eitaa logo
عاشقانه‌های کلامی_اعتقادی
314 دنبال‌کننده
317 عکس
76 ویدیو
44 فایل
یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد.. "لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون" کانالی برای دسترسی آسان به پاسخ سوالات کلامی و اعتقادی و صوت های تدریسِ دکتر زهرا دلاوری پاریزی* ارتباط با مدير: @Dr_zdp53
مشاهده در ایتا
دانلود
"غزل‌باران غزّه" دو مرز بیم و امید پابه‌پای هم پیش می‌تازند. حکایت این روزهای بچه‌های غزه است‌. نگاهشان به آسمان است، نمی‌دانند بمبی فرود می‌آید یا دعایی بالا می‌رود!! متحیرند بیم‌ناک باشند یا امیدوار؟! لالایی کودک غزه! بخواب ای نازنین غنچه! برای گوش‌های تو، صدای بمب و موشک، می‌زند آهنگ.. آه مادرهای خسته از گشتن لابلای آوارها! پدرهای در جستجوی تکه‌های بدن فرزندان! آه انسان‌های غیور! بی‌خوابی شما، خواب از چشم جهان گرفته است، حتی وجدان‌های کور بینا شده، زبان‌های لال اعضای سازمان حقوق بشر به صدا درآمده.. این استقامت شما، گویا مرهمی است بر دردهای قرن اتم.. بالاخره همبستگی، فریاد، خروش و غیرتشان را به جوش آورد. بیخ گوش مستکبران عالم، آلمان را جنایتکار جنگی و محکوم اعلام کرد، دانشجویان آمریکایی را در مهد مدعای آزادی به جرم حمایت از فلسطین، اخراج کردند، و خیابان‌های اروپا محل تجمع و اعتراض گشته است. غزه‌جان! گرچه از زیبایی شهرهایت فقط تلی از خاکستر مانده، اما زیبایی استقامتت، بر جسم شهرت غالب است. امروز آخرین سحر رمضان بود و تو به طرز عجیبی در قلب من به تلاطم در آمدی، دستان التماسم را به درگاه خداوند متعال بالا می‌برم و از حضرتش می‌خواهم حال تو را با نابودی کامل دشمنت سامان دهد، غم از دل پدران و مادران و فرزندان داغدارت با محو اسرائیل از روی زمین بزداید و غصه‌ی آوارگی‌ات را برای همیشه تمام کند. غزه‌جان! خیلی زیبا خودت را در دل تاریخ ۷۵ سال و ۷۵ روز مقاومت، جا کردی، آخ که چه غروری داشتی که مقابل این گرگ‌ها سر خم نکردی.. شیر را با سگان و روبهان ناچیز،و پست چه کار؟؟ آه دختر زیبای اسلام! سرزمین سبز زیتون و صلح، حتما روزهای قشنگ را خواهی دید، روزهایی که صدای خنده‌ی کودکانت باز گوش کوچه‌های بازسازی شده‌ات را کر کند.. خانه‌تکانی بعد رفتن مهمان‌های ناخوانده، مهمانان غاصب بی چشم و رو عجب می‌چسبد، رو داده بودید که طلب آستر کردند سنگ پاهای قزوین.. ان شاالله به یاری‌ات خواهیم آمد، آخر ما هم تجربه چکمه و تانک و بیگانه را در خاکمان داریم، مگر می‌شد دستشان را برید؟ پایشان را از روی حلقمان برداشت؟ هنوز هم هنوز است بعد از چهل سال نمی‌خواهند باور کنند ما بزرگ شدیم و روی پای خودمان ایستادیم.. غزه جان! از این چهل سال گفتم، بغض گلویم را فشرد، فکر نکنی که حضور فیزیکی منحوسشان که خارج شود، دیگر کار تمام است! نه هرگز! تازه اول سنگ اندازی و تحریم و کارشکنی و زخم‌زنی است.. دشمن زخم خورده‌ی خوارشده‌ی خدانشناسِ متکبر، نخواهد گذاشت آب خوش از گلویت پایین برود، اما تو بمان پای کار جهاد، بمان صبور و مقاوم، دوست نادان و دشمن حسود و منافق و خودی و ناخودی هر کدام چاقویی می‌زنند، اما تو پابرجا بمان.. بوی خوش رهایی می‌آید، بوی خوب پیروزی! روز زیبای آزادی می‌آید، لحظات قشنگ فرار دشمن ملعون.. تو فقط بمان! بمان پای کار مقاومت.. @Dr_zdp53 @Dr_zdp53_Theology 03\01\21
"هوس صبحگاهی" دل بی‌قرار بود. خواهش به حد انفجار رسید. بغض قلم ترکید. نفیری سر داد که مرد و زن ناله‌ها زدند. خیلی وقت بود سراغ کلمات نرفته بودم، عمدی در کار بود، با خودم ۱۰۰، ۱۰۰ نبودم. باید حساب بعضی امور را صاف می‌کردم. هر روز اما خواهش و التماس کلمات ذهنم را مشوش می‌ساخت. التماس رهایی داشتند از زندان فکر. از محفظه جمجمه، از هوای دلگیر دل.. امروز روزه‌ی سکوت را شکستم. هدیه‌ای از کلمات رسید که که دیگر تاب نیاوردم. ما کلمه‌زده‌ها، تنها هدیه‌ای که پروازمان می‌دهد، از جنس کلمه و متن است. هوای بهار چنان همه‌جا را فرا گرفته که نمی‌گذارد غم و غصه ابراز وجود کند، درد معنی ندارد، باران که می‌زند، هر روز خاطرت و خاطراتت را می‌شوید و برق می‌اندازد. آه بهار زیبا.. آه بهار جان‌ها، آه بهار دل‌ها! چنان از بوی دلاویزت مست شده‌ام که حوصله‌ی انتظارم سر رفته است. دل به در و دیوار سینه می‌کوبد، حس پرواز دارد، می‌خواهد دمی در آغوش امنت بیاساید. آغوش امن؟ آری فرموده بود، خاندان من امان مردم زمین هستند، از گمراهی، از این که مادر زمین آن‌ها را ببلعد و از این که به ورطه سقوط نغلتند. پرده را کنار می‌زنم. امروز هم هوای بارانی، شهر را مرطوب و فضا را پاکیزه نگاه داشته است. چند روزی است که هوای دل هم به هوای بهار گره خورده، خودگویی دارد. واگویه‌های ذهن به من، واگویه‌های من به دل و ناله‌های دل که از لابلای مژگان آب می‌شود و فرو می‌ریزد. آب زلالی که ترجمان احساس است و دامنم را نیز می‌شوید. حکایت ما آدم‌ها غریب و عجیب است، و حکایت دل، از آن عجیب‌تر و شنیدنی‌تر.. وقتی دل به پای معشوق می‌افتد و در محبتش گیر می‌کند، کندنش به نحوی و رهاکردنش به نحوی دیگر کشنده است. مجاز می‌گویم، شما حقیقت بخوانید. همان حکایت دل است که عاشق را، شبی در انتظار ۴۰ شمشیر آخته، در بستر محبوب می‌خواباند تا پیشمرگش شود. همان حکایت عاشقی است که پیرمردی سفیدموی را به هنگام مرگ به خضاب ریش می‌کشاند تا چهره‌اش از عشق جوان‌تر به نظر بیاید.. آه حبیب.. تو که به حبیبت رسیدی و به کام دلت.. حکایت عشق و دل، ترسم که در این عالم پرده‌در شود. تکفیر کمترین اتهامی است که عاشق به جان می‌خرد، چراکه عقلا نمی‌دانند لیلی در جان مجنون خانه دارد، و منطبق بر تمام سلول‌های اوست. آه عشق! آه جانان جهان.. دلبری، جز سزاوار تو نیست، و معشوقی، فقط به تو می‌آید در این عالم. از حجله انتظار بیرون شو، جلوه‌ای به بستان کن و رونقی به عالم بده. جهان بی‌تو بی‌رنگ و بی‌رونق است. مثل کالبدی که روح ندارد، مثل میتی که نگاهش به در مانده، مثل محتضری که به امید رسیدن نجات و احیا، آخرین نفس‌هایش را با درد به بیرون می‌دهد و در هر دم و بازدمش التماس طبیب می‌کند تا احیائش کند. معشوق عالم! نمی‌خواهم خاطرت را مکدر کنم، اما فریاد یا للمسلمین گوش عالم را کر کرده است. گریه‌ی کودکان و زنان و مردان فلسطینی خیلی از نزدیک به گوش می‌رسد.. همین آقا.. دیگر عرضی نیست.. سخن که به غزه رسید، دل قلم شکست.. فقط بگو با این دل مجروح چه کنیم؟ @Dr_zdp53 03/02/19