eitaa logo
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
1.1هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
3هزار ویدیو
97 فایل
🕊بنام‌اللہ🕊 🌸شہید محمدرضا دهقان امیرے🌸 🌤طلوع:1374/1/26 🕊شہادت:1394/8/21 💌پیامے‌ازجانب🌼 #نعم_الرفیق 🌼: ✾اگردلتان‌گرفت‌یادعاشوراڪنید ✾ومطمئن‌باشیدڪہ‌تنہابایادخداست‌ڪہ‌دلہاآرام‌مے‌گیرد. خادم ڪانال: @shahid_dehghan_amiri ادمین تبادل: @ashegh_1377
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
🌹🍃بِسْمِ رَبِّ الْشَّهیدْ🍃🌹 📚✨شبِ میلاد... آخرین باری که هیئت اومد، شب میلاد حضرت علی اکبر(علیه‌ال
🌹🍃بِسْمِ رَبِّ الْشَّهیدْ🍃🌹 📚✨آقا چه خبر است؟... دفعه‌ی آخری که مریض شده بود، اتفاقا از مراسم دعای توسل برگشته بود. همیشه حدود ۱۲ تا ۱۲:۳۰ برمی‌گشت. دیدم حال عجیبی دارد. او که هیچوقت شوخی نمی‌کرد و جدی بود، آن شب شنگول بود. تعجب کردم. گفتم: آقا! امشب شنگولی! چه خبر است؟ گفت: خودم هم نمی‌دانم! ولی احساس عجیبی دارم. دلم می‌خواهد بخندم. حالت عجیب و غریبی داشت. ۵ سال با هم بودیم اما اصلا از این رفتارها از او ندیده بودم. حرف‌هایی می‌زد که انگار می‌داند می‌خواهد برود. فکر کردم اینها جزء شوخی‌های جدید است. 🌈 🥀🕊 🌼🍂|• @dehghan_amiri20
❤️🍃بِسْمِ رَبَّ الْشُّهَداءِ وَالْصِّدّیقینْ🍃❤️ 📜🌸یه روزی یه لُره... یه روزی یه ترکه... یه روزی یه قزوینیه... یه روزی یه آبادانیه... یه روزی یه اصفهانیه... یه روزی یه شمالیه... یه روزی یه شیرازیه... یه روزی یه عربه... 👈مثل مرد جلوی دشمن وایسادن تا کسی نگاه چپ به خاک و ناموسمون نکنه... لُره ``محمد بروجردی`` بود... تُرکه ``محمد باکری`` بود... عربه ``علی هاشمی`` بود... قزوینیه ``حمید سیاهکالی`` بود... اصفهانیه ``ابراهیم همت`` بود... شمالیه ``شیرودی`` بود... شیرازیه ``عباسِ دوران`` بود... شادیِ روحِ همه‌ی مردای بی‌ادعای وطنمون صلوات...📿🌹 🥀🕊 🌈✨|• @dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
❤️🍃بِسْمِ رَبِّ الْشَّهیدْ🍃❤️ 📚✨قیافه معمولی «شهيد بابايي اغلب مواقع سرش را با شماره چهار مي‌تراشيد. يك روز كه در منطقه بوديم پس از خواندن نماز صبح جلوي آينه رفتم و شروع به شانه زدن موهايم كردم كه اينكار كمي طول كشيد. در همين حين صداي خنده‌اي توجه مرا جلب كرد دقت كردم ديدم شهيد بابايي است كه نيم خيز شده و مرا نگاه مي‌كند. او خطاب به من گفت: مي‌خواهي يكي از دلايل تراشيدن سرم را برايت بگويم؟ من الان يك ربع تمام است كه مي‌بينم جلو آينه ايستاده‌اي و موهايت را چپ و راست مي‌كني. مي‌داني زير هر تارمويت يك شيطان خوابيده غرور اين موها، تو را در جلوي آينه نگه داشته و فكر مي‌كني كه اگر موهايت را به طرف چپ شانه كني، خوش تيپ‌تر مي‌شوي و يا بالعكس. ولي من سرم را از ته تراشيده‌ام و يك قيافه معمولي به خود گرفته‌ام قيافه معمولي هم هيچ وقت انسان را مغرور نمي‌كند.» 🌷 🥀🕊 📜💫|• @dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
🌹🍃بِسْمِ رَبِّ الْشَّهیدْ🍃🌹 📚✨آقا چه خبر است؟... دفعه‌ی آخری که مریض شده بود، اتفاقا از مراسم دعای
🌹🍃بِسْمِ رَبِّ الْشَّهیدْ🍃🌹 📚✨نحوه شهادت..... می گفت:« آقا امضاء کرد،آقا امضاء کرد،داریم می رویم.» بعد گفت : به فلانی (یکی از دوستانش)بگو بیاید من کارش دارم. به دوستش زنگ زدم، آن شب خوابید. نزدیک صبح دیدم خیلی تب دارد،من در بابل کارمند بودم میخواستم مرخصی بگیرم که او قبول نکرد،گفت؛تو برو دوستم می آید مرا به دکتر می برد به او سفارش کردم فقط پیش دکتر بابا محمودی برود.چون دکترهای دیگر از اوضاع او با خبر نبودند. به دوستش گفته بود قبل از اینکه بیمارستان بروم بگذار بروم حمام پرسیده بود چرا؟ گفته بود میخواهم غسل شهادت بکنم آقا آمد و پرونده مرا امضاء کرد وگفت تو باید بیایی،دیگر بس است تو این دنیا ماندن. من دیگر رفتنی هستم!!! بیخود برای من زحمت نکشید مرگ مرا شما به تأخیر می اندازید،من امروز وفردا می میرم؛ولی شما می خواهید یک هفته مرگ مرا به عقب بیاندازید» غسل شهادت انجام داد ورفت بیمارستان وهمانطوری که گفته بود یک هفته بعد شهید شد. 🌈 🥀🕊 🌼🍂|• @dehghan_amiri20
🌹🍃بِسْمِ رَبِّ الْشَّهیدْ🍃🌹 📝🎋شبی که حال سید بسیار وخیم و تنفس او بسیار تند و مشکل شده بود، او را به اتاقی که دستگاه تنفس مصنوعی بود بردیم، درحالی که تنفسِ بسیار سریعی داشت و تشنه‌ی هوا بود. پزشک دستور داد که داروی بی‌هوشی به او تزریق شود تا لوله‌ی جهت تنفس گذاشته شود و من آخرین جمله‌ای که از سید شنیدم و بعد از آن تا زمان شهادت بی‌هوش بود، این بود:« یا عمه‌ی سادات! یا زینب کبریٰ(س)!». 🌷 🕊 💜🌸|• @dehghan_amiri20
🌹🍃بِسْمِ رَبِّ الْشَّهیدْ... 🌸✨ : نه چپ، نه راست، صراطِ مستقیم... بی‌تفاوت نباشیم... به قولِ : آن که ادعای شیعه بودن دارد! قطعا امتحان کربلا را پس خواهد داد... 🌈🌱 💫 ❤️🍃★| @dehghan_amiri20
...🕊🌷 سلام بر مردی که با لباس های خاکی اش دل از کف عشاق می برد، و با بر قلبهای مان حکومت می کند... 💜✨|• @dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
🥀شهید حسن رحمتی🍃
🌹🍃بِسْمـِ رَبِّ الْشُّهَداءِ وَالْصِّدّیقینْ🍃🌹 📚🌾معرفی مختصر شهید دفاع مقدس 🕊 نام: حسن نام خانوادگی: رحمتی نام پدر: درویشعلی تاریخ تولد: ۱۳۴۸ تاریخ شهادت: ۱۱\۵\۱۳۶۴ نام پایگاه: شهید دستغیب نام روستا: راهجرد محل شهادت: فاو نام حوزه: علی بن ابی طالب(ع) 🍂شهید حسن رحمتی در سال ۱۳۴۸ در یک خانواده‌ی مذهبی دیده به جهان گشود و تحت تربیت پدر و مادری مؤمن و متدیّن پرورش یافت. همیشه خنده‌رو و بسیار جدی و منظم بود. در مسائل دینی مخصوصا نماز، فعالیت خودش را داشت. از کودکی در برنامه‌های سوگواری حضرت امام حسین(ع) حضور مستمری داشت و به حضرت سیدالشهدا(ع) و یارانِ باوفایش عشق می‌ورزید. سادگی، بی‌آلایشی و گذشتِ او در زمانِ حیاتش، زبانزدِ همه بود. حق را می‌گفت ولی آخرش به ضررش تمام می‌شد. در بین بچه‌های مدرسه فردی شاخص و محور همسالان خود بود. 🌷 ❤️ 💕☘|• @dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
❤️🍃بِسْمِ رَبِّ الْشَّهیدْ🍃❤️ 📚✨تزکیه‌ی نفس... بابایی همیشه لباس ساده و بی‌‌پیرایه بر تن داشت. یکب
❤️🍃بِسْمِ رَبِّ الْشَّهیدْ🍃❤️ 📚✨آب تبرّکی... در یکی از پاتک‌هایی که عراق برای پس گرفتن جزایر مجنون انجام داد، بابایی شیمیایی شد و سرش پر شده بود از تاول‌های ریزی که خارش شدید داشت. تاول‌ها بر اثر خاراندن ترکیده بودند و وضعیت بدی برای او پیش آمد. یکبار که به طرف بیرون جزیره مجنون در حرکت بودیم، به برکه آبی برخورد کردیم. بابایی لحظه‌ای ایستاد و به جریان آب دقت کرد. بعد شروع کرد با آن آب سرِ خود را شستشو دادن. سپس به من گفت:« می‌دانی این آب کدام آب است؟» گفتم:« خب، آبی مثل همه‌ی آب‌ها». او گفت:« نه! اگر دقت کنی امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) در کربلا دستشان را به همین آب زده‌اند و این آب متبرّک است.» او اعتقاد داشت که تاول‌های سرش با این آب مداوا خواهد شد. چند روز از این ماجرا نگذشته بود که تمامیِ تاول‌های سر او مداوا شد. 🌷 🥀🕊 📜💫|• @dehghan_amiri20
📝🌹| ... حدودای 4 صبح بود. نزدیکای اذان... خسته شده بودیم از بس حرف زدیم😅 کم کم میخواستیم خداحافظی کنیم...🙈✋ بهش گفتم مزاحم نماز شبت شدم در همان حال گفت :دعا کن ما نماز یومیه رو از دست ندیم ...نماز شب پیشکش...🙂 {ترک محرمات و انجام واجبات} سر این موضوع با هیچ کس شوخی نداشت... کلا سر هم 20 تا نماز قضا داشت.... اونم نماز صبح بود. تازه دسته بالا گرفته بود!!! خلاصه در جوابش گفتم :تو ام دعا کن تو این راه،شهدا دستمون رو بگیرن و راهِ مستقیم رو بهمون نشون بدن...😢 گفتش من کی باشم که دعا کنم...☺️ 🍂 🕊 🌷 📝🍃|• @dehghan_amiri20.
🥀یٰاشَهیدْ... °|•یه ‏زمانی این بچـــہ ‌ها، تــو سنگرهاے شبیــہ گور خوابیــدن، تا مــــا امروز راحت بخوابیمـ...💔 ...🌷🕊 🌼🍂|• @dehghan_amiri20
🌹🍃بِسْمِ رَبِّ الْشُّهَدا... 📚🖋اربعین سال گذشته به پیاده روی اربعین رفتیم . محمدرضا هم خیلی اصرار داشت که بیاید اما گفتیم که بگذار امسال برویم ببینیم اوضاع در چه حالی است تجربه کسب کنیم سال دیگر با هم برویم. چفیه‌ای که دوستش هدیه داده بود را داد تا در حرم امام حسین(ع) تبرک کنم. اما من در شلوغی های حرم گمش کردم و هر چه گشتم پیدایش نکردم و خلاصه برایش یک چفیه خریدم و تبرک کردم. به ❤️ جریان را گفتم، میدانستم خیلی به چفیه علاقه داشت و از او عذرخواهی کردم اما او در جواب گفت که 🌸 فدای سرت من حاجتم روا می شود.🌸 وقتی به تهران رسیدیم در مورد حاجتش و چرایی آن از محمدرضا سؤال کردم و او در جواب گفت که اگر چیزی را در حرم ائمه گم کنی حاجت روا می شوی... «من حاجتم این است که شهید بشوم» تا اربعین سال دیگر زنده نیستم. من خیلی ناراحت شدم و در جوابش گفتم که به عراق میروی؟ گفت: جنگ فقط آنجا نیست در سوریه هم هست من در سوریه شهید می شوم. 🌈✨ 🥀 💌🍃★| @dehghan_amiri20