هیئت یاوران زینبی
من از بچگی در هیئت بزرگ شدم. یک هیئتی داشتیم که برای فامیلهای مقیم مرکزمان بود و هر هفته شبهای جمعه به صرف دعای کمیل برگزار میشد.
این هیئت خاندانیِ ما دم و دستگاه ویژهایی داشت، از تابلوی چراغداری که به کمک پدر جلوی در خانه میگذاشتیم تا دیگها و ظرفهای بسیاری که برای مراسم عروسی و عزای خاندان تهیه شده بود. این هیئت خانوادگیِ ما چرخشی بود و هر هفته در منزل یکی از اقوام برگزار میشد. ابتدای جلسه با ختم قرآن شروع میشد و معمولا در هر جلسه ختم یک جزء به پایان میرسید. اگرچه هیئت ویژهی برادران بود اما وقتهایی که در منزل عموها بود، ما هم شَرف حضور پیدا میکردیم و در اتاق کوچکی که زنعموها و دخترهایشان نشسته بودند در یک فضای صمیمی در جو هیئت قرار میگرفتیم.
بگذریم... در سالهای نوجوانیِ من به دلایلی چراغ این هیئت خاموش شد، اما از آنجا که پدر و برادرهای من هیئتی بودن و دوباره از آنجایی که هیئت محلهمان بیجا و مکان مانده بود، پدرم پیشنهاد دادند این هیئت که شبهای چهارشنبهی هر هفته برگزار میشد در خانهی ما برگزار شود و از آن به بعد ما هر چهارشنبه شب، در منزلمان ذکر روضه داشتیم.
این هیئتی بودن در خون ما بود و تا بعد از ازدواجمان هم با ما ماند، تا اینکه با آمدن بچهها هیئت رفتن کمی مشکل شد.
اگرچه همچنان ادامه داشت اما نه به پر رنگیِ سالهای قبل. تا اینکه یک روز یکی از دوستان عزیزم که به واسطهی تاریخ با هم آشنا شدیم، از تأسیس یک هیئت گفتگو محور خبر داد، هیئتی که قرار بود قواعد را بر هم بزند و از حالت سنتیِ تمام هیئتهای کوچک و بزرگ خارج شود.
هیئتی که همه سخنران، روضهخوان و چایی ریز بودن و قرار بود تمام تاریخپژوهان، تاریخجویان و تاریخ دوستان را دور هم جمع کند.
بنا نبود کسی بر دیگری برتری داشته باشد و استاد و شاگرد شانه به شانهی هم وارد معرکهی مباحثه میشدند، مباحثهایی که موضوعش و منابع پیشنهادیاش چند روز قبلتر به اشتراک گذاشته میشد.
این هیئت همهجوره قواعد را بر هم زده بود و نوآوری را به اوج رسانده بود و به جای هر هفته بنا شد، یک هفته درمیان برگزار شود.
طعم این هیئت با هیئتهایی که تا به حال رفته بودم خیلی فرق میکرد و اشتیاق من را بیشتر.
اینکه در یک جمع کوچک اما صمیمی مباحث تاریخی مورد تحلیل قرار میگرفت، برای من تاریخدوستِ تاریخخوان نورٌ علی نور بود.
اگرچه هنوز هم گاهی سلب توفیق میشوم اما از اینکه من هم عضو کوچکی از این مجموعه هستم، به خودم افتخار میکنم.
✍🏻 زهرا کبیری پور
#هیئت
#یاوران_زینبی
#تاریخ
@Delneveshteeee
هدایت شده از مجله افکار بانوان حوزوی
سرد است هوا بیا وضویی بکنیم
در عشق دوباره جست و جویی بکنیم
گرمای دل هموطن خود باشیم
در مصرف گاز صرفه جویی بکنیم
✍️مهتا صانعی، عضو تحریریه مجتهده امین
#صرفهجویی_گاز
#هر_خانه_یک_بخاری
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
دل من یاد تو را یک نظر از دل نبرد
جان من هر چه به جز تو است، ز خاطر برده...
✍️محمدجوادمحمودی
#مادر
#فراق
@Delneveshteeee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیسبب نیست شب جمعه شب رحمت شد
مادری گفت حسین و همه را بخشیدند...
خلصنا من الفراق حسین(علیهالسلام) یارب
#شب_جمعه
#کربلا
@Delneveshteeee
رزق معنوی
وقتی صحبت از رزق میشود، اولین چیزی که به ذهن اکثر افراد خطور میکند، رزق مادی است؛ اما به نظر من رزق در بیشتر اوقات معنوی است. خیلی از افراد را میبینیم که شاید به لحاظ مادی وضع خوبی نداشته باشند اما در رزقهای معنوی بسیار پُر روزی هستند.
به نظر من یکی از رزقهای معنوی، داشتنِ دوست خوب است.
دوستی که هوای دوستش را داشته باشد.
خدا را شکر خودِ من رزق معنویِ فراوانی دارم،
دوستی دارم به مثال خواهر، دلتنگ که باشم یا اگر به او احتیاج داشته باشم، درِ خانهاش به رویم باز است.
یا همین هفتهی پیش بود سه نفر از دوستانم در بهشتهای روی زمین در مشهد و کربلا به یادم بودند.
آدم مگر از این دنیا چه میخواهد؟! خانه، ماشین و پولِ فراوان چیز بدی نیست، ولی بزرگترین سرمایه، آن است که رفقایی داشته باشی از جنس آینه، از جنس نور...
✍🏻 زهرا کبیریپور
@Delneveshteeee
نجوای شبانه
بیچاره کسی که از تو بُبرید
آسوده تنی که با تو پیوست
ور سر نَنهی در آستانش
دیگر چه کنی دری دگر هست؟!
#سعدی
@Delneveshteeee
توکل
توکل مفهوم زیبایی داره
یعنی خدایا من نمیدونم چطوری
ولی تو درستش کن...
@Delneveshteeee
لیلةالرغائب
گفت: آرزوت چیه؟
من نگاهش کردم...
#تو_تمام_آرزوی_منی
#متی_ترانا_ونراک
#شب_آرزوها
✍🏻 زهرا کبیریپور
@Delneveshteeee
Hossein Taheri - Shabe Arezooha (320).mp3
2.41M
شب آرزوها همین آرزومه…
ببینم ضریح حسین روبرومه...
@Delneveshteeee
فراق
زل میزنم به چشم خودم، فکر میکنم
چشمم چقدر بی تو غمش فرق میکند
#مادر
@Delneveshteeee