eitaa logo
| دو خط شهدا |
903 دنبال‌کننده
179 عکس
35 ویدیو
31 فایل
تاملى كوتاه بر سخنان شهدا دیگر کانال های ما @Photo_Mazhabi @Do_khatRoze @Dokhat_Agha @Dokhat_Emam ارتباط با ادمین : ؟ کپی به شرط صلواتی هدیه به شهدا تبادل نداریم!🚫 تأسیس 14 شهریور 1399
مشاهده در ایتا
دانلود
| دو خط شهدا |
#نعم_الرفیق #پس_زمینه #استوری ▪️ @Dokhat_shohada
. روز سوم عملیات بود. حاجی هم می‌رفت خط و برمی‌گشت. آن روز،‌ نماز ظهر را به او اقتدا کردیم. سر نماز عصر،‌ یک حاج آقای روحانی آمد. به اصرار حاجی، نماز عصر را ایشان خواند.مسئله‌ی دوم حاج آقا تمام نشده،‌ حاجی غش کرد و افتاد زمین. ضعف کرده بود و نمی‌توانست روی پا بایستد.سرم به دستش بود و مجبوری، گوشه‌ی سنگر نشسته بود. با دست دیگر بی‌سیم را گرفته بود و با بچه‌ها صحبت می‌کرد؛‌ خبر می‌گرفت و راهنمائی می‌کرد. این‌جا هم ول کن نبود... ▪️ @Dokhat_shohada
| دو خط شهدا |
. روز سوم عملیات بود. حاجی هم می‌رفت خط و برمی‌گشت. آن روز،‌ نماز ظهر را به او اقتدا کردیم. سر نما
. چشم از آسمان نمی‌گرفت. یک ریز اشک می‌ریخت. طاقتم طاق شد. - چی شده حاجی؟ جواب نداد. خط نگاهش را گرفتم. اول نفهمیدم،‌ ولی بعد چرا. آسمان داشت بچه‌ها را همراهی می‌کرد. وقتی می‌رسیدند به دشت،‌ ماه می‌رفت پشت ابرها. وقتی می‌خواستند از رودخانه رد شوند و نور می‌خواستند،‌ بیرون می‌آمد. پشت بی‌سیم گفت «متوجه ماه هم باشین.» پنج دقیقه‌ی بعد،‌صدای گریه‌ی فرمان‌ده‌ها از پشت بی‌سیم می‌آمد. ▪️ @Dokhat_shohada
| دو خط شهدا |
. چشم از آسمان نمی‌گرفت. یک ریز اشک می‌ریخت. طاقتم طاق شد. - چی شده حاجی؟ جواب نداد. خط نگاهش را گ
. تا دو، سه‌ي‌ نصفه‌ شب‌ هي‌ وضو مي‌گرفت‌ و مي‌آمد سراغ‌ نقشه‌ها و به‌دقت‌ وارسيشان‌ مي‌كرد. يك‌وقت‌ مي‌ديدي‌ همان‌جا روي‌ نقشه‌هاافتاده‌ و خوابش‌ برده‌. خودش‌ مي‌گفت‌ «من‌ كيلومتري‌ مي‌خوابم‌.» واقعاً همين‌طور بود. فقط‌ وقتي‌ راحت‌ مي‌خوابيد كه‌ توي‌ جاده‌ باماشين‌ مي‌رفتيم‌. عمليات‌ خيبر، وقتي‌ كار ضروري‌ داشتند، رو دست‌ نگهش‌ مي‌داشتند. تا رهاش‌ مي‌كردند، بي‌هوش‌ مي‌شد. اين‌قدر كه‌ بي‌خوابي‌ كشيده‌ بود. ▪️ @Dokhat_shohada
| دو خط شهدا |
. تا دو، سه‌ي‌ نصفه‌ شب‌ هي‌ وضو مي‌گرفت‌ و مي‌آمد سراغ‌ نقشه‌ها و به‌دقت‌ وارسيشان‌ مي‌كرد. يك‌وقت
. قلاجه‌ بود و سرماي‌ استخوان‌سوزش‌. اوركت‌ها را آورديم‌ و بين‌ بچه‌هاقسمت‌ كرديم‌. نگرفت‌. گفت‌: «همه‌ بپوشن‌. اگه‌ موند، من‌ هم‌ مي‌پوشم‌.» تا آن‌جا بوديم‌، مي‌لرزيد از سرما. ▪️ @Dokhat_shohada
| دو خط شهدا |
. قلاجه‌ بود و سرماي‌ استخوان‌سوزش‌. اوركت‌ها را آورديم‌ و بين‌ بچه‌هاقسمت‌ كرديم‌. نگرفت‌. گفت‌:
. ساعت‌ يك‌ و دو نصفه‌شب‌ بود. صداي‌ شُرشُر آب‌ مي‌آمد. توي‌تاريكي‌ نفهميدم‌ كي‌ است‌. يكي‌ پاي‌ تانكر نشسته‌ بود و يواش‌، طوري‌كه‌ كسي‌ بيدار نشود، ظرف‌ها را مي‌شست‌. جلوتر رفتم‌. حاجي‌ بود. ▪️ @Dokhat_shohada
| دو خط شهدا |
. ساعت‌ يك‌ و دو نصفه‌شب‌ بود. صداي‌ شُرشُر آب‌ مي‌آمد. توي‌تاريكي‌ نفهميدم‌ كي‌ است‌. يكي‌ پاي‌ ت
. چه‌قدر دوست‌ داشتم‌ امام‌ عقدمان‌ كند. تنها خواهشم‌ همين‌ بود. گفت‌ : «هرچيز ديگه‌ بخواهيد دريغ‌ نمي‌كنم‌. فقط‌ خواهش‌ مي‌كنم‌ از من‌نخواهيد لحظه‌اي‌ از عمر اين‌ مرد رو صرف‌ خودم‌ كنم‌. من‌ نمي‌تونم‌سر پل‌ صراط‌ جواب‌ بدم‌.» ▪️ @Dokhat_shohada
| دو خط شهدا |
. چه‌قدر دوست‌ داشتم‌ امام‌ عقدمان‌ كند. تنها خواهشم‌ همين‌ بود. گفت‌ : «هرچيز ديگه‌ بخواهيد دريغ‌
. اولين‌ دوره‌ي‌ نمايندگي‌ مجلس‌ داشت‌ شروع‌ مي‌شد. بهش‌ گفتم: ‌«خودت‌ رو آماده‌ كن‌، مردم‌ مي‌خواهندت‌.» قبلاً هم‌ بهش گفته‌ بودم‌. جوابي‌ نمي‌داد. آن‌ روز گفت:‌ «نمي‌تونم‌.خداحافظي‌ِ شب‌ عمليات‌ِ بچه‌ها رو با هيچي‌ نمي‌تونم‌ عوض‌ كنم‌.» ▪️ @Dokhat_shohada
. «برادران! شما در حالی به این وصیت گوش فرا می دهید که این حقیر فقیر، دست از دنیا کوتاه دارد و چشم امید به دعای شما عزیزان دوخته است. می خواهم آنچه در تمام عمر علی الخصوص در این اواخر بیش از هر چیزی مرا بیشتر داغدار می کرد و جگرم را می سوزاند با شما در میان گذارم. عزیزان! دوری از امام زمان (عج) مرز سالها و قرنها را در نوردیده است. اکنون بیش از هزاران سال از محرومیت عالم از دیدار با آن حجت خدایی می گذرد. آنچه تلخ و اسفبار است این است که شیعه چه بد با غیبت مولایش خو کرده است. چه ناجوانمردانه بریدن از مولا برایش عادت شده است. چه بی معرفتیم ما که اصل کل خیر برایمان فرع شده است.» ▪️ @Dokhat_shohada
2899295_402.mp3
1.81M
مداحی توسط شهید جهاد مغنیه ▪️ @Dokhat_shohada
. اولين عمليات تيپ محمد رسول‌الله «صلوات‌الله عليه» فتح‌المبين بود. اين عمليات يك ويژگي دارد كه بايد در تاريخ ايران ثبت شود؛ آن هم تصرف توپخانه سپاه عراق بدون شليك حتي يك گلوله است. عمليات شناسايي اين توپخانه كه مستلزم نفوذ در دل دشمن و رفتن به عقبه آنها بود، طبعا برعهده واحد اطلاعات و عمليات قرار مي‌گرفت. عباس هم كه كشته مرده اين كارها بود. نتيجه كار هم انقدر درخشان بود كه چشم همه را خيره كرد، و بيشتر از همه چشم صدام را. البته عباس در اين عمليات از الطاف بعثي‌ها بي‌نصيب نماند و پايش تير خورد و قلمش حسابي خرد و خاكشير شد و ماندنش بيهوده. افقي فرستادندش كاشان. عباس تا آخر عمر اسير اين زخم ماند... ▪️ @Dokhat_shohada
. فرمان حضرت امام خميني درباره ترك خدمت سربازي ارتش شاهنشاهي كه پخش شد، عباس كه سرباز چهارده ماه خدمت بود، از پادگان جيم شد و رفت قاطي تظاهرات و تجمعات مردم. به كاشان كه نمي‌توانست برگردد چون در يك شهر كوچك سريع شناسايي و دستگير مي‌شد. چند ماه باقي مانده را در تهران سر كرد. خواهرش ساكن پايتخت بود و او زياد غريبي نمي‌كرد. انقلاب كه پيروز شد برگشت سر خانه و زندگي پدرش‌اش . اما عباس ديگر خيلي فرق كرده بود، حتي ظاهرش هم متفاوت از گذشته بود و ريش تازهف سياه و نرم، صورت آفتاب سوخته و بر و روي جذاب، مردانه و تحسين‌برانگيز را هم به صفات هميشگي‌اش اضافه كرده بود و در اعمال و رفتارش هم ديگر آن آرامش قبلي به چشم نمي‌خورد و مادر حيران مانده بود كه چطور عباسش در عرض چند ماه اين طور عوض شده است. همه مي‌گفتند:‌ماشاء الله پسر كربلايي احمد يلي شده ... ▪️ @Dokhat_shohada
. بهمان گفت « من تند تر می رم، شما پشت سرم بیاین .» تعجب کرده بودیم. سابقه نداشت بیش تر از صد کیلومتر سرعت بگیرد. غروب نشده ، رسیدیم گیلان غرب. جلوی مسجدی ایستاد. ماهم پشت سرش. نماز که خواندیم سریع آمدیم بیرون داشتیم تند تند پوتین هامان را می بستیم که زود راه بیفتیم . گفت « کجا با این عجله ؟ می خواستیم به نماز جماعت برسیم که رسیدیم.» ▪️ @Dokhat_shohada
. شهر دار ارومیه که بود، دوهزار و هشت صد تومان حقوق می گرفت. یک روز بهم گفت« بیا این ماه هرچی خرجی داریم رو کاغذ بنویسیم، تا اگه آخرش چیزی اضافه اومد بدیم به یه فقیر.» همه چی را نوشتم ؛ از واکس کفش گرفته تا گوشت و نان و تخم مرغ. آخر ماه که حساب کردیم، شد دوهزار و ششصد و پنجاه تومان. بقیه ی پول را داد لوازم التحریر خرید، داد به یکی از کسانی که شناسایی کرده بود و می دانست محتاجند. گفت « اینم کفاره ی گناهای این ماهمون.» ▪️ @Dokhat_shohada
. از شهرداي يک بنز داده بودند بهش . سوارش نمي شد. فقط يک بار داد ازش استفاده کردند؛ داد به پرورشگاه. عروسي يکي از دخترا بود. گفت « ماشينو گل بزنين واسه ي عروس.» ▪️ @Dokhat_shohada
. فکش اذيتش مي کرد. دکتر معاينه کرد و گفت « فردا بيا بيمارستان. » بايد عکس مي گرفت. عکسش که آماده شد، رفتيم دکتر بيند. وسط راه غيبش زد. توي راه روهاي بيمارستان دنبالش مي گشتيم. دکتر داشت مي رفت. بالاخره پيداش کردم. يک نفر را کول کرده بود داشت از پله ها مي برد بالا . يک پيرمرد را. ▪️ @Dokhat_shohada
. خدایا چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت، سراپا تقصیر و نا فرمانی ام. گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم. می‌ترسم رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم. یا رب العفو … آه چقدر لذت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّ اش؛ ولی چه کنم تهیدستم؛ خدایا قبولم کن. سلام بر روح خدا! نجات دهنده ما از منجلاب عصر حاضر؛ عصر ظلم و ستم، عصر کفر و الحاد، عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعی اش. عزیزانم! اگر شبانه روز شُکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده باز کم است. آگاه باشیم که سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسه‌های درونی و دنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل تنها چاره‌ساز ماست. ای عاشقان ابا عبدالله! بایستی شهادت را در آغوش گرفت؛ گونه‌ها بایستی از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل نمائیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را در شکرگزاری بجا آورده باشیم…» سردار شهید مهدی باکری وصیت نامه‌اش را با این عبارت به پایان می‌آورد: «خدایا مرا پاکیزه بپذیر.» ▪️ @Dokhat_shohada
| دو خط شهدا |
. خدایا چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت، سراپا تقصیر و نا فرمانی ام. گرچه از ر
. هنگامی که پیکر مطهرش را از طریق آب‌های هورالعظیم انتقال می‌دادند، قایق حامل پیکر وی، مورد هدف آرپی‌جی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست... ▪️ @Dokhat_shohada
خوش آن دمی که بهاران قرارمان باشد ظهور مهدی زهرا بهارمان باشد ... عید تان مبارک باد🌹 ▪️ @Dokhat_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکم فروردین زاد روز حاج قاسم سلیمانی عید امسال چقدر جای تو بین ما خالیست ... ▪️ @Dokhat_shohada