مردم روستا در جشن عروسی بودند، دشمن بیرحمانه با تانک به روستا حمله و پس از جستوجوی تمام خانهها، خلبان را پیدا کرد.
▫️سربازان بعثی خلبان را بههمراه ۲۷ نفر از مردان روستا دستگیر کرده و با خود بردند، در فاصله یککیلومتری روستا تمامی آن ۲۷ نفر را دستبسته زنده به گور کردند و این در حالی بود که «حاتمی» نیز در فاصله ۱۰۰ متری آنان، دستبسته به تنهایی زنده به گور شد.
#شهید_خلبان_عبدالحسین_حاتمی
دفاع مقدس
شهید خلبان عبدالحسین حاتمی :خلبان شهیدی که زندهبهگور شد 📌بعد از شروع جنگ در صبح دومین روز آبان سا
🌷شهید خلبان عبدالحسین حاتمی؛شهیدی که از کودکی عاشق پرواز بود
📌امیر سرلشکر خلبان شهید «عبدالحسین حاتمی گزنی» در تاریخ ۲۷ بهمن سال ۱۳۳۱ در خانوادهای مومن و مذهبی در شهرستان رشت دیده به جهان گشود.
🔸از کودکی علاقه فراوانی به پرواز و جمعآوری هواپیماهای پلاستیکی داشت و هر زمان نیز که به هواپیماها در آسمان نگاه میکرد، به مادرش میگفت: من بالاخره سوار یکی از این هواپیماها میشوم.
🔹سال ۱۳۴۹ وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش شد و دوران مقدماتی پرواز را در ایران طی کرد و به آمریکا اعزام شد تا دورههای عالی پرواز را به اتمام برساند
▪️عبدالحسین پس از بازگشت به کشور، بهعنوان خلبان جنگنده F5 انتخاب شد و به پایگاه چهارم شکاری دزفول رفت.
#شهید_خلبان_عبدالحسین_حاتمی
🚩 ۱۸ آبان ۱۳۶۶ -- سالروز شهادت غلامرضا فریور || در سن ۱۶ سالکی در #شلمچه 🕊🕊
🌷دانش آموز بسیجی، متولد ۱۰ مهر ۱۳۵۰ شهرستان خرامه استان فارس
💠 خصوصیات اخلاقی شهید:
▫️بسیار خوش اخلاق بود، تبسم همیشگی بر لب داشت ، کوچکترین کینه کسی را به دل نمی گرفت و هرگز پشت سر کسی حرف نمی زد . اگر در مجلسی از کسی غیبت می شد، آن مجلس را ترک می کرد و یا آن را بهم می زد . در تمامی زندگی کوتاهش، همیشه حامی بینوایان و بیچارگان بود. مردم او را دوست داشتند.هرگز از نماز غافل نمیشد، ذکر خدا همواره بر لبان مبارکش جاری بود. عقیده راسخی نسبت به ائمه اطهار(ع)داشت، عشق امام حسین تمام وجودش را سوزانده بود.در اوقات بیکاری قرآن میخواند وشاید کمتر اتفاق می افتاد که زبانش جز با قرآن باز شود،همواره خود وخانواده و دوستان را به نماز و قرآن سفارش می کرد و برعایت حال مستمندان و بیچارگان تأکید داشت . بزرگترین و مهمترین سفارش او، نماز سر وقت بصورت جماعت بود.
وی عاشق شهادت بود و جبهه را دانشگاه انسان سازی می دانست،هروقت اسم جبهه می آمد، اشک از چشمان مبارکش جاری می شد.عاشق واقعی جبهه وجنگ بود. اگرکسی اورا بنام بسیجی صدا میکرد ناراحت می شد ومیگفت بخدا بسیجی و رزمنده،شهدا هستند.من خجالت میکشم خودم را سرباز امام عصر بنامم
🌴سخن شهید:
عزیزان! شهدا نصب العین ماهستند، نگذارید شمع محفل ما خاموش بماند . غیرت وشجاعت و انسانیت جوانان ایران الگوی تمام نمای انسانیت درتمام جهان است.درهیچ جای دنیا جوانانی مثل جوانان ایران نیست، و این یعنی افتخار، غرور، تو را بخدا جوانان عزیز نگذارید غرورمان لکه دار شود، #فقط_شهدا_را_نصب_العین_خود_قراردهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆🎥 صحنه هایی از حضور فرماندهان، جلوتر از خط مقدم و در یک قدمی دشمن در عملیات والفجر هشت
🎞 در این کلیپ کوتاه، شهیدان حاج احمد کاظمی(فرمانده لشکر ۸ نجف) و حاج حسین خرازی، ف ل ۱۴ امام حسین-ع) و همچنین عزیز جعفری و سردار مرتضی قربانی فرمانده لشکر ۲۵ کربلا دیده میشوند.
💥در لحظات پایانی، دو گلوله توپ به صورت متوالی در همان حوالی به زمین اصابت میکند که واکنش جالب افراد را به همراه دارد…
دوران جنگ تحمیلی
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
📷 در عکس پایینی، «حاج احمد کاظمی»(گوشی بیسیم در دست) و نیز «ابوشهاب» (از فرماندهان «لشکر ۱۴ امام حسین(ع) دیده میشوند.
در اینجا دیگر، افراد قبلی حضور ندارند...
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
دفاع مقدس
📷 باز هم پست دوقلو (دو تصویره)👆از شهید احمد کاظمی ....
▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️
🌗 شبی بود و
فاو بود و
سنگر عراق بود و
بحثوگفتگوی فرماندهان🇮🇷
آری!! ... همانها که نشدنیها را در صحنه نبرد با دشمن، محقق نمودند ... برای آنها کار، نشد نداشت!!!
🌴 #توکل_بر_خدا ، کلید درهای بسته است...
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
👆📷 تصویر سمت راست:
شهید احمد کاظمی و سردار مرتضی قربانی ... که برادر عزیز جعفری در حال صحبت با آنهاست...
⌛️ بهمن ۱۳۶۴ -- عملیات والفجر ۸ -- منطقه #فاو ( اروندکنار ) --- پس از فتح #فاو در سنگر #عراقی_ها
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
سمت چپ: دو سردار و فرمانده در حال استراحت
#شب_بخیر 🌔
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱