eitaa logo
دل‌نوشت
241 دنبال‌کننده
401 عکس
175 ویدیو
5 فایل
همیشه نوشتن حالم را خوب کرده است بی‌آنکه حواسم باشد.امیدوارم خواندن نوشته‌هایم حال شما را هم خوب کند،بی‌آنکه حواستان باشد. دکتری‌تخصصی‌تاریخ‌تشیع.مترجمت.استانبولی 📚کتاب‌‌‌ها: گفتگوهایی‌درباب‌الهیات‌.علوی‌گری‌بکتاشی‌گری. ✍🏻 زهراکبیری‌پور @z_kabiri
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 روزی تو خواهی آمد 💦 از کوچه‌های باران ای کاش آن روز که می‌آیی زنده باشیم و رویِ ماهت را ببینیم. -----------❀❀✿❀❀--------- @Delneveshteeee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹السلامُ علیکَ حینَ تقرأ و تُبین -----------❀❀✿❀❀--------- @Delneveshteeee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه است و دلم پر زده سوی روضه‌ها ▪️▪️▪️▪️▪️▪️ قدم قدم میری قدم ز غصه تا میشه آروم آروم تو این دلم آتیش به پا میشه تویی که محرم منی بمون کنار من بری پای حرومی‌ها تو خیمه وا میشه @Delneveshteeee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️▪️▪️▪️ دلتنگےِ من هزار سالش شده است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دختر آستانه سال هشتاد و یک از طرف بسیج دانش‌آموزی قسمت شد که اردوی راهیان نور شرکت کنم. اولین باری بود که به مناطق جنگی می‌رفتم و این موضوع من را خیلی هیجان زده کرده بود. از اکثر مناطق عملیاتی دیدن کردیم، از هویزه، دوکوهه، فکه، خرمشهر و... اما بیشترین جایی که من را تحت‌تأثیر قرار داد، سه راه شهدا در شلمچه بود، همه دور یک گودالی که پایینَش ابزار و آلات جنگی‌ِ زنگ‌زده و رنگ و رو رفته جمع شده بود، نشسته بودیم، من لبِ گودال بودم و در ذهن خیال‌بافم داشتم تصور می‌کردم که چه کسانی اینجا شهید شدن و اینجا چه اتفاقاتی افتاده؟!... که ناگهان مثل اینکه سوار سُرسُره شده باشم لیز خوردم و به پایین گودال افتادم. ولوِله‌ایی دور گودال به پا شد، صداهای مختلفی را می‌شنیدم که می‌گفتن از جایت تکان نخر، اینجا پاک‌سازی نشده... و دنبال طنابی می‌گشتند تا من را از گودالی که دورش را شِن‌ اِحاطه کرده بود خارج کنند، تا آن بالایی‌ها مشغول طراحی عملیات خروج من از گودال بودند، من داشتم به شهادت و اینکه چقدر الان نزدیکَش هستم فکر می‌کردم، تصور اینکه یکی از مین‌ها عمل می‌کرد و هر تکه از بدن من جایی پرت می‌شد، بیشتر از اینکه مضطربم کند، حالم را خوب می‌کرد، اینکه زیر اعلامیه‌ی ترحیمم می‌نوشتند دانش‌آموز شهیده یک حس غرور و شعفی را در من ایجاد می‌کرد. در همین افکار غوطه‌ور بودم که یک صدای بَمی گفت دخترِ آستانه! سر چفیه را بگیر و من تازه آن موقع متوجه شدم که در نبود طناب با چفیه‌های به هم گره زده شده، طنابی برای بالا آوردن من درست شده بود. به هر زحمتی بود من را بالا کشیدن و مسئول اردو را از آن استرس جان‌فرسا نجات دادند، وقتی بالا رسیدم از آن آقا پرسیدم، چرا گفتید دختر آستانه؟! با لبخندی گفت: چون در آستانه‌ی شهادت بودی و من همان روز فهمیدم که ما فوقِ فوقش به آستانه‌ی شهادت برسیم نه شهادت... شهادت هنر مردان خداست و به قول سردار دلها باید شهید باشی تا شهید شوی... شهید سِرّ الهی را دریافته و به وصال معبود در همین حیات فانی رسیده است. اینکه غرق در زندگی پر طمطراق دنیا باشی و توقع شهادت داشته باشی، خیال باطلی است... شهید در همین حیات فانی در پی آخرت است و بیشتر از آنکه به خودش بیاندیشد در پی حل مشکلات دیگران است. اللهم ارزقنا توفیق الشهادت فی سبیلک ✍🏻 زهرا کبیری پور -----------❀❀✿❀❀--------- @Delneveshteeee
هدایت شده از 🍃 شاعران حوزوی 🍃
در سینه دلی ز غم مشوش داریم از غیبت یار، آه دلکش داریم آتش بازی سنت زرتشتی هاست ما خاطره ی بدی از آتش داریم 💠 @shaeranehowzavi
رفیق بهار و ببین... روزهای آخر اسفند یکی از مواقعیه که داغِ دل‌های داغدیده تازه میشه... درست در روزهایی که عالم داره تازه و نو میشه، روزهایی که به واسطه‌ی همین نوشدن‌ها، همه چیز در حرکت و جنب و جوشِ جای خالیِ اونا بیشتر حس میشه... اگر تو هم مثل من داغدیده هستی، این روزهای پایینی سال بیشتر هوای خودت و داشته باش... اجازه بده این غم محترمت مانع از دیدنِ شکوفه‌ها و تولد یک سال جدید نشه... بهار رو ندیده نگیر... اجازه نده داغ دل داغدیده‌ات اعجاز خداوند رو نبینه... رفیق مراقب خودت باش... این غمِ فراق تا لحظه‌ی وصال باهاته، با اون کنار بیا... پی‌نوشت: رونوشت به خودِ خودم، رفیقی که هیچ‌وقت تنهام نمیزاره ✍🏻 زهرا کبیری‌پور -----------❀❀✿❀❀--------- @Delneveshteeee