eitaa logo
دل‌نوشت
241 دنبال‌کننده
400 عکس
175 ویدیو
5 فایل
همیشه نوشتن حالم را خوب کرده است بی‌آنکه حواسم باشد.امیدوارم خواندن نوشته‌هایم حال شما را هم خوب کند،بی‌آنکه حواستان باشد. دکتری‌تخصصی‌تاریخ‌تشیع.مترجمت.استانبولی 📚کتاب‌‌‌ها: گفتگوهایی‌درباب‌الهیات‌.علوی‌گری‌بکتاشی‌گری. ✍🏻 زهراکبیری‌پور @z_kabiri
مشاهده در ایتا
دانلود
دل‌نوشت
https://virasty.com/z_kabiripour/1729924254299635655
سر هر کوچه شهیدی به حفاظت مأمور چشم گستاخ از این دامن پر لاله به دور 💠@Delneveshteeee ‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد گاهی بهشت در دلِ آتش میسّر است... 💠@Delneveshteeee ‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظاتی از مداحی آقای حسین طاهری در دیدار هزاران نفر از دانش‌آموزان و دانشجویان با رهبر انقلاب امروز که اوضاع جهان مایه شرم است ای عشق دل افروز دل ما به تو گرم است ‌ 💠@Delneveshteeee ‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نیمکت‌های چوبی امروز دخترم سؤال کرد مامان شما چهار نفری روی یک نیمکت می‌نشستید؟ و این سوال جرقه‌ای شد تا روحم به پرواز دربیاید و برود بنشیند روی نیمکت چوبی‌ای که صندلی‌اش از میز جدا بود و در اکثر مواقع یک میخ از گوشه و کنارش بیرون زده بود که یا دستمان را زخمی می‌کرد یا باعث می‌شد دفتر و کتاب‌مان پاره شوند. چشمم به کیف مشکی سرمه‌ای‌ام افتاد که اگر شانس با من یار بود و آن روز نوبت من بود تا لب میز بنشینم از کنار میز آویزانش می‌کردم، در غیر این صورت در فشاری که بر اثر تنگیِ جا و نوشتن تکلیف به وجود می‌آمد، غالبا نقش زمین و زیر دست و پا بود. شاید یکی از دلایلی که بیشتر دهه شصتی‌ها خط خوبی ندارند همین تنگی جا بود، چهار نفر روی یک نیمکت که گاهی یک دستْ چپ‌، هم در میانشان بود و مجبور بودن در همان فضای کم تکالیفشان را بنویسند. دوران ابتدایی و راهنمایی‌مان همین‌طور گذشت بر روی نیمکت چوبی. به دبیرستان که رسیدیم نیمکت‌ها تغییر کرده بودند. صندلی و میز با یک آهن به هم وصل شده بودند و رویه‌ی میز صیقلی و صاف بود و همین مسئله باعث شده بود که معاون مدرسه‌مان یک در میان سرزده وارد کلاس شود و نسبت به احترام به بیت‌المال و مدارا با این نیمکت‌های نو تذکر دهد. یک نماینده هم تعیین شده بود تا حواسش باشد کسی بر روی نیمکت‌ها چیزی ننِویسد یا خطی نیندازد. از تغییرات دیگری که در این مقطع اتفاق افتاد این بود که چهار نفر در یک نیمکت به سه نفر تقلیل پیدا کرده بود اما شما فکر نکنید که رشد جسمی‌ِ ما مدنظرشان بود نه قطعا نمی‌خواستن نیمکت‌های نو وزن زیادی تحمل کنند و زود فرسوده شوند. سر صبحی آن هم در روز دانش‌آموز با یک سؤال دخترم روحم تا کجا به پرواز درآمد... ✍🏻 زهرا کبیری پور 💠@Delneveshteeee ‌‌‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ از دیشب سه بار گریه کردم؛ بار اول با دیدن آن مرد مستاصل که با بغض از مردم می‌خواست ویدئوی برهنه شدن زنش را بازنشر نکنند. التماس میکرد... او دو تا فرزند دارد. داریم شرف‌مان را به شهوت بازنشر شگفتی‌های مجازی می‌بازیم. نشخوار کردن تصاویر این عریانی برای سرگرمی همان غلبه تکنیک بر خِرد انسانی است. این گوشی نیست که دست ماست، ما هستیم که در دست گوشی و در اختیار آن قرار گرفتیم، مسخ شده‌ایم، بی‌اراده شده‌ایم. تکنولوژی خِرد ما را زایل کرده است. بار دوم با خواندن توییت وحید اشتری در سرنوشت آن مدافع حرم، که یک بیچارگی مالی او را به‌کنج زندان انداخته. گویی یک مار سمّی کوچک که لای خاک‌های بیابان پنهانی می‌خزد، ناگاه پای پیشقراول قهرمان یک سپاه را نیش زده و او را از پا انداخته باشد. حکایت فتنه‌های دنیای پول‌زده با مردانی که هر یک درفش افتخار تاریخ را به دست دارند، همین است. حالا نوشته که بسیار پیش‌قدم شده‌اند که آن جوانمرد را آزاد کنند. و سوم؛ دیدن ذوق و شادمانی جوانان لبنانی از شنیدن سرود دیروز بچه‌دبستانی‌ها پیش حضرت آقا. آنها خود را در غربت و بی‌کسی و خیانت امّت رها شده می‌بینند. هر پیامی از سر صدق و دوستی آنها را زنده‌تر می‌کند. خاکستر غم را می‌تکانند و باز برمی‌خیزند. هر سه، حال بشر غربت‌زده در عصر عسرت است. جهان، غربتکده است. ما برادران و خواهران تنی هستیم که از کودکی ما را از هم جدا کرده‌اند. گاهی هنگام زل زدن در چشم هم چیزی محو از گذشته را بیاد می‌آوریم... ✍🏻 وحید یامین پور ‌ 💠@Delneveshteeee ‌‌‌‌