eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
10.4هزار ویدیو
843 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 خاطرات آزادگان (روزه‌داری در اسارت) بعثی‌ها آمار برخی از اسرای ایرانی را به نمایندگان صلیب سرخ جهانی اعلام نمی‌کردند و به همین جهت هر آزاری که می‌خواستند به اسرای ایرانی می‌رساندند. در ماه مبارک رمضان هم اگر متوجه این می‌شدند که رزمند‌ه‌ای رزوه گرفته است، بدترین رفتار‌ها را با او انجام می‌دادند و از همان اول ورود به اردوگاه به ما اعلام کردند که نماز خواندن و روزه گرفتن جرم است؛ بنابراین اسرا به‌طور مخفیانه روزه می‌گرفتند و اندک غذایی هم که به ما می‌دادند را برای افطار نگه می‌داشتیم و بعضاً پیش می‌آمد که بچه‌ها بدون افطار کردن، روز بعد را نیز روزه می‌گرفتند. مشکلات و سختی‌های بسیاری در اردوگاه بود، اما هیچ کدام از مشکلات منجر به این نمی‌شد که بچه‌ها از یاد خدا و روزه گرفتن غافل شوند. یادم می‌آید که یک روز در سرشماری که همه روزه صورت می‌گرفت، از یکی از بچه‌ها غذایی را که برای افطار در زیر لباس مخفی کرده بود، پیدا کردند و این رزمنده را یک شبانه روز شکنجه کردند. : آزاده‌ی جانباز "علی سیفی‌کار" 🆔 @DefaeMoqaddas
🌹 خاکریز خاطرات (تکلیف ما ...) ❤️ يک روز به محمود☆ گفتم: «بسه ديگه! اين همه جبهه رفتی، زخمی شدی. اندازه خودت هم بيشتر زحمت کشيدی، بذار بقيه برن.». 🌷 نگاهی کرد و گفت: 《اگه نماز صبحو بخونی، ديگه تکليف خوندن نماز ظهرو نداری؟ نماز صبح جای خودش، نماز ظهر هم جای خودش. هر عملياتی هم برای خودش حساب جداگانه‌ای داره. تازه با اين همه تجربه و اطلاعاتی که من از محور و جنگ دارم، چه جوری می‌تونم تو خونه بمونم.》 🎤 : ☆ سردار شهید حاج محمود اخلاقی از فرماندهان لشکر۱۷ علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام که در عملیات مرصاد به شهادت رسید.
🌹 یادی از سردار شهید علیرضا محمدی فردویی (●ولادت: ۱۳۳۹، روستای فردوی قم ☆ ○شهادت: ۱۳۶۴، عملیات والفجر۸ ☆ ■ مزار: گلزار شهدای علی بن جعفر"علیه‌السلام" قم) 🌷 از کنار گلزار شهدای قم رد می‌شدیم. ❤️ گلایه کردم که: «شما دیر به دیر یاد من می‌کنید». ❗️ علی‌رضا به گوشه‌ای از گلزار خیره شد و گفت: «کاش خانه‌ی ما نزدیک گلزار بود تا شما زود به زود به ما سر بزنی». ✅ ناراحت شدم و گفتم: «این چه حرفی است که شما میزنی؟». ♦️ گفت: «من برای این دنیا نیستم، شما هم باید آماده باشید». 🎤 : 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
خوشا آنان که جانان می شناسند طریق عشق و ایمان می شناسند بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان
🌸🍃🌹🌼🌷🌼🌹🍃🌸 🌹 زندگی به سبک شهدا 🌷 سردار شهید علی‌اصغر ارسنجانی 🌨 برف شدیدی باریده بود. وقتی قطار دو کوهه وارد ایستگاه تهران شد ساعت دو نیمه شب بود. 🏠 با چند نفر از رفقا حرکت کردیم. علی اصغر را جلوی خانه شان در خیابان طیب پیاده کردیم. پای او هنوز مجروح بود. ❤️ فردا رفتم به علی اصغر سر بزنم. وقتی وارد خانه شدیم مادر اصغر جلو آمد. بی مقدمه گفت: «آقا سید شما یه چیزی بگو!؟» 🌹 بعد ادامه داد: «دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خانه تو برف نشسته اما راضی نشده در بزنه و ما را صدا کنه. صبح که پدرش می‌خواسته بره مسجد اصغر رو دیده!» 🌷 از علی‌اصغر این کارها بعید نبود. احترام عجیبی به پدر و مادرش می‌گذاشت. ♦️ ادب بالاترین شاخصه او بود. این روحیه را در جبهه هم از او دیده بودم... 🎤 : سید ابوالفضل کاظمی ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴" https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS ▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵" https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
🌹 خاکریز خاطرات (روزه‌داری در اسارت) ✅ روزه گرفتن ما اکثر سربازان عراقی را که به هر نحو آنها را از توجه به خود و خدا دور کرده بودند، برانگیخته بود. 🌙 یک شب، موقع سحر، مشغول سحری خوردن بودیم و داشتیم غذای شب قبل را که برای سحری نگه داشته بودیم، می‌خوردیم که چشم مان خورد به یکی از نگهبانان که بهت زده از پنجره چشم به ما داشت. ‼️ از فرط تعجب دست روی دست می‌کوبید. ❓ صبح همان روز وقتی که بچه‌ها او را دیدند علت تعجب‌اش را از او پرسیدند. ⁉️نگهبان عراقی با همان حالت تعجب‌اش جواب داد: «نه! مگر می‌شود؟ من و امثال من در اینجا با اینکه سه وعده غذای خوب می‌خوریم، آب سرد می‌نوشیم و سیگار می‌کشیم، باز هم همیشه احساس گرسنگی و ضعف می‌کنیم، آن وقت چگونه امکان دارد شما در این گرمای سوزان، با این غذای کم و یک لیوان آب، بتوانید ۱۷-۱۸ ساعت طاقت بیاورید و روزه بگیرید!» 🎤 راوی آزاده: حمید عیوضیان 🌴 گروه دفاع مقدس ۶ https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ✅ پیج "دفاع مقدس" https://www.instagram.com/p/CcX8hJXMPKk/?utm_source=ig_web_copy_link
⚪️ خاکریز خاطرات 🌿 دوران دفاع مقدس 🌓 شب قدر 💦 یک جوری گریه می‌کرد، انگار همه خانواده‌اش را از دست داده. گفتم نکند طوری شده. رفتم نزدیک‌تر. صدای «العفو العفو» گفتنش را که شنیدم، خیالم راحت شد. 🌙 شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان بود. در خلوت خودش داشت مناجات می‌کرد. خواستم برگردم سمت سنگر تا کمی بخوابم، که سرش را آورد بالا و چهره‌اش را دیدم. همان بسیجی پانزده ساله گروهان بود. از خودم خجالت کشیدم. كمی آب به صورتم زدم و راهم را کج کردم سمت چادر مراسم شب قدر!! 🎤 : محمدعلی قربانی گروه واتساپ دفاع مقدس ۳ https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A پیج "دفاع مقدس" https://www.instagram.com/defaemoqadas/
⚪️ خاکریز خاطرات 🌿 دوران دفاع مقدس 🌓 شب قدر 💦 یک جوری گریه می‌کرد، انگار همه خانواده‌اش را از دست داده. گفتم نکند طوری شده. رفتم نزدیک‌تر. صدای «العفو العفو» گفتنش را که شنیدم، خیالم راحت شد. 🌙 شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان بود. در خلوت خودش داشت مناجات می‌کرد. خواستم برگردم سمت سنگر تا کمی بخوابم، که سرش را آورد بالا و چهره‌اش را دیدم. همان بسیجی پانزده ساله گروهان بود. از خودم خجالت کشیدم. كمی آب به صورتم زدم و راهم را کج کردم سمت چادر مراسم شب قدر!! 🎤 : محمدعلی قربانی ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
📌 رهبر معظم انقلاب با اشاره به حاج قاسم در دیدار با خانواده های شهدای کرمان : این آقا شفاعت می‌کند 🔷️ حضرت آقا آمده بودند کرمان. مثل همیشه یکی از برنامه‌هایشان دیدار با خانواده شهدا بود. قرعه افتاده بود به نام ما. ◇ دیگر از خدا چه می‌خواستیم؟ وقتی آمدند حاج قاسم هم همراهشان آمده بود. ◇ لا‌به‌لای حرف‌ها از فرصت استفاده کردم و رو به حضرت آقا گفتم: «آقا ان‌شاءاللّه فردای قیامت همه ما رو که این‌جا هستیم شفاعت کنید.» ◇ فرمودند: «پدر و مادر شهید باید من و شما را شفاعت کنند.» بعد هم خم شدند و سرشان را به‌طرف حاج قاسم گرداندند. نگاهی به حاجی کردند و فرمودند: «این آقای حاج قاسم هم از آن‌هایی است که شفاعت می‌کند ان‌شاءاللّه.» ◇ حاجی سرش را انداخت پایین. دو دستش را گرفت روی صورتش. ــ بله! از ایشان قول بگیرید به شرطی که زیر قولشان نزنند. ◇ جلوی در ورودی دیدمش. مراسم افطاری حاجی به بچه‌های جبهه و جنگ بود. گفتم: «حاجی قول شفاعت می‌دی یا نه؟ واللّه اگه قول ندی داد می‌زنم می‌گم اون روز حضرت آقا در مورد شما چی گفتن؟» ◇ حاجی گفت: «باشه قول می‌دم فقط صداش رو در نیار.» : آقای جواد روح‌اللهی داماد خانواده شهید معزز محمدرضا عظیم پور 📚 کتاب "سلیمانی عزیز"، انتشارات حماسه یاران، ص۵۸
⚪️ 🌷 شهید وحید رزاقی‌ از . ▫️شهید رزاقی از رزمندگان گیلانی لشکر ویژه ۲۵ کربلا, که در نوجوانی، با سن و سال کم و باجثه ی نحیف و کودکانه اش به جبهه آمد یک روز شهید خوش سیرت با من تماس گرفت و گفت:«وحید رزاقیان در منطقه ی شما مجروح شده، می ترسم روحیه اش را ببازد، به او سری بزن تا روحیه اش تقویت شود و اگر نیاز بود او را به پشت جبهه منتقل کن.» . ▫️به سرعت رفتم سراغ وحید، تا اینکه او را پیدا کردم. وقتی او را دیدم، بعد از سلام و احوال پرسی می خواستم با شوخی و خنده کردن به او روحیه بدهم که گفت: «من امروز، ۱۵ روز است که به سن بلوغ رسیدم و این ترکشی که به من اصابت کرده، گناهان ۱۵ روزه ی مرا پاک کرده است. شما دعا کنید که خداوند مرا شهید کند🤲 🎙 : سردار میرشکار . (ع) 💕
📌 رهبر معظم انقلاب با اشاره به حاج قاسم در دیدار با خانواده های شهدای کرمان : این آقا شفاعت می‌کند 🔷️ حضرت آقا آمده بودند کرمان. مثل همیشه یکی از برنامه‌هایشان دیدار با خانواده شهدا بود. قرعه افتاده بود به نام ما. ◇ دیگر از خدا چه می‌خواستیم؟ وقتی آمدند حاج قاسم هم همراهشان آمده بود. ◇ لا‌به‌لای حرف‌ها از فرصت استفاده کردم و رو به حضرت آقا گفتم: «آقا ان‌شاءاللّه فردای قیامت همه ما رو که این‌جا هستیم شفاعت کنید.» ◇ فرمودند: «پدر و مادر شهید باید من و شما را شفاعت کنند.» بعد هم خم شدند و سرشان را به‌طرف حاج قاسم گرداندند. نگاهی به حاجی کردند و فرمودند: «این آقای حاج قاسم هم از آن‌هایی است که شفاعت می‌کند ان‌شاءاللّه.» ◇ حاجی سرش را انداخت پایین. دو دستش را گرفت روی صورتش. ــ بله! از ایشان قول بگیرید به شرطی که زیر قولشان نزنند. ◇ جلوی در ورودی دیدمش. مراسم افطاری حاجی به بچه‌های جبهه و جنگ بود. گفتم: «حاجی قول شفاعت می‌دی یا نه؟ واللّه اگه قول ندی داد می‌زنم می‌گم اون روز حضرت آقا در مورد شما چی گفتن؟» ◇ حاجی گفت: «باشه قول می‌دم فقط صداش رو در نیار.» : آقای جواد روح‌اللهی داماد خانواده شهید معزز محمدرضا عظیم پور 📚 کتاب "سلیمانی عزیز"، انتشارات حماسه یاران، ص۵۸ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
📝 🎙 : . ❄️کردستان بودیم برای خوابیدن به همه بچه ها پتو دادیم و خودم پتو نگرفتم و هوای منطقه هم خیلی سرد بود و برف هم می بارید. ما تقریباً چند كیلو متر راه رفتیم تا اینكه یه نیمه شب شود و تک را شروع كنیم . یک استراحت كوتاهی هم به بچه ها دادیم. آن شب آنقدر سرد بود كه بچه ها با اینكه پتو داشتند از سرما داشتند یخ می زدند.خودم هم بدون پتو. یك نفر برای كشیک گذاشتم و خودم یک کمی خوابیدم. دیدم كه یه مقدار روی تنم پتو است و بعد بیدار شدم دیدم كه همه پتو دارند و گفتم: خدایا این پتو از كجا آمده است و متوجه شدم كه بچه ها فهمیدند من پتو ندارم. پتوی خودشان را تكه تكه كردند و به من دادند. .