دفاع مقدس
💠 نقدی بر مستند شبکه BBC فارسی، با عنوان " کودتای خزنده در سپاه"👇👇 ⚪️ اخیرا شبکه بی.بی.سی انگل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 کودتای #کودتای_خزنده در سپاه — دهه شصت
🔹 اخیرا BBC در مستندی به صوت نواری به جا مانده از دفاع مقدس می پردازد که در آن گفتگویی از صحبت های فرماندهان وجود دارد و در آن به کودتای خزنده اشاره شده است.
⚠️اما ماجرای این فایل صوتی چیست؟
👈نشر دهید
🔴محمدعلی صمدی پژوهشگر جنگ: فایل صوتی بیبیسی فارسی که قرار است تحت عنوان #کودتای_خزنده پخش شود محرمانه نبوده و نیست و خیلیها آن را از قبل در اختیار داشتهاند/ خودم هم این کاست را مدتها قبل از یک رزمنده عادی گرفته بودم/ شخص اکبر گنجی هم بعد از خروج از ایران درباره این جلسه حرف زده
🔻بخش عمدهای از این جلسه توضیحات فنی #محسن_رضایی است که اصولا نه جذابیتی دارد و نه خیلی به درد مخاطب عام میخورد/من راجع به این ماجرا و این جلسه در پروژهای همکاری داشتهام که نتیجه آن تبدیل به #کتاب ومنتشر هم شده است(مردان رستگار: جستارهایی از لشگر ۱۰ سیدالشهدا)
راوی این کتاب سیدمحمد ابوترابی و از موثرین افراد تشکیلدهنده همین جلسهای است که الان بیبیسی فارسی مدعی محرمانه بودن آن است.
تصاویر افراد در جلسه و ریشه ماجرا را در کتاب برررسی کردهایم تا پیام امام که شهیدمحلاتی قرائت کرد
📡 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس
عملیات رمضان.pdf
981.7K
📗پی دی اف | #کتاب
⚪️ #عملیات_رمضان
✅ بمناسبت سالگرد عملیات رمضان در سال ۱۳۶۱ ، جبهه جنوب
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
دفاع مقدس
۶ مرداد ۶۱ - اجرای مرحله پنجم عملیات رمضان این مرحله با شرکت سی گردان رزمی از شش محور آغاز شد. در
عملیات رمضان.pdf
981.7K
📗پی دی اف | #کتاب
⚪️ #عملیات_رمضان
✅ بمناسبت سالگرد عملیات رمضان در سال ۱۳۶۱ ، جبهه جنوب
🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
▫️ دفاع مقدس ۲
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
1_2310901450.pdf
2.83M
mehr:
🍂 #پنجاه_سال_عبادت
وصيتنامه و دلنوشته های ادبی و عاشقانه پنجاه تن از شهدا
📝 گروه فرهنگی شهيد ابراهيم هادی
#کتاب
#پنجاه_سال_عبادت
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═
🌱 دوران #دفاع_مقدس
ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
عملیات رمضان (2).pdf
981.7K
📗پی دی اف | #کتاب
⚪️ #عملیات_رمضان
✅ بمناسبت سالگرد عملیات رمضان در سال ۱۳۶۱ ، جبهه جنوب
دفاع مقدس
۶ مرداد ۶۱ - اجرای مرحله پنجم عملیات رمضان این مرحله با شرکت سی گردان رزمی از شش محور آغاز شد. در
عملیات رمضان.pdf
981.7K
📗پی دی اف | #کتاب
⚪️ #عملیات_رمضان
✅ بمناسبت سالگرد عملیات رمضان در سال ۱۳۶۱ ، جبهه جنوب
▫️مسافر
موجي از گرد و خاك بر سر و صورتم هجوم آورد. سرم به بزرگي دشت شـده بود و چشمانم جايي را نميديد.
از دود و گرد و خاك، نفسم بالا نمـيآمـد. قلـبم
مثل طبل پاره شدهاي يك ضرب ميكوبيد.
چشمانم را به زور باز كـردم و از ميـان
توفانِ دود و خاك، به سنگر نگاه كردم. كسي به طرفم ميدويد.
ـ بچهها شهيد شدند...
صداي مرتضي صفار را شناختم.
قلبم براي لحظـهاي از كـار افتـاد.
احسـاس كردم دشت را كوبيدند به سرم.
گيج شده بودم.
گيجِ گيج.
مبهوت، حيران.
همه جا را تار و تيره ميديدم.
با تمام قدرتي كه در پاهايم داشتم، دويدم به طـرف سـنگر.
سنگر، غرق در دود و خاك و خون بود.
چشم چرخاندم.
بقايي يـك پـايش قطـع شده و پاي ديگرش به پوستي آويزان بود.
حسن، آهسته نفس نفس ميزد.
دويـدم به طرفش و بغلش كردم.
اشك، صورتم را پوشانده بود.
دستپاچه بـودم.
يـك نفـر فرياد ميكشيد:
ـ جيپ را بياوريد... جيپ را بياوريد...
با رسيدن جيپ، حسن و بقية بچهها را سوار كرديم.
تنم از خون حسـن خـيس شده بود.
گوشم را نزديك دهانش بردم؛ او غلامِحسين بود و ...
دردآلـود آقايمـان امام حسين(ع) را صدا ميزد.
#کتاب
#مسافر
(براساس زندگي شهيد غلامحسين افشردي «حسن باقري»)
#داوودبختياريدانشور
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
❣اگــر دو چیـز را رعـایت بکـنی
خـدا شهــادت را نصیبت می کند.
💠 پـُـرتلاش باش و مخلــص
این دو تـا را درسـت انجـام بدی
خـدا شهادت را هم نصیبت می کند.
🌷 شهـید حـسن باقــری
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
#گزیده_کتاب
«زمینهای مسلح»
┄═❁❁═┄
دستِ داوود بصائری(شهید سمت راست) را گرفتم و در دست رفیق دیگرمان اکبر قهرمانی گذاشتم؛ به اکبر هـم سفارش کردم مراقب داوود باشد.از نقطه ی رهایی باید عازم خط میشدیم؛ خداحافظی کردیم و از یکدیگر قول شفاعت گرفتیم.
صبح روز بعد، پاتک سنگین دشمن روی کانال ۱۱۲ آغاز شد. حجم آتش به قدری شدید بود که از گرمای انفجارهای مداوم در داخل کانال، احساس میکردیم پوست بدنمان دارد میسوزد و ریه هایمان داغ شده است.
زیر آن آتش باران شدید، ناگهان داوود و اکبر را دیدم که کنار هم به دیوار کانال تکیه داده بودند. با دیدن این دو بچه محل در آن وادی آتش و خون، کلی خوشحال شدم؛ آنها هم با دیدن من خیلی ذوق کردند. دستی برایشان تکان دادم که به یکباره گلوله ی توپ ۱۲۰ نزدیک آنها به زمین خورد. گرد و خاک که فرو نشست،دیدم سر داوود به روی شانه اکبر افتاده و همینطور کنار هم به شهادت رسیده اند. قلبم داشت از حرکت می ایستاد با حسرت نگاهشان کردم و در دل از خدا خواستم شفاعتشان را شامل حال من گرداند.
🔹پیکر مطهرشان تا سال ۷۳ به همین شکل در منطقه فکه، زیارتگاه ملائکة الله بوده.
منبع: #کتاب
#زمینهای_مسلح
نوشته:گلعلی بابایی
"روایتی از حمـاسـه والفـجر ۱"