eitaa logo
دفاع مقدس
3.5هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
9.5هزار ویدیو
794 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
شعر آوارگان - به زبان کُردی.mp3
5.31M
🗓۱۵تیر۵۹-سالروزهجوم ارتش صدام به قصرشیرین 📢شعرآوارگان و بزبان شیرین کُردی ─پس از تجاوز عراق بخاک میهن،مردم مناطق جنگزده،خانه‌وکاشانه خودرا ازدست داده وآواره شدند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعطای مدال شجاعت توسط صدام به خلبانان شرکت کننده در عملیات انهدام کارخانه برق شهر نکا در استان مازندران در تاریخ ۱۷ تیر ۶۶ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤صدای ماندگار 🌷شهید باقری: ما فدا می‌شویم تا عدالت اجرا شود شهید حسن باقری گفت: چه سعادتی از این بالاتر که ما فدا شویم، مردم دنیا بیدار بشوند، عدالت در دنیا اجرا بشود و زمینه‌ساز حکومت امام زمان (عج) بشود. باقری از فرماندهان جوان دفاع مقدس است که در عملیات فتح‌المبین، رمضان و بیت‌المقدس نقش مؤثر و فعالی داشت. او جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران بود. او در بحبوحه عملیات رمضان در جمع همرزمانش در قرارگاه نصر در روز ۲۸ تیر سال ۶۱ ضمن اشاره به ماهیت ایدئولوژی انقلاب اسلامی، از چگونه محقق شدن زمینه ظهور امام زمان (عج) سخن به میان آورده است. برای اولین سخنان منتشر نشده از شهید باقری را که روز ۲۸ تیر ۱۳۶۱ میان همرزمان خود ایراد کرده است منتشر میشود. در این صوت می‌شنویم: «در آخر هم که اگر مشیت الهی شامل این بشود که امت ما فدا شوند تا مردم دنیا بیدار شوند، زهی سعادت؛ ما حکومت نمی‌خواهیم بکنیم و اگر حکومت نمی‌خواهیم بکنیم، این دو روز دنیا به ماندن نمی‌ارزد. چه سعادتی از این بالاتر که ما فدا شویم، مردم دنیا بیدار شوند، عدالت در دنیا اجرا بشود و زمینه‌ساز حکومت امام زمان (عج) شود.»
تصویر لحظه آزادی چهار زن اسیر دفاع مقدس را نشان می‌دهد که پس از گذشت 3 سال و شش ماه از اسارت در سال 62 به کشور بازگشتند. ❇️ او را به عقب جبهه و سپس به بصره منتقل می کنند. در بصره سه اسیر زن دیگر هم به او ملحق می شوند. پس از مدتی آنها را به زندان الرشید بغداد منتقل می کنند. در این زندان، شرایط سختی برای اسرا وجود داشت. راوی و سه همراه او از طریق سایر زندانیان مرد از وجود اردوگاه و آزادی های نسبی آنجا مطلع می شوند. از عراقی ها درخواست انتقال به اردوگاه می کنند، عراقی ها نمی پذیرند. 🔹در نتیجه راوی و سه همراه او تصمیم به اعتصاب می گیرند و پس از هجده روز اعتصاب سرانجام به اردوگاه منتقل می شوند و صلیب سرخ کارت اسارت برای آنان صادر می کند. در بهمن ماه ۱۳۶۲ همراه با ۱۹۰ نفر از اسرا، آزاد می شوند و به ایران برمی گردند. کتاب به ذکر رویدادها، مشکلات و رفتار عراقی ها با راوی و سایر اسرا می پردازد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤صدای ماندگار 🌷شهید باقری: ما فدا می‌شویم تا عدالت اجرا شود شهید حسن باقری گفت: چه سعادتی از این بالاتر که ما فدا شویم، مردم دنیا بیدار بشوند، عدالت در دنیا اجرا بشود و زمینه‌ساز حکومت امام زمان (عج) بشود. باقری از فرماندهان جوان دفاع مقدس است که در عملیات فتح‌المبین، رمضان و بیت‌المقدس نقش مؤثر و فعالی داشت. او جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران بود. او در بحبوحه عملیات رمضان در جمع همرزمانش در قرارگاه نصر در روز ۲۸ تیر سال ۶۱ ضمن اشاره به ماهیت ایدئولوژی انقلاب اسلامی، از چگونه محقق شدن زمینه ظهور امام زمان (عج) سخن به میان آورده است. برای اولین سخنان منتشر نشده از شهید باقری را که روز ۲۸ تیر ۱۳۶۱ میان همرزمان خود ایراد کرده است منتشر میشود. در این صوت می‌شنویم: «در آخر هم که اگر مشیت الهی شامل این بشود که امت ما فدا شوند تا مردم دنیا بیدار شوند، زهی سعادت؛ ما حکومت نمی‌خواهیم بکنیم و اگر حکومت نمی‌خواهیم بکنیم، این دو روز دنیا به ماندن نمی‌ارزد. چه سعادتی از این بالاتر که ما فدا شویم، مردم دنیا بیدار شوند، عدالت در دنیا اجرا بشود و زمینه‌ساز حکومت امام زمان (عج) شود.»
🔻 نامه نگاری اسیر شده بودیم! قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن ! بین اسرا چند تا بی سواد و کم سواد هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن اون روزا چند تا کتاب برامون آورده بودن که نهج البلاغه هم لابه لاشون بود ! یه روز یکی از بچه های کم سواد اومد و بهم گفت : من نمی تونم نامه بنویسم از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه امیرالمومنین علیه السلام رو نوشتم روی این کاغذ می خوام بفرستمش برا بابام نامه رو گرفتم و خوندم از خنده روده بُر شدم! بنده خدا نامه ی امیرالمومنین علیه السلام به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته بود !
🔻 🔅 نادر، هیزم، کتری سیاه و چای اعلاء درطول دفاع مقدس و درماموریت های مختلف دوستی به نام نادر وثوقی (مشهودی) داشتیم که از نیروهای تک تیرانداز گردان امام حسین ع تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) بود، همه رزمندگان او را با چای دم باغبونی یا چایی نادر می شناختند، چای نادر ☕️ در بین بچه های رزمنده معروف و زبانزد بود. دربدترین شرایط و کم ترین امکانات بساط چای آتشی 🔥 را فراهم می کرد و به عبارتی همیشه هیزم و کتری سیاه و قند و چای وی آماده و با توقف لنکروز و یا اتوبوس در مسیرهای مختلف جبهه ها و درمدت زمان بسیار کم و در شرایط سخت به گونه ای که بعضی وقت ها دوستان هم متوجه نمی شدند چای اعلا زغالی را فراهم آورده و برای نوشیدن آن رزمندگان را صدا می کرد. این رویه حتی بعد از پایان جنگ هم ادامه یافت و درگردهمایی ها، مراسمات و جمع های دورهمی برای بزرگداشت شهدا و رزمندگان گوشه ای برنامه خود را اجرا می کرد و برای تحقق این برنامه همیشه عقب صندوق ماشین خود هیزم آماده داشت تا در حداقل زمان آتش را روشن و چای زغالی نادری را دم کرده و عرضه نماید. اولین ماموریت تیپ 15 امام حسن (ع) در اواخر اسفند سال 1364 بود که بعد از ماموریت فاو ما را به کردستان اعزام کردند، همه تجهیزات را درون کامیون جا داده و نیروهای دسته شهید چمران از گردان امام حسین (ع) سوار بر اتوبوس شدیم ، برادران علی نمدساز ، عبدالصاحب غلامی، فرشاد درویشی (بعدها به شهادت رسیدند) و دیگر دوستان از موقعیت تیپ در پادگان شهید بهروز غلامی معروف به سایت خیبر در کیلومتر 10 جاده اهواز-حمیدیه به طرف منطقه دهگلان درنزدیکی های شهرستان قروه پادگان شهید کاظمی اعزام شدیم. هوا بسیار سرد و برف همه مسیر را فرا گرفته بود. نیمه های شب بود و خستگی راه و گرمای درون اتوبوس سبب شده بود همه برادران به خواب عمیقی فرو روند، برادر نادر از این فرصت استفاده کرده و در اندیشه درست کردن چای افتاد، به یکباره جرقه ای در ذهن او روشن شد، بدون اینکه کسی متوجه بشود، بساط چای خود را به عقب اتوبوس برده و ضمن روشن کردن چراغ والر نفتی و گذاشتن کتری سیاه خود اقدام به دم کردن چای دراتوبوس نمود. جاده مملو از برف بود و چاله چوله و تکان های زیاد اتوبوس که ممکن بود هر اتفاقی را شکل دهد ولی نادر کاری به این حواشی نداشت و اصل برای او تهیه چای اعلاء بود که سرانجام بعد از دقایقی آماده کرد. نادر در حالی که یک شیشه مربایی که رزمندگان از آن برای نوشیدن چای استفاده می کردند را پر از چای داغ کرده بود، برای رفع خستگی راننده و خوشحال نمودن وی به طرف ابتدای اتوبوس به راه افتاد. در ذهن نادر این عمل باید از جانب راننده با دست مریزاد و آفرین گفتن روبرو می شد. لیوان چای را به دست راننده داد، راننده‌ی متعجب ولی خوشحالی از چای داغ در آن شرایط، در حالی که لیوان را از او گرفته و به دهان نزدیک می کرد، بعد از تشکر از نادر گفت: پسرم ، من که جایی توقف نکردم، رستورانی هم که بین راه نبود، آب جوشی هم درمسیر من ندیدم، بگو ببینم چگونه چایی درست کردی؟؟ نادر هم که منتظر همچین سوالی بود، ذوق زده، سینه را جلو داد و با خوشحالی گفت: عقب اتوبوس چراغ والر نفتی روشن کردم، آب جوش آمد و چای دم کردم. حالا نوش جانت بخور دوباره برایت لیوان را پر می کنم تا خستگی از تنت بیرون برود. برای همه اتوبوس هم چای هست نگران نباش. راننده وحشت زده و با ترس پا روی ترمز گذاشت و لحظاتی بعد اتوبوس در جاده مملو از برف در کناری متوقف شد و هراسان و عصبانی رو به نادر کرد و گفت: با چی درست کردی؟ نادر با ترس و لرز گفت: با والر نفتی در بوفه عقب اتوبوس!!! راننده امان نداد شروع به داد و فریاد کرد. همه بچه ها از خواب بیدار شده بودند و....، راننده می گفت: آخه تو فکر نکردی اتوبوس ممکنه آتش بگیره، آخه جاده پر از دست انداز و برفی که هر لحظه ماشین به طرفی غلطیده و تکان های شدید داشته 😡 به هر حال با وساطت بچه ها که دیگر خواب از چشم‌شان پریده بود غائله ختم به خیر شد و راننده مجدداً به سمت کردستان به راه افتاد. اما حکایت چای زغالی نادر در کتری سیاه هنوز باقی‌ست. اگر روزی روزگاری گذرتان به نادر با آن روحیه شاد و صمیمی اش افتاد اولین حرفش این است چای می خوری؟؟ .... راوی، عبدالصاحب مرائی
🔻 فکر بکر 🤔 در یکی از تک های دشمن، مجبور شده بودیم مقر را تخلیه کنیم. برای اسیر نشدن اسلحه ها را برداشتیم و در بیابان متواری شدیم. در حال فرار چشمم به همرزمم افتاد که بجای اسلحه، هندوانه‌ای بغل کرده و می دود. از این وضعیت خنده‌ام گرفته بود و مانده بودم فرار کنم یا بخندم. ولی او از خنده من به خشم آمده بود و خیلی جدی می گفت، به چه چیزی در این موقعیت می خندی و مرا مسخره می کنی؟ آنقدر دویدیم تا فاصله امنی گرفتیم و بعداز آروم گرفتن، گفت چرا بهم خندیدی؟ گفتم تواین وضعیت به جای اینکه اسلحه برداری هندونه رو برداشتی! جوابش جالب بود و دیدم حق با اون بوده. او گفت، شاید در آن بیابان از دست عراقی‌ها بتوانیم فرار کنیم اما از تشنگی نمی توانستیم جان سالم در ببریم. تایید فکر بکر او، همان تشنگی شدیدی بود که با آن هندوانه درمان شد. 🆔 @DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏تو گرمای تابستون ‏زیر رگبار تیر و خمپاره ‏کمپوت های اهدایی مردم جیگرشون رو حال میاورد.. ‏نگاهشون کن برادر!! ‏شک ندارم جیگر تو‌ هم خنک میشه ‏«تیرماه ۱۳۶۵-منطقه عمومی مهران-عملیات کربلای۱»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاد رزمنده دلاور لشگر ۱۰ حاج محمود جهان تیغ 📽فیلم اعزام رزمندگان لشگر10 برای عملیات نصر ۴ تیر ماه ۱۳۶۶ هدیه نثار روح جانباز سرافراز حاج محمود جهان تیغ فاتحه مع الصلوات
شهید بهشتی در جمع رزمندگان دارخوین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت سردار سید علی بنی لوحی از حضور آیت الله بهشتی در جمع رزمندگان
هر روز صبـح دوست داشتن‌تان تازه می شود مثل بوی سنگک تازه ، مثل عطر چای ، روز از نو ، دوست داشتن‌تان از نو ..
🔰شهید سیدمرتضی آوینی؛ شهادت جان مایه ی انقلاب اسلامی ست و قوام و حیات نهضت ما در خون شهید است.
🔰بخشی از وصیتنامه شهید: شهید صفا مظفری🌷 معاون گردان سلمان لشگر ۲۷ حضرت محمّد رسول الله (ص) مربی تاکتیک پادگان حضرت امام حسین (ع) از ورزشکاران حرفه ای و قهرمانان قدرتمند تکواندو و ‌کیوکوشین شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۷ فاو، عملیات والفجر هشت تعجب نکنید که چرا وصیتنامه پرحجمی ننوشتم! وصیت من یک کلام است اگر واقعا می خواهید به آن عمل کنید گوش هایتان را تیز کنید و چشم هایتان را باز کنید و فکرتان را در تحقق بخشیدن به وصیت من به کار بیندازید وصیت من این است قرآن، بله قرآن از اول تا آخر قرآن ما موظفیم و شما موظفید از اول تا آخر قرآن ، به آنچه که قرآن فرموده یعنی همان فرمایشات رسول الله (ص) و ائمه (ع) و امام خمینی عزیز عمل کنید اگر جنازه ام آمد بدانید که آمده ام به امام عزیز بگویم که ای ولی من آنچه را گفتی، عمل کردم و تا آخرین قطره خون چنانچه که می بینی برای تحقق فرمایشاتت که همانا گفتهٔ قرآن است ایستادگی کردم و بهر قائم ماندن اسلام افتادم. صفا مظفری - ۶۴/۱۱/۲۱
سیمای تـو . . . سجادهِ عشق است و دلِ من ؛ با اشک وضو بسته و هردَم به است
یا‌ صاحب‌ الزمان ؛ جوانم را نذر یاری قیام تو می‌کنم برای ظهور نزدیکت برگزین و حفظ کن
دلواپسی های شما یادم نرفته شب های پر هول و ولا یادم نرفته معبر ، کمین ، دشمن، رسیدن ، جا نماندن شیرینی دل شوره ها یادم نرفته تیرماه سال 1361 قبل از عملیات رمضان ازسمت چپ: 1-؟ 2-🌷شهید مرتضی ذبیح اللهی (عملیات رمضان) 2-🌷زنده یاد جانباز سیدغلامرضا اوصیا 3-🌷شهید احمد کاکا ( عملیات محرم ) 4-؟ 5-آزاده آقای محمد حسین منصف (اسارت والفجر6) 6- ؟ 7 -؟ 🌷شهید احمد کاکا : در زمانی واقع شده ایم که اسلام مورد تاخت و تاز ابرقدرتها واقع شده و این انقلاب که به رهبری خمینی کبیر جان گرفته روز به روز درحال رشد است هر بار ازجهاتی موردتاخت و تاز قرار می گیرد تا بلکه بدین طریق بتوان مسیرش را که از صراط مستقیم شروع به انحرافی درجهات و منافعشان بر گردانند اما چه خیالهای پوچی چون خداوند متعال تکیه گاه و پشتیبان ما می باشد ..
سلام ما بہ لبخند شهیدان بہ ذڪر روے شهیدان سلام ما بہ لشڪر بہ تسبیحات یا زهراے معبر همان هایے ڪہ عمرے نذرڪردند اگر رفتند دیگر برنگردند
اگر جنازه من دست راست آن روے سینہ بود منظورش این است ڪہ من امام حسین"ع"یا امام زمان"عج" را دیده ام و سلام هم ڪردم ڪہ آرزوی بنده برآورده شده است.
با لباس ِ جهـاد هر کاری عبادت است و چه زیبا روزهایشان، وقـفِ خــدا بود...
گم کرده‌ایم راه آسمـــان را ؛ ببرید ما را هم با خود ... 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال
حاج‌احمد با لحن قرص و محکم پرسید:‌ «ببینم تو کی هستی و چیکاره‌ای؟» مرد کُرد همان طور که با گوشه سبیلش بازی می‌کرد، نگاه تمسخرآمیزی به حاج احمد انداخت و با بی‌خیالی گفت: «ما کومله هستیم». هنوز جمله مرد تمام نشده بود که حاج احمد سیلی محکمی به صورتش زد و او را در جا نقش زمین کرد؛ مرد کُرد که به زمین افتاد، حاج احمد با چشمانی غضبناک بالای سرش ایستاد و با صدای بلند گفت: «بیایید این را بندازید عقب ماشین تا تکلیفش را روشن کنم. می‌گوید، من کومله‌ام!». حاج احمد نگاه به آدم‌هایی که اطرافش جمع شده بودند، انداخت و طوری که همه بشنوند، گفت: «ما توی این شهر فقط یک طایفه داریم آن هم جمهوری اسلامی است والسلام». جاویدنشان حاج احمد متوسلیان 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال