eitaa logo
عاشقانه‌های کلامی_اعتقادی
327 دنبال‌کننده
346 عکس
86 ویدیو
46 فایل
یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد.. "لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون" کانالی برای دسترسی آسان به پاسخ سوالات کلامی و اعتقادی و صوت های تدریسِ دکتر زهرا دلاوری پاریزی* ارتباط با مدير: @Dr_zdp53
مشاهده در ایتا
دانلود
"ان الله عزیز ذوانتقام" سنت‌های الهی پابرجا و زمان در حال تکرار است. مستکبران و ظالمان قساوت و سنگدلی و مجاهدان و مومنان ایستادگی و صبر پیشه کرده‌اند. در گوشه گوشه‌ی جهان، نور خدا روشن و خفاشان و زالوصفتان در حال ستیز با نور الهی هستند. باز هم در سالروز نورافشانی خون شهدا در اقصانقاط عالم، انفجار دیگری از نور صورت گرفت. گرگ صفتان پنجه به صورت خورشید می‌کشند، غافل از آن‌که خود را رسوا و باطن خود را بر جهانیان آشکار می‌سازند. حاج قاسم سیدالشهدای مقاومت بود و گویا الان ساقی شهادت شده است، که هر سال عده‌ای از مشتاقان بهشت را به سوی خویش می‌خواند تا آن‌ها را از غم و اندوه سخت دنیا رها سازد. دشمنان در فکر مقابله با نور هستند، غافل از آن‌که ""یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ الله بِأَفْواهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ"" (الصف: ۸) و در مکتب آل الله، چراغی را که ایزد برفروزد، هر آن کس پف کند ریشه‌ش بسوزد هنوز در سراسر عالم، پیشوای آزادگان جهان، رهبر مقاومت و ایثار است و رهروان راه آزادگی و انسانیت با اقتدا به سید و سالار شهیدان، با تمام توان در برابر ظلم و تاریکی و ستم ایستادگی و مقابله می‌کنند و منتظر ظهور فرزند خلف حضرت زهرا سلام الله علیها هستند تا جهان را با نور چهره‌ی خویش بیاراید و آذین بندد. هان ای خونخواران و شیطان پرستان عالم، ای شب‌زدگان تیره‌روز که همچون موش کور چشمتان به تاریکی و قتل نور عادت کرده است، بدانید و آگاه باشید که خداوند نورش را در همه‌ی عالم خواهد گسترانید و انتقام سختی از مستکبران عالم خواهد گرفت.. "و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون" زهرا دلاوری پاریزی ۱۴۰۲/۱۰/۱۳
"تقلا" دستم به نوشتن نمی‌رود، گویا خالی کرده‌ام. احساسات عجیب و متناقض، احساس حقارت در برابر پرواز ناگهانی شهدا، احساس سوختن برای از دست دادنشان، حس غبطه برای نداشتن این آمادگی، حس تجدید داغ جگر... وادارش می‌کنم، قلم اما رام است، دل هم همراه نیست، دست و دل با هم به کار نمی‌روند، اما قلم و‌کلمات بالاخره غالب خواهند شد. با بی‌دلی نوشتن هم خودش عالمی دارد. تقلا می‌کنم، از دیشب باد غم، ابرها را به آسمان دلم کشانده، امروز اما این کلیدواژه: "سوختیم" جرقه‌ی ابرهای دلم بود، باران باریدن گرفت، قطرات درشت باران از دیدگان می‌بارید، روی پهنه‌ی صورت، لب‌ها و گردن و دامن.. تا بشوید هرچه ناپاکی و آلودگی را.. مردن برای بازماندگان درد دارد، اما شهادت شعله‌ور شدن، چرا که شهید با پای خویش به استقبال مرگ می‌رود و آن را به سخره می‌گیرد. اسرائیل ناتوانی که این روزها از بیچارگی به کشتن و ترور و قتل‌های عظیم دست زده است، صدای آخرین نفس‌هایش به گوش می‌رسد، این خون‌ها بهای آزادی قدس هستند که اسرائیل آن را درک نمی‌کند. لذا با تمام توان در حال کندن گورستان منحوس صهیونیسم است در خاک سوریه و لبنان. شهید که از بند تن می‌رهد، دستانش قوی‌تر می‌شوند و امتداد شعاع وجودی‌اش بیش‌تر، می‌تواند دستگیری کند، شفاعت کند، یاری نماید و هدایتگر باشد. عقربه قلم را با جهت شهید تنظیم می‌کنم، تا مستقیم و بی‌اضطراب راه بپیماید، به همان سرعت نور، تا کلمات برای نفوذ در عالم خاکی و افلاک هفتگانه سرعت گیرند. شهید عزیز صاحب چهار دختر دردانه، امروز قرار بود میهمان رفیق خود باشد با پای خود.. اما دست تقدیر او را مهمان ایران کرد، پیچیده در پرچم حرم، شهید مدافع حرم، با بال‌هایی به گستردگی آسمان از فرات تا جبل عامل.. عطرش در تمام عالم می‌پیچد، بوی بهشت با خود دارد، عقیله‌ی بنی‌هاشم سند مدافع را برایش امضا کرده است، قلم به چپ و راست می‌رود، به در و دیوار می‌زند، واژه‌ها عجله دارند، به تلاطم افتاده‌اند.. از خبر تولد فرشته‌ای دیگر از صلب این شهید، آخ که چقدر شیرین زبانی بکند برای عکس بابا، تصور پدرش در یک قاب شیشه‌ای و یک مربع بتنی در گلزار شهدا.. کنار هزاران شهید دیگری که نشانشان همان مکان معطر است.. زبان باز کند، بخندد، بهانه بگیرد، مادرش بمیرد و زنده شود .. قد بکشد و رشد کند و مادرش باز بمیرد و زنده شود.. راستی یک سوال!! شهید شهیدتر است که یک بار می‌میرد، یا همسر و خانواده شهید که هر روز بارها و بارها؟؟ حتی مادر شهید یک بار دل از فرزند کنده است، هنگام تولد، تجربه دل کندن دارد، اما همسر شهید چه؟؟ فرزندانش چه؟؟ حتی آن‌ها هم با اختیار دل نداده‌اند،، کم کم دلبسته شده‌اند، .. اما همسر شهید! او یک بار دل داده است فقط، با آگاهی، با اختیار، الان چگونه بی اختیار دل بکند؟؟ چگونه زنده بماند؟؟ جز با معجزه دم شهید؟ جز با امداد بال‌های همسر؟! آه از رنج عزیزان به یادگار مانده شهدا.. کوه‌های ستبر، اسطوره‌های قرن اتم.. بر هم زننده معادلات ریاضی و تاریخ.. اسطوره‌های جدید.. افسانه‌های نو و واقعی.. ای شهید عزیزی که بال‌هایت را برای پرواز آماده‌ بود! لطفا کفالت خانواده‌ات را خودت بر عهده بگیر، از دست کسی برنخواهد آمد این حجم از غصه و رنج.. به زانوان همسرت قدرت بده که بتواند روی پایش بایستد، بچه را سالم به دنیا تحویل دهد و بزرگش کند.. شهید عزیز! دامن‌کشان رفتی و یاد و خاطره‌هایت را برجا گذاشتی، و پرچم اسمت را در ملکوت اعلا بر فراز قله شهادت افراشتی.. دست ما پایین نشینان را هم بگیر شهید آقازاده نژاد.. دست ما خاکیان در گل تن گیر کرده را‌.. راهت ادامه دارد. ۱۴۰۲/۱۱/۱ زهرا دلاوری پاریزی https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology
175.4K
صدای مادر شهیده انگار.. صدای ضجه‌ی یک جگر پاره پاره است .. صدای داغی است که با داغ دیگری تازه شده.. اسمش هم داغ است، قدیم‌ترها می‌زدند که جایش بماند.. خوب جایش مانده.. ابوالفضل را چرا صدا می‌زند ؟ جای آن هم به سوزش افتاده.. نگاهش را چطور از زن و فرزندان شهید می‌دزدد؟ درد خودش جدا.. درد جای خالی فرزندش جدا.. درد نگاه بچه‌ها و همسر شهید جدا.. او مادر نیست.. قطعا یک کوه بلند است بیش از اندازه ستبر بیش از حد مقاوم... در همین دوران تاریک.. مثل چراغی روشن، دستگیر مادران ضعیف خواهد شد.. قصه‌اش را قاصدک‌ها در گوش جهان خواهند خواند.. مادرجان.. مادر علی.. زهرا دلاوری پاریزی ۱۴۰۲/۱۱/۱ https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology
"وداع" آینه را نگاه می‌کنم. آینه هم مرا نگاه می‌کند، نگاهی به موهای سفیدم که این روزها رشد بیشتری دارد. چروک‌های روی پیشانی، خطوط دور چشم و پوست دست‌هایم همه زبان باز کرده‌اند. دستی به سر و رویم می‌کشم، شانه‌ای به موهایم می‌زنم و یک راست سمت کمد لباس می‌روم. یک لحظه مردد می‌شوم، جشن است یا عزا؟ معمولا شهادت را تبریک می‌گویند، به خصوص که در ماه رجب هم هستیم. قلبم فشرده می‌شود، هوای قلبم هوای سوگواری است، دستم سمت لباس مشکی‌ام می‌رود. من هم تسلیم می‌شوم. چاره‌ی دیگری ندارم. باید برای وداع و نگاه آخر برسم. علی من با پای خودش رفت، اما الان روی دست‌ها می‌رود. دامن‌کشان، خرامان، یاد بازی‌های کودکی‌مان افتادم، از همدیگر کولی می‌گرفتیم، به اندازه چند قدم.. علی جان رفیقت را فراموش کرده‌ای؟ مگر امکان دارد؟ صبحانه و ناهارت را در آغوش کدام حور و پری صرف کرده‌ای؟ می‌دانی چه بر سر دوستت آمده‌است؟ از امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام چه خبر؟ جنت مکان خلد آشیان! مادرمان زهرا سلام الله علیها حالش چگونه است؟ آه علی جان! دلم برایت تنگ است. حرف‌ها دارم، از مادر و پدر و خانواده‌ات، از همسر و فرزندانت، از دلتنگی‌ها و روزگار غریب.. لباسم را می‌پوشم، سمت گلزار یا هر جایی که بتوان چند لحظه با تو خلوت کرد. آقازاده نژادی که ژست آقازاده‌ها را به خودت گرفته‌ای.. می‌خواهم بیایم زیر تابوت. اما برای شانه‌های من خیلی سنگین است. داغت، آوار تنت، نبودنت در توان من نیست.. مرا معاف بدار برادرم.. برای کولی دادن کمی پیرم، و برای نبودنت کمی ناتوان.. آه.. تابوتت را می‌برند و من نگاه می‌کنم. نگاهی به انتهای آسمان، به افق، به جمعیت و به عکس زیبایت.. آخرین تصویرت باید همین قدر زیبا باشد، دل ندارم سر کفن را باز کنم و بیینم ریش و پوستت سوخته باشد.. یا جای گلوله و قطرات خون را در بدنت ببینم.. مرا معاف بدار برادر.. فقط برایم دعا کن.. دعا کن تا بتوانم تاب بیاورم.. تا بتوانم زیارت وداع بخوانم ، تا بتوانم اسمع، افهم برایت بسرایم.. تا بتوانم صورت ماهت را روی خاک بگذارم و با دستان خودم بر پیکر نازنینت خاک بپاشم. خاکی بر تو و خاکی بر سرم بریزم. نه.. نه .. تو را دفن نمی کنم، تو را می‌کارم تا باز جوانه بزنی و برویی.. تا از خونت باز لاله بروید و باز گلزار دلپذیر شود.. آری آنجا گلستان است. من نه به هوای وداعت، که به هوای تفرج می‌آیم.. تو را که کاشتم، گشت و گذاری در هوای گلزار می‌زنم، خبری از بقیه لاله‌ها و شقایق‌ها می‌گیرم.. زین الدین، همت، کریمی و ... همه هستند، جمعتان جمع و دلتان شاد است. هوای گلزار معطر است و به وجدم می‌آورد، آن‌چنان که دلم می‌خواهد پروبالی بزنم و دو سه گام در آسمان اوج بگیرم.. هوا هوای شهادت است و طعم دهانم شیرین. به همان شیرینی شربت شهادت.. نمی‌دانم کی و کجا .. اما می‌دانم به زودی من هم به شما ملحق خواهم شد، با سرورویی خونین، با تنی پاره پاره و با قلبی آکنده از آرامش و سرور.. ۱۴۰۲/۱۱/۳ زهرا دلاوری پاریزی https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology
"خواب و بیدار" خون خونت را می‌خورد. اشکت لحظه‌ای قطع نمی‌شود. مجال برداشتن دستمال کاغذی دیگری پیدا نمی‌کنی، انگار چشمت سوراخ شده باشد، آبش بند نمی‌آید. خبر پشت خبر، غصه پشت غصه، داغ روی داغ، نمی‌دانی از ناله کودکان بسوزی، یا خبر شهادت سردار دیروز، یا ژنرال‌های امروز. دستت به هیچ جا بند نیست، در بی‌خبری مطلق مثل پر کاهی در خلا سیر می‌کنی، فقط گاهی نگاهی به آسمان می‌کنی و یک علامت سوال بزرگ در چشمانت نقش می‌بندد. پس کی؟ گفته بودید که وقتی جهان پر از ظلم و ستم شد. یعنی هنوز این اوضاع اشباع شدن زمانه نیست؟ عربی می‌پرسم، با فریاد بلندتری، این معز الاولیاء؟؟ و مذل الاعداء؟؟ افکارم پرش دارد. نمی‌دانم شاید خدا انسان را فراموش کرده، البته به دلیل این که انسان فراموش‌کار، نسوالله شده.. خدا تا کی می‌خواهد منتظر انسان‌ها بماند؟ چون قبلا اعلام کرده بوده که " لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم" وای خدای بزرگ .. یعنی کی؟ قلبمان از شدت سوزش خاکستر شده، ناله‌های مادران غزه، خواب را از ما گرفته، گاهی به خودم می‌گویم، زنان را برای جنگ به سوریه نمی‌برند؟ کفن بپوشم و راهی شوم.. زندگی با این نکبت اسرائیلی واقعا شرم‌آور است. خدای علی! تو را به فرق شکافته علی، یا قدرت تحمل به فلسطین بده یا اسرائیل را نابود کن، یا فریادرس بیچارگان را بفرست. مگر نفرموده بودی، انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا.. الهی! نمی‌دانم دیر و زود در مقیاس تو چقدر است، اما با ما زمینیان، زمینی حساب کن، ما خیلی که دیر باشد، می‌گوییم مثل یک قرن گذشت.. الان چند قرن از رفتن صاحب و پدر خانواده ما گذشته است؟ چقدر دیگر باید انتظار بکشیم؟ الان مولای ما کجاست؟ روی خرابه‌های غزه قدم می‌زند‌؟ غبار از سر کودکان یمن می‌زداید؟ زنان افغانستانی را دلجویی می‌کند یا به حال زامبی‌های نظام سرمایه‌داری اشک می‌ریزد؟ برای فریب خوردگان دنیای مجازی ساخته استعمار دلش کباب است؟ آه مولای مظلومان، کی آن شب جمعه‌ای می‌شود که در مسجد سهله سر به سجده می‌گذاری و تا صبح آیه " امّن یجیب المضطر .." را تلاوت می‌کنی تا هنگام سپیده‌دم اذن ظهورت را از حضرت احدیت بگیری و به سمت مکه حرکت کنی؟ یا فارس الحجاز! کی ذوالفقار علی را در دستانت می‌چرخانی و سفیانی و دودمانش را نابود می‌کنی؟ به این که به ما می‌خندند، رحم کن! به ما کنایه می‌زنند ترحم نما. متی ترانا و نراک؟ به خواب‌های پریشان بچه‌های فلسطین سوگندت می‌دهم، به ضجه‌های مادران غزه، به گریه‌ی پدرهای داغدار، به ویرانه‌های بیت المقدس، به خون‌های پاشیده شده بر در و دیوار قدس! بیا مولای مهربانم! بیا که تا چشم کار می‌کند جای تو خالی است.. بیا و زمستان سرد انسانیت را بهاران کن.. یا اباصالح المهدی ادرکنی! ✍Dr_zdp53 03/01/14