eitaa logo
دختران نظامی
568 دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
6هزار ویدیو
146 فایل
پاسداران آگاهانه انتخاب می‌کنند،شجاعانه می‌جنگند،غریبانه زندگی میکنند،مظلومانه شهید میشوند @Marya8080
مشاهده در ایتا
دانلود
9.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❗️مۍخــواهـی مــن ڪلاً بمـیــرم، شمـا راحـت شــی⁉️ 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝ به کانال آمرین بپیوندید👆
مادر شــهـید نوری✨: همیشہ گوشیش رو می گذاشت روی ایوان. با اهنگ زینب زینب مرحوم موذن زاده ورزش می کرد. می گفتم:بابڪ✨مگه تو جوون نیستی؟ آهنگ شاد بزار می گفت: مامان اینجوری نگو من نمی تونم،من این آهنگ رو خیلی دوست دارم.
رفیق‌ شهید آرمان علی‌وردی : آرمان واقعا مومن بود. چند روزی بود آرمان با من میومد می رفتیم بدنسازی.. بعد یه مدتی آرمان اومد گفت: دیگر نمیخوام بیام... گفتم: چرا؟! گفت: اینجا آهنگ های تند و بلند زیاد پخش میکنن، گوش دادنشون درست نیست! گفتم: من که پول ترم اینجارو دادم و تا آخرش اینجام. اما آرمان گفت: نه من دیگه نمیتونم؛ و رفت یه باشگاه دیگه... آرمان_علی_وردی
رفیق‌ شهید آرمان علی‌وردی : آرمان واقعا مومن بود. چند روزی بود آرمان با من میومد می رفتیم بدنسازی.. بعد یه مدتی آرمان اومد گفت: دیگر نمیخوام بیام... گفتم: چرا؟! گفت: اینجا آهنگ های تند و بلند زیاد پخش میکنن، گوش دادنشون درست نیست! گفتم: من که پول ترم اینجارو دادم و تا آخرش اینجام. اما آرمان گفت: نه من دیگه نمیتونم؛ و رفت یه باشگاه دیگه...
💠 روز سیزده بدر گفتیم کجا بریم؟ همه یه نظر میدادند... آرمان گفت: بریم مزار شهدا... هم اونجا میتونیم زیارت کنیم، هم میشه یه قسمت‌یش تفریح کرد... آخرم حرف حرفِ آرمان شد؛ و همه از اون روز راضی بودند...
♥️ | درد و دل | خانواده آرمان سال‌ها بود که منطقه ۱۰ بودند؛ اما یکی دو سال آخر نقل مکان کرده بودند به شهران. از حوزه خیلی فاصله داشت. یه مدت با موتور پدرش رفت و آمد می‌کرد که اونم دزدیدند. درد و دل که می‌کرد، می‌گفت: این فاصله خیلی زیاده، رفت و آمدم سخت شده. زمان زیادی هم می‌گیره که با تاکسی و اتوبوس برم. گفتم: خب چرا یه حوزه نزدیک تر نمی‌ری؟ گفت: حوزه آیت‌الله مجتهدی خیلی خوبه. استادها و هم کلاسی‌هام عالی هستن؛ هرچقدر هم سخت باشه باید اونجا برم. راست می‌گفت، همون‌جا محل رشد و آسمانی شدن آرمان بود... 🌿
🍂 🔻ایام شباب محرم سه سال پیش هیئت شباب المهدی، بوستان رازی با آرمان علیوردی اون ایام ایامی بود که روضه‌ها تعطیل شد، فقط فضای باز آزاد بود، هر روز ۴ ساعت برنامه داشتیم و من به شدت خسته می‌شدم ولی آرمان هم قبل هیئت خودمون هم بعد هیئت خودمون می‌رفت و روضه‌های دیگه رو شرکت می‌کرد می‌گفت خادمی کردیم بریم روضه هم بشنویم...
📜 | یک تکـه از بهشـت | هر وقت می‌رفتیم مشهد، باید حتما می‌رفت صحن گوهرشاد. ساعت‌ها آن‌جا می‌نشست و دعا می‌کرد. می‌گفت: این کنج دیوار یه تکه از بهشته... به روایت مادر شهید 🕊
🕊 | ببخشید، معذرت می‌خوام | یک قضایایی پیش آمده بود در کانون تربیتی. مسئول کانون هم تماس گرفته بود با آرمان: آقای علی‌وردی چرا فلان اتفاق افتاد؟ چرا فلان کار نشد؟ چرا فلان مسئله پیش آمد؟ آرمان مثل خیلی‌ها می‌توانست گارد بگیرد. تقصیر را بیندازد گردن دیگری. فرار به جلو کند و بگوید اصلا شما چرا خودتان فلان کار را انجام ندادید؟ خلاصه می‌توانست مثل خیلی از ما، اشتباهش را نپذیرد و از عذرخواهی شانه خالی کند. واکنش آرمان اما، هیچ‌کدام از این‌ها نبود. فقط یک کلمه گفته بود: ببخشید، معذرت می‌خوام. 🌱
💚 می‌گفت: تا وقتی که کربلا نرفتی خوبه... ولی وقتی که یه بار بری کربلا، دیگه نمی‌تونی بمونی و دلت همش کربلاست و دوست داری که باز زیارت بری... به روایت مـادر شهیـد
24.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 | روضـه حضرت رقیـه (س) | آخرین سفری که باهم رفتیم، سفر قم و جمکران بود. توی اتوبوس وقت رفتن، یه روضه حضرت رقیه(سلام الله علیها) رو کلیپ کرده بودن. دختربچه‌ها شعر "حالا اومدی، حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی..." رو می‌خوندند. آرمان از این کلیپ خیلی خوشش اومده بود. می‌گفت: خیلی گریه کردم! خیلی قشنگه... عاشق حضرت رقیه بود... موقع برگشت هم فقط از شهدا می‌گفت. همش در مورد کتاب شهدا صحبت می‌کرد، در مورد سختی کار نیروهای اطلاعاتی صحبت می‌کرد. ---------- 📣 کانال شهید آرمان علی‌وردی @shahid_armanaliverdy