eitaa logo
⌊اِغـمٰـاء⌉
93 دنبال‌کننده
22 عکس
1 ویدیو
0 فایل
من ابتهاج ترین شاعر زمان توام ... ○|گاهی نوشتن‌های مُرتضا|○ ارتباط با من: @semortezaamiri1
مشاهده در ایتا
دانلود
 {اختراع انزوا) هرازگاهی با خودم فکر می‌کنم که اگر جایی، گوشه‌‌ی خلوت دنیا زندگی می‌کردم و جز دوسه نفرِ دیگر، کسی کنارم نبود، زندگی را احتمالا بیشتر دوست می‌داشتم. خودم بودم و تنهایی خودم. خودم بودم و احتمالا یک کتابخانه بزرگ و حیاطی برای قدم زدن. بدون هیچ اینترنت و فضای مجازی‌ای .... به آدم‌ها تاکید می‌کردم که یک گرامافون و لیستی از آهنگ کلاسیک برایم بگذارند وسط هالِ خانه بعد خودشان بروند پی‌کارشان و تا شعاع ده هزار کیلومتری هم آن حوالی سر و کله‌شان پیدا نشود. چقدر زندگی خوب بود اگر یک جایی همه‌چیز متوقف می‌شد و دیگر چیز بیشتری نمی‌خواستیم. دیگر به این فکر نمی‌کردیم که در زندگی باید حتما یک گوهی شویم و خودمان را به آب و آتش بکشیم. موسیقی جاز را پخش می‌کردیم و خودمان با خودمان ناشیانه می‌رقصیدیم. تا غروب می‌رقصیدیم، هوا که تاریک شد می‌رفتیم لب پنجره و یک نخ ... یک نخ که سهل است یک طناب دود می‌کردیم. زیر لب هم شعار همیشگی‌مان را می‌دادیم که "گور پدر دنیا" و بی‌خیال همه‌چیز. بی‌خیال که امروز در دنیا چه اتفاقی افتاده ست. بی‌خیال اینکه پانزده تماس بی‌پاسخ از رفیق دوران دبستانت داشتی، بی‌خیال اینکه فردا صبح مراسم ختم خاله دایی عمه‌تان است یا یک نفر ایستاده قضای حاجت کرده است به شامِ آخر داوینچی. ای‌کاش یک جایی بود که می‌شد بی‌خیال همه چیز شد. خوابید، بیدار شد، کتاب خواند، ناشیانه رقصید، شکار کرد و شام پخت، فیلم دید و تخت تا ظهر خوابید. ساعت هم نگذاشتی نگذاشتی هروقت عشقت کشید از خواب بیدار می‌شوی. مسواک می‌زنی، برای خودت صبحانه درست می‌کنی و هرچقدر که دلت می‌خواهد غذاهای مضر می‌خوری. چون دیگر کسی نیست که ابرو و بالا بی‌اندازد و بگوید: "نخور ضرر دارد". خودت هستی و زندگی خودت. مهم هم نیست مرگ کی در می‌زند! هروقت آمد قدمش روی چشم. باهم می‌نشینید و فیلم می‌بینید، شام می‌خورید و بازی می‌کنید، مرگ هم احتمالا از فیلم و بازی خوشش می‌آید ... پ.ن: کلیسای سهرقه شبستر، آذربایجان شرقی مرتضاامیری
اینستاگرام و توییتر اغما رو اگر دوست داشتید به آیدی: @eghma_ch دنبال کنید.
‏هفتمین قسمت از پادکستِ ⌊اِغـمٰـاء⌉ به‌نام "روزی روزگاری جلال" منتشر شد. لینک این قسمت در کست باکس: https://castbox.fm/vb/566191989 شنوتو: https://shenoto.com/album/mss/164989/EGHMA-ch اسپاتیفای: https://open.spotify.com/episode/5Z9GbQr0VDHTR0OMGw0NWg?si=rx3TMjlJSoCRvvYDLzDd6g گوگل پادکست: https://podcasts.google.com/feed/aHR0cHM6Ly9mZWVkcy5hY2FzdC5jb20vcHVibGljL3Nob3dzLzYzOWRjYzQ3MTU3ZTE4MDAxMWYxNGY0ZA/episode/NjNkM2M1ZmE5NjNhZTYwMDExZmU5NGI0?ep=14 @eghma_ch | اِغما
روزی روزگاری جلال.mp3
43.21M
⌊اِغـمٰـاء⌉ قسمت هفتم: روزی روزگاری جلال @eghma_ch | اِغما
‏هشتمین قسمت از پادکستِ ⌊اِغـمٰـاء⌉ به‌نام "دیدار به قیامت" منتشر شد. لینک این قسمت در کست باکس: https://castbox.fm/vb/571991106 شنوتو: https://shenoto.com/album/mss/166042/EGHMA-ch اسپاتیفای: https://open.spotify.com/episode/5Z9GbQr0VDHTR0OMGw0NWg?si=rx3TMjlJSoCRvvYDLzDd6g گوگل پادکست: https://podcasts.google.com/feed/aHR0cHM6Ly9mZWVkcy5hY2FzdC5jb20vcHVibGljL3Nob3dzLzYzOWRjYzQ3MTU3ZTE4MDAxMWYxNGY0ZA/episode/NjNkM2M1ZmE5NjNhZTYwMDExZmU5NGI0?ep=14 @eghma_ch | اِغما
📚 نشست نقد و بررسی کتاب "اتاق شیشه‌ای" (نشر صاد) با حضور دکتر احسان رضایی (منتقد و کارشناس ادبی) و سید مرتضی امیری (نویسنده کتاب) زمان: یک‌شنبه ۷ اسفند، از ساعت ۱۱ تا ۱۳ آدرس: تهران، بلوار کریم‌خان زند، کنارگذر کریم‌خان، بین ایرانشهر و ماهشهر، پلاک 144 کتاب‌فروشی زیتون.
هدایت شده از [ هُرنو ]
تاریخ چیست؟ انفرادی دونفره، در بندر آبیِ چشمانت.... @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
{برادران لیلا} در تورات آمده است که یعقوب تنها ماند و با خداوند تا طلوع فجر کشتی گرفت. زمانی که خداوند دید بر وی غلبه نمی‌یابد، به اجبار او را برکت داد و نامش را اسرائیل نهاد. فیلم "برادران لیلا" من را یاد این داستان عجیب تورات می‌انداخت. بنی‌اسرائیل هرگز نمی‌توانست یعقوب را تا جایگاه خداوند بالا ببرد اما در عوض می‌توانست خداوند را تا مادیات پایین بکشد و این دقیقا همان کاری‌ست که سعید روستایی می‌کند. روستایی در اثر‌هایش انسانیت را به افول می‌کشاند، پدر را که رکن اصلی یک خانواده است بی‌حرمت می‌کند و مادر را به حد فاحشه‌ای تقلیل می‌دهد. آخرین فیلم سعید روستایی انتهای زوال هنرِ یک‌ کارگردان و انتهای زوالِ افکار یک نویسنده است. گرچه فیلم فرم دارد، قصه‌اش پر تعلیق است و مخاطب را زمین‌گیر می‌کند‌. اما محتوای کثیفِ برادران لیلا، زیر تمام شعارهای سیاسی و دیالوگ‌های کلیشه‌ایش مخفی شده است. روستایی از زجر و درد مخاطب‌هایش سوءاستفاده می‌کند و دیدگاه ضد‌‌ انسانی‌ خودش را در پسِ افکار سیاست‌زده‌ی جامعه، به آن‌ها القا می‌کند. حتی به خودش هم زحمت نمی‌دهد تا مفهومی که در سر دارد را در درون‌مایه داستان بگنجاند بلکه صراحتا حرفش را می‌زند. مثل دیالوگی که لیلا بعد از سیلی زدن به‌گوش پدرش می‌گوید: گاهی حق بزرگ‌ترهاست که سیلی بخورند... سعید روستایی در آخرین فیلمش به انتهای کلیشه بودن رسیده است. قاب‌هایش کلیشه‌ایست، کارکترهایش، کلیشه‌ایست و حتی دیالوگ‌های فاجعه‌اش نیز. برای کسی که روزی فیلم ابد و یک روز را ساخته بود، برادران لیلا افولِ عجیب و غم‌انگیزی است... کلیدواژه هایی که برای برادران لیلا نوشتم: قصه‌ای پر تعلیق سعید روستایی: روایت‌گری فهمیده و باهوش داستانی کاملا ضد انسانی سیاست زده کلیشه‌ای ناتوان در نمادسازی دیالوگ‌های اغراق‌آمیز و انتهای زوال فکری یک نویسنده.
{در وصف شکوهمندی یک تراژدی} همیشه خداحافظی تلخ‌ترین بخش یک رابطه است، خصوصا اگر برای همیشه باشد. وقتی عاشقی از معشوقش، برادری از برادرش و دوستی از دوستش جدا می‌شود، صحنه‌ایست کاملا تراژدی. فیلم خداحافظی زلاتان از فوتبال، تراژدی‌ترین صحنه خداحافظی برای من بود. وقتی شیری به پایان خودش می‌رسد، جنگل بهم می‌ریزد و همه برای "در راس قدرت بودن" شروع به جنگیدن می‌کنند. شیر می‌داند که همه‌چیز تمام شده. می‌داند که باید قدرت را رها کند و در کنجی انتظار مرگش را بکشد. اما غرورش اجازه نمی‌دهد که اشک‌ از چشمانش جاری شود. شیر می‌خواهد شیر بماند، قوی بماند، در راس قدرت و ابهت بماند اما زمانی که اشک از چشمانش به زور جاری می‌شود این صحنه تراژدی به اوج غم‌انگیز بودنش می‌رسد. می‌گویند وقتی کسی گریه می‌کند صحنه غم‌انگیز است اما زمانی که کسی تلاش می‌کند تا اشک در چشمانش حلقه نزند اما درآخر موفق نمی‌شود و گریه می‌کند، بسیار بسیار صحنه غم‌انگیزتری است. زمانی که زلاتان لبش را گاز می‌گیرد و نفس عمیق می‌کشد می‌خواهد دقیقا همین‌کار را کند‌. می‌خواهد نگه دارد بغضش را و تا آخرین لحظه شیر بماند اما موفق نمی‌شود و همراه با طرفدارانش گریه می‌کند. زمانی که او از پی‌اس‌جی رفته زود، توی بازی همیشه او برش می‌گرداندم به همان تیم. پی‌اس‌جی بدون او هرگز معنایی نداشت برایم. در بازی‌های اخیرش هم اگرچه زلاتان دیگر همان زلاتان سابق نبود، اگرچه دیگر آنقدر که باید و شاید، نمی‌درخشید اما آن برگردان رویایی که از میان زمین زد، آن پشتِ پا های باورنکردنی‌اش تا همیشه در سرمان خواهد ماند. بدرود شیر...
یازدهمین قسمت از پادکستِ ⌊اِغـمٰـاء⌉ به‌نام "عصیان" منتشر شد. لینک این قسمت در کست باکس: https://castbox.fm/vb/626894570 شنوتو: https://shenoto.com/album/mss/207610/EGHMA-ch اسپاتیفای: https://open.spotify.com/episode/5Z9GbQr0VDHTR0OMGw0NWg?si=rx3TMjlJSoCRvvYDLzDd6g گوگل پادکست: https://podcasts.google.com/feed/aHR0cHM6Ly9mZWVkcy5hY2FzdC5jb20vcHVibGljL3Nob3dzLzYzOWRjYzQ3MTU3ZTE4MDAxMWYxNGY0ZA/episode/NjRlNzZmOGI1NjVjMjcwMDEyNjBjY2I3?ep=14 @eghma_ch | اِغما
به علت طولانی بودن این اپیزود نمی‌تونیم فایل رو در کانال ایتا قرار بدیم اگر دوست داشتید درباره فروغ و ابراهیم گلستان بدونید این اپیزود رو از دست ندید.
فایل این قسمت در کانال تلگرام قرار گرفت https://t.me/jedariiat
هدایت شده از [ هُرنو ]
ببر به نام خداوندت که لطف خنجر ابراهیم به تیز بودن احکام است نبخش مرتکبانت را تو حکم واجب‌الاجرایی @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از [ هُرنو ]
نمایش‌نامه خوانی اپیزود آخر مسافر پنجم: رضا موتوری نقش‌خوان: فردا ساعت هشت صبح در هُرنو... {یه جورایی خیال می‌کنم دل همه‌مون تنگه...} @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف**
هدایت شده از [ هُرنو ]
رضا موتوری_mixdown.mp3
18.4M
نمایش‌نامه خوانی اپیزود آخر مسافر پنجم: رضا موتوری نقش‌خوان: {یه جورایی خیال می‌کنم دل همه‌مون تنگه...} @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از [ هُرنو ]
«رأی دادن تقلیدی نیست.» كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا الْبَاطِلُ... باطل؟ الان خیر. ولی صبر کنید تا صداش در بیاید... گفت فردا بشنوی این بانگ را نعره یا حسرتا وا ویلتا بماند به یادگار از عقل ناقص مصطفا جواهری. هشتم تیرماه ۱۴۰۳ بعدالتحریر: از عمق وجود دلم می‌خواهد که هیچ موقع به این پیام ریپلای نزنم. هیچ موقع... @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
سلام بر او و ۴۴ :)
اگر که درباره‌‌اش می‌نویسم یعنی کلمه آخرین سلاح من است، یعنی شما به بزرگی‌ خودتان ببخشید اگر که برایم پوپولیست بودن سخت است. یعنی ببخشید اگر که نمی‌توانم مثل دوستان انتلکت و روشن‌فکر خود باشم... اگر که می‌نویسم یعنی من امیرخانی و یزدانی‌خرم نیستم که به خاطر منفعت شخصی، چشم از منفعت یک جمع بزرگی بپوشانم... نمی‌توانم دست روی دست بگذارم که این‌ شبه‌ِ لیبرالیسمِ معیوب، خون مردم را توی شیشه کند و تقصیر را بی‌اندازد گردن دیگران. نمی‌توانم دست روی دست بگذارم که بهره‌کشی بانک‌ها را از چشم اسلام ببینند‌ و کثافت‌کاری‌شان را زیر چادر دین مخفی کنند. سخت است برایم که دست روی دست بگذارم تا به جای اساتید جامعه‌شناس، به جای امثال مهدی خویی و دکتر زرشناس، سلبریتی ها دهان شان را باز کنند و راجع‌به سیاست نظر بدهند. خسته شده‌ام از کثافتی که می‌گفت غوغای روحانی نگر... این روزها درست مثل جان خستهِ موسیو ابراهیم هستم. کسی که می‌خواست پسرکی را بزرگ کند و امید داشت که پسرک بزرگ می‌شود... امید دارم که پسرک‌ها بزرگ می‌شوند... به همین خاطر می‌نویسم. من از لیبرالیسم اسلامی، همان‌قدر می‌ترسم که از کمونیسم. حرف درست برای من همانی بود که آیت‌الله خمینی گفت: "نه شرقی نه غربی". نه لیبرالیسم دوای درد مردم ماست نه کمونیسم. ما اعتدال لازمیم، عدالت لازم داریم، تومانی جنگ با فساد، جنگ با رسانه لازم داریم. هرگز مثل امروز دغدغه ایران را نداشتم، هرگز شب‌هایی مثل این چند شب بی‌خوابی نکشیدم و اخبار را دنبال نکردم و از حق نگفتم و دفاع نکردم. من می‌گویم مسعود پزشکیان، محترم و معتقد است و همین احترام و اعتقاد را هاشمی رفسنجانی نه کمتر بل بیشتر هم داشت. اکثر حزب کارگران هم داشتند. اما مگر می‌شود با اعتقاد و احترام ملتی را بی‌چاره و آوره کرد؟ بله تاریخ ثابت کرد که می‌شود... می‌شود مردم را بی‌چاره کرد و هیچ‌چیزی را هم گردن نگرفت. می‌شود مردم را بدبخت کرد و محاکمه نشد. بله می‌شود از نهج‌البلاغه خواند و پشت‌بندش هم دروغ... من از پزشکیان این روزها بیشتر‌از روحانی آن سال‌ها می‌ترسم. روحانی وعده داده بود که کار می‌کند و نکرد. روحانی را می‌شد بازخواست کرد اما فردا چگونه می‌شود از کسی که گفت "نمی‌شود و نمی‌توانیم" انتظاری داشت؟ رای دادن به پزشکیان تکرار روحانی نیست... تکرار هیچکس نیست. روحانی، رفسنجانی و موسوی هرگز مهره کسی نبوده‌اند. اما پزشکیان همان‌کسی است که حسن خمینی به خودش اجازه می‌دهد تا دست او را مانند یک دزد بگیرد و با خودش بکشاند. پزشکیان ظاهرا شاید یک رئیس جمهور بشود اما در حقیقت رئیس کس دیگری است و این سرآغاز یک وحشت است. پزشکیان هیچ‌کدام از دور و بری‌هایش را گردن نمی‌گیرد و همه‌چیز را ارجاع می‌دهد به کارشناس. و سوال درست همانی بود که احمدی‌نژاد از کروبی پرسید: چطور میخواهید بین نظر دو کارشناس یکی را انتخاب کنید؟ شما که خودتان کارشناس نیستید! رئیس جمهور باید خودش کارشناس ارشد باشد. پزشکیان می‌گوید عضو هیچ حزبی نیست. اما حزب جمهوریت، حزب اراده ملت و چندین حزب دیگر پشتش در آمده‌اند یک روز می‌گوید اصلاح‌طلب است یک روز می‌گوید اصول‌گراست. یک روز زیر نامه حجاب اجباری را امضا می‌زند و یک روز از آزادی پوشش می‌گوید... اگر این ها را می‌نویسم یعنی کلمه آخرین سلاح من است، یعنی آخرین امید من جوان ایرانی به آینده‌ای بهتر... فردا که پای صندوق رای رفتید نه‌تنها به خودتان بل به آینده جوان‌ها و نسل‌های بعدی هم فکر کنید... - سید مرتضی امیری @eghma_ch