.
مجروح شده و توی بیمارستان بستری بودم. حاج ابراهیم همت اومد به عیادتم. پیشونی ام رو بوسید و گفت: از اینکه چند نفر از همرزمانت شهید شدند و تو هنوز زنده ای ناراحت نباش، خیالت راحت باشه که تو هم شهید زنده ای... گفتم: حاجی میخوای دلداریم بدی؟ من کجا و شهدا کجا؟ حاج همت گفت: توشهید زنده ای، ولی به شرط اینکه بعد از خوب شدن، راه شهدا رو ادامه بدی و دنباله رو اونا باشی
#شهیدمحمدابراهیم_همت
▪️ @Dokhat_shohada
.
گلولههای دشمن پشت سر هم میریخت روی سرمان. مانده بودیم چهکار کنیم. جابری گفت: «متوسل بشین به حضرت فاطمه (س) تا بارون بیاد». دست برداشتیم به دعا و حضرت زهرا (س) را واسطه کردیم. یک ربع نگذشته بود که باران و آتش دشمن آرام شد.
اللهیار داشت از خوشحالی گریه میکرد. گفت: «یادتون باشه از حضرت فاطمه (س) دست برندارین. هر وقت گرفتار شدین امام زمان (عج) را قسم بدین به جان مادرش، حتماً جواب میگیرید».
#شهیداللهیارجابری
#حضرت_زهرا
▪️ @Dokhat_shohada
.
ممكن است كه من نيز مانند بعضي از يارانم مفقودالجسد باشم يا ممكن است كه جنازة من را نياورند، هرگز ناراحت نباش؛ زيرا مادر شهداي اسلام، حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نيز قبر نداشت. در ضمن قبر داشتن و قبر نداشتن براي هيچ شهيدي ارزش ندارد؛ زيرا شهداي اسلام در جوار حق تعالي روحي شاد و آسوده خاطر دارند.
#شهیدالله_رحیم_ترک
#حضرت_زهرا
▪️ @Dokhat_shohada
.
پانزده نفری افتادیم توی محاصره دشمن. از فشار تشنگی بیحال و خسته خوابمان برد. وقتی بیدار شدیم، (شهید) «محمد حسن فایده» گفت: «حضرت زهرا (س) در خواب به من آب دادند و قمقمه یکی از شهدا را پر از آب کردند».
فوری رفتیم سراغ قمقمه شهدایی که اطرافمان بودند. یکی از قمقمهها پر بود از آب خنگ. انگار همین الان داخلش یخ انداخته بودند.
همه از آب شیرین و گوارا؛ که مهریه حضرت زهرا (س) است سیرآب شدیم.
#شهیدمحمدحسن_فایده
#حضرت_زهرا
▪️ @Dokhat_shohada
.
مدتی بود که توی پیچ و خم زندگی و ناملایمات حسابی کم آورده بودم و تقریبا خانه نشین شده بودم. یک روز حاج آقا ابوترابی ( که دوست دوران اسارت بود) به دیدنم اومد و گفت: عباس میدونی چرا اینجورشدی ؟ چون تو از قرآن و دعا و زیارت عاشورا فاصله گرفتی، همین زیارت عاشورا و امثال این بود که من وتو، و خیلی های دیگه رو زبردست جلادان صدام زنده نگه داشت...
#شهیدسیدعلی_اکبرابوترابی
▪️ @Dokhat_shohada
.
مسئول گروهان مون بود و مداحی هم می کرد. روضه های علی اصغرش عجیب بود. بار آخره توی حسینیه سنندج از علی اصغر خواند سوختم از آتشت، آه چه سوزان لبی همچو لب خشک تو، هیچ ندیدم لبی گریه کنم های های ، در عوض لای لای
آخرش هم تیر خورد توی گلوش، مثل حضرت علی اصغر ...
#شهیدعلی_جابری
▪️ @Dokhat_shohada
.
یکی از رفقا تعریف میکرد :
توی بست شیخ بهایی ، اتاقی بود
معروف به اتاق اشک . شدیدا مقید
بود بعد ازنماز،ظهر بچه هیئتی ها
جمع میشدند و روضه میخواندند.
خادم ها هم بودند ، یک گُله فرش
بیشتر جا نبود ، ولی نزدیک دویست
نفر دو زانو توی بغل هم کیپ در
کیپ می نشستند پای روضه . یک
ساعت صدای ضجه و نالان و گریه
قطع نمیشد .
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
▪️ @Dokhat_shohada
.
بعد از شهادت علی خوابش رو دیدم. بهم گفت اگه میدونستم این دنیا بخاطر صلوات این همه ثواب و پاداش میدن، حالا حالاها آرزوی شهادت نمی کردم، می موندم توی دنیا و صلوات می فرستادم... پیامبر اکرم فرمود: بهترین مقامی که خدا به بهترین بنده هاش میده، شهادته حالا ببینین صلوات چقدر ثواب داره که شهید حاضره بخاطر اون، شهادتش به عقب بیفته
#شهیدعلی_موحددوست
▪️ @Dokhat_shohada
.
دو بار بدن غلامرضا در آتش سوخت.یکبار زمان نوجوانی اش بنزین روی بدنش ریخت و تمام بدنش سوخت ولی هیچ آثار سوختگی در بدنش نماند.وقتی ما و دوستانش این صحنه را در بیمارستان دیدیم تعجب کردیم.مادرم گفت:تعجب نکنید غلامرضا سینه زنی و زنجیر زنی خالصانه ای که برای امام حسین(ع) داشت و عرقی که برای عزاداری در هیئت ها میریخت باعث شد تا آتش دنیایی او را نشوزاند.
وقتی هم که در سوریه شهید شد و دست داعش افتاد حرامی ها بدنش را با بنزین سوزاندند،ولی با هم آثاری از سوختن در پیکرش نبود.
#شهیدغلامرضالنگری_زاده
▪️ @Dokhat_shohada
.
نمازهای مستحبی زیاد می خواند. ولی به خواندن دو رکعت خیلی مقید بود. همیشه بعد از نماز صبح با حال خاصی می خوندش. می دونستم پشت هر کارش حکمت و دلیلی نهفته براهمین یکبار ازش پرسیدم این نماز که می خونی چیه؟ اول از جواب دادن طفره رفت، اما اصرار که کردم، گفت: اگه قول بدی توهم همیشه بخونی میگم وقتی قول دادم، گفت: من هر روز این دو رکعت نماز رو برا سلامتی و فرج امام زمان می خونم
#شهیدسیدعلی_حسینی
▪️ @Dokhat_shohada
روزگاری تنها یک لبخند و نور فانوس محفلشان را گرم میکرد؛ حالا، تنها یاد آن روزگار است که محفل اهل دنیا را گرم کرده...
▪️ @Dokhat_shohada
.
در فاصله چند متری با عراقی ها درگیر شدیم کاظم روی تپه بود که زخمی شد. رفتم کنارش و دیدم خون زیادی ازش رفته. خواستم بلندش کنم که گفت: من رو اینجا بذار و برو بهش گفتم: تو رو می رسونم بیمارستان. اما کاظم گفت: آقا امام زمان رو به رویم نشسته بعد آرام گفت: السلام علیک یا امام زمان و پر کشید...
#شهیدکاظم_خائف
▪️ @Dokhat_shohada
.
وقتی روضه حضرت زهرا س خونده میشد، شیخ رحمت الله از حال میرفت و جلسه بهم می خورد. بهش گفتیم: چرا اینطور میشین؟ مراقب باشید کار به اینجانرسه... یک بار هم که بهش اعتراض کردیم، ایشون گفت: چه کنم؟ دست خودم نیست وقتی می بینم توی جلسه عزاداری حضرت زهرا تشریف آورده اند، از خودم بیخود میشم...
#شهیدرحمتاللهمیثمی
▪️ @Dokhat_shohada
.
اوج گرمای اهواز بود.
بلند شد، دریچه کولر اتاقش رابست.
گفت:
به یاد بسیجی هایی که زیر آفتاب گرم می جنگند.
#شهید_حسن_باقری
▪️ @Dokhat_shohada
.
بخاطر مساله ای یه نامه تند به سید نوشتم که یعنی من از گروه رفتم. حالم خیلی بد و حسابی شاکی بودم. وقتی اومدم خونه و چشم روی هم که گذاشتم، حضرت زهرارو به خواب دیدم و شروع کردم گلایه بی بی فرمود: با بچه من چکار داری؟ من دوباره از حوزه و سید نالیدم، اما باز بی بی فرمودند: با بچه من چکار داری سومین بار که حضرت زهرا این جمله رو فرمودند، از خواب پریدم به نامه از سید به دستم رسید که نوشته بود یوسف جان دوستت دارم. هرجا میخوای بری، بروا ولی بدان برا من پارتی بازی شده و اجدادم هوام رو دارن
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
▪️ @Dokhat_shohada
سالروز ورود امام خمینی به ایران عزیز گرامی باد
#دهه_فجر
▪️ @Dokhat_shohada
.
دستش رو محڪم گرفتم
گفتم: بحثو عوض نڪن
این سوختگے دستت چیہ هادی؟!
خنــدید
سرشو پایین انداخت و گفت:
یہ شب شیطون اومد سراغم
منم اینجورے ازش پذیرایے کردم!
#شهید_هادی_ذوالفقاری
▪️ @Dokhat_shohada
.
در آخریـن لحظات زندگی
وقتی که در محاصرہی نیروهای
تکفیری هست با بی سیم وصیت
میکنه:
چادر مادرمون حضرت زهـرا(س)
رو همیشه رو سـرتـون نگه دارید..
#شهید_عباسعلی_علیزاده
▪️ @Dokhat_shohada