eitaa logo
دل‌نوشت
229 دنبال‌کننده
352 عکس
159 ویدیو
5 فایل
همیشه نوشتن حالم را خوب کرده است بی‌آنکه حواسم باشد.امیدوارم خواندن نوشته‌هایم حال شما را هم خوب کند،بی‌آنکه حواستان باشد. دکتری‌تخصصی‌تاریخ‌تشیع.مترجمت.استانبولی 📚کتاب‌‌‌ها: گفتگوهایی‌درباب‌الهیات‌.علوی‌گری‌بکتاشی‌گری. ✍🏻 زهراکبیری‌پور @z_kabiri
مشاهده در ایتا
دانلود
حورا که دید هیچ کدام از حرف‌هایش در مالک اثری ندارد، خنجری که روی زمین افتاده بود را برداشته و شروع به کَندن زمین کرد، مالک با تعجب به حورا نگاه می‌کرد از کار او سر در نمی‌آورد، به سمت او رفت و دستانش را گرفت: داری چه می‌کنی؟! _ دارم خانه‌ام را آماده می‌کنم. _ داری چکار می‌کنی؟! _ خانه می‌سازم، درست شنیدی، حالا که قرار است خانه‌ی دخترم اینجا باشد، من را هم همراه دخترم داخل گور بگذار، من بدون او یک لحظه هم نمی‌توانم زندگی کنم. مالک به چهره‌ی مصمم حورا نگاه کرد، حورا بدون مکث مشغول کَندن زمین بود، این زن همان دختری بود که مالک برای به دست آوردنش مجبور شده بود با یک عشیره بجنگد. روزی را به یاد آورد که حورا را سوار بر اسب درحالی که سرگردان بود، دیده بود، آن روز شجاعت، زیبایی و متانت حورا او را به وجد آورده بود، قد بلند او با آن چشمانِ مشکیِ معصومش، در آن صورت گندمگون آنچنان برای او باشکوه آمده بود که دست و دلش را لرزانده بود و او را مجبور کرده بود تا برای به دست آوردنش چه رنج‌ها که نکشد، حالا که چند سالی از آن روزها می‌گذشت، وقتی به گذشته نگاه می‌کرد، ذره‌ایی از عشقش به او کم نشده بود. حال چگونه می‌توانست خواهش‌ها و التماس‌های او را نبیند و او را همراه طفلش به آغوش مرگ بسپارد. ... @Delneveshteeee