eitaa logo
رمان دوستی دردسرساز
851 دنبال‌کننده
164 عکس
1 ویدیو
0 فایل
پارت گزاری هر روز ساعت ۰۰∶٢۰ رمان دوم:#خانــ•°ـزاده 🆔: @khan_zadeh چالش داریم شرکت کنید توضیحات بیشتر ♥️👇 Dostan: @etlae_chanel
مشاهده در ایتا
دانلود
ابروهاش بالا پرید و با لبخند محوی نگام کرد.که گفتم -اون پیرهنم در نیار از تنت. با همون نگاه خاصش گفت -درمیارم..همون طوری که خلقمو دراوردم...طور دیگه ای میتونی مهر بزنی بهم؟ بی اراده خم شدم به سمتش و لبتم رو روی گردنش گذاشتم. تنش تکون شدیدی خورد و با صدای مرتعشی گفت -چی کار میکنی ترنج؟...بعداظهر عکلسی دارم. بی توجه به کارم ادامه دادم.درست زیر ته ریشش وقتی مطمن شدم مهر خورده عقب کشیدم پیشونیم رو به پیشونیش چسبوندم.نفساش تند شد و چشماش به قرمزی میزد با صدای گرفته ای گفتم -دیگه نمیتونی کبودی گردنت و پاک کنی میتونی؟ جوابی نداد.ادامه دادم -من حسودم امیر.تحمل ندارم اون دختره رو بیخ گوشت ببینم.من نمی... لب هاش مانع شد تا حرفم و ادامه بدم. دستش و پشت گردنم گذاشت و با خشونت بوسه ای روی لبم زد که سستم کرد