💘دلتو بسپـار به من💘
#قصه_سختی_های_من
پدر و مادرم از ازدواج کردن فقط بچه دار شدن بلد بودن ...
#پرده_هفتم
🌸🍃@deLetOo🍃🌸
🧶دلتو بسپــار به مـن🧶
#قصه_سختی_های_من
پدر و مادرم از ازدواج کردن فقط بچه دار شدن بلد بودن ...
#پرده_آخر
🌸🍃@deLetOo🍃🌸
🧶دلتو بسپــار به مـن🧶
💘دلتو بسپـار به من💘
نگين حتی نگاهمم نميكرد گفتم باشه شادان جان من همين توی حياط بيمارستانم منتظر میمونم ميخوام اميرو ببي
#نظرات_شما_درباره_یلدا
لیلا:
وای من تا حالا همچین چیزی ندیدم.یعنی خواهر میتونه انقدر بد باشه.عوضش خواهر من بهترین خواهر دنیاس.
مامان همتا:
من تموم داستاناتونو خوندم تا حالا هم پستی نذاشتم، اما این دختره اشغال دیگه بدجور دلمو سوزوند،، شما میگین ب شخصیت ها بی احترامی نشه، اصلا این خواهر حروم زاده قابل احترام نیست، قلبم واقعا از تصور این صحنه ها درد گرفته
راحیل:
وای من اعصابم خراب شد . خدایی این داستان حقیقت داره ؟ میزد هر دو تاشون رو میکشت راحت
بهارجانها:
من تموم داستاناتونو خوندم تا حالا هم پستی نذاشتم، اما این دختره اشغال دیگه بدجور دلمو سوزوند،، شما میگین ب شخصیت ها بی احترامی نشه، اصلا این خواهر حروم زاده قابل احترام نیست، قلبم واقعا از تصور این صحنه ها درد گرفته
ملکی:
خدا لعنتشون کنه تقصیر مادرشوهرشه نفرت کاشت تو. دلش خانواده درست حسابیم که نداره باید بره تنها زندگی کنه کلفتی کنه حمالی کنه شرف داره به این زندگی بچه هاشم ببره بذاره بمونن بهشون ظلم. میشه
کمالیوند:
شکایت میکرد چقدر بی دست وپا بوده شوهرش از نظر قانون و شرع نمیتونسته دو تا خواهر را در یک زمان داشته باشه و زنا محسوب میشه حکم سنگینی داره
فایزه:
سلام درباره داستان یلدا. واقعا این یلدا چه بی چشم رو پرو هست هنوزم طلبکاره از اولشم زبونش دراز بود. معلومه اخلاقم نداشته. همه رو بیچاره کرده تازه توی حیاط بیمارستان که امیرو میبینه میگه کاش مهربون تر بود هیچ کدوم از این اتفاقا نمیوفتاد! نمیگه اگه ذره ای اخلاقیات و دین داشتم سر هوسم این همه رو نمی سوزوندم . عمه سینا بهش میگه باز بری با یکی دیگه و... میگه از خدا بترس ما عاشق بودیم!ازین وقیح تر نیست.زن با دوتا بچه!؛ کلا هر وقت یکی یه چیز گفت این طلبکار بود هیچ وقت خجالت زده نبود.والا اینا هیچ وقت آدم نمیشن میخواست بره دنبال سینا با اینکه الان با سینا حرام عبدی هستن. اگه آدمی بزرگ ترین گناه کرد ولی شرمنده بود ببخشید ولی اگه شرم نداشت بدونید از رو موقعیتشه وگر نه همون کارو بازم میکنه
🌸🍃@deLetOo🍃🌸
🧶دلتو بسپــار به مـن🧶
💘دلتو بسپـار به من💘
#چالش_جدید♥️ عاشقانه ترین حرکتی که در طول زندگی از همسرتون یا نامزدتون دیدین چی بوده؟ برامون ارسال
#پاسخ_به_چالش ♥️
رویـٱيبـيإنتـهٱ👣:
عاشقانه زیاد بوده ولی خب این بنظرم بهتر باشه🙈 :
( چند وقت پیش ها میخواست بهم کادو بده ، گذاشته بود توی لباسش جوری که شکمش اومده بود بالا😆
رفته بودیم بیرون
بهش میگم چرا شکمت اومده بالا، میگه چیزی نیس دردمیکنه😐 کافیشاپ ها ساعت1بسته بود :(
توی ماشین یهویی گفت تولدت مبارک🎁🍦
( نکته اینجاس که اصلا تولدم نبود😂♥🍫)
معذرتزیادشد
🌸🍃@deLetOo🍃🌸
🧶دلتو بسپــار به مـن🧶
#پاسخ_دوستان (بسیار مفید بحث در حال بحث هستند)
𝓗𝓞𝓓𝓗𝓞𝓓:
سلام.ببخشید شرمنده نمیخوام دعوا بشه
ولی
در جواب پرنسس اریایی.
عزیزم.ربط چند همسری به چشم پاکی اینه که؛وقتی یه نفر به کسی تعهد داده.دیگه نمیره دنبال کس دیگه ای.دیگه چشمش دنبال زن دیگه ای نیست.ولی اون زمان خیلی از مردم با وجود همسرشون باز هم ازدواج میکردند
و اگر شما به روند داستان دقت کنید متوجه میشید که نویسنده گفته یکی از "روستاهای اطراف جنوب".و اونجاها هنوز چند همسری عیب نیست چه برسه به الان.درضمن من گفتم چند همسری رایج بوده.نگفتم که همسر اول و دوم و... از هم همیشه خوششون میومد و ناراحت نمیشدند.اتفاقا خیلی هم ناراحت میشدند ولی بهشون گفته میشد رسمه.
و من هم نگفتم همه انسان ها پی خانواده بودند.ولی اکثرا بودند مخصوصا تو روستاها که تو داستان های مختلف بهش اشاره شده.
ولی زود قضاوت میکنید.همه کسانی که به جبهه رفتند برای رضای خدا و میهن پرستی نبوده.برای خیلی چیزای دیگه بوده...نمونش خیلی از مسئولین خودمون.برادر ها و اقوام بعضی شهدا.در ثانی.کسی که "شهید شده" یعنی دلپاکی لازم رو داشته.یعنی متحول شده.یعنی به خلوص نیت رسیده.کسانی هم که شهید نشدند یسری همچنان متدین و مومن باقی موندند و یسری هم متاسفانه خیر!
و الان در این داستان هم اگر دقت بفرمایید.اول اروم اروم قدم برداشتند و میبیند که حالا یواشکی هم نیست و خانواده دو طرف متوجه شدند و دختر این وسط داره میسوزه!
🌸🍃@deLetOo🍃🌸
🧶دلتو بسپــار به مـن🧶
💘دلتو بسپـار به من💘
#نظرات_شما_درباره_قصه_سختی_ها (پایان یافت)
ماهان پسر گلم:
به قول قدیمی ها خدا دیرگیره اما شیر گیره،، خدایا شکر که عاقبت بخیر شدی،، و خوبه بدونیم میشه از دست بنده ها فرار کرد اما دست خدا هرگز،،،
صدیقه:
خدارو شکر به سزای اعمالشون رسیدن امیدوارم تو زندگیت به آرامش برسی عزیزم
مریمی:
عالی بودقشنگترین داستانی بودک خوندم یعنی این دیگ چ سرگذشتی بود باکل داستان فقط گریه کردم ❤️😢
فخریه:
خدایا فقط خودت شا هدی که چقدر ظلم بهم شد و شده به خاطر بچه هام موندم.
نیاز:
چی کشیدی شوکت جان ازدست شوهر.و خواهرت. خیلی غصه خوردم تصورشم وحشتناکه 😢😢😢😢
امیر مهدی میر زایی:
سلامنظر من در مورد داستان محمد حسین و شهلا و خواهرش شهلا محمد حسین بازیچه خودش کرده در دانشگاه با یکی می ریزه روهم
هر چی هم که محمد حسین به اسمش کرده می فروشه فرار تا زه محمد حسین قدر زنش می دونه و خیلی دیر که زنش محلش نمی زاره
فائزه سادات ربانی 💐:
سلام. واقعا نمیدونم چی بگم.😔😔
دلم داره آتیش میگیره برای شوکت.😭😭
الان که خیلی سال از این جریان گذشته وحتما شوهر وخواهر ملعونش نتیجه کار های حرام شون رو دیدن...
اما خدایا قربونت برم که صبرت اینقدر زیاده...
الهی که به حق صاحب امروز امیر المومنین علیه السلام آدمهای مثل ممدحسین (که حیفه اسم حسین روی این موجودات باشه) رسوای دنیا وآخرت بشن 🤲🤲🤲🤲
ودیگر...:
وای تورو خدا فقط جمیله پول ها و طلا های شوکت و برنداره و بره که من دیگه کشش رو ندارم
Laleh:
سلام بانو
واقعا در مورد زندگی شوکت عدل خدا رو دیدم. خواهرم شوکت جان خیلی خوشحالم برات! درسته تو جوانی ت خوشی هات ازت گرفتن ولی بدون قطعا اگر چیزی به صلاحت نباشه و به تو ضرر برسونه ازت می گیره.
میدونم شما هم به یه امیدی ازدواج کردین و خواهر بی عاطفه تون اون خوشبختی گرفت.
اما روی حرف من به همه هست هیچ وقت هیچ وقت حتی چشمتون هم خونه خودتون راه ندین که آوار بشن رو زندگی تون.
این اتفاق خودم به گوش های خودم شنیدم خواهر زاده میره خونه خاله اش درس بخونه که بعد میشه هوو خاله ش برای همین زمان دختره شاید الان زیر ۳۰سال باشه اون موقع تو دوران دبیرستان بود که هوو خاله ش شد.
الهی هیچ کس به چشماش اشکی نشینه
اللهم عجل لولیک الفرج
🌸🍃@deLetOo🍃🌸
🧶دلتو بسپــار به مـن🧶
💘دلتو بسپـار به من💘
نگين حتی نگاهمم نميكرد گفتم باشه شادان جان من همين توی حياط بيمارستانم منتظر میمونم ميخوام اميرو ببي
يك ماه از ترك اعتياد من و ازدواج دوبارم با امير ميگذشت تو اين مدت امير اصلا با من حرف نميزد موقع بيرون رفتن از خونه به نگين ميگفت چيزي لازم داريم يا نه...؟
همه ارتباطش رو باهام قطع كرده بود...
سک روز خبر رسيد كه خانم بزرگ حالش زیاد خوب نیست. امير و نگين با خونواده امين رفتن پيش خانم بزرگ....
چند ساعت بعدش نگين زنگ زد و گفت مامان خانم بزرگ فوت كرد ما چند روزي اينجا هستیم اگه ميتوني فردا برو مدرسه برام اجازه بگير.
گفتم نگين جان بابات كه نميذاره از خونه برم بيرون چطور برم اجازه بگيرم؟؟ گفتش بابا خودش گفته فقط بري مدرسه و برگردي....
گفتم باشه عزيزم از طرف من به بابات تسليت بگو...
از خونه اومدم بیرون و به سمت مدرسه راه افتادم هنوز سرکوچه بودم که دیدم یکی از پشت صدام زد برگشتم شمسي رو ديدم گفت به به يلدا خانم پارسال دوست امسال آشنا...رنگ و روت باز شده خانم خوشگله چي ميزني؟ بگو ما هم بزنيم...
قلبم ریخت گفتم شمسي تورو خدا مزاحمم نشو من ازدواج كردم تورو خدا دست از سرم بردار. گفت نوچ نميشه من روت سرمايه گذاري كردم نميشه كه از دستت بدم.
گفتم شمسي من ترك كردم پاك پاكم تورو خدا دست از سرم بردار گفت نه بابا ترك كردي؟ آخه چرا خوشكلم ميدوني اون قرصا چقدر از درداتو كم ميكرد چطور دلت اومد بذاريش كنار.؟؟
گفتم شمسي من مادرم و الانم چسبيدم به زندگيم دست از سرم بردار نميخوام دوباره زندگيم نابود بشه يكي از دخترام بخاطر كاراي من خودكشي كرد نميخوام اين دخترمم از دست بدم. شمسی گفت اوه اوه چه برای ما متحول شده!!! دیدم فایده نداره
گفتم شمسي تورو خدا بيا همين گوشواره و گردنبندم رو بگير و برو جون عزيزت ديگه طرف من نيا... چشماش برقی زد و گفت خب حالا این شد يک چيزي باشه ديگه كاريت ندارم يعني اميدوارم ديگه كاريت نداشته باشم بعدش با اون صورت کریهش شروع کرد خندیدن..
دپباره بدو بدو برگشتم خونه و پشت در نشستم و كلي گريه كردم. حالا بايد چكار كنم میدونستم شمسی دست از سرم بر نميداره خونه ام رو پیدا کرده و دیگه راحتم نميذاره ...خدايا چكار كنم...
دو سه روز بعدش نگين و امير برگشتن.
تو تمام این مدت من به جز آب چيزي از گلوم پایین نمیرفت. نگين و امير با تعجب بهم نگاه میكردن. نگين گفت مامان چرا رنگ به رو نداري؟؟
گفتم چيزي نيست يكم مريضم.
امير با ديدن گردنم و گوشم گفت پس طلاهات كو؟؟
گفتم تو كمد گذاشتم!
گفت برو بيارشون...
گفتم ميخواي چكار؟؟
گفت بهت ميگم برو بيارشون با تپه تپه گفتم راستش ازم دزديدن
امير گفت يعني چي دزديدن؟
نگين گفت مامان دزد اومده كي؟ چرا چيزي بهمون نگفتي؟؟
#سکانس_نهایی
#عشق
🌸🍃@deLetOo🍃🌸
🧶دلتو بسپــار به مـن🧶