eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
10.4هزار ویدیو
842 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
در پایان دوره هم برای خرید سوغاتی با مترو به شهر توکیو رفتیم. بازار خرید توکیو "اُکاچی مَچی"御徒町 نام داشت. از مغازه‌ای که اتفاقاً فروشنده آن ایرانی بود چند قلم جنس خریدیم: تلویزیون 20 اینچ هیتاچی، جاروبرقی و تعدادی اقلام کوچک تر. اسباب بازی‌های کنترل از راه دور هم داشتند (که بسیار برای ما جالب بود و سوغاتی ارزشمندی به حساب می‌آمد)، ولی می‌گفتند که اینها در گمرک فرودگاه مهرآباد کالای ممنوعه به شمار می‌آید و نمی‌توان وارد ایران کرد، لذا از خرید آنها پشیمان شدیم. {آن زمان منافقین دست به ترور زده و خرابکاری می‌زدند. ماشین‌های اسباب بازی "ریموت دار" می‌توانست کاربرد دوگانه داشته و برای انفجارات از راه دور از آنها استفاده کنند. (در آن دوران، همچنین استفاده از موتورسیکلت‌های تندروی پرشی و تریل ممنوع بود، زیرا وسیله نقلیه چابکی برای منافقین بود و می‌توانستند پس از هر ترور و جنایتی، با استفاده از آنها به سرعت از معرکه بگریزند.)} سوغات خریداری شده را با خود آوردیم، به غیر از تلویزیون که فروشنده با پروازهای بعدی به ایران ارسال می‌کرد. هزینه ارسال هر دستگاه تلویزیون، 10000یِن (50 دلار) بود و قیمت خرید هر دستگاه تلویزیون هم نیز همین مبلغ بود. در واقع ما پول دو تلویزیون را داده بودیم، بدون هیچ سند و رسیدی، فقط زبانی به ما گفتند که در فلان تاریخ به گمرک مهرآباد مراجعه نمایید و کالای خود را تحویل بگیرید.(البته ما تا آخر و بعد از رسیدن به ایران هم اطمینان نداشتیم که تلویزیون را ارسال می کنند، که در این صورت دستمان به هیچ جا نمی‌رسید و می‌بایست قید تلویزیون را می‌زدیم! در تاریخی که اعلام کرده بودند به گمرک فرودگاه مراجعه کرده و تلویزیون مان را صحیح و سالم تحویل گرفتیم. چقدر آنها درستکار و صادق بودند و دلیل پیشرفت‌های فوق العاده ژاپنی‌ها هم همین وجدان کاری آنهاست.)
بالاخره دوره به اتمام رسید و در طی مراسمی، گواهینامه پایان دورۀ آموزشی رادیوماکس (که به ژاپنی و انگلیس نوشته شده بود) را به به تک تک نیروها اعطا کردند
نکات برجسته‌ای از این سفر در ذهن ما نقش بسته که در اینجا به پاره‌ای از آنها اشاره می‌کنم: * ژاپنی‌ها افرادی بسیار فعال، منضبط و دارای وجدان کاری بودند. هر چیز سر جای خودش بود. * آنها ارزش وقت را خوب می‌دانستند. در برخی جاها حتی در سرویس‌های بهداشتی قفسه کوچکی نصب کرده بودند و چند کتاب در آن گذاشته بودند. طرف که برای قضای حاجت چند دقیقه‌ای آنجا نشسته بود، لای کتاب را باز کرده و چند سطر یا پاراگرافی از آن را می‌خواند! و به همین اندازه هم از وقت گرانبهای خود استفاده می‌کردند. * در جایی روی دیوار، تصویر بزرگ یک مورچه را زده بودند. علت آن را جویا شدند، گفتند: این مورچه سر مشق و الگوی ماست. هیچ وقت دیده‌اید این موجود ریز و کوچک در یک جایی بی‌حرکت بماند؟ پس ما هم باید بگیریم و همواره در سعی و کوشش باشیم. مورچه وقتی دانه‌ای را به دهان گرفته و از جایی بالا می‌رود، چنانچه آن دانه از دهان او بیافتد، باز برگشته و آن را به دهان گرفته و به راه خود ادامه می‌دهد و این ممکن است بارها تکرار شود! پس مورچه به ما می‌آموزد که وقتی با شکست روبرو شدیم، هیچ گاه نا امید نگشته و دست از تلاش دوباره بر نداریم .... . * در داخل قطار مترو کسی حرف نمی‌زد و صدایی نمی‌شنیدیم. یکی دو بار هم که صدایی آمد، بچه‌های مدرسه بودند که با هم حرف می‌زدند. مردم در کوپۀ قطار، یا مشغول مطالعه مجله، کتاب ... بودند و یا دقایقی چُرت زده و استراحتی می‌کردند. به اطراف سرگرم نبوده و به چیزی توجه نمی‌کردند. آنها به طور دائم، از وقت خود استفاده می‌کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 رهبر معظم انقلاب، در دیدار دست‌اندرکاران برگزاری کنگره بزرگداشت شهدای استان اصفهان: ▫️بنده آن کسانی را که برای احیای یاد مجاهدان و شهدا کار می‌کنند، مجاهدان فی‌سبیل‌اللّه می‌دانم؛ یعنی خود این، یک جهاد فی‌سبیل‌اللّه است. ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس 🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
دفاع مقدس
📽 رهبر معظم انقلاب، در دیدار دست‌اندرکاران برگزاری کنگره بزرگداشت شهدای استان اصفهان: ▫️بنده آن کسا
💠 رهبر انقلاب: احیاء نام و یاد مجاهدان فی سبیل‌الله، خود، جهاد فی سبیل الله است... ▫️از مصادیق عینی این فرمایش رهبر، تبلیغ و تبیین حقایق دفاع مقدس است. ▫️هر کدام از دلسوزان و دلبستگان انقلاب و جبهه حق، سهمی از این جهاد را بر عهده دارند: 🔹 عده ای درباره رویدادهای جنگ کار علمی و تحقیقاتی کنند و ماحصل یافته های خود را به صورت مختصر در فضای مجازی منتشر کنند. ▫️ عده ای راجع به شهدا و سیره زندگی و جهاد آنها مطالعه کرده و نتایج آنها را به همراه خلاصه ای از وصیت و سفارش آنها ارائه دهد. 🔹افرادی بر روی خاطرات رزمنده های قدیمی متمرکز شده و به صورت مکتوب و شفاهی آنها را جمع آوری کنند، به همراه عکس های باقی مانده آنها از دوران جنگ ✍️ در این راستا، کسانی که دست به قلم هستند نیز قادرند در ثبت وقایع و خاطرات دفاع مقدس، کمک شایانی ایفا نمایند. 🌱 آنهایی هم که صوت و صدای خوبی دارند نیز می توانند خاطرات مکتوب و مطالب برگزیده کتاب های دفاع مقدس را با صدای خود، ضبط نموده و در فضای مجازی بارگذاری کنند (کتاب صوتی) تا افرادی که فرصت یا حوصله خواندن کتاب را ندارند، در زمان های استراحت، فراغت و یا حتی در پشت فرمان اتومبیل، بتوانند آنها را گوش کنند. ⚪️ لذا فعالیت های مزبور می تواند علاوه بر متن نوشتاری، در قالب صوت، عکس، فیلم و کلیپ هم باشد، که در این صورت اثربخشی بالاتری دارد و برای مخاطب عام، جذاب تر و مفیدتر است. 🌱👆تلاش های مومنانه و خالصانه در این زمینه، به ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه کمک نموده و از طرفی شبهات پیرامون رویدادهای جنگ را نیز پاسخ می دهد... ا▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ ☀️ گنج بی‌پایان 🔺به فرموده رهبر: «جنگ ما یک گنج است. آیا ما خواهیم توانست این گنج را استخراج کنیم، یا خیر؟ .... این هنر ماست که بتوانیم استخراج کنیم.» 🌴 «آن هشت سال دفاع مقدس, بایستی تاریخ ما را تغذیه کند ... عده ای می‌خواهند این را از خاطر ملت ایران حذف کنند!!» ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
چگونه خاطرات خود را بنویسیم.pdf
1.32M
💠👆 دستورالعمل نگارش خاطرات جنگ ⁉️ چگونه خود را از دوران به رشته تحریر درآوریم؟ 🌿 روشی آسان و کاربردی 👈 قابل توجه رزمندگان قدیمی ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
چگونه خاطرات خود را بنویسیم.docx
2.52M
💠👆 دستورالعمل نگارش خاطرات جنگ ⁉️ چگونه خود را از دوران به رشته تحریر درآوریم؟ 🌿 روشی آسان و کاربردی 👈 قابل توجه رزمندگان قدیمی 👆👆
دفاع مقدس
💠👆 دستورالعمل نگارش خاطرات جنگ ⁉️ چگونه #خاطرات خود را از دوران #دفاع_مقدس به رشته تحریر درآوریم؟
📄 نمونه ادمین از عملیات بیت المقدس 👇👇 ✍ در عملیات بیت المقدس، بیسیم چی گروهان از گردان حبیب (به فرنماندهی شهید علی موحد دانش) بودم. (تیپ محمد رسوال الله -ص --- زمان حاج احمد متوسلیان) در آخرین مرحله عملیات آزادسازی خرمشهر، طبق طرح مانور، تصمصم گرفته شد نیروهای تیپ 27 به جای جنگ در خرمشهر، به سمت شلمچه رفته تا گلوگاه خروجی به سمت بصره را ببندند. در این صورت نیروهای محاصره شده دشمن، نمی توانستند از شهر فرار کنند. آنها هنگام ترک مواضع خود در خرمشهر و عقب نشیتی به سو.ی بصره، در دام نیروهای ایرانی افتاده و به اسارت در می آمدند . . . که همین گونه هم شد. 🌓 گردان ما در تاریکی شب به ستون یک، به سمت غرب خرمشهر به راه افتاد. حرکت به سوی شلمچه تا دومدمای صبح ادامه داشت. هوا داشت روشن می‌شد که یکباره تیربارهای دشمن تمام دشت صاف را زیر آتش گرفت. عده‌ای بر زمین افتادند و بقیه نیروها درازکش شدند. هیچ گونه عارضه ای وجود نداشت جز چاله و پستی بلندی‌های بیست سی سانتی !!! ☀️می خواست آفتاب بزند، تیمم کرده و همانطور که به رو خوابیده بودیم، نماز صبح را خواندیم. (یعنی نمی شد حتی تیم خیز و نشسته نماز خواند). کاملاً به زمین چسبیده بودیم.و گلوله‌ها بودند که وز وز کنان از بالای سر و از کنار گوشمان. عبور می کردند. در هوای روشن و زیر نور خورشید، عراقی ها کاملا بر ما مُشرِف بودند. کسی در زیر دید و تیر دشمن، جرأت نداشت کوچکترین حرکتی بکند. زخمی‌ها بر زمبن افتاده و خون از بدنشان می رفت. در حالت خوابیده، حس کردم تیری به سمت پای من آمد. نمی توانستم بجنبم، پیش خودم گفتم لابد الآن داغم، چیزی نمی فهمم!! اندک زمانی گذشت، تیروی کمکی رسیبد و از جناحین، تیربار دشمن را منهدم کردند.🔥🔥 در این زمان به پایم دقت کردم، ببینم چه شده؟ . . . باکمال تعجب دیدم، شلوارم سوراخ شده، بدون آنکه تیر به پایم اصابت کرده باشد!! —- مَرمیِ فشنگ، پاچه شلوار مرا شکافته و از سوی دیگر خارج شده بود! . . . و تا پایان جنگ، این تنها تیری بود که به من خورد!!😊😊 📚 به نقل از کتاب: "خاطرات و مخاطرات" (مشاهدات از دوران انقلاب تا پایان جنگ)
💠 آنکه فهمید، آنکه نفهمید‼️ 🔹 رضا، از بچه‌های محل، یکی ـ دو سالی از بقیه بزرگ‌تر بود. آن روزها، رضا توی «کمیته انقلاب اسلامی» مرکز کار می‌کرد که وظیفه خطیر برقراری نظم و امنیت شهر دست آن‌ها بود. آن سال‌ها که زمان جنگ بود، به دلیل تحریم‌های خارجی و کمبود مایحتاج مردم، خیلی از اجناس و لوازم خوراکی، یا به صورت «کوپنی» توزیع می‌شدند یا با «دفترچه بسیج اقتصادی»؛ که برای هر خانواده سهمیه مشخصی داشت. «شیر» که در خانواده‌ها به‌خصوص به‌عنوان غذای واجب کودکان، هر روز صبح علی‌الطلوع، مقدار محدودی بین مغازه‌ها توزیع می‌شد، از آن دست مواردی بود که زن‌های خانه‌دار، آفتاب نزده، در سرمای سوزان زمستان، چادر به سر توی صف طویلی که جلوی بقالی‌ها و سوپرمارکت‌ها تشکیل می‌شد، می‌ایستادند، بلکه بتوانند یک یا دو شیشه نیم‌لیتری «شیر پاک» بگیرند و برای کودکان خردسال خود ببرند. ▪️غالباً هم شیر کم می‌آمد که آخرش یا به تعدادی نمی‌رسید و با صورت‌های سرخ از شلاق سرما، دست خالی برمی‌گشتند، یا بین مردم و مغازه‌دار دعوا می‌شد که: ـ تو شیرها رو قایم کردی تا به آشناهای خودتون بدی.... چندبار «نادر محمدی» (۲۳ اسفند ۱۳۶۲ در عملیات خیبر در جزیره مجنون به شهادت رسید) به رضا گیر داد و گفت: ببین رضا جون، این کاری که تو انجام می‌دی، از چند نظر مشکل داره. اول این که تو حق‌الناس رو رعایت نمی‌کنی. حق اون پیرزن‌هایی که توی سرما اومدن وایسادن که یه شیشه شیر گیرشون بیاد رو داری پایمال می‌کنی که اصلاً حرومه. بعد هم اینکه با این کار تو که جلوی چشم مردم می‌ری سر جعبه‌های شیر و بدون نوبت و بی‌اهمیت و احترام به مردم، یه شیشه ورمی‌داری و قلوپ قلوپ سر می‌کشی، مردم که همه تو رو می‌شناسن و تازه بعضی وقتا هم با لباس کمیته می‌ری، نسبت به نیروهای انقلاب بدبین و عصبانی می‌شن. پس تو داری چند کار خلاف انجام می‌دی. ولی این حرف‌ها به گوش رضا نرفت که نرفت. همچنان می‌رفت دم مغازه «قاسم بقال» و قلوپ قلوپ شیر می‌خورد. 🔺رضای «شیر پاک» خورده، جبهه هم رفت. حتی در یکی ـ دو عملیات ترکش هم خورد، ولی.... شاید نفهمید که برای چی و چطور به جبهه رفت. امروز رضا برای خودش تاجری شده میلیاردر. دیگر با هیچ‌کدام از بچه محل‌های قدیمی نمی‌پره، مگر این‌که طرف اهل تجارت و معامله باشه. آن هم صابون رضا به تنش نخورده و کلاهش رو برنداشته باشه. رضای میلیاردر، امروز سه عدد ناقابل همسر ابتیاع فرموده و گاه‌به‌گاه، لبی هم به «حقه» می‌چسبونه؛ یعنی «آر.پی.جی»‌زن قهاری شده واسه خودش. البته نه از نوع جنگی، از آن نوع که با آن «تریاک» تناول می‌فرمایند.» (داودآبادی) 📚 نقل ار کتاب "آنکه فهمید، آنکه نفهمید" خاطرات حمید داودآبادی از روزهای حضورش در جبهه ▫️ کانال "دفاع مقدس" 🕊🕊 ▪️ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
⚪️ بعد از ظهر جمعه ... و یادی از امام زمان (عج) 🌷ما زنده ز خون شهداییم خوش است 🌴 تا یاد کنیم از شهدا با "صلوات" ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 سرود زیبایِ رزمندگان جبهه مقاومت و حزب الله لبنان .... در هِجرِ امام ‌زمان ‌(عج) 😭😭 🌖 غروب جمعه ------------------------------------------- 🍂 کانال 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
"«شیعه بودن», ساده نیست! هر کسی خود را شیعه نخواند, که این عظمت, نصیب هرکس نمی‌شود. باید خود را فروخت، به یک جمله امام؛ به یک اشار‌ه‌ی امام...! آری مردم! ... اینکه امام صادق (ع) و امام حسن مجتبی (ع) قیام نکرد‌ند، چون به دنبال چنین پیروانی می‌گشتند. مردم! روزی امام زمان (عج) خواهد آمد که همه شما شیعه باشید و یاریش کنید.." 🌷 دوران 🌴
تو خود گفتی حدیث عشق که ما در این ویرانه جا مانده‌ایم....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🥀🌷 مدیون همه شهدا هستیم و البته دلتنگ ... اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
🔺 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب، خواندن سوره فتح، دعای چهاردهم صحیفه سجادیه و دعای توسل را برای موفقیت جبهه مقاومت توصیه کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 طرفداران جبهه مقاومت و حزب الله این فیلم را ببینند و به حقانیت راه خود پی ببرند و عاشقانه بگریند😭😭 🎞 ترکیب اصرارهای یک نوجوان ۱۳ ساله برای اعزام به لبنان با صحنه‌هایی از مستند روایت فتح و صدای شهید آوینی یک خروجی شگفت‌انگیز را خلق کرده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 رهبر انقلاب: اگر شما آماده باشید، ملائکه‌ی الهی هم به کمک شما می‌آیند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 توصیف زیبای شهید آوینی از علت حضور رزمندگان در جبهه ها و تحمل سختی ها از زبان شهدا 🌸🌿 بسیار زیباست. عاشقان شهید آوینی حتماً ببینند.
میگن تو سخت‌ترین عملیات‌های جنگ وقتی کار حسابی به مشکل بر‌می‌خورد همیشه این رمز " یا زهرا (س)" بود که گره گشا و کلید فتح بود. شک نکنید در میدان جنگ آخرالزمان هم کلیدِ فرج ، رمز یا زَهـۜـرا ست. (س)
☀️ صبحِ ما خیر شود از پسِ یک خنده‌‌تان ...😊😄 دوران جنگ تحمیلی ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
۱۰ آذر ۱۳۶۶ 🌴دوران 📷☝️ بدرقه فرزند💕 ا▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ مادر شهید : آخرین بار او را جلوی سپاه او را دیدم . در حال عزیمت به جبهه بود و برای بدرقه او رفته بودم . به غلامرضا گفتم : بیا دورت بگردم . گفت : مادر این حرف ها را نزن ، ضد انقلاب خوشحال می شود ، برو خدا را شکر کن . من این دفعه که می روم شهید خواهم شد . مادر ! با چشم باز می روم و شهید خواهم شد . به منزل بر گشتم و به همسرم گفتم : غلامرضا رفت و خیلی ناراحت هستم . همسرش هم گفت: من هم همین طور ، پیش از این ، موقع رفتن سمیه را نمی بوسید ولی این بار از وسط راه بر گشت و صورت سمیه را بوسید و رفت .دوازده روز گذشت و پانزده روز مانده به عید خبر شهادتش را آوردند. ------------------------------------------- 🌴 کانال "دفاع مقدس"