eitaa logo
- دُخترحاجی .
3.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3هزار ویدیو
58 فایل
- بِنام‌نامی‌ِاللّٰھ - وَقف‌ اکیپِ حاجۍ ¹⁴⁰¹.¹⁰.¹⁴ حزبُ اللّٰهی بودَن را با هَمه تراژدی هایش دوست دارم ؛ [ ما صدای ِ کُل ایرانیم ! ] - نیازهاتون : @tab_dokhtarhaaj .
مشاهده در ایتا
دانلود
دست این نوکر رو سیاﻫ را بگیر .. خیلے پریشانم آقاے من ؛ خیلے پریشانم .
اے ماه شب هاے دلتنگے ام .. سلام من را به اربابم برسان 💔
ڪلام‌رهبر‌؎: شهدا؎مدافع‌حرم‌اگرنبودند مابایدحالاباعناصرفتنہ‌گرخبیثِ دشمن‌اهل‌بیت‌و‌دشمن‌مردم‌شیعہ درشهرها؎ایران‌میجنگیدیم!🍂✨ ‌
از‌بهر‌فراقت‌به‌ڪجا‌سر‌بزنم . . شوق‌دیدار‌تو‌دارم،‌به‌ڪجا‌پر‌بزنم؟! ‌
گاهی‌دلم‌درشهر...! تنگ‌همانیست‌،که‌نیست...) !
- دُخترحاجی .
_خداحافظ ... آنائل بدون دلیل با من تماس گرفته بود و گرم صحبت کرده بود و میخواست بیاید خانه ام.میدان
پارت ۳۱ به جز چند کتاب فلسفه غرب همه کتاب هارا جمع کردم ، دردسری داشت جمع کردن و جا دادنشان بین کابینت ها و پشت کمد. چند کتاب دانشگاهی را روی مبل گذاشتم و لپ تاپ را هم روی صفحه نیمه برنامه نویسی شده باز کردم . مانده بود کلت را جا ساز کنم . به سختی کلت را روی لباسم نصب کردم و مطمئن شدم که به چشم نمی آید . یا شناسایی شده بودم و برای قتلم می آمد . یا می آمد که از سلامتم مطمئن شود و دلیل سوم که مسخره ترین حالت به نظر می‌رسید این بود که به خاطر احساس صمیمیتی که داشت ، میخواست پا به خانه ام بگذارد . برای هر سه حالت آماده بودم . نزدیک غروب بود که زنگ خانه به صدا در آمد. آنائل بود که با یک دسته گل بیرون ایستاده بود . مثل همه مهمانی های کوچک با کلی تعارف وارد خانه شد و روی مبل کنار کتاب ها نشست . +چیکار میکردی ؟ _دارم یه صفحه رو برنامه نویسی میکنم . +اووووو چند دقیقه ای بیشتر ننشسته بود که بلند شد و چرخی در خانه زد . زیر چشمی مراقبش بودم اما کاری نمیکردم که حساسیتش برانگیخته شود . مطمئن شده بودم که آمده تا زندگی ام را برسی کند . سرش را از اتاق بیرون آورد و صدایش را بلند کرد +راحیل، تنهایی زندگی میکنی؟ _آره ، معلوم نیس؟ +تنهایی اذیتت نمیکنه ؟ _ فرقی برام نداره . از اتاق به طرف من که در آشپزخانه بودم آمد . +آشپزی ام بلدی؟ آفرین _مجبورم ، تنهایی زندگی کردن اینا رو هم داره . تا دو ساعت بعد همان طور در خانه چرخید و حرف زد و پرسید و پرسید و پرسید.. دست آخر با هم شام خوردیم و رفت . رفتنش معادل بود با شروع شدن کار من ، ریز و درشت خانه را برسی کردم که از نبود میکروفون و دوربین و هیچ وسیله دیگری مطمئن شوم . هیچ چیز نبود و انگار فقط آماده بود سر کشی ! مطمئن بودم که تا دو روز دیگر تماس می‌گیرد و جواب آزمون را می‌گوید . همان طور هم شد و دو روز بعد خبر قبولی ام را داد . انگار که دنیا را به من داده بودند ، با قبولی در آموزشگاه نصف مسیر را رفته بودم و نیم دیگر مانده بود . تنها کسی که می‌توانستم خوشحالی ام را با او درمیان بگذارم عمو محمد بود . آن هم با چند کلمه کوتاه ( آزمون. ت.م. برسی. قبولی.) حالا باید راه را برای مرحله دوم برسی میکردم . سر رسیدم را برداشتم و مثل اکثر اوقات ، خط حرکتم را روی آن مشخص کردم . چطور باید شروع میکردم و خیلی زود خودم را به ملکه ماری نزدیک میکردم . تا کجا پیش میرفتم و ... همه چیز را نوشتم ‌. این کار همیشه کمکم می‌کرد تا راحت تر مسیر را بروم . اما به قول بانو حنانه عراقی ، همیشه برای یک نیرو چریک امنیتی ، شرایطی پیش می آید که باید همه برنامه ریزی ها را دور بریزد و در لحظه تصمیم بگیرد . کامپیوتر به صدا در آمد . ایمیلی دریافت کرده بودم ، اما نمیدانستم شخص مجهول چه کسی است . اطلاعاتش را چک کردم ، دانشجو رشته کامپیوتر ، که یک مقاله در مورد ابر کامپیوتر ها برایم ارسال کرده بود . خط اول مقاله را خواندم . از همان خط اول برایم مشخص بود که شخص مجهول عمو محمد است و با یک حساب جعلی ایمیل فرستاده. شروع کردم به خواندن متن مقاله ، متن به طور ماهرانه ای کد گذاری شده بود ، تا نیمه های شب طول کشید متن را بخوانم و رمز گشایی کنم . ماموریت شارلوت و ماری ، جاسوسی اطلاعات نظامی ، سیاسی ، اقتصادی و علمی کشور، ضربه زدن به پیشرفت هایی مثل آزمایشگاه های پیشرفته و رآکتور های هسته ای و ... ، و ترور شخصیت های نظامی و نیرو های مومن انقلابی بود . هنوز کارشان را به طور کامل شروع نکرده بودند و فعلا در حال تیم سازی بودند ، و وقت خوبی بود که من هم وارد حلقه های اصلی تیمشان بشوم . از سمتی دیگر ، شارلوت و ماری برای رسیدن به اهدافشان با مواردی رو به رو بودند و بعضی از قسمت های ماموریتشان را حتی با قوی ترین تیم هم نمی‌توانستند پیش ببرند ، و همین نکته باعث می‌شد که روی بعضی از مسئولین کشور که دنبال تابعیت کشور های دیگر یا به اصطلاح غربگدا(!)بودند، یا مسئولینی که فرزندان و خانواده هایشان خارج از کشور بودند، سرمایه گذاری کنند ! هنوز هم درک نمیکنم چرا کسانی که هیچ تعلقی به کشور و مردمشان ندارند و تنها راه نجات را در نابودی کشورشان می‌دادند، یا کسانی که تابعیت کشور های دیگر را دارند و قسم خورده اند که به جز منافع آن کشور کاری نکنند باید مسئولین این کشور باشند ! اطلاعاتی که نیاز بود من بدانم همین ها بود و چند دستور هم دریافت کرده بودم. من همچنان باید برای رساندن خبر ها از کد مورس استفاده میکردم تا وقتی که شرایط کمی آرام شود و یک نوکیا ۰۰۱۱ به دستم برسد . در آخر هم باید بعد از برسی ایمیل با یک نقطه جواب میدادم ، تا حساب کاربری و ایمیل ها حذف شود . سر که بلند کردم ساعت حدودا ۳ نیمه شب بود ، یک لحظه از ذهنم گذشت که شاید بعد از این فرصت نکنم راحت نماز بخوانم . بی‌اختیار بلند شدم و وضو گرفتم و سر سجاده ام نشستم...
نمیدونن 🫀 آغاز زندگیه
شَـبتون‌مَہدوے🌙♥️
نمیتونم توضیح بدم چِمِه‍ یعنی نمیدونم چِمِه‍ ولی میدونم برم کربلا خوب میشم 🌱
‍ب‍‍خ‍‍ن‍دد‍ن‍‍ی‍ا ارز‍ش ‍ن‍اࢪاح‍‍ت‍‍ی‍ ‍ه‍ا‍ت‍و ‍ن‍دار‍ه‍🌿🖇ツ↶
کربلا‌باشی‌بارونم‌بیاد‌چی‌قشنگ‌تر‌از‌این؟:)🤍🌱
تا کربُ‌بَلا هست ، زمین را عشق است! آه دلِ همواره ِ غمین را عشق است ؛ هر چند که هیچ است همهٔ ارزش ِ ما . . مجنونِ حسینیم ، همین را عشق است .
_
- دُخترحاجی .
_
اربعین‌پای‌پیاده‌گر‌نباشم‌درمسیرکربلا .. در‌میان‌ازدحام‌شهر،‌انگاری‌که‌تنها‌مانده‌ام💔!'(:
_
- دُخترحاجی .
_
مداح‌و‌سخنران‌و‌چای‌ریز‌ .. کار‌ما،دراین‌خانه‌نوکریست(:"
سانروف های حرم سید الشهدا رو دیدین؟ :)💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میدونید اگه نشر بدید چقدر میشه؟! :)
خب راستی تا یادم نرفته بهتون عرض کنم🌸 که بنده نتونستم اون رمان خوبه رو براتون پارت گذاری کنم😔و اینکه نتوستم پی دی اف رو هم بذارم متاسفانه😔پس خودتون زحمت بکشید🙂برید تو گوگل بزنید رمان آفتاب در حجاب🙂سایت دوم رو باز کنید✨رمان حضرت زینب س میاره 🥺🌸 حتما از رمانش استفاده کنید عالیع🌸🦋🖐️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تَـرسم‌توبیـٰایی‌ومـن‌آن‌روزنباشم اِی‌کاش‌کہ‌مَن‌خـاك‌سرِکوی‌ِتـوباشم . .🌿🤍
سـلام ‌بر کسی که‌ اجدادمان‌ در‌ غمش ‌سینه‌ زدند و فرزندانمان‌ در هیئتش‌ قد کشیدند💔:)
من همان رانده شده از درِ غیرم ارباب نیست غیر از تو مرا هیچ خریدار ، . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◖🎞💚◗ ای‌آنکه‌هراسندگان‌به‌درگاه‌او‌گریزند ای‌آنکه‌گنه‌کاران‌به‌سوی‌اوپناه‌برند:) ‹🎞⇢ › ‹💚⇢