eitaa logo
دلبرکده
30هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
16 فایل
🏡💞دلبرکده یک کلبه مهربانی ست آموزش صفر تا صد برای هر چه که یک بانو، نیاز دارد💎 🌺روش های دلبری کردن ملکه از پادشاهِ خود برای داشتن یک زندگیِ سراسر عاشقانه💑 آیدی ارتباط: @admin_delbarkade 🚨تبادل، تبلیغات نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵 آداب معاشرت 🔵 ✔️هیچ‌وقت حلقه ازدواج شخصی دیگه ای رو تو دستمون امتحان نکنیم، چون به دور از آداب معاشرته ✔️ وقتی کسی تو جمع حرفی زد که ما قبول نداشتیم، بی کلاسیه که چشمامونو درشت کنیم ✔️وقتی شخصی کارت ویزیتش رو بهمون میده بلافاصله تو کیف‌مون نذاریم، چند ثانیه در حضور اون شخص به کارت نگاه کنیم و حس خوب بهش منتقل کنیم 🖤 @delbarkade .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلبرکده
#داستان #فیروزه‌ی_خاکستری18 #اسپند_روی_آتش اولین چیزی که بعد از این حرف زنعمو به ذهنم رسید، این بود
_ببین فیروزه جون من تو رو مثل خواهر کوچیکم دونستم وگرنه خودمو وسط معرکه‌ی بابات و سودی جون نمینداختم. زنعمو شهلا این را گفت و رفت. اول بغضم گرفت. بعد فکر کردم زیاده‌روی کرده‌ام. در برزخ گیر افتادم. دلم برای خودم سوخت. فکر می‌کردم مازوبن برایم مایه‌ی آرامش خواهد بود... سه روز در برزخ گذشت. امیر صبح بیرون می‌رفت و شب وقتی می‌آمد که ما ظرف‌های شام را شسته بودیم. شامش را در آشپزخانه می‌خورد. کمی کنار عمو می‌نشست و به اتاقش در طبقه پایین می‌رفت. برای اینکه خودم را بی‌تفاوت نشان دهم، در جمع کتاب دستم بود. هر روز تمام خانه و ایوان و حیاط را جارو می‌کشیدم. اجازه نمی‌دادم کسی در شستن ظرف‌ کمکم کند. قبل از خواب تفألی به حافظ می‌زدم و زیر پتو اشک می‌ریختم. شب آخری که عمو جمال مازوبن بود، چند ساعت در حیاط با امیر حرف زدند. چمدانم را جمع کردم و وسط ایوان گذاشتم. زنعمو و خاله به هم نگاه کردند. ننه گفت: _ خیره کیجا! چمدون بستی؟! با لبخند کنارش نشستم. _رفتنی باید بره نن‌جان چشمان قهوه‌ای‌ از بین چروک‌های پلکش گرد شد. _ مگه بابات نگفت خودش میاد دنبالت؟! رگ‌های برجسته‌ی دستان چروکش را بوسیدم. _نن‌جان تِرون کلی کار دارم باید برم کلاس خیاطی اسم بنویسم. یکدفعه خاله سودی به حرف آمد: _خاله جان مامانت سپرده به من ببرمت وردست ماجان این مدت که اینجایی سرت گرم باشه. این کلمات از دهان خاله خارج شد و در گلوی من گیر کرد. ابروهایم را بالا بردم و در چشمان خاله زل زدم. بریده و نفس زنان پرسیدم: _یعنی... نمی تونم به خواستِ خودم... برم؟! رنگ از صورت خاله پرید. دستانش را به دوطرف چرخاند. مثل کودکی که خرابکاری کرده و بازخواست می‌شود گفت: _نه خاله... نمی‌دونم... مامانت... سکوت کوتاهی کرد و نفسش را بیرون داد. _خاله اینجا خونه خودته. من اصلا چی‌کار دارم! به زنعمو نگاه کرد. _شهلا جون اصلا شما هم نباید برین! بعد مدت‌ها اومدین، به این زودی می‌خواین برین؟! تِرون چی داره جز دود و ترافیک و شلوغی؟ اصلا من وقتی... همانطور به خاله زل زدم و به رفتارهای پدر و مادرم و اطرافیان فکر کردم. «_گفتم بذار فیروزه رو با خودمون ببریم مازوبن... _پاشو جمع کن با عموت بری شمال... _خب فکر کردیم شاید اگه تو و امیر با هم حرف بزنید... _مامانت سپرده به من...» بلند شدم تا قبل از اینکه اشکم در بیاید از اتاق بروم. زنعمو که از چند شب پیش با من سرسنگین بود، دنبالم آمد. جلوی درِ ایوان با تندی پرسید: _معلومه چته فیروزه؟! چانه‌ام می‌لرزید. نخواستم دوباره حرفی بزنم که ناراحتش کند. فقط نگاهش کردم. حق به جانب گفت: _فکر کردی بقیه بدی تو رو می‌خوان؟! از دهانم بیرون آمد: _نه... ولی حالم بده از اینکه هیچ‌کس منو آدم حساب نمی‌کنه. بغضم همراه کلمات بیرون زد. صدای لرزانم از هیجان بلند شد. _اینکه همه به جای من فکر می‌کنن و تصمیم می‌گیرن حالمو بد می‌کنه. حالت زنعمو عوض شد. چشمانش را پایین انداخت. آب دهانش را قورت داد. بدون اینکه منتظر باشم، بغلم کرد. تمام بغض‌هایم بیرون زد. عمو جمال نفس‌زنان از پله‌های چوبی، رسید. _چی شده؟! وسط گریه از ذهنم گذشت: «یعنی الان امیر هم نگران شده؟!» 🖤 @delbarkade .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. عیال بیا ببرمت اینجا‌ یکم هوا تازه کنیم 🖤 @delbarkade .
. ❣رفتارهای کوچیک رابطه های بزرگ رو میسازند . -یه سری چیزها شاید کوچیک باشند اما خیلی مهم تاثیر گذارن💯 ۱)هرموقع تونستی بغلش کن! ۲)زمانی که باهات حرف میزنه گوشی رو بذار کنار تمام و کمال بهش توجه کن ‏۳)مثل روزهای اول باهاش برنامه شام بیرون رفتن بچین ‏۴)بدون دلیل ببوسش! ‏۵)پای حرفاش بشین، ازش بپرس روزش چجوری بوده گاهی‏ صحبت از روزمرگی ها باعث میشه نزدیک تر از قبل بشید ‏۶)بهش یادآوری کن وجودش و رابطه ای که باهاش ساختی چقدر برات مهمه ‏۷)توی گفتن جمله دوست دارم، صرفه جویی نکن ‏۸)توی طول روز وقتی از هم فاصله دارید با یه پیام نشون بده به یادشی 🖤 @delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ 🖤گذشته‌ات رو نمی‌تونى دوباره بنويسى... 🤍اما می‌تونى يه كاغذ تميز و سفيد بردارى و آينده‌ات رو اونجورى كه می‌خواى بنويسى... 🍃شنبه‌تون پرخیر و برکت ‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🖤 @delbarkade
✍ تلنگر ‼️ +تصميم گرفت که عوض شود ؛ +و شُد یڪــی از زنــان والای بهشتــی ... ‼️ +تصميمــی برای عوض شدن نداشتــ ... +غرق شد و شُد درس عبرتــی برای آیندگان... ⤵️ اولی همسر يک طغيانگـــــر بود +و دومی پسر يک پيامبـــــر...!!! ⚠️ برای هيچ بهانه‌ای قابل قبول نيست!! 👈🏻اين خودت هستــی که تصميم می‌گيری تا عوض شوۍ...!! 🖤 @delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. زندگی در جریانه ...🍃🍃 روزمرگی تکراریه، ولی تکرار قشنگیه 😍🌱 🖤 @delbarkade
.... محــ💞ــــبوبم.... شما طعم چایِ‌چین‌اولِ دشت‌های لاهیجان‌اید🌱:. یک قندان‌قند که حبه‌حبه کامم را شیرین می‌کند🥰:. 🖤 @delbarkade