هدایت شده از KHAMENEI.IR
📝 #روایت_دیدار | الکترونها هم عاشق میشوند...
👈 روایتی از دیدار دانشمندان، متخصصان، کارشناسان و مسئولان صنعت هستهای کشور با رهبر انقلاب
🔹 دانشجوهای هستهای، حتماً میان درسهایشان، یکی از مباحث جالبی که یاد میگیرند تونلزنی کوانتومی الکترونهاست. به زبان ساده یعنی وقتی الکترونها در برابر یک سد قوی پتانسیل قرار میگیرند، اگر انرژی جنبشی زیادی پیدا کنند، رفتاری شبیه موج از خودشان نشان میدهند و میتوانند از این سد عبور کنند.
🔹 این مبحث چه ربطی به اینجا دارد؟
🔹 چون بعد از سالها با تمام وجود درکش کردهام!
🔹برنامههایی مثل دیدار امروز ویژگیهای خودش را دارد. خیلی از مدعوین، سوای از اشتیاق درونیشان، زیاد اهل بروز علنی هیجان و احساسات نیستند. مثلاً خیلیهایشان، فقط سکوت میکنند.
🔹یا در فرصتی که میان بازدید آقا از نمایشگاه دستاوردهای صنعت هستهای و آمدنشان به حسینیه و شروع سخنرانی پیش آمده، ذهنشان مشغول دغدغههای خاصی است:
🔹 عذاب وجدان کارهام رو دارم...
این را یکی از رفقای قدیمیام با خنده میگوید؛ وقتی با عجله خودم را میرسانم به وسعت آبی حسینیه امام خمینی(ره) و کناری از آنجا میبینمش. یادم میآید زمان دانشجویی هم متعهدانه کار میکرد و حتی از یک ثانیه هم نمیگذشت.
🔍 ادامه را بخوانید
https://khl.ink/f/53118
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📝 #روایت_دیدار | دهه هفتادی و هشتادیها در مأموریت ۶۵ هزار کیلومتری دور دنیا
👈🏻 روایتی از دیدار رهبر انقلاب با کارکنان و خانواده ناوگروه ۸۶ نیروی دریایی ارتش
✏️ دلم میخواست حاکم وقت بوشهر و حومه را از ۱۵۰ سال قبل بیرون بکشانم و بگذارمش ردیف اول که خودش واقعیت را ببیند. ببیند و مقایسه کند با زمانی که مثل اسفند روی آتش بالا و پایین میپرید تا جلوی افتادن بختک انگلیسیها روی بعضی جزایر ایرانی خلیج فارس را بگیرد. خواهش و تمناهایش از دستگاه بیکفایتِ قاجار که افاقه نکرد لاجرم دست به دامان مردم شد و شناورهای آنها را به خط کرد اما همینکه خواست از ساحل فاصله بگیرد، انگلیسیها راهش را بستند و لنجهای مردمی را به توپ بستند تا پای نیروهای کمکی ایرانی به بخشهای دیگری از خاک ایران که در اشغال انگلیسیها یا عمال آنها بود نرسد. یک به یکشان به توپ و گلوله اشغالگران انگلیسی که آبهای جنوب ایران را ملک طلق خود میدانستند به قعر دریا رفتند تا به زعم سیاستمداران انگلیسی، پای ایرانیها بیش از گلیمشان دراز نشود!
✏️ جگر والی وقت جنوب ایران خال افتاد تا بخواهد به قاجار بفهماند قوه بحریه برای مملکت از نان شب واجبتر است. ادامه ماجرا غمانگیزتر است. وقتی پهلوی دوم در برابر چراییِ رضایت به جدا کردن بحرین از خاک مادری به ژنرالش گفته بود زورمان به انگلیس نمیرسد! فکرش را بکن اگر میخواستیم با چنین منطقی با موضوعی مثل اشغال خرمشهر برخورد کنیم! حالا هیچکدامشان نیستند که وضعیت آن روزها را بگذارند کنار الانِ همین افسران ناوگروه ۸۶ و خانوادههایشان و افتخاری که رقم زدهاند؛ دریانوردی ۶۵ هزار کیلومتری دور دنیا و رقم خوردن اولین دریانوردی برد خیلی بلند ایرانیها در تاریخ دریانوردی...
📄 ادامه را بخوانید:
khl.ink/f/53508
هدایت شده از ریحانه
🖥 #روایت_دیدار | معصومه؛ دوست علم وجهاد و شهادت، مثل ام یاسر!
👈 روایت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR از دیدار خانواده شهیدان معصومه کرباسی و رضا عواضه با رهبر انقلاب
🔸بخش اول - عکسی از شهید سیّدعبّاس موسوی و همسرش امّیاسر روی میز کار من است که خیلی دوستش دارم؛ لای بوتهها ایستادهاند، دستشان در دستِ هم است، به افق دوری نگاه میکنند و خندهی قشنگی روی لب هر دویشان دیده میشود. زیرش نوشته: «امّیاسر رفیقة العلم و الجهاد و الشّهادة.» عکس را از پیرمرد خادمی گرفتهام که دو سال پیش، درِ مزارِ سیّدعبّاس را در روستای نبیشیث بعلبک برایمان باز کرد، بعد هم توضیح داد که سیّدعباس چطور خانهی کوچکی را که در این روستا داشت، حوزهی علمیّه کرد و توانست نیروهایی تربیت کند که هستهی اصلی حزبالله لبنان را تشکیل بدهند؛ نیروهایی که فقط یکیشان سیّدحسن نصرالله بود. ماشینِ صدمهدیدهی سیّدعبّاس را توی حیاط آرامگاه، داخل محفظهای شیشهای حفظ کرده بودند. امّیاسر بخش خواهران حوزهی علمیّه را اداره میکرد و آن روز، همراه همسر و فرزند چهارسالهاش سوار ماشین بودند؛ روزی که اسرائیل دیگر نتوانسته بود حضور سیّدعبّاس در لبنان را تحمّل کند و با بالگرد، ماشینش را گلولهباران کرد.
🔹چند روز پیش که فیلم حملهی پهپادها به ماشین معصومه کرباسی و رضا عواضه را دیدم، دوباره انگار نحوهی شهادت سیّدعبّاس برایم زنده شد. لابد عواضه خیلی برای اسرائیل هزینه درست کرده بود که پهپادهایشان را فرستادهاند تا درون جادّهها بگردند و پیدایش کنند. ولی دوست داشتم بدانم آیا زیرِ تصویرِ دوتاییِ آنها هم میشود نوشت «معصومة رفیقة العلم و الجهاد و الشّهادة؟» شاید به خاطر همین سؤالی که در ذهنم آمده بود، خدا طوری رقم زد که به دیدار خانوادهی این شهدا با حضرت آقا دعوت شوم و فرصتی باشد که از نزدیک، جواب سؤالم را پیگیری کنم.
🔎 متن کامل را از اینجا بخوانید.
khl.ink/f/58074
هدایت شده از ریحانه
🖥 #روایت_دیدار | انصارعقیله
👈 روایت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR از دیدار دانشآموزان و دانشجویان با رهبر انقلاب در آستانه روز سیزدهم آبان
🔹بخش اول - توی تقویم، مقابل تاریخ سیزدهم آبان نوشته است «روز ملّی مبارزه با استکبار جهانی»؛ امّا امروز توی صف بازرسی حسینیّهی امام خمینی(ره)، احساس میکنم این مناسبت کمکم دارد جهانی میشود. دختران ترکیهای جلوی من هستند و دختران لبنانی سمت چپم و هموطنانم که در همهی صفها به چشم میآیند. نام دختر جلویی من «گُزَل» است؛ همان «زیبا» به فارسی. حجاب کاملی دارد و یک چادر ایرانی هم به آن اضافه کرده؛ به جایش، من چادر لبنانی سر کردهام و دختر عربزبان بغل دستم حجاب ترکیهای پوشیده! توی صف، چشم میچرخانم و فکر میکنم «جهانی شدن» با هزار بدی یک خوبی هم داشت، آنهم اینکه ما و هممسلکهایمان هم توانستیم با هم جمع و به تعدادمان تقسیم شویم.
فضای حسینیّه امّا پُررنگتر از آن است که بتوانم به چیزی غیر از مناسبت «روز دانشآموز» فکر کنم. شور و هیجانی دارد که فقط از اجتماع نوجوانها برمیآید؛ مثل کَلکَلهای دخترانه و پسرانه برای شعار دادن.
🔹دارم مهمانها را نگاه میکنم و سر میچرخانم که سهجفت چشم کودکانه زل میزنند به من. سلام میکنم. پشتبند جواب، یکیشان میپرسد «خاله! چی مینویسی؟» میگویم «ماجرای امروز رو»؛ میگوید «میشه ماجرای ما رو هم بنویسی؟» بعد، شروع میکند با آبوتاب از احوالاتش از لحظهی انتخاب برای حضور تا همین لحظات نشستن توی حسینیّه تعریف میکند. مجبورمیشوم منبرش را کوتاه کنم. میپرسم «به نظرتون چرا میگیم "مرگ بر آمریکا"؟» حُسنا میگوید «چون داره غزّه و لبنان رو از بین میبره»؛ میپرسم «مگه اون اسرائیل نیست؟» فاطمه میگوید «مثل شاه که حرف آمریکا رو گوش میکرد، اسرائیل هم حرفش رو گوش میکنه»! کِیف میکنم از قدرت تحلیل دخترک دهساله. میپرسم «اگر "مرگ بر آمریکا" رو بخوایم با رفتارمون نشون بدیم، باید چیکار کنیم؟» بیتا میگوید «حجاب! حجابِ ما آمریکاییها رو عصبانی میکنه». قند توی دلم آب میشود...
🔎 متن کامل را از اینجا بخوانید.
khl.ink/f/58246