eitaa logo
دهڪده ‌مثبت
2.4هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
10 فایل
یه دهڪده مثبت، تا توے اون یه زندگی آروم‌ و بدور از افڪار منفی رو تجربه ڪنی(جلسات روزاے زوج رو از دست ندین)♥️ پیشنهادات وارسالی‌هاے زیباتون رو اینجا می‌خونم🌱 @Goolnarjes313 https://harfeto.timefriend.net/16851976543119 لطفامعرفی‌مون کن @Dehkade_mosbat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹ماشین را در پارکینگ شرقی حرم پارک کردند. به همراه خانواده، به سمت گنبد طلایی حرم به راه افتادند. پله ها را بالا رفتند و وارد صحن بزرگ جدید روبروی حرم شدند. حاج عبدالکریم و زهرا خانم، جا به جا می ایستادند و سلام می دادند و تشکر می کردند. از اینکه بالاخره دخترشان سر و سامان می گرفت خوشحال بودند. وارد محدوده حرم شدند. صدای گوشی ضحی بلند شد. عباس بود. ضحی گوشی را دست پدر داد. - سلام علیکم عباس آقای گل. شادوماد. کجایی بابا؟ روبروی ایوان آیینه. باشه. حدود یک دقیقه دیگه. خدانگهدارت 🍃وارد صحن امام رضا علیه السلام شدند. رو به سمت گنبد طلایی خانم، ایستادند و مجدد سلام دادند: "السلام علیک یا فاطمه المعصومه. السلام علیک یا بنت رسول الله..." پدر، سلام می خواند و بقیه آرام تر، پدر را همراهی کردند. دیدن گنبد طلایی خانم، صفای خاصی داشت. با قدم های آرام، به سمت ایوان آیینه حرکت کردند. طبق قرار یواشکی داخل ماشین، ضحی و حسنا به سمت آب خوری کنار حوض بزرگ وسط صحن رفتند. برای پدر و مادر، لیوان آب پر کردند. همه به نیت تبرک، آب نوشیدند. ☘️ ضحی، لیوان آب را سر کشید. احساس کرد چقدر تشنه بوده است. نگاهی به جعبه شیرینی کرد و در زد. صدای خانم وفایی بلند شد: - بفرمایید. سلام خانم دکتر. خوش خبر باشین. 🌸وفایی از روی صندلی بلند شد. به ضحی دست داد و مشتاقانه به جعبه شیرینی روی دست ضحی، نگاه کرد. ضحی دست وفایی را فشرد و بدون اینکه دستش را رها کند گفت: - سلام خواهر جان. ممنونم. شما خوبی؟ خانم دکتر تشریف دارن؟ - بله. چند لحظه تشریف داشته باشین. 🔹وفایی به سمت تلفن رفت. داخلی خانم دکتر را گرفت و ضحی را به داخل راهنمایی کرد. در که باز شدن، بوی گل نرگس، به صورت ضحی پاشید. به خاطر همین بو، دوست داشت هر بار به اتاق خانم دکتر بحرینی بیاید. باد خنکی از پنجره گوشه اتاق به صورتش خورد. خانم دکتر از پشت میز بلند شده بود و به سمت ضحی رفت. جعبه شیرینی را با تشکر فراوان، از ضحی گرفت و روی میز گذاشت. انگار که بچه گم شده اش را یافته باشد، ضحی را در آغوش گرفت و فشرد. - عزیزم. خیلی مبارک باشه. زندگی خوبی داشته باشی. نورچشمی مولا باشی الهی. خیلی مبارک باشه عزیزم. 🌸ضحی از صمیمیت خانم دکتر تشکر کرد. انگار که مادرش را بغل کرده باشد، بی اختیار، شانه خانم دکتر را بوسید و گفت: - خدا حفظتون کنه. ممنونم. بحرینی، بفرما زد و به میزش رفت. ضحی، در جعبه شیرینی را باز کرد. - اول به خانم وفایی بده. حسابی منتظره. - چشم. هر چی شما بفرمایین. ☘️تا ضحی شیرینی عقدکنانش را تعارف وفایی کند، مُهرش را برداشت و زیر برگه ای را مُهر کرد. آن را به همراه برگه چکی، داخل پاکت گذاشت. به سمت میز وسط اتاق رفت و پشت یکی از صندلی ها، منتظر آمدن ضحی شد. وفایی ضحی را به حرف گرفته بود و ضحی دلش می خواست هر چه زودتر، به اتاق خانم دکتر برگردد. - شادوماد چه شکلیه؟ دکتره؟ خیلی مبارک باشه عزیزم. چه شیرینی های تازه ای. آدم دلش می خواد چندتا بخوره - خواهش می کنم بفرمایید. اجازه بدید 🔹ضحی در جعبه شیرینی را از زیرش در آورد. آن را روی میز گذاشت و چهارپنج تا از شیرینی ها را داخل آن گذاشت: - اینا برای خودتون. بفرمایین. نوش جان - خیلی زیادن که. نگفتی! شادوماد دکتره؟ 🌸خانم دکتر بحرینی، از اتاق بیرون آمد و با خنده گفت: - وفایی جان، حالا حالاها وقت داری. لطفا زحمت چایی رو هم بکشین. ممنونم. 🔸و با دست، ضحی را به سمت اتاقش هدایت کرد. ضحی هم از خدا خواسته، به سرعت داخل شد و در را پشت سرش بست. جعبه را جلوی خانم دکتر گرفت. بحرینی، یکی از شیرینی ها را برداشت و پاکت را دست ضحی داد. ضحی پاکت نامه را باز کرد. حکم استخدام ضحی در بیمارستان بهار، به اضافه امکان استفاده از همه امکانات بیمارستان و رتبه پزشکی اش، مُهر و امضا شده دستش بود. - این هم شیرینی من به شما. حالا شما هر دو شرط ما رو دارین. به برنامه ها آشنایین. سه هفته دیگه هم آزمون تخصص تون هست. آزمون کتبی رو قبول بشین، همین جا عملی رو می رین. مطمئنین قلب و عروق نمی خواین؟ همان زنان؟ - بله اگه ممکنه. قلب رو هم دوست دارم ولی زنان و به دنیا آوردن بچه ها، چیز دیگه ایه. - می فهمم. مشارکت در تمام کارهای خوبِ بچه هایی که به دنیا آوردی. خیلی زرنگی. 🌸خانم دکتر بحرینی، لبخند ملیحی زد. ضحی از اینکه بالاخره یک نفر را با چنین تفکری دید، شگفت زده شد. از خانم دکتر تشکر کرد و اتاق را ترک کرد. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
هدایت شده از سلام فرشته
📿زرنگ باشید. با تسبیح تربت، ذکر بگویید 🌺مكارم الأخلاق ـ في فَضلِ المِسبَحَةِ مِن تُربَةِ الحُسَينِ عليه السلام ـ : رُوِي عَنِ الصّادِقِ عليه السلام : مَن أدارَها مَرَّةً واحِدَةً بِالاِستِغفارِ أو غَيرِهِ ، كُتِبَ لَهُ سَبعينَ مَرَّةً ، وإنَّ السُّجودَ عَلَيها يَخرِقُ الحُجُبَ السَّبَع. 🍀مكارم الأخلاق ـ در برترى تسبيح ساخته شده از تربت امام حسين عليه السلام ـ : از امام صادق عليه السلام روايت شده است : «هر كس ، آن را يك دور به ذكر آمرزش خواهى يا ذكر ديگرى بچرخانَد ، هفتاد مرتبه برايش نوشته مى شود و سجده بر آن ، حجاب هاى هفتگانه را مى دَرَد » . 📚مكارم الأخلاق : ج 2 ص 68 ح 2171 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 334 ح 16 . 📣کانال در ایتا، سروش، بله eitaa.com/salamfereshte sapp.ir/salamfereshte ble.ir/salamfereshte
✨سلام بر تو ای امید منتظران 🍀آقاجان به فدای شال عزایتان . ▪️سخت است پدر را به شهادت برسانند، آن هم پدری که فخر کائنات بوده است. پدری که خدا به او مباهات می کند. پدری که یتیمان کوفه ندیده عاشقش شده بودند. پدری که مهربان و دلسوز به زیردستانش بود. 🍀مهدی جان سرت سلامت. به امید روزی زنده ایم که ببینیم آمدنت و انتقام خون های به ناحق ریخته را. اللهم عجل لولیک الفرج 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️بی نیاز و ستوده ✨يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (1) 🍀اى مردم! اين شماييد كه به خداوند نياز داريد و (تنها) خداوند، بى ‏نياز و ستوده است. 🍁دعوت خدا از مردم، نشانه ‏ى نياز او به مردم نيست. همان گونه كه اگر گفتيم مردم خانه‏ هاى خود را رو به خورشيد بسازند، اين دعوت نشانه‏ ى نياز خورشيد به ما نيست، بلكه نشانه‏ ى نياز ما به نور است. ☘️يكى از راه ‏هاى مبارزه با غرور و تكبّر، دعوت انسان به درگاه خداست تا انسان به ضعف و جهل و فقر و نياز خود پى ببرد. 🍁هيچ كس از خدا بى نياز نيست. ☘️همه‏ ى موجودات فقيرند، ليكن چون انسان ادّعا و سركشى مى ‏كند بايد مهار شود. 🍁نقش واسطه ‏ها و وسايل و علل را قبول داريم، امّا تمام اسباب و علل نيز در تأثيرگذارى به او محتاجند. ☘️غنّى واقعى و مطلق و كامل، تنها اوست. 🍁معمولًا اغنيا، محبوب نيستند و در تيررس جسارت‏ ها، حسادت‏ ها، رقابت‏ ها و سرقت‏ ها هستند امّا خداوند، غنى حميد است. ☘️خداوند غناى خود را در راه رفع نياز و نفع مخلوقات به كار مى ‏برد و لذا مورد ستايش است. ☘️☘️☘️☘️☘️☘️ 1)فاطر/15 📚تفسير نور، ج‏7، 486 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
🔹ألاَ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً أَعْطَاهُ اَللَّهُ بِكُلِّ عِرْقٍ فِي بَدَنِهِ حَوْرَاءَ وَ شُفِّعَ فِي ثَمَانِينَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ لَهُ بِكُلِّ شَعْرَةٍ فِي بَدَنِهِ حَوْرَاءُ وَ مَدِينَةٌ فِي اَلْجَنَّةِ 🔸ألاَ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً بَعَثَ اَللَّهُ إِلَيْهِ مَلَكَ اَلْمَوْتِ كَمَا يَبْعَثُ إِلَى اَلْأَنْبِيَاءِ وَ دَفَعَ اَللَّهُ عَنْهُ هَوْلَ مُنْكَرٍ وَ نَكِيرٍ وَ بَيَّضَ وَجْهَهُ وَ كَانَ مَعَ حَمْزَةَ سَيِّدِ اَلشُّهَدَاءِ 🍀آگاه باشيد،هر كس على را دوست بدارد،خداوند به تعداد رگهاى بدنش از حورى ‌هاى بهشت به او مى ‌بخشد و در مورد هشتاد نفر از اقوام و خويشانش،شفاعت مى ‌كند و به تعداد موهاى بدنش،از حوريان بهشتى و از شهرهاى بهشت برخوردار مى‌شود. 🍁بدانيد،هر كس على را دوست بدارد،خداوند،ملك الموت(عزرائيل)را براى[قبض روح]او،آن گونه مى‌فرستد كه براى پيامبران فرستاده مى‌شود و ترس از نكير و منكر را از او برمى‌دارد و رويش را سفيد مى‌كند،و او با حضرت حمزۀ سيد الشهداء همنشين خواهد بود. 📚فضائل الشيعة ؛ ص4. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
📚📏📚📏📚 💢روزه با تشخیص ضرر توسط شخص 💠پرسش: 🔰تكليف شخصي كه مي داند يا گمان دارد روزه برايش ضرر دارد اما پزشك بگويد روزه ضرر ندارد، چيست؟(1) ✅پاسخ: ✍️ همه مراجع: نبايد روزه بگيرد. 📚پاورقي: 1- توضيح المسائل 16مرجع، م 1743 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114 📎 📎 🌐منبع:مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی 🔴پایگاه اطلاع رسانی بلاغ 🆔 @balagh_ir
💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. 🔹امانت‌دار، پاکدامن و به دور از فساد باشد. 🍀فرداى این کشور، فرداى این ملت، به احساس مسئولیت امروز شما نیازمند است. احساس مسئولیت کنید که چه بشود؟ که خود را بسازید... بسیارى از شماها مسئولیتهائى در اختیارتان خواهد بود. رؤساى جمهور آینده، وزراى آینده، مدیران آینده و برجستگان گوناگون بخشهاى مختلف آینده - آن کسانى که طراحند، برنامه ریزند، متفکرند، تئوریسین اداره‌ى کشور هستند - از میان شماها پدید مى آیند؛ از میان شماها برمی خیزند. این مدیران و این برنامه ریزان، هم باید عالم باشند، هم به معناى حقیقى کلمه باید متدین، پاکدامن و بصیر باشند. 🔰بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان ۱۳۸۷/۰۸/۰۸ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
هدایت شده از سلام فرشته
دستور العمل آیت الله فاطمی نیا دامت برکاته.mp3
1.82M
🎧بشنوید 🔖دستورالعملی مخصوص امشب(شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان) از استاد فاطمی‌نیا. پر روزی باشید الهی. 🌸بارپروردگارا ما نمیدانیم در درگاه تو چه پرونده ای داریم تو خودت خوب میدانی که ما چه کارها کرده ایم. اما انقدر میدانیم که تو در این ماه رمضان در رحمت را به روی بنگانت باز کردی، این سحر ها چه اسراری دارد، این لحظات افطار چه اسراری دارد. ☘️خدایا تو را قسم میدهیم به اولیائت ان شاء الله این ماه را ماه عافیت و توبه و مستجاب شدن دعواتمون قرار بده، که این ماه ان شاء الله یک تقوایی حاصل شود که این تقوی ما را نورانیتی بخشد که این نورانیت تا ماه رمضان آینده حفظ بشود. 🌹اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم🌹 ☘️اللهم عجل لولیک الفرج☘️ 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
🔺ضحی برای شروع رسمی تحصیلات تکمیلی و کار در بیمارستان، به اتاق مسئول آموزش و دوره ها رفت. حکم استخدامی اش را به مسئول نشان داد و از بین دو دوره جاری، دوره ای که با خود خانم دکتر بحرینی بود را انتخاب کرد. علتش فقط خود خانم دکتر نبود بلکه ترجیح می داد استادش مرد نباشد. لیست ارائه ها را نگاه کرد. غیر از دو روز یکشنبه و سه شنبه که به موسسه خیریه قولش را داده بود، اسمش را در تمامی نشست های خانم دکتر نوشت. شب جمعه را شیفت شب گرفت و دو شیفت دیگر را غیر از شب های یکشنبه و سه شنبه، به اختیار گذاشت. 🔹به لیست اسامی نگاه کرد. همه اسامی، همکار داشتند و هیچ دکتر خانم دیگری به بیمارستان نیامده بود که بتواند همکار و همیار او در پروژه ها و آزمایش و شیفت و برنامه هایشان باشند. شیوه کار در بیمارستان بهار، متفاوت از همه جا بود و رسیدن به این شیوه، برای ضحی، هیجان زیادی به همراه داشت. به لیست اسامی آقایان نگاه کرد. آقای دکتر ستّار هم مثل او، منتظر یک یارکاری بود. برایش دعا کرد هر چه زودتر هم یارش را پیدا کند. به روزهای ابتدایی که به بیمارستان بهار آمده بود فکر کرد. شیوه برخورد خانم دکتر و نوع رفتارش. لبخند زد و زیر لب گفت: - برای جذب من نقشه کشیده بودن انگار. 🔺از این فکر خوشش آمد. برگه اجازه ورود او به کتابخانه و نشست ها، مشمول زمان شده بود اما هیچکس جلویش را نمی گرفت. نه برای اینکه کسی یادش نبود، بلکه به خاطر حکم ریاست بیمارستان مبنی بر استخدام تعلیقی ضحی بود. از شیوه خانم دکتر لذت برد و دعا کرد کاش بقیه اینترن ها و پرستارها هم این مسائل را می دانستند. 🌸حالا که کارش در بیمارستان بهار، درست شده بود، دلش برای سحر و همکاران بیمارستان آریا تنگ شد. گوشی را در آورد. روی یکی از صندلی های کنار دیوار، زیر نور سبزرنگ شیشه های سبز بیمارستان نشست. به دو طرفش که مثل رنگین کمان، با نورهای رنگی احاطه شده بود نگاه کرد. کسی نبود. شماره سحر را گرفت: - سلام سحر جان. خوبی؟ دلم برات تنگ شده بود. آره. خبر جدید که.. کودومشو بگم؟ باشه. عقد کردم. سحر از شنیدن این حرف ضحی، شوکه شد: - چی؟! 🔸تا ضحی مختصر برایش بگوید که خیلی سریع اتفاق افتاد و کارها خود به خود پیش می رفت و تازه عقد کرده ایم، سعی کرد بر خود مسلط شود و نقش همیشگی دوست صمیمی بودن را بازی کند: - مبارکا باشه. حالا این دوماد خوشبخت کی هست؟ بابا ای ول. آتش نشان. عجب زوج باحالی هستین شما. پیوند یک دکتر با آتش نشان. خیلی جالبه. بازم مبارک باشه. به فریبا باید بگم برات ی جشن بگیریم. - قربونت. نمی خاد تو زحمت بندازی اش. نمی خوایم خیلی پرسر و صدا باشه. چند وقت دیگه می ریم سرخونه زندگی مون. - پس مراسم چی؟ - مراسم مختصری که می گیریم. دوست داری شما هم بیای خیلی خوشحال می شم. فقط می دونی که همه ..مذ..هب.. - مذهبی ان. همه چادری ان. آهنگ و ترانه ندارین. آره بابا می دونم. مشکلی نیست. حالا خبر دومت چیه؟! فکر نکن که یادم رفت! - خبر دوم هم عطف به خبر اوله - یعنی چی؟ - یعنی شرایط استخدام بیمارستان بهار رو داشتم و حکم استخدامم رو دادن. الانم منتظر بستن قراردادم گفتم ی زنگی بهت بزنم حالت رو بپرسم. 🔺سحر با خودش گفت حالمو بپرسی یا پُز بدی و حالمو بگیری! به روی خودش نیاورد و باز هم تبریک گفت. کار را بهانه کرد و گوشی را قطع کرد. صورتش گُر گرفته بود. گوشی را جلوی صورت گُر گرفته اش آورد و پیامک زد: - اینقدر دست دست کردین که مرغ از قفس پرید. ضحی عقد کرده. 🔹بلافاصله فرهمندپور زنگ زد: - سحر خانوم، سربه سرم می ذارین یا واقعا عقد کرده؟ - همین الان خودش خبر داد. استخدام بهار هم شده. دیگه چه نیازی به گروه مامایی داره. منم که حوصله این دردسرها رو ندارم. اگه کاری ندارین الانم جایی کار دارم. بای! 🔺فرهمندپور، گوشی را قطع کرد. ماشین شاسی بلند مشکی تمیز و کارواش برده اش را به کناره هدایت کرد. هر دو دست را روی فرمان گذاشت و وزن بدنش را به دست ها تکیه داد و خبر را نشخوار کرد "یعنی واقعا عقد کرد! سحر که می گفت تو انتخاب شوهر وسواس داره. هنوز سه هفته هم نگذشته! " 🔸صدای پیامک بلند شد. حال نگاه کردن نداشت. ماشین ها از کنارش رد می شدند و بوق می زدند. کنار بزرگراه پارک کرده بود. بوق ممتد ماشین ها، حواسش را تحریک کرد. نگاهی انداخت و پای مردانه اش را محکم، روی پدال گاز فشار داد. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✨سلام بر صاحب شب های قدر 🌺آقاجان با توجه به سخن خداوند در سوره قدر، نزول فرشتگان الهی دسته دسته به سویتان برای تقدیر امور کارهاست. 🌸تصور چنین صحنه ای چه زیبا و دوست داشتنی است. خوشا به سعادت فرشتگان الهی که حظّ و بهره وافری از وجودتان کسب می کنند. 🍀آقاجان تنها آرزوی ما در تقدیر سرنوشتمان همان فرجتان در زمان حیاتمان و بودن در کنارتان است، امیدواریم چنین سرنوشت قشنگی به امضاء نورانی تان رسیده باشد. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️جانشین خدا ✨يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ (1) 🌺اى داود! همانا ما تو را در زمين جانشين قرار داديم، پس ميان مردم به حقّ داورى كن و از هواها و هوس‏ها پيروى نكن كه تو را از راه خدا منحرف مى‏ كند. البتّه كسانى كه از راه خدا منحرف مى‏ شوند برايشان عذاب سختى است به خاطر آن كه روز قيامت را فراموش كردند. 🍀خداوند تدبير امور بندگانش را به انبيا سپرده است. 🌸دين از سياست جدا نيست. 🍀حكومت بر مردم، نعمت بزرگى است كه شكر آن، اجراى عدالت در ميان مردم است. 🌸محور قضاوت بايد حقّ باشد. 🍀حكومت دينى، سابقه ‏اى بس طولانى دارد. 🌸هر چه در برابر حقّ قرار گيرد، هوى و هوس است. 🍀همه انسان‏ ها حتّى انبياء در معرض دام هوس هستند كه از طريق هشدارهاى الهى مصون مى ‏مانند. 🌸هوى پرستى ممنوع است، خواه تمايلات فردى و شخصى باشد يا گروهى و حزبى. 🍀هوى پرستى با انحراف مساوى است. 🌸خطرات، گام به گام پيش مى‏ آيد (گام اول هوى پرستى، گام دوم انحراف از راه خدا، گام سوم فراموش كردن حساب و قيامت و در نتيجه عذاب شديد). 🍀ايمان به معاد كافى نيست، بايد انسان ياد معاد باشد. ☘️☘️☘️☘️☘️☘️ 1)ص/26 📚تفسير نور ، ج‏8، 98 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🔹ألاَ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً أَثْبَتَ اَللَّهُ فِي قَلْبِهِ اَلْحِكْمَةَ وَ أَجْرَى عَلَى لِسَانِهِ اَلصَّوَابَ وَ فَتَحَ اَللَّهُ عَلَيْهِ أَبْوَابَ اَلرَّحْمَةِ 🔸ألاَ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً سُمِّيَ فِي اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ أَسِيرَ اَللَّهِ 🔹ألاَ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً نَادَاهُ مَلَكٌ مِنْ تَحْتِ اَلْعَرْشِ يَا عَبْدَ اَللَّهِ اِسْتَأْنِفِ اَلْعَمَلَ فَقَدْ غَفَرَ اَللَّهُ لَكَ اَلذُّنُوبَ كُلَّهَا 🍀آگاه باشيد،هر كس على را دوست بدارد،خداوند،حكمت را در قلبش ثابت مى ‌كند و سخن درست را بر زبانش جارى مى ‌سازد و درهاى رحمت را به رويش مى ‌گشايد. 🌺بدانيد،هر كس على را دوست بدارد،در آسمانها و زمين،اسير(بنده مطیع)خدا ناميده مى ‌شود. 🌸آگاه باشيد،هر كس على را دوست بدارد،فرشته ‌اى از زير عرش او را صدا مى ‌زند: اى بندۀ خدا،عمل[به فرامين الهى]را از نو آغاز كن،زيرا خداوند تمام گناهانت را آمرزيده است. 📚فضائل الشيعة ؛ ص4. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
📚📏📚📏📚 📿 ✍️اگر پدر 👴انسان از روی نافرمانی، روزه هایش را نگرفته باشد و از دنیا برود، تکلیف فرزند 🧔او چیست؟ ✅ جواب: ✍️امام: اگر پدرش می توانسته روزه ها را قضا کند، بر پسر بزرگتر واجب است آنها را به جا آورد و یا برای او اجیر بگیرد. ✍️آیات عظام خامنه ای، سیستانی، مکارم و نوری: اگر ترک روزه ها بر اثر نافرمانی بوده است، قضای آنها بر پسر بزرگتر واجب نیست. 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. 🌺به توانایی ‌ها و نظرات مردم ایمان داشته باشد. به کى رأى بدهند؟ شاخص این است که شعارهاى انقلاب بایستى به وسیله ى مسئولین و منتخبین ما روز به روز زنده تر شود. این شاخص است. ربطى به جناح بندیها ندارد، ربطى به اسمها ندارد. علاج دردهاى این ملت و وسیله ى رسیدن به آرمانهاى این ملت، شعارهاى انقلاب است؛ اینها باید حفظ شود. آن کسانى که با این شعارها به معناى حقیقى کلمه مخالفند، دشمنِ این شعارهایند؛ اینها نباید در مراکز تصمیم گیرى واقع بشوند. بین ملتند، باشند. آحاد ملت، هر کسى هر عقیده اى داشته باشد، اشکال ندارد؛ اما آن کسى که عقیده اش این است که این ماشین باید راه نیفتد، این را نمیشود پشت رُل گذاشت. یک آدمى که عقیده اش این است که از این جا باید این اتومبیل حرکت نکند، این شخص را پشت فرمان خودرو بگذاریم، هیچ وقت این اتومبیل حرکت نخواهد کرد. باید کسى را بگذاریم که معتقد به این حرکت باشد، معتقد به این راه باشد، معتقد به آن هدف باشد، معتقد به توانائیهاى ملى باشد، معتقد به اسلام، معتقد به انقلاب باشد و شاخصها را قبول داشته باشد. این آن نقطه ى حساس است. ‌بیانات در دیدار مردم تبریز ۱۳۸۶/۱۱/۲۸ 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🔻فرهمند پور با خود فکر کرد همه چیز را می شود خرید. چطور است شوهرش را بخرم؟ می توانم تحریکش کنم خارج از کشور برود. حتی خود ضحی را. می شود بهانه درس خواندن و استخدام و شرایط کاری بهتر را وعده اش دهم. با این فکر، گوشی را برداشت که به سحر زنگ بزند و روحیه ضحی را در این رابطه بپرسد. پیامک رسیده را که دید، پشیمان شد. باید به بیمارستان آریا می رفت. تصمیم گرفت سرمایه گذاری روی گروه مامایی را در جلسه مطرح کند و به یک بهانه ای، ضحی را نزدیک خود نگه دارد. حتی اگر نمی توانست با او ازدواج کند، دیدنش به او آرامش می داد. این تنها فکری بود که با آن توانسته بود در این چند ماه، خودش را صبور نشان دهد. بارها به خود نهیب زد تو بچه داری! سنی ازت گذشته! تو را چه به عاشقی! اما به محض دیدن عکس ضحی، دست و دلش می لرزید. چقدر او را در کنار خودش تخیل کرده بود. با همان چادر و چهره ای که هیچ لبخندی، به نامحرم تحویل نمی داد. از صلابت ضحی خوشش می آمد. چیزی که ذره ای از آن را مادر فرانک نداشت. ▫️به خاطر پیشنهاد او، جلسه طولانی تر از حد معمول شد. وسط جلسه سحر و چندنفر از کارشناسان مامایی هم احضار شدند و مختصر صحبتی با آن ها شد. فرهمندپور توانسته بود با زبان تجارت، اعضای هیئت مدیره را راضی کند که روی این گروه، سرمایه گذاری شود. همه غیر از پرهام رای مثبت شان را داده بودند. این را فرهمندپور می دانست که عکس العمل پرهام را نسبت به ضحی قبلا دیده بود. برگه رای مخالف را روی میز گذاشت و شش رای موافق را کنارش. پروژه تصویب شد و حکمش زده شد. اعضا زیر آن را امضا کردند و قرار شد مسئول پیگیری این مسئله، خود فرهمندپور باشد. پرهام به قصد ترک اتاق جلسات، از روی صندلی بلند شد. آرام از کنار فرهمندپور گذشت و پشت گوشش نجوا کرد: - اشتباه می کنی. تو این بشر رو نمی شناسی. و از اتاق خارج شد. 🔸فرهمندپور صندلی را عقب کشید. به اتاق خالی نگاه کرد و چهره ضحی را تخیل کرد. حتی اگر ضرر هم بکند، دوست داشت در کنار او باشد. با وعده های سود و واردات کالا و ارتباط با بیمارستان های دیگر، توانسته بود کار را پرثمر جلوه دهد. حس طمع اعضا را تحریک کرده بود. بعد از این همه سال، می دانست چطور باید نبض جلسه را دست بگیرد و کاری که می خواست را انجام دهد. نگاهی به برگه کرد. از جا بلند شد. تصمیم گرفت خبر را داغ داغ به ضحی بدهد. بدون حضور سحر. به قصد بیمارستان بهار، از آریا خارج شد. 🌹کنار گلفروشی ایستاد. گل رزی خرید. بدون زرورق و هر تجملاتی. فکر کرد ضحی این طور بیشتر دوست دارد. با معرفی خودش با عنوان دکتر، توانست از نگهبان بیمارستان، شماره اتاق استقرار ضحی را بپرسد. فرهمندپور، از نرده ها رد شد. حیاط پر درخت بیمارستان را رد کرد. سطح شیب دار جلوی بیمارستان را به آرامی بالا رفت و داخل شد. ☘️ از دیدن فضای داخلی بیمارستان تعجب کرد. به برگ های بزرگ گل های رونده دو طرف و عکس نوشته های حدیثی روی دیوار نگاه کرد. برای اینکه جلب توجه نکند، خیلی مکث نکرد و به سمت آسانسور رفت. دکمه طبقه دو را زد. در آسانسور بسته شد و نوای صلوات در گوشش پیچید! اللهم صل علی محمد و آل محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد. اللهم صل علی.. آسانسور ایستاد. از آسانسور که خارج شد، تعجبش از چیزی که می دید بیشتر شد. به سمت پنجره های رنگی رفت. دستش را نگاه کرد. قرمز شده بود. چند قدم زد. نارنجی شد. چند قدم جلوتر رفت. زرد شد. باز هم؛ سبز شد. عقب عقب رفت و از زیر نورهای رنگی بیرون آمد. به سمت اتاقی که نگهبان گفته بود رفت. سرش را چرخاند و راهروی رنگین کمانی که رد کرده بود را نگاه کرد. از زیبایی نورها به هیجان آمده بود. بدنش را چرخاند که باز هم زیر نورها برود اما یاد ضحی افتاد. گل را از زیر کتش بیرون آورد. 🔸اتاق را پیدا کرد و در زد. صدایی نیامد. محکم تر در زد. باز هم صدایی نیامد. دستگیره در را فشار داد. داخل اتاق کسی نبود. به خودش اجازه داد داخل اتاق ضحی شود. روی صندلی های مبلی کنار اتاق نشست. پاکت نامه و گل را روی میز گذاشت و به اطراف اتاق نگاه کرد. در اتاق خود به خود و به آرامی بسته شد. حالا او در اتاق ضحی، تنها بود. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
‍ ‌ 🌸سحر بیست و چهارم... ✍ به خط پایان، که نزدیک می شویم؛ تعارضی عظیـم، قلبمان را گرفتار می کنـــد؛ "شــوقِ" تجربه قنوت هايي که هر کدامشان سفری بلند، به آسمان تو را رقم می زنــــد، یـــــا.... "غــــمِ" از دست دادن سحر هايي که، بی نظیرترين فرصتهای هم آغوشی با تـو بوده اند❗️ ❄️دلــم برایت تنــگ می شود.... خدا برای لحظه هايي که هیـــچ صدایی، جز نجوای دعای سحر، از خانه های اهل زمین، بالا نمی رفت. برای لحظه هايي که چراغ های روشن خانه های همسایه، شوق بیدار ماندن را در دلم، بیشتر می کرد. برای لحظه هايي که، با هر کدام از نامهای تو، قنوت می گرفتم و با تکرار مکررشان، بوسه های مداوم تو را احساس می کردم. ❄️دلم برایت تنگ می شود خدا... تـــو، همان لذت شیرین لحظه افطارم بوده ای، که در اولین جرعه آب، تجربه اش می کردم. تـــو... همان احساس خالی شدنم، در لابلاي العفو های شبانه ام بودی...که تمام جان مرا، با آرامشی عظیم، احاطه می کردی. دلــ💞ـم برایت تنگ می شود... خدا نميدانم تا رمضان دیگر... چه برایم مقدر کرده ای؟ امــــا... بگــذار، سهم من از این رمضان، همین سجاده خیسی باشد، که در همه طول سال، نمناک باقی بماند. بگذار...تمام اِرثیه ام از سحر هایش، همین قنوت هایی باشد، که تا رمضان دیگـــر، حتی یک سحر نیز، از ادراکــش، جا نمانم. بگـــذار...خالی شدنم را تا رمضان دیگر، به کوله باری سیاه تبدیل نکنم. ❄️تصور جمع شدنِ سفره ات، دلم را می لرزاند. رمضان می رود ... و....مــــن می مانم... و یک دنیای شلوغ. می ترسم... دوباره دستان تو را در شلوغ_بازار دنیا گم کنم. وای....دلـ❤️ـم برایت تنگ می شود؛ خـدا می شود در میان دلم، چنان لانه کنی، که ترس نداشتنت، پشتم را نلرزاند ؟ میشود؛ همیشه بمــــانی؛ خـ💫ــدا ؟ ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
هدایت شده از 
📜 *حسرت از همان جایی شروع میشه که مطمئنی دیگه نمیشه کاری کرد.* 🔅 درست لحظه ای که خبر عید فطر می آید. یا وقت خواندن نماز عید و قنوت های عاشقانه اش یا .. 💠 یک حس دوگانه ای از خوشی و غم که ای کاش روزها و سحر ها و وقت های خوب این ماه عزیز تمام نمیشد. ای کاش باز هم رمضان می بود. 📍 حسرت از دست دادن یک ماه دوست داشتنی .. ✨فقط 6 روز از این روزهای طلایی باقی مانده.. از الان فکری بکن و نگذار حسرت هایت دو چندان شود. الان را دریاب! ❇️ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله: لَو يَعلَمُ العِبادُ ما فى رَمَضانَ ، لَتَمَنَّت أن يَكُونَ رَمَضانُ سَنَةً ؛ اگر بندگان بدانند كه در رمضان ، چه [نعمت ها و آثارى ]هست ، آرزو مى كنند كه رمضان ، يك سال باشد /مراقبات ماه رمضان محمّد محمّدی ری شهری صفحه 12 📣کانال در ایتا، بله 🆔 @moshtaghallah
✨السلام علیک یا حجت الله فی ارضه سلام بر تو ای حجت خدا ای محل نزول ملائکه و روح✨ 🌺خداوند عزیز در سوره مبارکه قدر می فرماید: فرشتگان و روح در شب قدر (بر حجت خدا برای تقدیر یکسال) نازل می شود. 🍀آقاجان بعد ازشب قدر است که سال نویی برایمان آغاز میشود. انگار تازه از مادر متولد شده ایم و باید اعمال و رفتار صحیح و نیکو را از سر بگیریم. 🌸حال که تقدیر یکسالمان نوشته شده است و ما در مرحله حیات نویی هستیم باید با تقوا در این مسیر حرکت کنیم. مهدی جان در این مسیر دستگیرمان باش. آمین یارب العالمین. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️استقامت در راه خدا ✨إنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (1) 🌺همانا كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداست، پس (بر اين عقيده) مقاومت نمودند، فرشتگان بر آنان نازل مى‏ شوند (و مى ‏گويند:) نترسيد و غمگين مباشيد و بشارت باد بر شما به بهشتى كه پى در پى وعده داده مى ‏شديد. 🍀 آن چه ايمان را بارور مى‏ كند و به نتيجه مى ‏رساند، مقاومت است وگرنه چه بسيار مؤمنانى كه بد عاقبت شدند. 🌸 استقامت، در كنار ايمان ارزشمند است وگرنه كفّار نيز بر باطل خود استقامت دارند. 🍀خالق بودن خدا را بسيارى قبول دارند ولى در تدبير امور پاى ديگران را به ميان مى ‏آورند؛ مهم آن است كه انسان در ربوبيّت خداوند مقاومت كند يعنى هيچ قانون و برنامه‏ اى را از غير خدا نپذيرد. 🌸 استقامتى ارزشمند است كه طولانى باشد. 🍀 انسان در اثر ايمان و مقاومت، فرشتگان را به خود جلب مى ‏كند. 🌸 مقاومتِ در راه حقّ، هم خوف از آينده را برطرف مى‏ كند. و هم‏ حزن و اندوه نسبت به گذشته را. 🍀 بالاترين هديه‏ ى آسمانى كه فرشتگان براى مؤمنان مقاوم مى‏ آورند، آرامش روحى و روانى است. ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ 1)فصّلت/30 📚تفسير نور، ج‏8، 335 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✍️روز قدس، روز مقابلۀ مستضعفین با مستکبرین‏ ‏‏ 💯«روز قدس» یک روز جهانی است. روزی نیست که فقط اختصاص به قدس داشته‏‎ ‎‏باشد. روز مقابلۀ مستضعفین با مستکبرین است. ... 💣روزی است که باید مستضعفین‏‎ ‎‏مجهز بشوند در مقابل مستکبرین، و دماغ مستکبرین را به خاک بمالند. ⚠️ روزی است که‏‎ ‎‏بین منافقین و متعهدین امتیاز خواهد شد. متعهدین این روز را روز قدس می دانند، و‏‎ ‎‏عمل می کنند به آنچه باید بکنند. و منافقین ـ آنهایی که با ابرقدرتها در زیر پرده آشنایی‏‎ ‎‏دارند و با اسرائیل دوستی ـ در این روز بی تفاوت هستند، یا ملتها را نمی گذارند که تظاهر‏‎ ‎‏کنند. 🌐روز قدس روزی است که باید سرنوشت ملتهای مستضعف معلوم شود، باید‏‎ ‎‏ملتهای مستضعف اعلام وجود بکنند در مقابل مستکبرین. باید همانطور که ایران قیام‏‎ ‎‏کرد و دماغ مستکبرین را به خاک مالید و خواهد مالید، تمام ملتها قیام کنند و این‏‎ ‎‏جُرثومه های فساد را به زباله دانها بریزند. ‏‎ 📚صحیفه امام ، جلد 9، صفحه 276 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🔹ألاَ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً جَاءَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ وَجْهُهُ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ اَلْبَدْرِ 🔸ألاَ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً وُضِعَ عَلَى رَأْسِهِ تَاجُ اَلْمُلْكِ وَ أُلْبِسَ حُلَّةَ اَلْكَرَامَةِ 🔹ألاَ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً جَازَ عَلَى اَلصِّرَاطِ كَالْبَرْقِ اَلْخَاطِفِ 🌸بدانيد،هر كس على را دوست بدارد،روز قيامت در حالى[به صحراى محشر]مى ‌آيد كه صورتش همچون ماه شب چهارده مى ‌درخشد. 🍀آگاه باشيد، هر كس على را دوست بدارد،بر سرش تاج پادشاهى گذاشته مى ‌شود، و لباس كرامت و بزرگوارى بر او پوشانده مى ‌شود. 🌺بدانيد،هر كس على را دوست بدارد،از پل صراط‍‌ همچون برق جهنده مى ‌گذرد. 📚فضائل الشيعة ؛ ص4. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
📚📏📚📏📚 💢رسیدن به حدترخص قبل از ظهر و ورود به وطن بعدازظهر ✅پرسش: حکم روزه مسافری که قبل از اذان ظهر به حد ترخص نماز رسیده امّا بعد از اذان وارد وطن شده است چیست؟ 🌺پاسخ: ☘️آیات عظام مظاهری، مکارم: اگر مبطل انجام نداده باشد باید نیت روزه کند و روزه بگیرد. 🌼آیات عظام امام،خامنه ای ، فاضل،خوئی،سیستانی،نوری،گلپایگانی،: بنابراحتیاط واجب روزه بگیرد و قضا نماید 📚عروه الوثقی،جلد2،کتاب الصوم،فصل فی شرایط وجوب الصوم،مسأله1 📞 پاسخگویی تلفنی با شماره 096400 💻 ارسال سوالات از طریق "وب پاسخگو" my.pasokhgoo.ir 📱 ارسال سوالات از طریق "اپلیکیشن پاسخگو " cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app 🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی 🔹 @pasokhgoo 👈 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️به توانایی ‌ها و نظرات مردم ایمان داشته باشد 🌺نامزد انتخابات اولاً: باید به خدا و به این انقلاب و به قانون اساسى و به این مردم ایمان و اعتقاد داشته باشد؛ ثانیاً: داراى روحیه ‌ى مقاوم باشد. 🍀این ملت اهداف بلندى دارد، کارهاى بزرگى دارد، تسلیم نیست، کسى نمی تواند با این ملت با زبان زور حرف بزند. 🔰بیانات در دیدار کارگران و فعالان بخش تولید کشور ۱۳۹۲/۰۲/۰۷ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
🔹 به میز مرتب و گل قلمه نزده روی میز نگاه کرد. به تابلوی روی دیوار. ساعت. تخت معاینه. کمدها. همه چیز اتاق ساده بود. سرش را به پشتی صندلی تکیه داد. چشمانش را بست و فکر کرد اگر ضحی راضی نشد چطور او را ترغیب کند. 🔻صدای ضحی از پشت در بلند شد. دستگیره در به پایین رفت و در باز شد. فرهمندپور صاف تر نشست. دست چپ ضحی روی دستگیره در، خشک شد. از دیدن فرهمنپور جا خورد. رو به پرستاری که پشت سرش آمده بود کرد و ادامه داد: - غیر از دو روز یکشنبه و سه شنبه. - خانم دکتر گفتند عصرهاتون رو خالی بزارم. شیفت شب جمعه تون رو هم بردارم. ممنونم. پس برنامه رو تو کارتابل ببینین و تایید بزنین. - حتما. متشکرم. لطف کردین. 🔸با رفتن پرستار، ضحی محافظ در را جلویش گذاشت. باد خنکی، داخل اتاق شد و رویی پلاستیکی میز جلوی صندلی ها را تکان تکان داد. با بلند شدن فرهمندپور و سلامی که داد، ضحی یک قدم داخل اتاق شد. خیالش از بسته نشدن در که راحت شد، به سمت کیفش رفت. طوری که فرهمندپور نبیند، تسبیح تربت را از کیف در آورد و هم زمان گفت: - علیکم السلام. بفرمایید. 🔻پشت میزش رفت. قبل از اینکه بنشیند، فرهمندپور، پاکت نامه و گل را جلوی ضحی گذاشت. - این چیه؟ - خودتون باز کنید. 🔹ضحی با کناره انگشتش، گل را از روی پاکت، عقب تر سُراند. پاکت را باز کرد. حکم مصوبه جلسه را خواند. امضای فرهمندپور را که پای حکم دید؛ راز آن اتاق عمل سرپایی خانه فرانک برایش کشف شد و با خودش گفت" پس ایشون دکترن." بدون اینکه سرش را بالا بیاورد و به چهره مصمم فرهمندپور که حالا ته ریش هم داشت نگاه کند؛ گفت: - قبلا هم به خانم افشارلو عرض کردم بنده نمی تونم وارد این کار بشم. با توجه به چیزی که اینجا نوشته، شما باید تشریف ببرید طبقه اول، پیش خانم دکتر بحرینی، ریاست بیمارستان. 🔻نامه را داخل پاکت گذاشت. گل رز را برداشت و روی پاکت گذاشت. آن را روی میز به سمت فرهمندپور سُر داد: - بفرمایید. طبقه اول اتاق ریاست. 🔹از جا بلند شد. کیفش را از سر جالباسی برداشت. مُهر پزشکی اش را از جیب روپوش سفید، در آورد و داخل کیف گذاشت. نگاهی به فرهمندپور کرد که هنوز روی صندلی نشسته بود. ببخشید آرامی گفت و از اتاق خارج شد. به یکی از خدماتی های که در حال بردن تخت خالی بیمار به سمت آسانسور بود گفت: - اگه دیرتون نمی شه، اتاق 205، مراجعه کننده ای هست. ممنون می شم راهنمایی شون کنین به اتاق ریاست. 🔹در باز باز بود و باد خنکی از سالن، به صورت فرهمندپور می خورد. انتظار این عکس العمل را داشت. ترجیح داد فقط نگاهش کند و حرفی نزند. حرفی هم اگر می زد؛ فایده ای نداشت. اصلا انگار آمده بود صلابتش را ببیند. بی مهلی بشود. هدیه گل رزش برگشت بخورد و او از دیدن ضحی، لذت ببرد. قلبش کمی آرام تر شد. از جا برخاست. گل را داخل بطری آب، کنار ساقه پوتوس گذاشت. نامه را برداشت. خانمی را دید که برای بردن او آمده. قدرشناسانه، با او همراه شد. دوست داشت در مورد ضحی بپرسد و بشنود اما عاقلانه نبود. خودش را کنترل کرد و تا اتاق خانم دکتر بحرینی، سکوت کرد. 🔸ضحی از جلوی اتاق خانم دکتر بحرینی که رد شد، نگاهی به عقب انداخت. هنوز خبری از فرهمندپور نشده بود. خانم وفایی، ضحی را دید و از پشت صندلی بلند شد. ضحی به احترام، ایستاد و دست ارادت بر قلبش گذاشت و لبخند زد و به نشانه سلام، سرخم کرد. خانم وفایی هم عینا همان کارها را کرد. دست ضحی دراز شد و انگار که به صندلی پشت میز اشاره کند، خانم وفایی را به نشستن بفرمایید گفت. خانم وفایی سر تکان داد و نشست. ضحی باز هم دست ارادت بر قلبش گذاشت و به نشانه خداحافظی، سر تکان داد. آرام حرکت کرد و به این پانتومیمی که بازی کرده بود خندید و فکر کرد "خُب می رفتی جلو دست می دادی. حالا که نرفتی. و به سمت در خروجی حرکت کرد. صدای خانم خدماتی که بفرمایید می گفت آمد. فرهمندپور به سمت اتاق ریاست رفت. 🔹ضحی سراشیبی را پایین رفت. نگهبانی را رد کرد و با دیدن عباس، گل از گلش شکفت. دسته گل کوچک رُز و مریم در دستان عباس بود. آن را به سمت ضحی گرفت و سلام کرد. ضحی دسته گل را گرفت و پهلو به پهلوی عباس، از محدوده بیمارستان خارج شد. هنوز سوار ماشین نشده بودند که گوشی ضحی زنگ خورد 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114