eitaa logo
دخترانِ‌ پرواツ
924 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
24 فایل
🌱بښمِـ اللّهـ... ☺دختران پروا مِصداق دُختر خانوماییه که: • ⌠پـــیـــرو آقــاݩ⌡• پَروا ←پِیرواݩِ آقـا ✅فَقط در ایتاییم وشُعبہ دیگه اے نداریم💚 کپی از پست ها ؟ حلالتون😍😁 😁خادممون↶ ≫⋙ @Fezeh114 👀کانال دوممون ↶ ≫⋙ @Toktam_gallery_13
مشاهده در ایتا
دانلود
حاجےپرکشید‌ورفت‌پیش‌حسین...💔 لحظہ‌ی‌وصال است‌کہ‌دیدن‌دارد... ‹‌پدرشهید‌حسین‌معز‌غلامے🥀‌›‌‌ #اللٰهُمَ‌عَجِّلْ‌لِوَلیِکَ‌الفَرَجْ‌بِه‌حَقِ‌زینَب ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
https://harfeto.timefriend.net/16149458829397 حرفاتونو میشنویم🙂♥️
‼️ 👳🏻‍♂ من از جوونیام هر چشمی که وجود آقا امام زمان عج رو دیده باشه میشناختم اولین بار این اتفاق برام توی کاظمین افتاد یه جوونی رو دیدم از چشماش فهمیدم این آقا رو دیده انقدر پرس و جو کردم که اعتراف کرد رازش بود حالا هِی بگید ما چرا امام زمان رو نمیبینیم. 🍃 ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
👤میگن امام حسین {علیه السلام} رو غروب روز جمعه به شهادت رسوندن غروب روز جمعه شد🏜 یادت رفت سلام بدی حالا حالا باید بدویی... (:🚧 ♥️ ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
: ✨ بنده ڪہ قطعاً مثل سال گذشته و هر چه که ستاد ملی در این زمینه بگوید عمل خواهم کرد. ۹۹/۱۲/۱۵ ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
💖🕊 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
. ♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥ ❣❣ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِ مُحَمَد وآلِهِ الطاهِرین🕊 ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
🌸💕 ۵ صلوات به نیت رفیق شهیدت، هدیه به خانم حضرت زهرا سلام الله علیها ☺️💜 برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عج🌿💚 ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『بسم‌اللھ‌ِ الذی‌خَلقَ‌الحُسَیۡن؏🌿』 💕اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 💕وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 💕وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 💕وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن یه‌سلامم‌بدیم‌به‌آقامون‌صاحب‌الزمان! 💕السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ 💕یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن 💕و یا شریڪَ القران 💕ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے 💕و مَولاے الاَمان الاَمان🌱
🌺"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"🌿 بھ نیابٺ از ↯♥️ شهید قدیر سرلک
: ✨وقتتان را بیهوده به هدر ندهید... خیلی از بچهای جوان ما دانشجو و غیر دانشجو و قتهایشان را هدر میدهند. در این شبکه های و مانند اینها می گردند. وقتتان را هدر ندهید و وقتتان را درست مصرف کنید،هم به درس برسید هم به کار تشکیلاتی برسید به هردوی اینها باید برسید... ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
حاج آقا دانشمند میگفتن… یه جوونی اومد پیش من بدنش می لرزید شروع کرد حرف زدن … گفت من خواب امام زمان رو دیدم😳 میگفت… خواب بودم ,صدای آیفون تصویری خونه اومد … رفتم جلو دیدم تصویر یه سیده😍 جواب دادم ,گفتم شما؟؟؟ گفت…من سید مهدی ام. راهم میدی به خونه…؟ جوون میگفت… گفتم آقا قربونت برم یه لحظه … سریع شروع کردم،جمع‌کردن‌ ماهواره🥀و پاسور و هر چیزی کہ… میدونستم از نظر امام زمان<عج> خوب نیس💔 رفتم جلو آیفون …دیدم نیست…دویدم تو کوچه دیدم آقا داره میره … همین که میرفت یه لحظه برگشت 🥀 اشک چشمشان رو دیدم🥀😔 میگفت خدایا… ببین,من زنگ در تک تک خونه ها رو زدم.ولی هیچ کس راهم نداد💔😭 ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔽 براى دانلود كليپ هاى بيشتر به كانالمـــون يه ســرى بزنين دست پُــر مياين بيرون😉👇🏻 @seyedoona_eitaa 🔽 ضمنا از صفحه اينستامــون هم غافل نشين،اونجا هم دورهميم 👉🏻 instagram.com/seyedoona لطفا نشر دهيد🎥💫
کاش‌میشدهواروتوصیف‌کرد🙃♥️
🌱 (؏): اگر براے یارے امام زمان(عج) بہ شمار اهل بدر (سیصد و سیزده تن) جمع شوند، بر او واجب است که قیام کند و اوضاع را تغییر دهد. 📚|بحار:۱۰۰/۴۹/۱۸ ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
👳🏻‍♂ ✨هر ڪس مےخواهد در ڪارش گره نیفتد و بہ هر آنچه مےخواهد برسد، زیاد استغفار ڪند. اگر جواب نداد، پاسخگویش من هستم! 💕 📚منبع:توصیه‌های بهجت🌱 ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
هدایت شده از بین‌ الحرمین🇮🇷🇮🇶🇾🇪🇸🇾🇱🇧🇵🇸🚀
۲۰رجب ولادت سڪینہ بنت الحسین علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دخترانِ‌ پرواツ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌نود #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 آدرنالین مثل بچه
💙 :) 🌱 نقطه مشترك حس عجيبي داشتم ... از طرفي فضاي بيرون از ماشين نظرم رو به خودش جلب مي كرد ... از طرف ديگه زير چشمي به روحاني راننده نگاه مي كردم ... كه چهره اش نشون مي داد نهايتا 10 سالي از من و ساندرز بزرگ تر باشه ... و از طرف ديگه تمام وجودم عقب پيش دنيل بود ... مي دونستم براي مسلمان ها، دين بر مليت ارجحيت داره ... و جايي كه پاي مذهب شون وسط كشيده بشه ... پرچم براشون بي معناست ... اما برعكس ساندرز كه با اون كشور و مردمش نقطه اشتراك داشت ... من كاملا يه بيگانه بودم ... بيگانه اي كه هيچ سنخيتي با اونها نداشت ... توي اون لحظات، دنيل براي من تنها نقطه اتكا شده بود ... كسي كه در زبان و پرچم با اون مشترك بودم ... با هم غرق صحبت بودن ... تا زماني كه پاي من هم به ميان كشيده شد ... اين برادرمون هميشه اينقدر ساكت و دقيقه؟ ... چه چشم هاي زيركي داشت ... با وجود اينكه حواسش به جاده و حرف زدن با دنيل بود اما من رو هم زير نظر گرفته بود كه دقيق داشتم به حرف هاشون گوش مي كردم ... - من براي شما برادر نيستم ... اج خورد ... چند ثانيه سكوت كرد و از توي آينه نيم نگاهي به دنيل انداخت ... - عذرمي خوام اگه ... پريدم وسط حرفش ... - منظورم اينه كه مسلمان نيستم ... چون شما مسلمان ها همديگه رو برادر خطاب مي كنيد اون جمله رو گفتم... لبخند بزرگي روي چهره اش نقش بست ... طوري كه دندان هاي جلويي نمايان شد ... - اون رو كه مي دونستم ... آقاي ساندرز قبلا گفتن مهمان غير مسلمان همراه شون هست يه طوري برنامه بريزيم كه شما اذيت نشي ... پيامبر اسلام، حضرت مسيح رو برادر خطاب مي كنن ... پيروان ايشون هم برادر ما هستن ... چهره ام جدي شد ... فكر كرده بود منم مثل گذشته دن لي و كريس، مس حي ي ام ... از توي آينه بغل ماشين به دنيل نگاه كردم ... نمي دونستم چي بايد بگم ... يا اينكه ساندرز در مورد من چي به اون مرد گفته ... سكوت ماشين، نظر همه رو سمت من جلب كرده بود ... و اون متوجه نگاه من از توي آينه شد ... چند لحظه بهم نگاه كرد و سرش رو سمت راننده چرخوند ... - آقاي منديپ كلا به وجود خدا اعتقاد ندارن ... در عين ترسي كه از اون مسلمان و بودن در يه كشور اسلامي داشتم ... اعتمادم به دنيل بهم شجاعت و جسارت حرف زدن و واكنش نشون دادن، مي داد ... نگاهم از روي آينه بغل، چرخيد روي اون روحاني كه حالا ديگه كاملا ساكت بود ... - راست ميگه ... من دين ندارم ... شما بهش مي گيد كافر ... نيم نگاهي به من كرد و نگاهش برگشت روي آينه وسط، سمت دنيل ... - كاش زودتر گفته بوديد ... من بيشتر برنامه سفرتون رو مذهبي بسته بودم نه توري يست ـ سياحتي ... اين بار منتظر نشدم، اول دنيل چيزي بگه ... - منم واسه همين باهاشون اومدم ... نگاهش روي من، ديگه نيم نگاه يه راننده پشت فرمون نبود ... نگاه عجيبي بود كه مفهومش رو نمي فهميدم ... ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
💙 :) 🌱 طبقه بندي شده با تعجب داشت بهم نگاه مي كرد ... نمي تونست علت اونجا بودن من رو پيدا كنه ... دوباره نگاهش برگشت روي دنيل ... انگار منتظر شنيدن حرفي از طرف اون بود ... يا شايد قصد گفتن چيزي رو داشت كه مي خواست اون رو با توجه به شرايط بسنجه ... نگاهش گاهي شبيه يك منتظر بود ... و گاهي شبيه يك پرسشگر ... در نهايت دنيل سكوت رو شكست ... - رنگ هوا نشون ميده به زمان نماز خيلي نزديك شديم ... اگه اشكال نداره نزديك ترين مسجد توقف كنيم ... دلم مي خواد ورودمون رو به كشور اسلامي با نماز شروع كنم ... و نگاهش چرخيد سمت خانومش ... اون هم لبخند زد و از اين پيشنهاد استقبال كرد ... - منم بسيار موافقم ... اما گفتم شايد از اين پرواز طولاني خسته باشيد و بخوايد اول بريد هتل ... و الا چه بهتر ... مرتضي دوباره نيم نگاهي به من انداخت ... از جنس نگاه هاي قبل ... - فقط فكر اين رفيق مون رو هم كرديد كه خسته نشه؟ ... با شنيدن اين جمله تازه دليل دل دل كردن نگاهش رو فهميدم ... مونده بود چطوري به من بگه ... - مي دونم من اجازه ورود به مسجد رو ندارم ... از بريدگي اتوبان خارج شد ... در حالي كه مي شد تعجب و آرام شدن رو توي چهره اش ديد ... - قبل از اينكه بيام در مورد اسلام تحقيق كردم ... و مي دونم امثال من كه كافر محسوب ميشن حق ندارن وارد مراكز مقدس بشن ... حالا ديگه كامل خيالش راحت شده بود ... معلوم بود نمي دونست چطوري اين رو بهم بگه ... اما از جدي بودن كلامم ذهنش درگير شد ... خوندن چهره اش از خوندن چهره ساندرز براي من راحت تر بود هي... خصلت جالب ... خصلتي كه من رو ترغيب مي كرد تا بقيه ايراني ها رو هم بسنجم ... دلم مي خواست بدونم ذهنش براي چي درگيره ... حدس هاي زيادي از بين سرم مي گذشت ... كه فقط يكي شون بيشترين احتمال رو داشت ... مشخص بود كه مي خواد من از اين سفر حس خوبي داشتم ... و شايد مي ترسيد اين ممنوع الورود بودن، روي من تاثير بدي گذاشته باشه ... چند لحظه نگاهم روش موند و اون حالت هميشه، دوباره در من زنده شد ... جاي ساندرز رو توي مغز من مال خود كرد ... حالا ديگه حل كردن معادلات روحي اون برام جالب بود ... لبخند خاصي صورتم رو پر كرد ... مي خواستم ببينم چقدر حدسم به واقعيت نزديكه ... - مشكلي نداره ... اين براي من طبيعيه ... مثل پرونده هاي طبقه بندي شده است ... يه عده مي تونن بهشون دسترسي داشته باشن ... يه عده به اجازه مافوق نياز دارن ... اين خيلي شبيه اونه ... به هر دليلي شما اجازه دسترسي داريد ... من نه ... چهره اش كاملا آرام شد ... و مي شد موفقيت من روي توي اون ديد ... حدسم دقيق بود ... صفر ـ يك ... به نفع من ... ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva