eitaa logo
دختران نظامی
634 دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
6هزار ویدیو
145 فایل
بسم‌رب‌الشہید ‌مشخصات کانال و‌قسم‌بہ‌خستگے‌چشمانت! ‌ ‌شروع‌خادمے:1400/11/4 پایان‌خادمۍ: انشاءالله‌شہادٺ _‌کپے؟! ‌ +صلوات‌یادت‌نره‌مؤمن:) برای حرفای قشنگتون... :) https://daigo.ir/secret/6203690599
مشاهده در ایتا
دانلود
💞 💞 قسمت . دلیل این حرکتشو نمیفهمیدیم . با سمانه رفتیم بیرون و آقا سید هم بیرون در داشت با گوشیش حرف میزد...تا مارو دید که بیرون اومدیم سریع دوباره رفت داخل دفتر . من همش تو این فکر بودم که موضوع رو یه جوری باید به آقا سید حالی کنم باید یه جوری حالیش کنم که دوستش دارم ولی نه... من و نمیزاره ای کاش پسر بودم اصلا ای کاش اونروز دفتر بسیج نمیرفتم برای ثبت نام مشهد ای کاش از اتوبوس جا نمیموندم ای کاش... ای کاش.... . ولی دیگه برای گفتن این ای کاش ها دیره . امروز آخرین روز امتحانهای این ترمه . زهرا بهم گفت _بعد امتحان برم آقا سید کارم داره.. . -منو کار داره؟! . -آره گفته که بعد امتحان بری دفترش . -مطمئنی؟! . _آره بابا...خودم شنیدم . بعد امتحان تو راه دفتر بودم که احسان جلو اومد . -ریحانه خانم . -بازم شما؟! . -آخه من هنوز جوابمو نگرفتم . -اگه دیشب جلوی پدر و مادرتون چیزی نگفتم فقط به خاطر این بود احترامتون رو نگه دارم وگرنه جواب من واضحه لطفا این رو به خانوادتون هم بگید . -میتونم دلیلتون رو بدونم؟؟ . -خیلی وقت ها آدم باید دنبال دلش باشه تا دنبال دلیلش . -این حرف آخرتونه؟! . -حرف اول و آخرم بود و هست . و به سمت دفتر سید حرکت کردم و آروم در زدم . . -رفتم توی دفتر و دیدم تنها نشسته و پشت کامپیوترش مشغول تایپ چیزیه. . منو دید سریع بلند شد و ازم خواست رو یکی از صندلیهای اطاق بشینم و خودش باز مشغول تایپش شد. . (فهمیدم الکی داره کیبردشو فشار میده و هی پاک میکنه) . -ببخشید گفته بودید بیام کارم دارید . -بله بله . (همچنان سرش پایین و توی کیبورد بود ) . -خوب مثل اینکه الان مشغولید و من برم یه وقت دیگه میام . -نه نه..بفرمایید الان میگم راستیتش چه جوری بگم؟!... لا اله الا الله...میخواستم بگم که... . -چی؟! . -اینکه .... . ادامه دارد... .