🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
💠✨گفتند حالا كه «مرگ بر شاه» همه گير شده، شعار جديد بديم. «شاه زنازاده است، خميني آزاده است». آشفته شده بود. گفت: رضاخان ازدواج كرده، اين شعار حرام است. از پلكان حرام كه نمي شود به بام سعادت حلال رسيد
✨💠به قاضی دادگاه نامه زده بود که: «شنیدم وقتی به مأموریت میروی ساک خود را به همراهت میدهی. این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی.»
قاضی رو توبیخ کرده بود. حساس بود، مخصوصاً به رفتار قضات…
💠✨مترجم ترجمه کرد؛ «هیأت کوبایی میخواهند با شما عکس یادگاری بگیرند». همه ایستاده بودند تو کادر جز مترجم! پرسید مگه شما نمیآیی؟ گفت: همه میدونند من تودهایم، برای شما بد میشود. خندید؛ باید شما هم باشید، دقیقاً کنار من! کادر کامل شد.
✨💠یک بار به فرزند آقای بهشتی (محمدرضا) که در منزل مهمان من بود گفتم خاطره ای را از پدرتان برای من تعریف کنید. گفت وقتی در کشور آلمان بودیم به جایی رفتیم که قبر مارکس هم بود. در قبرستان دو تا سگ داشتند می رفتند کسی که همراه ما بود به پدرم گفت این دو سگ دارند می روند سر قبر مارکس فاتحه بخوانند. پدرم بلافاصله به او گفت اگر ما با فکر مارکس مخالف هستیم نباید به او توهین کنیم. ادب در کلام لازم است چه فرد کافر باشد چه مسلمان.
💠✨سال ها قبل از پیروزی انقلاب یک بار که در ماشین دکتر بهشتی نشسته بودم و ایشان رانندگی می کردند، شاهد بودم هرکجا در برابر یا کنار ایشان ماشین کوچکتری مانند ژیان و فولکس و اینها بود صبر می کردند و به آنها راه عبور می داد که رد شوند. این امر شامل موتور سوارها و دوچرخه ها هم می شد. دکتر بهشتی وقتی کنجکاوی مرا دیدند توضیح دادند در اسلام سواره نسبت به پیاده باید سلام کند. معنی این حرف آن نیست که من سرم را از پنجره ماشین بیرون ببرم و مرتب به افرادی که پیاه هستند سلام کنم. بلکه معنای دیگری دارد و آن این که من نسبت به کسانی که سوار دوچرخه یا موتور یا ... هستند تواضع کنم که سلام هم علامت تواضع است بلکه تواضع من این است صبر کنم دوچرخه ای یا ماشین کوچکتر رد شود.
✨💠رفته بودند سخنرانی، منافقین هم آدم آوردهبودند. جا نبود. بیرون شعار میدادند. آخر سر گفتند، حاج آقا از در پشتی بفرمایید که به خلقیها نخورید. گفت: این همه راه آمدهاند علیه من شعار بدهند. بگذارید چند «مرگ بر بهشتی» هم در حضور من بگویند. از همان در اصلی رفت…
#شهیدمحمدحسین_بهشتی
#سالروزشهادت
#ظرافتهای_فکرےاخلاقےشهدا...
🌷 @Dehghan_amiri20 🌷
🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
🌸🍃
🌸🍃به نقل از مقام معظم رهبري (حفظه الله):یكی دیگر از خصوصیات مرحوم صدوقی، خستگی ناپذیریش بود. آدمی نبود كه بگوید: «حالا بالاخره كار خودمان را كردیم و برویم گوشه ای بنشینیم.»
و هنگامی كه عمل جراحی را روی چشم ایشان انجام داده بودند، ایشان از حالت بیماری در حقیقت از بیمارستان بیرون آمده بود. بنده روی علاقه ای كه به ایشان داشتم، از ایشان خواهش كردم كه چند وقتی در تهران بمانند. گفتم: «خوب است، یزد نروید.» ته دلم این فكر بود كه ممكن است یزد برای ایشان مسئله ای پیش بیاید و سوءقصدی بشود و گفتم: «مصلحت نیست شما بروید یزد، در تهران باشید و استراحت كنید.»
ایشان شاید خیلی استدلال هم نمی كردند، ولی قبول نكردند، گفتند: «می خواهم بروم یزد و به جبهه هم بروم» كه من به ایشان گفتم: «شما خوب است اگر جبهه می روید، به طرف غرب بروید كه آنجا هوایش در فصل بهار و اردیبهشت خوب است و جنوب نروید چون گرم است.»
ایشان گفتند: «تا ببینیم چه می شود» و ناگهان دیدیم ایشان سر و كله اش از جنوب پیدا شد و در حمله بیت المقدس حاضر بود و همه مردم در تلویزیون دیدند كه ایشان چه رزمنده خستگی ناپذیری بود و دنبال كار بود و خستگی نداشت .
#شهیدآیت_الله_صدوقی
#سالروزشهادت
#ظرافتهای_فکرےاخلاقےشهدا...
🌷 @Dehghan_amiri20 🌷
🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
پرسیدم آقا مهدی چه آرزویی داری؟ گفت : ظهور آقا امام زمان (عج) و خدمت در رکابش بعد هم با تبسمی زیبا
🌺🍃
🌺🍃چون خیلی دلم میخواهد پس نمی خورم...
هیچ وقت خودش رو به تن آسایی عادت نمی داد. یادم هست مدتی در بافت سکونت داشتیم .یه شب آقا عبدالمهدی به خانه ما آمد موقع خواب خواستم برایش رختخواب بیاندازم
💠گفت نمی خواهم
گفتم زمین سرد است چرا خودت رو اذیت میکنی؟
💠گفت می خواهم به هیچ چیز این دنیا عادت نکنم .
از این دست موارد هم به یاد دارم که در جایی مهمان بودیم .آن روز صاحب خانه شیرینی های بسیار خوشمزه وخوش پختی را فراهم کرده بود به همه تعارف کرد وبرداشتند بجز آقا عبدالمهدی
گفتم خوشمزه است،چرا نمی خوری؟
💠گفت چون خیلی دلم می خواهد بخورم پس نمی خورم
#شهیدعبدالمهدی_مغفوری
#ظرافتهای_فکرےاخلاقےشهدا...
#فاصله_اےکه_باشهداداریم....
🌷 @Dehghan_amiri20 🌷
🍃✨دنیامحل استراحت نیست✨🍃
از سپاه که به خانه برمیگشت، اجازه نداشتم هیچ کاری انجام بدم، تا نزدیک مبل منو بدرقه میکرد و میخواست استراحت کنم، خودش به آشپزخانه میرفت و کارهای سفره رو انجام میداد، بعد هم از من و پدرش میخواست برای صرف غذا بیاییم، آخر سر هم سفره رو جمع میکرد و ظرفهارو میشست، وقتی بهش میگفتم: کمیل جان شما خستهای برو استراحت کن، جواب میداد: مادر جان این دنیا محل استراحت نیست، من جای دیگهای باید استراحت کنم.
#شهیدکمیل_قربانی
#فاصله_اےکه_باشهداداریم
#ظرافتهای_فکرےاخلاقےشهدا
🌷 @Dehghan_amiri20 🌷
🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
💠✨بهشدت روی بیتالمال و حقوقی که میگرفت حساس بود✨💠
بارها حق مأموریتش را دریافت نکرد، گاهی هم از جیب خرج میکرد و آن را وظیفه خود میدانست، سال ۹۴ در یکی از مناطق درگیری شدیدی بهوجود آمد که مرتضی مجبور به عقب نشینی شد؛ وقتی برگشت به فرماندهاش گفتم: مرتضی ۶۰ روز است که اینجاست بهتر است به عقب برگردد، با برگشتش موافقت شد نگاهی به ظاهرش انداختم یک لباس جنگی و یک جفت دمپایی تنها چیزی بود که داشت پرسیدم: پس وسایلت کو؟ گفت: حجم آتش اجازه نداد چیزی با خود به عقب بیاوریم: لباسی نبود که به او بدهیم کفشی کهنه پیدا کردیم و به او دادیم تا با آن به دمشق برود مقدار کمی پول به او دادم و گفتم: به دمشق که رسیدی برای خودت لباس تهیه کن، چند روز بعد یکی از نیروها با پاکتی پول نزد من آمد و گفت: مرتضی این پول را برگرداند، پاکت را باز کردم و دیدم بیشتر از نصف پول را برگردانده، تنها یک شلوار ساده خریده بود و پیراهنی از آن هم سادهتر تا بتواند به ایران برگردد، حتی کفش هم نخریده بود.
#شهیدمرتضیےحسین_پور
#فاصله_اےکه_باشهداداریم
#ظرافتهای_فکرےاخلاقےشهدا
🌷 @Dehghan_amiri20 🌷