eitaa logo
عاشقانه‌های کلامی_اعتقادی
314 دنبال‌کننده
317 عکس
76 ویدیو
44 فایل
یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد.. "لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون" کانالی برای دسترسی آسان به پاسخ سوالات کلامی و اعتقادی و صوت های تدریسِ دکتر زهرا دلاوری پاریزی* ارتباط با مدير: @Dr_zdp53
مشاهده در ایتا
دانلود
"هوس صبحگاهی" دل بی‌قرار بود. خواهش به حد انفجار رسید. بغض قلم ترکید. نفیری سر داد که مرد و زن ناله‌ها زدند. خیلی وقت بود سراغ کلمات نرفته بودم، عمدی در کار بود، با خودم ۱۰۰، ۱۰۰ نبودم. باید حساب بعضی امور را صاف می‌کردم. هر روز اما خواهش و التماس کلمات ذهنم را مشوش می‌ساخت. التماس رهایی داشتند از زندان فکر. از محفظه جمجمه، از هوای دلگیر دل.. امروز روزه‌ی سکوت را شکستم. هدیه‌ای از کلمات رسید که که دیگر تاب نیاوردم. ما کلمه‌زده‌ها، تنها هدیه‌ای که پروازمان می‌دهد، از جنس کلمه و متن است. هوای بهار چنان همه‌جا را فرا گرفته که نمی‌گذارد غم و غصه ابراز وجود کند، درد معنی ندارد، باران که می‌زند، هر روز خاطرت و خاطراتت را می‌شوید و برق می‌اندازد. آه بهار زیبا.. آه بهار جان‌ها، آه بهار دل‌ها! چنان از بوی دلاویزت مست شده‌ام که حوصله‌ی انتظارم سر رفته است. دل به در و دیوار سینه می‌کوبد، حس پرواز دارد، می‌خواهد دمی در آغوش امنت بیاساید. آغوش امن؟ آری فرموده بود، خاندان من امان مردم زمین هستند، از گمراهی، از این که مادر زمین آن‌ها را ببلعد و از این که به ورطه سقوط نغلتند. پرده را کنار می‌زنم. امروز هم هوای بارانی، شهر را مرطوب و فضا را پاکیزه نگاه داشته است. چند روزی است که هوای دل هم به هوای بهار گره خورده، خودگویی دارد. واگویه‌های ذهن به من، واگویه‌های من به دل و ناله‌های دل که از لابلای مژگان آب می‌شود و فرو می‌ریزد. آب زلالی که ترجمان احساس است و دامنم را نیز می‌شوید. حکایت ما آدم‌ها غریب و عجیب است، و حکایت دل، از آن عجیب‌تر و شنیدنی‌تر.. وقتی دل به پای معشوق می‌افتد و در محبتش گیر می‌کند، کندنش به نحوی و رهاکردنش به نحوی دیگر کشنده است. مجاز می‌گویم، شما حقیقت بخوانید. همان حکایت دل است که عاشق را، شبی در انتظار ۴۰ شمشیر آخته، در بستر محبوب می‌خواباند تا پیشمرگش شود. همان حکایت عاشقی است که پیرمردی سفیدموی را به هنگام مرگ به خضاب ریش می‌کشاند تا چهره‌اش از عشق جوان‌تر به نظر بیاید.. آه حبیب.. تو که به حبیبت رسیدی و به کام دلت.. حکایت عشق و دل، ترسم که در این عالم پرده‌در شود. تکفیر کمترین اتهامی است که عاشق به جان می‌خرد، چراکه عقلا نمی‌دانند لیلی در جان مجنون خانه دارد، و منطبق بر تمام سلول‌های اوست. آه عشق! آه جانان جهان.. دلبری، جز سزاوار تو نیست، و معشوقی، فقط به تو می‌آید در این عالم. از حجله انتظار بیرون شو، جلوه‌ای به بستان کن و رونقی به عالم بده. جهان بی‌تو بی‌رنگ و بی‌رونق است. مثل کالبدی که روح ندارد، مثل میتی که نگاهش به در مانده، مثل محتضری که به امید رسیدن نجات و احیا، آخرین نفس‌هایش را با درد به بیرون می‌دهد و در هر دم و بازدمش التماس طبیب می‌کند تا احیائش کند. معشوق عالم! نمی‌خواهم خاطرت را مکدر کنم، اما فریاد یا للمسلمین گوش عالم را کر کرده است. گریه‌ی کودکان و زنان و مردان فلسطینی خیلی از نزدیک به گوش می‌رسد.. همین آقا.. دیگر عرضی نیست.. سخن که به غزه رسید، دل قلم شکست.. فقط بگو با این دل مجروح چه کنیم؟ @Dr_zdp53 03/02/19