.
ترکش توپ خورده بود به گلوی حاج
حسین و راننده اش. خونریزی حاجی
شدید شده بود، اما نمیکشت زخمش
روببندم. می گفت: اول راننده ام...
بعد با خودش حرف میزد ومی گفت:
اون زن و بچه داره، امانته دست من...
اینارو گفت وبیهوش شد...
#شهید_حسین_خرازی
▪️@Dokhat_shohada
.
نشسته بود، زانوهایش را گرفته بود توى بغلش.هیچ وقت این طورى ندیده بودمش;
ساکت شده بود. ناراحت بودم. دلم مى خواست مثل همیشه باشد;
وقتى مى دیدیمش غصه هامان از یادمان مى رفت. گفتم
«چه قدر مظلوم شده اى حاجى.» سرش را برگرداند، فقط لبخند زد
#شهید_حسین_خرازی
#سالروز_شهادت
▪️ @Dokhat_shohada
| دو خط شهدا |
. نشسته بود، زانوهایش را گرفته بود توى بغلش.هیچ وقت این طورى ندیده بودمش; ساکت شده بود. ناراحت بود
.
ترکش توپ خورده به گلوشان; خودش و راننده اش.
خون ریزیش شدید شده، نمى گذارد زخمش را ببندم.
مى گوید «اول اون!» راننده اش را مى گوید. با خودش حرف مى زند
«اون زن و بچه داره. امانته دست من...» بى هوش مى شود.
#شهید_حسین_خرازی
#سالروز_شهادت
▪️ @Dokhat_shohada
.
مرخصے داشتیم و قرار شد با حاج حسین بریم اصفهان، حاجے گفت: بیا با اتوبوس بریم. بهش گفتم: با اتوبوس؟ توے این گرما؟ حاج حسین تا این حرفم رو شنید ، گفت: گرما؟ پس بسیجے ها توے گرما چیڪار مے ڪنن؟ من یه دفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک، هلاک شدم. اونا چے بگن؟ با همون اتوبوس میبرمت تا حالت جا بیاد...
#شهید_حسین_خرازے
▪️ @Dokhat_shohada
.
حاج حسین مے خواست بره فاو. ماشین رو برداشت و رفت. ساعتے بعد دیدم پیاده داره بر مے گرده. گفتم: چے شده؟ چرا نرفتے؟ ماشینت ڪو؟حاجے گفت:داشتم رانندگے مے ڪردم ڪه اطلاعیه اے از رادیو پخش شد؛ مثل اینڪه مراجع تقلید فرمودند رعایت نڪردن قوانین راهنمایے و رانندگے حرامه، منم یک دستم قطع شده و رانندگے ڪردنم خلاف قانونه. تا این حڪم شرعے رو شنیدم، ماشین رو زدم ڪنار جاده وبرگشتم به راننده پیدا ڪنم ڪه منوتافاوببره ...
#شهید_حسین_خرازی
▪️ @Dokhat_shohada
هدایت شده از | دو خط شهدا |
مطبوعات ما جنگ را درشت مینویسد
نه درست…!
#شهید_حسین_خرازی
▪️ @Dokhat_shohada