دفاع مقدس
📽 فیلم | سردارعلی فضلی، فرمانده لشکر سیدالشهدا(ع) 🌷اودرتاریخ 27بهمن1364 در فاو (عملیات والفجر8) ب
🌴 سردار #دفاع_مقدس ، حاج علی فضلی
💠 فرمانده لشگر 10 سیدالشهدا در دوران جنگ تحمیلی ... فرمانده کنونی دانشگاه تربیت پاسداری امام حسین (ع)
⚠️ او به دلیل عوارض ناشی از سلاحهای شیمیایی در دوران دفاع مقدس به یک بیماری سخت مبتلا شده است.
🆔 @DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
🌴 سردار #دفاع_مقدس ، حاج علی فضلی 💠 فرمانده لشگر 10 سیدالشهدا در دوران جنگ تحمیلی ... فرمانده کنو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سردار "علی فضلی" در بستر؛ حاجعلی فضلی به دلیل عوارض ناشی از بمبهای شیمیایی، دوران بسیار سختی را میگذراند
💠👈 زمانیکه امثال حاج علی در جبههها مشغول دفاع از وطن بودند، برخی در آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه مشغول تحصیل بودند؛ حالا هم امثال فضلی یا در کوه و بیابان مظلومانه مشغول دفاع از وطن هستند یا اینگونه زمینگیر. اما دیپلماتها کجا هستند؟!
🆔 @DefaeMoqaddas ✔️JOIN
✅ به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
دفاع مقدس
🎥 سردار "علی فضلی" در بستر؛ حاجعلی فضلی به دلیل عوارض ناشی از بمبهای شیمیایی، دوران بسیار سختی را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | لحظه شروع عملیات والفجر۸ - زمستان 1364
🌈 با رمز مقدس یا فاطمه_الزهرا (س)
🎤 توسط سردار حاج علی فضلی ، فرمانده لشکر 10 سیدالشهدا(ع)
⏳ تاریخ: ۱۳۶۴/۱۱/۲۰
🌴دوران #دفاع_مقدس
🆔 @DefaeMoqaddas ✔️JOIN
✅ به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
هدایت شده از mehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 فیلمی از تدریس حاج قاسم سلیمانی...
🎞 دقایقی از جلسه ی آسیب شناسی عملیاتی در سال های #دفاع_مقدس (احتمالا سال ۱۳۶۲ شمسی)
🆔 @DefaeMoqaddas ✔️JOIN
✅ به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙🔴🌎🌹من پسرم دادم، رسید نگرفتم حالا برا این دوتا تیکه طلا رسید بگیرم
🆔 @DefaeMoqaddas ✔️JOIN
✅ به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
دفاع مقدس
🌷 شهید "حمید داماد" 🌴 دوران #دفاع_مقدس 🆔 @Defa_Moqaddas
🌹 حمید داماد
🔹از زبان شهید حمید کرمانشاهی
بخش 1 از 2
می خوام جریان داماد رو بگم. داماد کیه؟ داماد اسمش حمیده. اونم تو دورۀ 44 بسیج با ما همرزم بودش. با همدیگه پیش آقا شریعت بودیم.
حمید آقا، حمید آقای داماد، شهید شد. البته قبل از شهادتش گفته بودش شهید می شه؛ هم به ما که دوستش بودیم، هم به داداشش، هم نمی دونم شاید اونهایی که محرم رازش بودن، گفته بود. بله، گفته بود که شهید می شه.
یک روز که تو کردستان بودیم، پاس بخش بودم؛ رفتم تو سنگر حمید چون که دوست بود بهش سر بزنم و بیشتر از این که پیش بچه های سنگرا باشم، پیش حمید آقا که دوست مون بود دوست داشتم باشم. تا رفتم پیشش وارد سنگر که شدم، اومدم که بنشینم، دیدم صحبت می کنه. یه دفعه متحیر شدم.
گفتم ببینم صحبتاش چیه؟ چی چی می گه؟ شاید با منه؟ دیدم نه روش هم به من نیست. متوجۀ اومدن من هم نشد. گوشه سنگرش رو نگاه می کرد. سنگرمون تو کردستان سنگرای بلوکی بود مثِ یک اتاقک خیلی کوچیک. گوشه سنگر رو همین طور نگاه می کرد، بدون این که اصلاًً احساسی بکنه که ما وارد شدیم، یا این که اهمیتی به ما که دوستش بودیم نشون بده.
با گوشۀ سنگر همین طورصحبت می کرد. من براتون می گم گوشۀ سنگر اما نه، گوشه سنگر نبود؛ در گوشۀ سنگر چیزی بود که با اون چیز صحبت می کرد. بله در گوشه سنگر چیزی بود که چشم کور ما قادر دیدن اون رو نبود، توانایی دیدنش رو نداشت. چشم ما که چشم نیست، کوره!
حمید آقا با اون صحبت می کرد. یه صحبتایی می کرد خارج صحبتای دنیا. آدم آتیش می گرفت. من گفتم شاید حمید دیوونه شده. وحشت وَرم داشت. صحبت هایی که حمید می کرد با گوشه سنگر، بدون اهمیت با ما، خیلی جدی بود. اون موقع هم که شب بود، همه اینها که با هم جمع می شد، حسابی ما رو ترسونده بود.
گفتم: حمید جون، بی خیال.
دیدم نه نشون نمی ده که ما رفیقشیم، فقط دوست داره با اون صحبت کنه. از هر راه دوستی، هر اخلاق دوستی که داشتیم، دو سه نمونه وارد شدم که دیگه از این کارش دست ور داره، اما حمید هنوز با حالت متین و جدی صحبت هایی که می کرد با گوشه سنگر، من رو مضطرب کرد. من رو ترسوند. با این که حمید خیلی رفیقم بود، اما دیگه می ترسیدم پیشش وایستم.
اسلحه رو ور داشتم، سریع از سنگرش دور شدم. یک رفیق جون جونی داشت تو سنگر اجتماعی. بقیه پُست ها رو رفتم عوض کنم، به اون جون جونیه گفتم:
- برو پیش حمید مثِ این که کارت داره. برو ببین چی می گه. حرف باهات داره.
گفتم بره پیش حمید تا شاید اون بتونه از اوضاع و احوال حمید باخبر بشه.
این موضوع گذشت، ما هیچی نفهمیدیم. دنباله اش رو هم نگرفتیم. فکر می کردیم این مسئله تموم شده. یکی دو نمونه که یادم اومد، به حمید گفتم جریان چی بود؟
خنده های تلخی می کرد، که دیگه ما هم انتظار نداشتیم دیگه جواب بشنویم. مسئله تموم شد.
بعد چندین بار جبهه رفتن و اینها چندین تسویه کردن و دوباره اعزام شدن به جبهه، یک دفعه برحسب تصادف حمید رو تو (پایگاه) مالک اشتر دیدم. قرار شد که با هم به جبهه بریم. با هم به جبهه رفتیم. حمید خیلی باصفا بود. با این که هر کی می دیدش، شاید اگر مقداری خودش رو برادر خطاب می کرد، یا دیگران رو با اون لحن های خشک یا این که ... اما نه حمید این جوری نبود. حمید واقعاًً باصفا بود. باصفا شده بود. چی جوری بگم برات، حمید رُک بود. حمید صاف و بی پرده بود. داماد صاف شده بود صاف. هر چی که داشت، صاف می گفت. حُقه نداشت، کلک نداشت، کسی رو بازیچه قرار نمی داد. مثِ یه آسمون صاف شده بود. عمل هاشَ هم خیلی باحال بود. عملاش همه خیر اندر خیر.
ادامه دارد
🆔 @DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
🌹 حمید داماد 🔹از زبان شهید حمید کرمانشاهی بخش 1 از 2 می خوام جریان داماد رو بگم. داماد کیه؟ داماد
🌹 حمید داماد
▫️از زبان شهید حمید کرمانشاهی
بخش 2 / پایانی
تا این که رسیدیم به 24 ساعت جلوتر از شهادتش. به خدا به من گفت شهید می شه. جریان یک خوابی رو گفت که تو اون خواب شهید شده. یک مقدار چیز هم در رابطه با خواب گفت که کلاًً برنامه شهید شدنش رو می رسوند.
تو راه می گفت، به من می گفت:پاشو بریم حَموم.
گفتم: برای چی؟
گفت: غسل شهادت.
گفتم: بابا بی خیال.
اصرار می کرد. حرفاش جدی بود. رفتیم حموم غسل شهادت بکنه. تو راه می دونین شریعت جونم، چی چی می گفت؟ تو راه می گفت:
- حَمیدا زیاد شدن.
تو دسته مون 4 تا حمید بود. به من می گفت:
- حمیدا زیاد شدن.
چند ساعت جلوی (قبل) شهادتشه الان. می گفت حمیدا زیاد شدن. بعدش می گفت:
- دوست دارم صورتم سالم (به) خونه بره، که وقتی پدر مادر تو آغوش می کشه، حالش به هَم نخوره. دوست دارم جراحتم پائین تر از گلو باشه.
و وقتی که شهید شد، تیر تو قلبش خورده بود. همون جایی که به من نشون می داد، با اشاره دست. به همون جاش هم تیر خورد.
تو راه، به مادرش هم که زنگ زد گفت:
- مادر، دیگه منتظر تلفن من نباش.
حمید روزای آخر، عَملاش خیرِ اندر خیر شده بود. چند تا از عادت هاش این بود که نماز شب می خوند. با این که بلد نبود، با اینکه تو سوره "قل" هر دومون، تو سورۀ "فلق" هر دومون گیر کرده بودیم؛ جر و بحث می کردیم که بقیه اش چیه؟ قل اعوذُ بِرَبِ الفَلَق؟
با این که جفتمون نتونستیم، اما نماز شب باصفایی خوندیم. برخلاف اونایی که خوب بلدن تلفظ کنن اما هیچ صفایی درون شون نیست، خیلی باصفا کاراش رو انجام می داد.
عادت های دیگه اش هم (سوره) واقعه خوندن بود. (زیارت) عاشورا خوندن بود. (دعای) توسل خوندن بود. (دعای) کمیل خوندن بود. همه اینا رو دیده بودم. چند نمونه اش هم با هم بودیم.
موقع شهادتش که شد، وقتی تیر تو قلبش خورد، می دونی چی شد، قهقهه خنده اش بلند شد. بهش که رسیدم خنده از تو صورتش جمع شد. حمید، حمید داماد، داماد شد. شهید شد.
همون جا به یقین رسیدم با این که نه نماز بَلدم بخونم، روزه گرفتن بلد نیستم، از عبادت چیزی نمی دونم، تو این مسئله به یقین رسیدم که وقتی که انسان می میره، دوباره زنده می شه. حمید وقتی که شهید می شد، یک چیزایی رو دیده بود که می خندید. یک چیزایی رو بهش نشون داده بودن. حمید به ما نشون داد که وارد دنیای دیگه ای شده. دنیایی که خیلی باصفاست. خنده هاش این رو می رسوند.
بچه های بسیج، بیاین همه با هم باصفا بشیم. بیایین با هم با صدق و صفا رفتار کنیم. اگر بهت گفتم نماز شب بلد نیستم، نگو ول کن، دست از سر ما وردار. نه این جوری درست نیست. بیا بشین یادم بده. چرا اصلاً قرار نگذاریم با هم پاشیم یه همچین کارای خیری رو انجام بدیم؟
بچه ها بیایین با هم، تداوم راه شهدا رو کنیم. یه راهش اینه که تو جبهه باشیم. چون شهیدا تو جبهه بودن. یه راه تداوم همینه. راه دیگه تداوم هم این که تمام اخلاق خوب بچه های بسیج رو در خودمون پیاده کنیم. از هر رفیق شهیدی که داریم، چند تا اخلاق باصفاش رو، چند تا از اون صفاتی که از صفات حسَنَشه، بکشیم بیرون، اون ها رو پیاده کنیم. تا این که ان شاءالها بتونیم تداوم راه شهدا رو بکنیم.
جهت شادی روح تمامی شهدا بالاخص شهید حمید داماد یک حمد و صلوات تمامی مستمعین ان شاءالهب بجا میارن.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید حمید داماد متولد 22 آذر 1344 شهادت 25 فروردین 1365 عملیات والفجر 9 منطقه مهران. مزار: بهشت زهرا (س) قطعۀ 53 ردیف 119 شماره 9
🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از mehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐🌿 امروز همه آمدند، در هوای هم سرد آمدند❄️ زیر برف و باران 🌨 ...
💠 در دوران #جنگ_تحمیلی نیز زیر بمباران دشمن می آمدند؛ ولی هیچ گاه زیر بار خواسته های دشمن به خصوص آمریکای جنایتکار نرفتند
ا🇮🇷🌼🇮🇷🌸🇮🇷🍀🇮🇷🌻🇮🇷
👆👆🎥 فیلم | راهپیمایی۲۲بهمن علیرغم حضور جنگنده های رژیم صدام بر فراز آسمان تهران - دهه۶۰
🆔 @DefaeMoqaddas ✔️JOIN
✅ به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
هدایت شده از mehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | آتش زدن پرچم آمریکا توسط رزمنده ها در حضور خبرنگاران خارجی با شعار
ا🇺🇸🔥🇺🇸 #مرگ_بر_آمذیکا 🇺🇸🔥🇺🇸
🌴 دوران #دفاع_مقدس
🆔 @DefaeMoqaddas ✔️JOIN
✅ به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
هدایت شده از mehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | اشعار و سروده "مرگ بر آمریکا"
🎤 با صدای حاج #صادق_آهنگران
🆔 @DefaeMoqaddas ✔️JOIN
✅ به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
[Forwarded from دفاع مقدس]
💦 #باورمان_نمیشد_به_ساحل_دشمن_رسیدیم
🌷قبل از عملیات والفجر ٨، یك سرى آموزش ها را در بهمنشیر گذراندیم که خیلی فشرده و سخت بود. آب بهمنشیر تلخ و شور بود. در آن شب طوفانی و امواج خروشان که تمام ستون ها را به هم ریخت، بچهها همدیگر را گم کرده بودند. وقتی به ساحل دشمن رسیدیم، اول باورمان نمی شد که این ساحل دشمن است. از روی سیم خاردارها فهمیدیم ساحل دشمن است.
🌷مسئول محور ما برادر باقریان بود. به بنده گفت: شما پهلوی همین موانع باشید، بچه ها که محور را باز کردند با چراغ قوه به قایقها علامت بدهید. بچه های تخریب سیم خاردارها را بالا گرفتند، گردان غواص از موانع عبور کرد و رفت پشت سنگرهای عراقیها موضع گرفت و آماده عملیات شد. همین که رمز عملیات اعلام شد، عراقیها از چند طرف مورد حمله قرار گرفتند و مجال کوچکترین مقاومتی به آنها داده نشد.
🌷عملیات والفجر ٨ با این همه بزرگی، مانند یک مانور بود. اصلاً احساس خطر نکردیم. گردانهای قایق سوار، هدایت شدند و محور خیلی سریع باز شد. دشمن از لب ساحل اروند تا خط خودش ٢٣ ردیف سیم خاردار، موانع ضدِ قايق کار گذاشته بود. با تعدادی از بچههای تخریب از جمله شهید عبدالهی، عسکری، شهید مهدی توسن تصمیم گرفتیم یک محور گشاد باز کنیم.
🌷برای نصب پل شناور، هشت نفر، از هشت طرف هر چه مانع بود در وسط میدان جمع کردیم و همانند یک خرمنی از انواع موانع با بکار گذاشتن «اژدر بنگال» زیر آنها و با صدای یاحسین یک انفجار بسیار بزرگی انجام و محور کاملاً باز شد و پل شناور سریع نصب شد و لشکرها از همین محور برای عبور استفاده کردند.
🌷تمامی مجروحین و شهدا از همین محور به عقب انتقال یافتند. شهید «مهدی توسن» نقش بسزايى در راه اندازی این محور داشت. او هم تخریب چی بود، هم مجروح و شهید حمل می کرد و آنقدر بچه ها توسن توسن گفته بودند که یک عراقی هم توسن را صدا زد. وقتی از او سئوال کردند، چکار دارید؟ او چون فارسی نمى دانست، نتوانست جواب بدهد. ما فهمیدیم عراقی است و بچه های گردان صبح زود او را اسیر کردند.
🆔 @DefaeMoqaddas
[Forwarded from دفاع مقدس]
🌴 #عاشقانه_پرواز_در_دامان_مادر....
🌗 شب عملیات والفجر هشت بود، هر چی سید حسن اصرار کرد، مخالفت کردم تا این که گفت: «برادر قربانی! اطاعت از فرماندهی واجب، اما فردای قیامت پیش مادرم، فاطمه زهرا (س) از شما شکایت می کنم که اجازه ندادید به خط مقدم بروم.»
🔹 ....با این حرفش دلم سوخت. با آنکه دوست نداشتم او را از دست بدهم، ولی قبول کردم. سید حسن، سرنیزه ای به دست گرفته بود و گفت: «با این سرنیزه می خواهم انتقام مادرم، زهرا (س) را از این بعثی های نامرد بگیرم.»
🔸 عملیات شروع شد، با شور و شعف خاصی همراه با خط شکن های لشکر ویژه ٢٥ کربلا به خط زد. خط که شکسته شد، چشمم به سید حسن افتاد، با همان سرنیزه ای که به همراه داشت، گوشه ای آرام به خواب ابدی فرو رفته بود.
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🌹خاطره از سردار شهيد سيدحسن على امامى از فرماندهان واحد اطلاعات و عمليات لشكر ويژه كربلا، كه در ٢ بهمن ماه ١٣٦٤ مصادف با شب شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) در دامان مادرش عاشقانه پرواز كرد.
—(راوى: سردار مرتضى قربانى، فرمانده لشکر٢٥ کربلا)
🆔 @DefaeMoqaddas
🌴 صبح روز عملیات والفجر هشت - آزادسازی "فاو"
🔹 انتفال مجروحین و شهدا به عقبه خطوط عملیاتی
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🌷بسم رب الشهدا🌷
🌴 آنها رفتند تا حرف امام بر زمین نماند
🔹وقتی ۲۵۰۰ غواصِ خط شکنِ شبِ عملیاتِ والفجر ۸، شتابان و بی پروا به آب اروند زدند، یکی از آنها نگفت:
امامی که می گویید داخل آب شویم، امکان دارد گرفتار امواج و التهابات ناپیدای درونی اروند شویم و برنگردیم.🌊🌊🌊
💦 وقتی غواص ها به استحکامات و موانع پیچیده ضد غواص و ضد قایق و پر از خورشیدی و فوگاز و مین زدند و از آنها عبور کردند، هیچکس نگفت داخل این موانع، گرفتار باران مواد مُذاب بشکه های فوگاز می شویم و بدنمان شعله ور می شود🔥🔥🔥
🔸همه آنها رفتند و به تکلیف عمل کردند و خیلی هایشان سوختند تا امروز ایران در دنیا سربلند و در نزد مستضعفین عالم عزیز باشد.☄️☄️☄️
▪️آی جوان ها و نوجوان هایی که رفتید و هنوز خیلی هایتان برنگشته اید، به خون مطهرتان قسم می خوریم که با پیروی بی چون و چرا از رهبر بی بدیلمان، راهتان را ادامه خواهیم داد.🥀🥀🥀
▫️و برای یادآوری ادایِ تکلیفتان، در چهل و یکمین سالروز پیروزی انقلاب که بر روی استخوان های در هم شکسته و پوست و گوشت و چشم و قلب و سینه های دریده و سوخته شما محکم و استوار شده، به یادتان در راهپیمایی عظیم ۲۲ بهمن شرکت نمودیم تا بیعتمان را با هدف نورانیتان اعلام کنیم.🤝🤝🤝
🔺تا آنهایی که پیشرفت و تعالی این مکتب و مردم و کشور و نظام را نمی توانند ببینند، در کینه و حِقد و حسادت بسوزند...😤😤😤
🆔 @DefaeMoqaddas
[Forwarded from دفاع مقدس]
💠 #سجده_خونین_نصیب_سجادترین_شهید_اروندکنار_شد....
🌈 قبل از عملیات والفجر هشت منطقه اروندکنار فقط یک جاده با فاصله ١/٥ کیلومتر از خود اروند وجود داشت، با این اوصاف برای رفتن به کنار اروند باید از لبه نهرها و داخل نخلستان ها عبور می کردیم. برای شروع عملیات هم لازم بود این جاده ترمیم شود و هم جاده های آنتنی به سمت اروند کشیده شود تا برای پشتیبانی عملیات دچار کمبود نباشیم، برای این کار ما نیاز به کامیون ها و دستگاه های سنگین مهندسی مثل لودر و بولدزر داشتیم.
🌿 از آن جایی که تقریباً در مرحله شناسایی قرار داشتیم تمام این تحرکات باید مخفیانه انجام شود، برای همین برای پنهان ماندن از دید دشمن و نبودن در تیر مستقیم آنها لازم بود دیواره ای را در لبه اروند ایجاد کنیم. جاده ای در این نقطه نبود و به دلیل جزر و مد اروند، خاک منطقه به شدت باتلاقی بود و عبور و مرور کامیون ها و ادوات سنگین ممکن نبود.
☘️ کامیون ها، خاک را در همان جاده قدیم خالی می کردند و رزمندگان با دوش، این خاک را به جلو برای احداث دیوار می بردند، به دلیل سرّی بودن منطقه و عملیات، از هر گردان چند نفر نیروی داوطلب داشتیم که هیچ گونه تقاضای مرخصی هم نمی کردند، آنها هیچ کدام تا پایان کار درخواست مرخصی نکردند و الحق و الانصاف سنگ تمام گذاشته بودند، روزی را که برای سرکشی کار رفته بودم از یاد نمی برم....
🌼 حوالی ساعت ١١:٣٠ بود، می دیدم این نیروها در حالی که کم با هم صحبت می کنند، کیسه های شن را روی دوش دارند و به سمت دیواره حرکت می کنند، تقریباً همه شان لباس هايشان از ناحیه کتف و شانه پاره بود. در ادامه مسیر پاهایم در محیط باتلاقی آن جا فرو رفت، موقع نماز شده بود، بچه هایی که همیشه وقت اذان برای خواندن نماز جماعت عجله می کردند این بار رغبت چندانی به نماز جماعت خواندن از خود نشان نمی دادند....
🌸 ....تعجب کردم، با کمی دقت متوجه شدم هر کس زیر نخلی می رود و در آنجا طوری که دیگران مطلع نشوند، لباسشان را که خونی است در می آورند و کمی آب می زنند و آویزان می کنند و مشغول عبادت می شوند. فهمیدم هیچ کدام نمی خواهند دیگران از کتف های خونی شان مطلع شوند و چقدر زیبا بود با سرشانه های زخمی سجده به درگاه دوست بردن.
🌴 در میان آنها جوان خوش سیمایی بود که تعقیبات نمازش را چنان از عمق جان می خواند و محو نیایش بود که گویا پرنده ها تکان نمی خوردند. این جوان بعضی وقت ها تا نیم ساعت در سجده می ماند، این حالت سجده ماندنش باعث شده بود دوستان بدون این که نام وی را بدانند، سجاد صدایش کنند.
🌻 در یکی از شب هایی که مشغول حمل کیسه بود ترکش خمپاره ای به وی اصابت کرد و سجاد با گونی خاک با حالت سجده بر زمین افتاد، بچه ها که از کنارش می گذشتند تصور می کردند یک نفر از خستگی گونیاش را انداخته. بعد از مدتی متوجه شدند سجاد نیست، به گونی افتاده در مسیر دقت کردند و گونی را کنار زدند، دیدند سجاد در حالت سجود به شهادت رسیده و سر از این سجود بر نمی دارد....
—(راوى: علی جان میرشکار)
🆔 @DefaeMoqaddas
🌷بسم رب الشهدا🌷
🌴 آنها رفتند تا حرف امام بر زمین نماند
🔹وقتی ۲۵۰۰ غواصِ خط شکنِ شبِ عملیاتِ والفجر ۸، شتابان و بی پروا به آب اروند زدند، یکی از آنها نگفت:
امامی که می گویید داخل آب شویم، امکان دارد گرفتار امواج و التهابات ناپیدای درونی اروند شویم و برنگردیم.🌊🌊🌊
💦 وقتی غواص ها به استحکامات و موانع پیچیده ضد غواص و ضد قایق و پر از خورشیدی و فوگاز و مین زدند و از آنها عبور کردند، هیچکس نگفت داخل این موانع، گرفتار باران مواد مُذاب بشکه های فوگاز می شویم و بدنمان شعله ور می شود🔥🔥🔥
🔸همه آنها رفتند و به تکلیف عمل کردند و خیلی هایشان سوختند تا امروز ایران در دنیا سربلند و در نزد مستضعفین عالم عزیز باشد.☄️☄️☄️
▪️آی جوان ها و نوجوان هایی که رفتید و هنوز خیلی هایتان برنگشته اید، به خون مطهرتان قسم می خوریم که با پیروی بی چون و چرا از رهبر بی بدیلمان، راهتان را ادامه خواهیم داد.🥀🥀🥀
▫️و برای یادآوری ادایِ تکلیفتان، در چهل و یکمین سالروز پیروزی انقلاب که بر روی استخوان های در هم شکسته و پوست و گوشت و چشم و قلب و سینه های دریده و سوخته شما محکم و استوار شده، به یادتان در راهپیمایی عظیم ۲۲ بهمن شرکت نمودیم تا بیعتمان را با هدف نورانیتان اعلام کنیم.🤝🤝🤝
🔺تا آنهایی که پیشرفت و تعالی این مکتب و مردم و کشور و نظام را نمی توانند ببینند، در کینه و حِقد و حسادت بسوزند...😤😤😤
🆔 @DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای نجات حاج قاسم از محاصره در عملیات کربلای پنج از زبان سردار اسدی، از فرماندهان دوران #دفاع_مقدس
🌴 وقتی گردان شهید مرتضی جاویدی از لشکر المهدی، قاسم سلیمانی، فرمانده لشکر ثارالله و نیروهایش را نجات می دهد
🆔 @DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
🎥 ماجرای نجات حاج قاسم از محاصره در عملیات کربلای پنج از زبان سردار اسدی، از فرماندهان دوران #دفاع_م
[In reply to دفاع مقدس]
[ Photo ]
[ Photo ]
💠مرتضی جاویدی معروف به «اشلو» - از بس که خودش را به عراقی ها میرسانده و به عربی باهاشان صحبت میکرده و میگفته: «اشلونک؟» یعنی حالت چطوره؟! بعد که میرفته، میفهمیدهاند از نیروهای ایرانی بوده و خودش را عراقی جا زده که از آنها اطلاعات منطقه را بگیرد. عراق برای سرش جایزه گذاشته بودند
🌴وقتی شهید جاویدی جان حاج قاسم را نجات می دهد:
🔹در عملیات کربلای ۵، قاسم سلیمانی فرمانده لشکر ثارالله در محاصرهی دشمن می افتد به قرارگاه اطلاع می دهد: عراقیها ما رو محاصره کردن. تو چند متریمون هستن... بعید میدونم کسی از ما زنده بمونه... دیدار به قیامت. جعفر اسدی فرمانده لشکر المهدی در محور کناری لشکر ثارالله بی سیم را برمیدارد و میگوید: «قاسم! قاسم! جعفر!» جواب میدهد: جعفر به گوشم! میگوید: اشلو رو برات میفرستم.جواب میدهد:هر کاری میکنی زودتر جعفر جان
او هم مرتضی جاویدی فرمانده گردان فجر را به کمک قاسم سلیمانی میفرستد. مرتضی بسرعت خودو افرادش را به پشت نهر جاسم در محدوده5ضلعی میرساند. با عراقی ها درگیر شده و میتواند محاصرهی را بشکند ودشمن را به عقب براند ونیروهای لشکر ثارالله از محاصره دشمن نجات یابند
🆔 @DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ GIF ]
شب جمعه اگرم نيست میسر حرمش
سر بامى روم و داد كشم از كرمش
دست بر سينه گذارم و سلامى دهمش
مى كنم ياد غم و محنت و رنج و المش
گويم ارباب تو در سينه ما جا دارى
آنچه خوبان همه دارند تو يكجا دارى
السلام علیک یاابا عبدالله الحسین✋
🌷 حاج قاسم سلیمانی، فرمانده لشکر ثارالله در دوران جنگ تحمیلی:
💠 دفاع مقدس حالت مادر دارد
🌴 دفاع مقدس نسبت به همه دفاعهای مقدس دیگری که وجود دارد، یک حالت مادر دارد، محوریت و قدسیت دارد، نمیتوانیم بگوییم که اگر دفاع مقدس وجود نداشت، یعنی این نوع دفاعی که در دفاع ما اتفاق افتاد که موضوعات معنوی در اعلیترین شکلش بروز داده شد، تبلیغات دینی در اعلیترین شکلش بروز داده شد، موضوعات اعتقادی، عبادی در اعلیترین شکلش بدون ذرهای انحراف نمایش داده شد، ایثار، جهاد و شهادت در اعلیترین شکلش نشان داده شد، مدیریت و در رابطه در واقع مدیر و زیرمجموعه، دقیقا اگر بخواهیم تطبیق بدهیم با نادرترین صحنههای صدر اسلام قابل تطبیق است؛ بنابراین دفاع مقدس در همه موضوعات یک قلهای بود؛ اینها سلسلهجبل این قلهاند
شما این جبل البرز طولش بیش از هزار کیلومتر است، اما معرفش قله دماوند است، قله دماوند آن نقطه مرتفع اساسی است، دفاع مقدس به نسبت همه این دفاعها نسبت این قله دماوند را به یک سلسلهجبل طولانی البرز دارد یک ارتفاعی دارد مرتفعتر از همه اینهاست، اینها دامنههای او هستند، سلسلهقلل آن هستند. بخواهیم واقعا تشبیه بکنیم این را باید بگوییم». او در ادامه میگوید: «ما خیلی از این صحنهها در دفاع مقدسمان دیدیم و همیشه میگویم از عوامل برحقبودن خودمان در جنگ من آن روحیاتی که از رزمندگانمان بروز میکرد که بیشتر شباهت داشت به یک حالت سیر و سلوک، به برداشتن حجابها سخنانی میگفتند ورای حجابها، ورای پردهها».
🆔 @Defa_Moqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
✍️ فرازی از وصیتنامه شهید سپهبد حاج #قاسم_سليمانی :
🌴 حرمت ولایت فقیه را حرمت مقدسات بدانید.
💠 اگر خیمه جمهوری اسلامی آسیب ببیند، بیتاللهالحرام و قرآن آسیب خواهد دید.
🔹برای نجات اسلام، خیمه ولایت را رها نکنید.
🔸امروز، قرارگاه حسینبنعلی(ع) ایران است.
🆔 @DefaeMoqaddas