eitaa logo
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
96 فایل
🕊بنام‌اللہ🕊 🌸شہید محمدرضا دهقان امیرے🌸 🌤طلوع:1374/1/26 🕊شہادت:1394/8/21 💌پیامے‌ازجانب🌼 #نعم_الرفیق 🌼: ✾اگردلتان‌گرفت‌یادعاشوراڪنید ✾ومطمئن‌باشیدڪہ‌تنہابایادخداست‌ڪہ‌دلہاآرام‌مے‌گیرد. خادم ڪانال: @shahid_dehghan_amiri ادمین تبادل: @ashegh_1377
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃 ☀️📜 🌸🍃امام علےعلیه السلام می فرمایند: کار خوب انجام دهید وهیچ کار خوبی را کوچک نشمارید؛زیرا کوچک آن هم بزرگ است واندکش بسیار 📚✨ وسایل الشیعه،ج۱،ص۸۹
✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃 🍁🌼ختم جمعی قرآن کریم📖 به نیابت از🕊🥀 جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج آقا امام زمان عج الله🤲 ✨جزء سه ✨صفحه: چهل و هشت ✨سوره:بقره
این فاتحه رو یاد بگیرید وبرای خانواده تون ودوستانتون بفرستید تا برای رفتگان بخونند🤲
✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃 💠✨ حاج حسین یکتا: بسیجی واقعی اونه که بعد شهادتش قبرش میشه دارالشفاء .. 🕊🌸 🍃هدیه به روح پاک و معطر شهـدا صلوات📿
14000306_40588_1281k.mp3
11.59M
✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃 🎙🍃 صوت کامل بیانات امروز رهبر انقلاب در ارتباط تصویری با نمایندگان مجلس شورای اسلامی ۱۴۰۰/۰۳/۰۶ 👈انتخاب درست ، کار درست👉
✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃 🍃منِ بی تـــو را ، بـاران گرفته است 🌸 👇👇 علیرضا عابدی که این عکس متفاوت را ازـیک مادر شهید ثبت کرده، درباره آن نوشته: « مادر شهید مفقودالاثر مجید امیدی ، هر وقت بارون می‌اومد می‌رفت زیر بارون می‌ایستاد و چشمای اَبریش بارونی می‌شد. وقتی ازش می‌ پرسیدن آخه مادرِ من چرا وایستادی زیر بارون؟ آروم زیر لب زمزمه می‌ کرد: گلی گم کرده‌ام، می‌ بویم او را ... آخه الان بدن مجید من زیر بارونه .... بدن مجید من معلوم نیست کجاست ... می‌خوام بگم مادرم، عزیزم، من به یادتم...»
❁برای👈 شهیدشدن قبل ازهرچیزبایدشهیدانه 👉زندگی کرد❁ ✅ آره می‌شناسمش! دم‌دمای غروب یه مرد کُرد با زن‌و‌بچه‌اش مونده بودند وسط یه کوره‌راه. من و علی ( ) هم با تویوتا داشتیم از منطقه برمی‌گشتیم به شهر. چشم علی که به قیافه‌ی لرزان زن‌وبچه‌ی کُرد افتاد، زد رو ترمز و رفت به طرفشون. پرسید: «کجا می‌رین؟» مرد کُرد گفت: «کرمانشاه.» ـ رانندگی بلدی؟ کُرد متعجب گفت: «بله، بلدم!» علی دم گوشم گفت: «سعید بریم عقب.» مرد کُرد با زن‌و‌بچه‌اش نشستند جلو و ما هم عقب تویوتا، توی سرمای زمستون! باد و سرما می‌پیچید توی عقب تویوتا؛ هر دوتامون مچاله شده بودیم. لجم گرفت و گفتم: «آخه این آدم رو می‌شناسی که این‌جور بهش اعتماد کردی؟» اون هم مثل من می‌لرزید اما توی تاریکی خنده‌اش رو پنهون نکرد و گفت: «آره می‌شناسمش؛ اینا دو سه تا از اون هستند که فرمود به تمام شرف دارند. تمام سختیای ما توی جبهه به‌خاطر ایناست!» 🦋🌸 🍂 🌾 ☘🌺 ✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃
✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃 ✨من شنیدم 🥀 به زانوی شماست وازآن روز دارد 🧡در اولین جمله به او گفتم «محمدرضا چرا با سر آمدی!» آن روز که این خبر را به ما دادند گذر ساعت را اصلا احساس نکردم و به معراج شهدا رفتیم. آن لحظه دوست داشتم دوستان محمدرضا را ببینم برای اینکه یک عشق و علاقه خاصی بین محمدرضا و دوستانش بود وبرای من خیلی جذاب بود و در این جمعیت دنبال دوستان محمدرضا می‌گشتیم و همش دوست داشتم آنها را ببینم و آماده‌شان کنم و بیشتر از اینکه بخواهم محمدرضا را ببینم دوست داشتم  عکس‌العمل دوستانش را ببینم. ما با محمدرضا خیلی کوچه معراج می‌رفتیم و هر شهیدی را که می‌آوردند می‌رفتیم و می‌دیدیم. آن روز جای خالی محمدرضا مشخص بود وقتی وارد شدیم دیدیم دوستان محمدرضا ایستاده‌اند و حالت‌های خیلی ناراحتی دارند که من احساس می‌کردم که همه آنها از درون در حال منفجر شدن هستند و یک حالت عجیب و غریبی دارند. پیکر را که آوردند من نگران این بودم که پیکر بی‌سر باشد و  به یاد آن حرفی که گفته بود دعا کن من بی‌سر برگردم افتادم و به خودم می‌گفتم حتما الان بدون سر است. وقتی صورتش را دیدم ,خیالم راحت شد و در اولین جمله به او گفتم «محمدرضا چرا با سر آمدی!» در صورتی که وقتی فرماندهان نحوه شهادت محمدرضا را توضیح دادند فهمیدیم که محمدرضا واقعا بی‌سر بوده و فقط یک لایه صورتش را آورده  و همانطوری که خودش می‌خواسته شهید شد و فقط صورتش را برای ما آورده که با دیدن صورتش آرامش بگیریم. 🕊🌷 🍃🌺
🕊اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِ اللهِ🌺
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
🕊اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِ اللهِ🌺
✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃 ما کہ بر صاحب این عشق ارادٺ داریم ما کہ انگیزه ی برگشت بہ فطرٺ داریم یک نفس تا بہ خدا بُعد مسافٺ داریم باز هم در سرمان شور زیارٺ داریم
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
🌷هر گاه شهدا را در شب جمعه یاد کردید، آنها شما را نزد اباعبدالله الحسین (علیه السلام) یاد می کنند.
🍃🌸🕊 🌸🕊 🕊 خدا خودش دستم را در دست شهدا گذاشت و این رفاقت آغاز شد؛ حالا شهدا شده اند انیس ‌و مونسِ تنهایی ها و همدمِ دلتنگی هایم ! و چه‌ رفیقی بهتر از شهدا ؟! 💦 @Dehghan_amiri20 💦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃 💫السلام وعلیک 🕊🌹 حضرت یا اباصالح المهدی🥀 امروز بگو‌ میان قُنوتت به صد نیاز عَجّل علی ظُهورکَ یا فارسَ الحِجاز هردم بگو‌ به اشک روان روبه آسمان عَجّل علی ظُهورکَ یاصاحِبَ الزَمان 🌿🌷
✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃 ☀️📜 🌸🍃امام علےعلیه السلام می فرمایند: حریص همواره در رنج است. 📚✨غررالحکم،ح۳۷۵۹
✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃 🍁🌼ختم جمعی قرآن کریم📖 به نیابت از🕊🥀 جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج آقا امام زمان عج الله🤲 ✨جزء سه ✨صفحه: چهل و نه ✨سوره:بقره
✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃 💦✨ به چه کسی رای بدهیم؟؟ ✅ هر موقع در مناطق جنگی راه رو گم کردید، نگاه کنید آتش دشمن کدام سمت را می کوبد، همان جبهه خودی است!! خواستید رأی بدید نگاه کنید دشمن داره می کوبه، به همون رأی بدید 🍃🌸کلام شهید 🕊🥀
✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃 👇👇 من به امیدخدا‌ روانه سنگرهای جنگ که امام زمان (عج) در آنجا حکومت می‌کند، می‌شوم و امیدوارم ان‌شاء‌الله جهت زیارت سیدالشهدا به کربلا برویم. پیام من ازسنگر داغدار خونین خوزستان به برادران عزیز این است که 👈 تا آخرین نفس راه شهدا را ادامه دهید👉 که حق بزرگی برگردن ما دارند. 🕊🌷
✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃 ✨من شنیدم 🥀 به زانوی شماست وازآن روز دارد 🧡هیچ‌گاه‌مستقیم‌به‌نامحرم‌نگاه ‌نمےکرد وبه‌شدت‌مقید‌وچشم‌پاک‌بود! اوقاتے‌که‌در‌مهمانے‌هاۍ‌خانوادگے‌بود؛ اگر‌بانوان‌حضور‌داشتند،حریم‌ شرعے‌را رعایت‌مےکرد.اگرجمع‌بابت ‌موضوعے‌ مےخندیدندسرش‌راپایین‌ مےانداخت‌ ومی خندید 🕊🌷 🍃🌺
✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃 نه دکتر بود نه مهندس... کلا هم توی عمرش دو تا پست بیشتر نداشت یعنی توی رزومه‌ی مسئولیتی‌اش هم عناوین متعدد نبود فقط یک چیز داشت: اخلاص! و با همون اخلاص قلب میلیون‌ها نفر رو تسخیر کرد دلمون برات تنگه سردار .... 🌸🍃 🕊🥀 ✨💔
✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃 ✅چفيه مخصوصي داشت كه با آن اشكهايي را كه بر مصيبت اهل بيت مي‌گريست، پاک مي‌كرد، گفت به اين چفيه دست نزنيد، نياز به شستن ندارد، گفت اين سند آبروي من نزد اباعبدالله الحسين و مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، باشد، غنيمت و ذخيره شب اول قبرم. 🕊 🌷 🍀🌸 💫 🍃
✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃 🌺🌿دوست دارم مثل تو باشم... نشسته بودیم داخل اتاق. مهمان داشتیم. صدایی از داخل کوچه آمد. ابراهیم سریع از پنجره نگاه کرد. شخصی موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال فرار بود! بگیرش ... دزد ... دزد! بعد هم سریع دویدم دم در. یکی از بچه های محل لگدی به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمین شد! تکه آهن روی زمین دست دزد را برید و خون جاری شد. چهره زرد دزد پر از ترس بود و اضطراب. درد می کشید که ابراهیم رسید. موتور را برداشت و روشن کرد و گفت: سریع سوار شو! رفتند درمانگاه، با همان موتور. دستش را پانسمان کردند. بعد هم با هم رفتند مسجد! بعد از نماز کنارش نشست؛ چرا دزدی می کنی!؟ آخه پول حرام که ... دزد کریه می کرد. بعد به حرف آمد: همه این ها را می دانم. بیکارم، زن و بچه دارم، از شهرستان آمده ام. مجبور شدم. ابراهیم فکری کرد. رفت پیش یکی از نمازگزارها، با او صحبت کرد. خوشحال برگشت و گفت: خدارا شکر، شغل مناسبی برایت فراهم شد. از فردا برو سرکار. این پول را هم بگیر، از خدا هم بخواه که کمکت کند. همیشه به دنبال حلال باش. مال حرام زندگی را به آتش می کشد. پول حلال کم هم باشد برکت دارد.. 🕊🥀 🍃 🌸