eitaa logo
💘دلتو بسپـار به من💘
64.6هزار دنبال‌کننده
31هزار عکس
805 ویدیو
11 فایل
منتظر دریافت پیامهاتون هستم🥰 @Sayehwahite . . . تعرفه تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/2078212208C12847e46a5
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 بزرگی آدما به سنشون و چقد دارای آدم نیست بزرگی به بزرگی کردنه .... همدیگه رو بببخشیم تا زنده هستیم قدر وجود همدیگه رو بدونیم .... و بیشتر با هم وقت بگذرونیم ... دارایی آدم به پول نیست ...دارایی آدم همیشه به صفا و صمیمت آدمای اطرافشه ....به اینکه بی منت کنارر هم باشیم ....به هم عشق محبت هدیه بدیم .... پول هیچ وقت خوشبختی با خودش نیاورده و نمیاره ‌.... زندگی رو ساده بگیرم کنار هم بودن ⁦رو ساده بگیرم و به هم یاد بدیم ....ارزش کنار هم بودن رو .... تو خونه پدری دور هم جمع بشین و از باهم بودنتون لذت ببرید..💋 🌸🍃@deLetOo🍃🌸 🧶دلتو بسپــار به مـن🧶
سلام خسته نباشید من راحله هستم یه خانم متاهل اهل فریدون کنار استان مازندران داستان رو میگم بلکه عبرتی شد برای خانومای ساده ای شبیه خودم که از روی ظاهر به دیگران اعتماد میکنند من راحله هستم بانوی متاهل و متعهدی که همسرم رو قد دنیا دوست دارم، ازدواج ما با عشق بود و هیچ اجباری توش نبود هرچند که سنتی بود و‌من تا شب خواستگاری احمد رو ندیده بودم گفتم احمد، احمد همسرمه یه آقای متشخص و مودب‌ و مهربون که در حال حاظر مغازه ی عطاری داره یعنی کنار پدر و برادرش کار میکنن باهم و الحمدلله کارشون رونق داره و روابطشون هم با هم خوبه الهی شکر منو جاریم و مادرشوهرمم با هم خوبیم و‌ مثل خواهر و مادر هستیم برای همدیگه من چند سالیه که از خدا بچه خواستم ولی خب انگار مقدر نبوده و هنوز صاحب فرزندی نشدیم مادر شوهرم میگه امیدت به خدا باشه خدا حواسش به بنده هاش هست، خدا خیرش بده که مثل خیلی ها نمیزنه تو پرم و طعنه بارونم نمیکنه ولی جاریم یه پسر شیطون داره که از درو دیوار میره بالا قربونش برم اسمش امیر حسینه خیلی وقتا میاد پیش من آخه خونه ی ما تو سه طبقه واقع شده که طبقه ی اول مادرشوهرم میشینه دوم جاریم و‌ سوم هم ما این در و دیوار نمیدونم چطور ساختن که عایق کامل صدا هست داد و فریاد کنی هم صدا نمیره طبقه ی پایین یا بالا که ای کاش اینچنین نبود .. 🌸🍃@deLetOo🍃🌸 🧶دلتو بسپــار به مـن🧶
💘دلتو بسپـار به من💘
سلام خسته نباشید من راحله هستم یه خانم متاهل اهل فریدون کنار استان مازندران داستان #مرد_تعمیر_کار_کو
همراهان گرامی تمام پستهایی که برای خوندنشون به کانال دعوت شدین، سنجاق شدن🌹 ارتباط با ادمین جهت ارسال سوال، سرگذشت، پاسخ به دیگران و نظرات شما درباره کانال👇 @h_noorsa
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 الهی تو بخواهی عوض هرکه نخواهد.... 🌹🍃 همراهان گرامی تمام پستهایی که برای خوندنشون به کانال دعوت شدین، سنجاق شدن🌹 ارتباط با ادمین👇 @h_noorsa
« إِنَّ رَبِّی لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ » +یقیناً پروردگار من شنونده دعاست💚 🌸🍃@deLetOo🍃🌸 🧶دلتو بسپــار به مـن🧶
💘دلتو بسپـار به من💘
لاله گفت از خونم برو بيرون هيچ وقتم برنگرد تا حالا هم فقط بخاطر مادرمون بود كه گذاشتم بموني ديگه به
نگين حتی نگاهمم نميكرد گفتم باشه شادان جان من همين توی حياط بيمارستانم منتظر میمونم ميخوام اميرو ببينم. شادان گفت باشه فقط مواظب باش مامان بابام نبيننت. گفتم شادان تو از چي ميترسي چرا اينقدر نگراني؟ يلدا ميدوني من دوس ندارم هيچ كس نارحتت كنه حتی پدرو مادر خودم تو برام خيلي عزيزي من كاري به گذشته و اتفاقهای که افتاده ندارم. من در حدي نيستم قضاوتت كنم من خيلي دوستت دارم. اين حرفارو شادان با چشماي پراز اشكش بهم ميگفت و من چقدر به اين دختر علاقه داشتم گفتم باشه دختر زيباي من مواظب خودم هستم تو هم مواظب نگين باش بيا اين آبميوه ها رو بهش بده. گونه نگين و دستاشو بوسيدم و رفتم حياط منتظر امير ایستادم. از دور امين و زيبا رو ديدم كه داشتن وارد بیمارستان میشدن. زيبا زن صبور و آرامي بود اما هيج وقت شادان و درك نكرد امين مردي مهربان اما بسيار سختگير و سر هر چيزي عصباني ميشد اين باعث ميشد شادان روز به روز ازونا فاصله بگيره و تنهاتر بشه. وقتي ياد شبهاي كه تا صبح بيدار بوديم و برام درد دل ميكرد افتادم دلم براش گرفت. كاش اين اتفاقات نميفتاد. من به شادان هم بد كردم مني كه سنگ صبورش بودم و همه حرفاشو براي من ميزد... شادان تمام اتفاقات توي زندگيش برام تعريف ميكرد چيزاي كه حتی چیزهای که خود زيبا هم نميدونست.من هر كاري كردم اما رابطه ام با دخترام خوب بود اونا هيچ چيزو ازم قايم نميكردن. ياد نارين افتادم و اشكهام جاری شد. اميرو ديدم كه وارد حياط بيمارستان شد با عجله رفتم پيشش گفتم امير ازت ممنون خواستم به پاش بيفتم که نذاشت؛ گفت داري چكار ميكني؟ بلند شو ميخواي آبرومو اينجا هم ببري؟؟ گفتم امير نگين گفت منو بخشيدي و باهم زندگي ميكنيم. گفت من همچين چيزي نگفتم! گفتم يعني چي؟ يعني نگين بهم دروغ گفته يا تو به نگين دروغ گفتي؟ گفت نه من نه نگين دروغي نگفتيم من نگفتم بخشيدمت من فقط به نگين گفتم بخاطر تو دوباره با يلدا ازدواج ميكنم اين به معناي زندگي باهم نيست چون من هيچ وقت نميتونم ببخشمت و بهت نزديك بشم تو خونه من ميموني و فقط واسه دخترت مادري ميكني همين. گفتم يعني چي امير اين چه حرفيه؟؟ گفت چيه نكنه توقع داري برات عروسيم بگيرم و با ساز و آواز ببرمت خونمون؟ گفتم فكر كردم منو بخشيدي. گفت نه هيچ وقت نميبخشمت فقط براي ازدواجمون يه شرط دارم گفتم چه شرطي؟ گفت باید اعتيادت رو کنار بذاري و كاملا پاك بشي نميخوام دخترم بفهمه مادرش اضافه بر تمام كارهاش معتاد هم شده ميدوني كه چقدر روحيش حساسه. گفتم باشه قبول ترك ميكنم حتي اگه بخواي همين الان ميرم مشاوره ترك اعتياد. گفت اره همين الان برو. 🌸🍃@deLetOo🍃🌸 🧶دلتو بسپــار به مـن🧶
💘دلتو بسپـار به من💘
سلام خسته نباشید من راحله هستم یه خانم متاهل اهل فریدون کنار استان مازندران داستان #مرد_تعمیر_کار_کو
سلام خسته نباشید من راحله هستم یه خانم متاهل اهل فریدون کنار استان مازندران داستان رو میگم بلکه عبرتی شد برای خانومای ساده ای شبیه خودم که از روی ظاهر به دیگران اعتماد میکنند کم کم بعد از بهار هوا رو به شرجی شدن میرفت منم که شدیدا گرمایی بودم و تو گرما زود عصبی میشدم نیاز داشتم که از همون اوایل تابستون کولر روم روشن باشه بقول شوهرم باید پنکه روم نصب میشد که همه جا باهام باشه خب چیکار میکردم دست خودم که نبود حالم بد میشد تو گرما چند روزی میشد که گرمای اواخر خرداد داشت عذاب میدادم به شوهرم میگفتم کولر رو امتحان کن، می‌گفت هنوز زوده مگه چخبره به این سرعت کولر روشن کنیم میچاییم بخدا میخندید و با شوخی و مسخره حرفم رو رد میکرد و میرفت سرکار، تو آشپزخونه داشتم غذای ناهار درست میکردم که احساس گرمای شدید داشت خفم میکرد عصبی چاقو رو انداختم زمین رفتم سمت کولر بی هوا روشنش کردم روشن کردن همانا و جرقه و صدای مهیب و بوی سوختگی همانا فورا کلید خاموشش رو زدم و دو دستی زدم تو سر خودمو نشستم روی زمین هرچی از دهنم در میومد به شوهرم میگفتم آخر هم طاقت نیاوردم و غذا درست نکرده رفتم خوابیدم چند روزی بود شدیدا کسل هم شده بودم نمیدونستم خدا نوید چه خبر خوبی برام داره ... 🌸🍃@deLetOo🍃🌸 🧶دلتو بسپــار به مـن🧶
درخواست کمک🍃👇
💘دلتو بسپـار به من💘
درخواست کمک🍃👇
✨یا صاحب الزمان ✋: ببخشید یه سوال دیگه هم داشتم از اعضای کانال میخواستم کمک بگیرم برای یکی ازدوستای صمیمی خودم براش یه اتفاق خیلی بدی افتاده اززبان خودش من وقتی به دنیا اومدم مادرم فوت شد 😔بعد پدربزرگ ومادر بزرگم من رو بزرگ کردن، پدرم که رفت پشت سرشون نگاه نکرد آخه دختر دوست نداشت. حدود 7یا8 ساله بودم یه اتفاقی برام پیش اومد و گناه شد برام که متاسفانه متاسفانه،،،، باعث بانی رو هیچ وقت نمی بخشم، بعدها که سن بلوغ رسیدم ومتوجه شدم کامل نابود شدم و شکستم برای اینکه بزرگتری نداشتم و.... افسرده شدم من توبه کردم آخه واقعا من چه می دونستم یه دختر 7، 8 ساله چه میدونه گناه چیه، بعد هیچ کسی رو هم نداشتم خونه ی یکی از آشناهای نزدیکم ن هم بود متاسفانه اون اتفاق بد افتاد و من آلوده به گناه شدم نمیدونم چی بگم  🥀الان 19 ساله هستم وافسرده وحسرت  میخورم که چرا مادرم نبود ونیست تا از من محافظت می کرد تا آلوده نشم به گناه هیچ کس نمیدونه، راستش خودم هم نمیدونم واقعا شرایط خودم چطور هست 😔الان هم خواستگار های زیادی دارم، تعریف از خود نباشه ولی زیبا هستم اطرافیان میگن اما اونا نمیدونن که چه اتفاقی برام افتاده توی سن بچگی، چه عذابی می کشم الان  ،می ترسم ازدواج کنم میترسم چون متاسفانه معذرت میخوام  نمیدونم پاک هستم یا 🥀از اون طرف هم اگر ازدواج کنم الان اون فردامکان داره بیاد زندگیمو خراب کنه ترس دارم ازش چون خیلی آدم موفقی شده میتونه هرکاری کنه با آینده ی من، چون تو روستا هستم و حرف ها زود پخش میشه اینجا نمیدونم ازدواج کنم یانه، فقط اینکه ببخشید من الان باید چه آزمايشی بدم چیکار کنم 🥀خیلی حالم بده 😔🥀🖤 میترسم ازدواج کنم بعد بهم حرف بزنن... نمیدونم چیکار کنم دردمو به کی بگم خدا نگذره از اون آدم حالم ازش بهم میخوره خیلی آدم کثیفی بود که بایه بچه اینکارو کرده الان راحت داره زندگی میکنه و نمیدونه آینده ی دختر تباه شده به کارش 🥀😔 😭🖤توروخدا کمک کنید بهم بگید چیکار کنم؟؟ خواهش میکنم برای خوشبختی و عاقبت بخیری همه ی جوون ها موقع افطار و سحر  دعاکنید برای منم دعا کنید😔💔 منتظر مشاوره های تجربی شما برای دوست عزیزمون هستیم❤️👇 @h_noorsa 🌸🍃@deLetOo🍃🌸 🧶دلتو بسپــار به مـن🧶